مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

سازمانهای غیر دولتی ایران و نیاز به « منطق سیمرغی»

یادداشتی کوتاه از فراستخواه 

نقل از ویژه نامه جشنواره جامعه سالم وتوانمند 

مؤسسه رشد،حمایت واندیشه 

 شماره 8، زمستان 1389 

سازمانهای مردم نهاد و غیر دولتی(سمن ها) وقتی جدا از هم اند ، سعۀ استعدادهای عظیم خود را  چندان نمی توانند از قوه به فعل برسانند. سمن ها سرشار از حسّ مسؤولیت مردم برای پویش های انساندوستانه ومعطوف به«خیر عمومی» هستند. اما تنها از به هم پیوستن این جویبار های اخلاقی واجتماعی است که  رودبارهای خیر وفضیلت تشکیل می شوند واین سرزمین تشنۀ سوخته را سیراب می کنند .

 جامعه ایران به سبب بزرگ بودن دولت ، کوچک مانده است. تصدی گری دولتی  در بسیاری از امور  سبب شده است که زمینه های کافی برای بروز قابلیتهای بخش غیر دولتی وداوطلبانه در کشور  فراهم نشود. بلوغ هر جامعه به رشد وتوسعۀ نهادهای مدنی وتخصصی وحرفه ای غیر دولتی آن است. در این صورت ، دولت هم در جایگاه درست خود قرار می گیرد  که حمایت از مشارکت واقعی ومؤثر مردم ونهادهای مردمی برای حل مسائل کشور است . همراهی و همکنشی شبکۀ اجتماعی سمنها می تواند معجزه بکند . می تواند ناممکنها را ممکن بسازد.

 یکی از لطیفترین تعبیرها از اینکه چگونه وقتی سمن ها با هم هستند و خود شناسی می کنند ، کمال لایق خویش را بهتر به ظهور می رسانند، تعبیر «فرید الدین عطار» است که توضیح می دهد چگونه «سی مرغ»( جمع سالکان وراهیان) وقتی باهم می شوند ،با هم می روند  و  وادی های تعالی خواهی را داوطلبانه در می نوردند ،معرفت نفس پیدا می کنند و به  اوج کمال خود که همان «سیمرغ» است نایل می آیند ؛

« خویش را دیدند سی مرغ تمام

بود خود سیمرغ سی مرغ تمام »

 ادبیات ایرانی سرشار از داستانها وتمثیلاتی است که با زیباترین صور خیال  ، تقلاهای ذهن وجان متفکران این دیار را بازنمایی می کنند و انعکاسی از پویشهای هرچند در حال کمونِ گروه های اجتماعی در این سرزمین هستند. از جملۀ این داستانها ، مثنوی «منطق الطیر» عطار نیشابوری است.  فریدالدین عطار نیشابوری عارف و شاعر نامی ایران زمین است. وی در سدۀ ششم  واوایل سدۀ  هفتم( مواجه با بلایای حملات ویرانگر مغول)، در حوزۀ فکری و معنوی و فرهنگی شمال خاوری این مرزو بوم زیسته است.  در منطق الطیر ، عطار برای بیان «روح  تعالی خواهی» ایرانی  و خواست معطوف به رهایی وکمال در این سرزمین،  از استعارۀ  خیال برانگیز مرغان استفاده کرده است. چرا مرغان؟ برای اینکه مرغان اند که  در انواع قفسها گرفتار می آیند و  همانها هستند که حس آزادی از قفس دارند. عطار این نکته را چنین تعبیر می کند:

من زبان نطق مرغان سر به سر

با تو گفتم فهم کن ای بی خبر

در میان عاشقان مرغان درند

کز قفس پیش از اجل در می پرند

جمله را شرح و بیانی دیگر است

  زان که مرغان را زبانی دیگر است

مرغ(طیر) بنا به سرشت خویش می خواهد «طیران» و پرواز داشته باشد، می خواهد ابراز وجود همی کند ، می خواهد خود را عیان وبیان بدارد ولی چون اسیر قفس و انواع محدودیتها وجبرهاست ، مدام؛  فکر رهایی در سر می پروراند . می خواهد خود را از این موانع آزاد سازد  و آن کمال لایق خویش را در اوج گیری و در پرواز  و در ظهور  کمالات خود  تجربه بکند. عطار توضیح می دهد که چگونه این حس های معطوف به کمال، نیاز به «مجمع کردن» دارد:

«مجمعی کردند مرغان جهان...»

آنها می پرسند که «از چه رو اقلیم ما را شاه نیست ؟ بیش از این ، بی‌شاه بودن راه نیست». آنها به این درک می رسند که باید باهم باشند و اهداف معنوی خود را از این طریق دنبال بکنند: «یکدگر را شاید ار یاری کنیم ، پادشاهی را طلب کاری کنیم» آنها وقتی جمع می شوند، از میانشان  افقها گشوده می شود؛

هد هد آشفته دل ، پر انتظار

در میان جمع آمد ، بی قرار

مرحبا ای هدهد هادی‌شده

در حقیقت پیک هر وادی شده

وچنین است که  افقی از کمال پیش چشمانشان  گشوده می شود:

هست ما را پادشاهی بی خلاف

در پس کوهی که  هست آن کوه قاف

نام او سیمرغ  سلطان طیور

او به ما نزدیک و  ما زو دور  دور

واز این رهگذر ، شوق حرکت جمعی و درنوردیدن وادیهای نیل به کمال  ، شدت و قوت می یابد:

شوق او  در جان ایشان کار کرد

هر یکی   بی صبری بسیار کرد

 

وچون  وادیهای جستجوی سیمرغ کمال را با هم طی کردند ، متوجه شدند که «سیمرغ» ، همان «سی مرغ»  است:

جمله با سیمرغ نسبت یافتند

لاجرم در سیر رغبت یافتند

چون نگه کردند آن سی مرغ زود

بی شک آن سیمرغ آن سی مرغ بود

خویش را دیدند سی مرغ تمام،

بود خود سیمرغ سی مرغ تمام

وربه سوی خویش کردندی نظر

بود این سیمرغ  ایشان آن دگر

هر که آید خویشتن بیند در او

جان و تن هم  جان و تن بیند در او

لاجرم این جا سخن کوتاه شد

رهرو و رهبر نماند و راه شد

جان آن مرغان ز تشویش و حیا

شد فنای محض و تن شد توتیا

چون شدند از کل‌کل پاک آن همه

یافتند از نور حضرت جان همه

چون شما سی مرغ اینجا آمدید

سی در این آیینه   پیدا آمدید 

 

فایل پی دی اف

نظرات 6 + ارسال نظر
بهار تبریز چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:30 http://bahar-e-tabriz.blogfa.com/

دعوتید به مطالعه ی روایت دوم بخش خون بیمارستان کودکان تبریز در بهار تبریز. [گل]

بهار تبریز
سلام به شما
چه نام زیبایی برای انتخاب کرده اید
ممنونم از دعوت کوچک نوازانه
بی پا وسر رفتم به وبلاگتان
روایتهای انساندوستانۀ معنوی را در آنجا خواندم
تذکری بود برایم....
در تقلیل مرارتهای بشری توفیق روزافزون برایتان آرزو می کنم
به حس وحالتان غبطه می خورم...
ای شما که هوای زیستن مردمان را دارید /سرشار باشید از هستی
بتابید از مهر
منوّر شوید از احترام به کائنات/احترام به خویشتن/ واحترام به دیگری
از لسان الغیب مدد می گیرم تا احساس صمیمانۀ درونی خودم را به شما وهمکارانتان ابراز بکنم:
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
م-فراستخواه
24 اسفند1389

مصطفی چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 20:51

سلام استاد عزیزم
بسیار لذت بردم.

سلام بر یار دیرین نجواهای تلخ وشیرین
همین به علاوۀ بوی نفس بهار بهانه ای است برای نثار بهترین آرزوها برای شما در آن دورها
سرشار باشید از دلیری بودن وشور زیستن
ارادتمند وبا مهر
م-فراستخواه
26 اسفند 1389

خلیل پنج‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 19:46 http://tarikhigam.blgosky.com

سلام

این کوچک را هم در امید نوروزی همراه بدانید. با سپاس

سلام بر جناب خلیل عزیز وارجمند
امید اجتماعی تان شکوفان ترباد
راه ها از زیر گامهایتان می روید
روزها از شما نو نو می شود
م-فراستخواه
اسفند 1389

آرایش جان جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 21:42 http://abdossamad.blogfa.com

سلام استاد بزرگوار
ما در سالی که می گذرد ، ازاین صفحه پربارتان بسیار
آموختیم . برایتان شادکامی و سلامتی و عزت و سربلندی را در سال جدید داریم . عیدتان مبارک و تمام لحظه هایتان بهاری باد .
هماره در پناه حضرت دوست باشید.

سلام بر همباحثه ای عزیز
جان آشفته حالان می آرایید
نظر خطاپوش شماست
نیازمند دیدگاه های انتقادی شما هستم
بنده هم به بهانۀ نزدیکی بهار بهترین آرزوها را نثارتان می کنم
مبارکی ها از وجود شریف شما طالع می شود
م-فراستخواه
28 اسفند 1389

هرمز ممیزی شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 17:31 http://hmomayezi.mihanblog.com

با سلام و تشکر از مقاله بسیار خوبتان

با اجازه بخشی از مقاله شما را کپی کردم !

سلام وعرض ادب
ناقابل است و همه در بذر افشانی و برزیگری شریکیم
دانش دارایی مشاع بشری است و تعلق به خودتان دارد
م-فراستخواه
29 اسفند1389

ی.ز دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:59


. باسلام وعرض ارادت به استاد ارجمند
اینجانب ودوستانم از اوایل دهه 70 توفیق دیدار شماوبهره مندی از گفتارها ومباحث تاثیر گذاردر جلسات گوناگون را داشتیم . ومدتی است که باایجاد این وبلاگ وزین ما توانسته ایم مجددا ارتباط معنوی و معرفت افزایی هرچند در فضای مجازی برقرارکنیم واز مباحث وگفتارهای محققانه جناب عالی در زمینه های آموزشی ودینی واخلاقی واجتماعی بهره مندگردیم .گرچه نیاز ما به عنوان یک فرهنگی در بدنه فربه آموزش وپرورش(اما لاغر از حیث اندیشه ورزی ونقادی آزادمنشانه ومعرفت افزایی) به مباحث این چنینی بیشتر از اینهاست وفضای مناسبی برای رشد ونمو و ابرازا ندیشه های نوگرا وجود ندارد اما گفتارها ومباحث شما فرصت مغتنمی است تا با انتقال آنها به دیگران ونسلی جدیدی که متاسفانه از چشمه های معرفت وآگاهی های حقیقی وحقایق ناگفته محروم اند بتوانیم قدمی هرچند کوچک در راستای آگاهی بخشی برداریم.
ارادتمندشما :ی.ز- اندیشه تبریز-از یکی از مجتمع های آموزشی وپرورشی استان آ.ش

دوست وهمکار فرهنگی دیرین و ارجمند
خدمت شما وسایر دوستان مشترک ومعلمان خوب این سرزمین سلامی چو بوی خوش آشنایی
بهترین آرزوها نثارتان
نیازمند نقد ونظر شما هستم
م-فراستخواه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد