مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

نسل ششم در مصر؛ تحولات نوپدید در الگوی دین گرایی منطقه

متن ویراستۀ یادداشت منتشر شده 

 در سایت دیپلماسی ایرانی

http://irdiplomacy.ir/index.php?Lang=fa&Page=26&DWritingId=616&Action=DWritingBodyView

 

احتمالات آیندۀ مصر کدام اند؟ نه نویسندۀ کم بضاعت ونه نوشتۀ کوتاه حاضر، هیچ از عهدۀ  این پرسش کلی وبزرگ نمی آید و تنها به تصوری محتمل از تحولات دین ورزی در آیندۀ مصر بسنده می کند.

مصر در تاریخ حدوداً 200 سالۀ اخیر خود  چند نسل فکری و سیاسی متمایز را برجای گذاشته است:

1.نسل اول، نسل دورۀ ناپلئونی (از1798) و نسل نوسازی وتجدد اولیه بود که به صورت پروژۀ  نوسازی دولتی و اقتدارگرایانه محمد علی پاشا در نیمه اول  قرن نوزده تجربه شد. پیش کسوتهای این نسل نخبگانی مانند شیخ حسن عطار و عبدالرحمن جبرتی بودند و سپس نخستین روشنفکران تجدد خواه عرب مانند طهطاوی مصری وخیر الدین پاشای تونسی در همین دوره  به عرصه آمدند. این نسل از غرب بیشتر با تمدن وتکنیکش تماس دارند. گفتار اصلی این نسل، عمران و پیشرفت مصر  با اقتباس از اروپاست وتفسیری نوگرایانه از  اسلام را نیز به منظور تأیید گفتارهایشان برای مصریان کم وبیش به کار می گیرند( فراستخواه، 1373: 146-150 ). به بیان دیگر ، سرمشق این نسل ، کارکردگرایانه است تا تعارضی. هنوز اول عشق است و مشکلها چندان نیفتاده اند.

2. نسل دوم ، نسل تجربه های شکست مدرنیزاسیون اقتدارگرایانۀ دولتی به علاوۀ آزمون های تلخ دورۀ استعمار در بحبوحه ای از نابسامانیهای اقتصاد ملی بود. همین کفایت می کرد که نخبگانی به سنت اسلامی  متوسل بشوند تا بلکه با برساختن روایتی تجدد خواهانه از آن،  از یکسو با  استعمار خارجی(مداخلات انگلیس و فرانسه در امور مصر  ) و از سوی دیگر با استبداد داخلی چالش بکنند . این نسل متعلق به نیمۀ دوم قرن نوزده است.

نمایندگان  برجسته اش سیدجمال و  محمد عبده در دهه70  آن قرن هستند. گفتارهای غالب در این نسل، گفتار مبارازات ضد استعماری وضد استبدادی است . نماد بارز تأثیر سیاسی این گفتارها ، قیام «عرابی پاشا»( ژوئن ۱۸۸۲  ) است؛ افسری مصر که با حمله انگلستان  وتوسط دستگاه حکومتی مصر دورۀ توفیق پاشا سرکوب شد. سرمشق این نسل «مذهبی–ملی» است. دو گفتار اسلام گرایانۀ  اصلی عبارت اند از گفتار انقلابی سید جمال  و گفتار اصلاحات فرهنگی  وعقل گرایی حداقلی اسلامی  توسط عبده(فراستخواه، 1373: 150-192 ). 

3. نسل سوم  نسل جنگ جهانی نخست در اوایل قرن بیستم است. نمایندۀ برجسته نسل ،  سعد زغلول  ، تحصیلکرده دانشگاه الازهر واز شاگردان سید جمال الدین اسد آبادی است که گروهی به نام «وفد» با آرمان استقلال طلبی مصر تشکیل داد و رهبری قیام 1919 را در برابر  انگلستان برعهده داشت( 2008:30 Bradley,). این قیام به خروج مصر از تحت‌الحمایگی بریتانیا انجامید. بدین ترتیب ایدئولوژی «ملی گرایی ضد استعماری» در مصر تکوین یافت. سرمشق این نسل «ملی– مذهبی» است. در وجه ملی، حزب «وفد» ایده های لیبرالی با خود داشت ودر وجه مذهبی ، میراث محمد عبده دنبال می شد.

4. نسل چهارم ؛ نسل جنگ جهانی دوم است ،  این دوره با  تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948و  آغاز جنگ سرد، شرایطی پرعسرت ومناقشه آمیز  برای مصر پدید آورد. نشانه اش نیز انقلاب۱۹۵۲ بود که با کودتایی توسط گروهی از افسران ارتش ترتیب داده شد و به سقوط نظام سلطنتی(فاروق ) و استقرار جمهوریت انجامید. با این نسل، سرمشق کم وبیش سکولار ناسیونالیسم عرب  به جای سرمشق ملی مذهبی نشست . این نسل، وارد کشاکش حداقل سه گفتار متمایز در مصر شد:

 الف. گفتار تجدد وپیشرفت ملی مصر مستقل و فرهنگ و آموزش وپرورش جدید کم وبیش لیبرالی و سکولار آن که نماینده اش طه حسین بود . آرای او با مخالفتهای  علمای سنتی محافظه کار روبه رو شد به حدی که  این امر اندکی  وی را به عقب نشینی نظری واداشت( حسین، 1996 ). 

ب. گفتار دولتی شدۀ قدرت وامنیت ملی مصر با ایدئولوژی پان عربیسم سوسیالیستی و  ضد امپریالیستی دوران جنگ سرد که نماینده اش جمال عبدالناصر  بود ؛ با کارهایی مانند ملی کردن سوئز در 1956، تشکیل اتحادیه عربی با سوریه ، جنبش عدم تعهد در 1961،  جنگ با  اسرائیل در صحرای سینا  (منجر به اشغال غزه در سال 67 ) و...(    Bradley,2008:1-48)  

ج. گفتار اسلام انقلابی و مسلکی  بود  که در واکنش بر سه گانۀ 1.مداخله جویی های خارجی، 2. به رسمیت شناخته شدن دولت اسرائیل و3. ناسیونالیسم آمرانۀ دولتی  شکل گرفت و نماینده اش  حسن البنا و سید قطب بود( بنگرید به قطب،1352 و1348و1355). البنا در سال 1948 فتوایی برای«جهاد مقدس» علیه اسرائیل داد.  مصر در این نسل  شاهد ایدئولوژی در برابر ایدئولوژی بود؛ ایدئولوژی اسلام گرایی در شورش بر ضد  ایدئولوژی سکولار  واقتدارگرایانۀ دولتی. هر دو طرف، بر امواجی از پوپیولیسم سوار هستند.

در تظاهرات مبارزات انتخاباتی که در عکس العمل محدودیتهای حکومتی برای حسن البنا ترتیب داده شده بود ، هواخواهان ابتدا  شعار می دادند : «ای بنا، به سوی پارلمان» اما یکباره این شعار بلند شد: "پارلمان به سوی بنا"! در حالی که شعار اول نمادی از جامعه ای رقابتی وکثرت گرا(دربرگیرندۀ  دینی وغیر دینی) بود ، شعار دوم خبر از شکل گیری نوعی بنیادگرایی برای اسلامی سازی  جامعه می داد.

با سید قطب آموزه های افراطی اخوان المسلمین تدوین وارائه شد. اقدام نافرجام به ترور ناصر، رفتار شاخص این گفتار بود . همان گونه که  حبس  وسپس اعدام سید قطب(۱۹۶۶ ) نیز  رفتار شاخص گفتار دوم شد و ناشنیده تر از همه گفتار اول بود که بر تجدد وپیشرفت تأکید داشت. گرایشهای سرکوفت شدۀ اسلام گرایی سیاسی به همراه عقدۀ اسرائیلی ، در زمینه ای از کلام اشعری و پیرنگی تاریخی از فقه شافعی ومالکی ، در زیر پوست جامعۀ فقر زدۀ مصری پنهان  ومترصد شد.  

5. نسل پنجم ، نسل پس از دهۀ 70 قرن بیستم و نسل «دیپلماسی ناکارامد دولتی در تحت الحمایگی جدید غربی و  صلح با اسرائیل » است(Bradley,2008: 147-168 ).

نسلی درست وارونۀ  ایران آن دهه. در حالی که ایرانِ دلزده از نوسازی اقتداگرایانۀ دولتی  به استقبال اسلام انقلابی ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی می رفت، دولت نظامی و خودکامۀ  مصر بر روی انباری از سوء تفاهمات  ومناقشات حل نشده در جامعه ، تازه می خواست راه حاشیه نشینی غربی  و مذاکره با اسرائیل  و نوسازی نامتوازن آمرانه در پیش بگیرد.

 نمایندۀ برجسته این نسل انورسادات ومبارک بودند ورفتار شاخص آن مواردی  همچون  سفر سادات به اسرائیل(1977 )، پیمان صلح کمپ دیوید(1978 ). روشنفکرانی مانند نجیب محفوظ نیز به این روند امیدوار بودند. اما شرایط حاکم بین المللی ورژیم حقوقی آن ، این دیپلماسی را از پیش محکوم به شکست نشان می داد وچنین هم شد.

براثر این عوامل بود که خشم مقدس بنیادگرایی برانگیخته شد. آرای طیفی از اخوان المسلمین نیز که تا حدی معتدل بودند (مانند  حسن هضیبی ؛ دومین دبیر این جماعت ) نمی توانست زمینه های اسلام گرایی طیف افراطی مانند سید قطب را از بین ببرد . هضیبی  در 1977 کتابی در نقد آرای سید قطب با  این عنوان منتشر کرد : ما دعوتگریم ، نه  قاضیان  و صادر کنندگان حُکم. « دعاﺓ لا قضاﺓ  »(  الهضیبی، 1977). اما اسلام تکفیری همچنان جایی برای نفوذ در میان قشرهایی از جامعۀ مصری داشت و با عناوین جماعات اسلامی و جهاد و... ادامه یافت. شاخه‌ای از اخوان المسلمین با عنوان «التکفیر و الهجره» به وجود آمد  که «خالد الاسلامبولی» به آن تعلق داشت(أبو الخیر ، 1980  ). سادات ترور شد(1981 ). نجیب محفوظ را با چاقو مضروب کردند (1993). ایمن الظواهری نمایندۀ اخیر اسلام تکفیری در مصر  است.

فقدان حکمرانی خوب ، خودکامگی نظام سیاسی و نفوذ پذیری آن به سیاستهای مداخله جویانۀ خارجی به علاوۀ فقر ونابرابری وانواع درماندگی های اجتماعی ، به شکاف دولت–ملت و «دیگری شدن ِ» حکومت منجر می شد. این در حالی بود که حکمرانان وحامیان خارجی ومنطقه ای آنها ، با دعاوی سکولار غربی نسبت داشتند .بدین ترتیب همۀ شرایط به نفع نفوذ گفتارهای اسلام گرایی تمام می شد.

تحقیق  و پیمایش جهانی نوریس واینگلهارت( 2004) نشان داد که جهان ما واجد وضعیت دوگانۀ تاحدّی «متناقض نما» است . از یکسو فرایندهای عرفی شدن  از عرصۀ عمومی کشورهای صنعتی ومابعد صنعتی به کشورهای درحال توسعه در پیرامون است و در حال جهانگیرشدن هستند و از سوی دیگر شواهد بسیاری از رشد دین گرایی حکایت دارند. بدین ترتیب پا به پا و در کنار عرفی شدن ، شاهد جمعیت بزرگی از دین گرایان نیز در جوامع هستیم.

نوریس واینگلهارت( 2004)  از شواهد میدانی بین المللی خود  چنین استنباط کرده اند که دین گرایی عمدتاً در حوزه هایی در حال رشد بوده است که جمعیتهای آسیب پذیر ، ملل فقیر و  نوسازیهای دولتی شکست خورده ای را شامل  می شدند. مواجه شدن مردمان در این حوزه ها  با  انواع مخاطرات فیزیکی، اجتماعی وشخصی سبب شده است که احساس  «امنیت وجودی»( Existential  security  )شان لطمه بخورد واین به نظر نوریس واینگلهارت در رشد دین گرایی روبه رشد  اثر می گذاشته است.( آنها در تحلیلهای خود توضیحات مبسوطی افزوده اند که رشد مذهب در  آمریکا ، ویژگیهای مدرن ومتکثر خاص خود را دارد وبر حسب سرشت کارکردی خود با شرایط جوامع پیش گفته به کلی متفاوت است).

نظریه اینگلهارت تا حدی می تواند توضیح بدهد که چگونه شکست نوسازی دولتی ،  دولتی اقتدارطلب و بی اعتنا به ویژگیهای فرهنگی و شرایط بومی و روحیات موجود در مصر ، بویژه وقتی با احساس فقر ونابرابری و حرمان اجتماعی وفرهنگی و نداشتن امکان مشارکت سیاسی رضایتبخش به علاوۀ  حس وابستگی به خارج و  درماندگی دربرابر اسرائیل نیز در آمیخته می شود ، می تواند زمینۀ مناسبی برای نفوذ پذیری قشرهایی از جامعه در برابر گفتارهای بنیاد گرایی به وجود بیاورد.

اما همان گونه که در نظریه یادشده آمده است ، این فقط یک طرف قضیه است. طرف دیگر تسرّی فرایندهای  جهانگیر عرفی شدن به  جامعۀ مصری است و این همان چیزی است که از یکطرف آثار آن را کم وبیش در جذب شدن اخوان المسلمین  دهه های 80 و90 به پارلمانتاریسم مسالمت آمیز ومشارکت در فعالیتهای عام المنفعه اجتماعی وآموزشی (در نمونه های حزب الوسط و  حزب الدعوه) می بینیم و از طرف دیگر خود را به طور خاص  در نسل ششم  مصر ظاهر می سازد که اندکی بعد درباره اش سخن می گوییم.

این نفوذ عرفی شدن در الگوی دین ورزی مسلمانان در بیرون از مصر نیز در حزب عدالت وتوسعۀ ترکیه ، در اصلاح طلبان ایرانی ، در حزب «رنسانس اسلامی» تاجیکستان(در مقایسه با حزب التحریر)، در گرایشهای فکری اخیر در  مراکش (حزب «عدالت وتوسعه» و نیز حرکت دینی «عدل واحسان» ) و وحتی تا حدودی در شواهدی از برخی طیفهای دینی فلسطینی و لبنانی مشاهده می شود. محققانی از این، به رشد «مابعد اسلام گرایی» در زندگی روز مره وصور حیات مسلمانان خاورمیانه  تعبیر می کنند و ارجاعاتشان عمدتا به تحولات روبه رشدی  است که در شاخص های توسعه انسانی این جوامع روی می دهد  (Bayat,2009).

6.نسل ششم ، نسلی نوپدید ودر حال ساخته شدن در میانۀ فضاهای مدرن سکولار با افقهای «پست مدرن» و «مابعد سکولار» است. گروه های جدید اجتماعی متعلق به این نسل مانند جوانان و زنان بویژه از طبقات متوسط  شهری ، برخلاف نسلهای پیشین در محدودۀ  انواع ایدئولوژیهای لاک ومهر شده در قالب های ناسیونالیستی، سوسیالیستی ، لیبرالیستی  و اسلامیستی نمی اندیشند. حتی دموکراسی و حقوق بشر برای آنها بیش از اینکه حکم یک نسخۀ ایدئولوژیکی داشته باشد، صورتی تازه از زندگی اجتماعی است. دموکراسی برای اینان  نوعی منطق  و زبان برای همزیستی کثرت آلود امروزی و روشی نسبتا رضایتبخش  برای حل اختلافات است  . فناوری اطلاعات وارتباطات و امکانات چندرسانه ای  که کمتر قابل کنترل می نماید  ، شرایط  تازه ای از  پویایی و خلاقیت و تحرک ومعنا سازی و ابتکارات  در مقیاس جهانی برای این نسل  فراهم آورده است.

دراینجا ما می توانیم درکی از وضعیت دوگانۀ پیش گفته در مصر پیدا بکنیم.  از یکسو در این جامعه ،  اسلام سیاسی(چه به لحاظ ریشه های اعتقادی و چه از حیث زمینه های تاریخ معاصر و سازمان یافتگی وشبکه های اجتماعی آن) هنوز آلترناتیو مهمی به شمار می رود و  برخی تحقیقات وپیمایشها از زمینه های محسوس اسلام گرایی در آن حکایت دارند و حتی تحلیلگرانی با این ملاحظه درگیرند که ترتیبات صوری دموکراسی(انتخابات و مانند آن) نیز در چنین جامعه ای به احتمال زیاد ممکن است به نفع اسلام گرایان تمام بشود.

 اما از سوی دیگر همین جامعه نیز(به دلیل رشد شهر نشینی و جمعیت جوان آموزش دیده  و پیدایش طبقات متوسط جدید ونیز به سبب نفوذ قواعد رقابت در اقتصاد )  چنان در معرض فرایندهای جهانی شدۀ تجدد وپسا تجدد وعرفی شدن وکثرتمندی قرار گرفته است که حتی اسلام گرایی نیز خواه ناخواه از قالبهای پیشین خود بیرون می رود ودین اندیشان نیز طرزنگاه ها وعادتواره های تازه ای را درونی می کنند. این وضع در شرایط متعارف( واگر اتفاقات وبحرانهای خاصی وضع را پیچیده وتصادفی و آشوبناک نکنند) احتمالا می تواند  فرایند جذب گروه های دین گرا در صورتهای نوین زندگی اجتماعی و دستور زبانی جامعۀ جدید را تسهیل وتسریع بکند و آنها  را آرام آرام به  منطق همزیستی با دگر اندیشان  ودرک معقولی از مسلمان زیستن در این دنیا  سوق بدهد.

 بویژه باید پس زمینه های فرهنگی واجتماعی تصوف در مصر را نیز منظور داشت که می تواند جزمیات کلامی و ظاهر گرایی های خشک فقهی را قدری تعدیل بکند(در ترکیه نیز این عامل تأثیر زیادی در تلطیف اسلام گرایی داشت). به این بیفزایید زمینه های قبطی مسیحی و زمینه های بودایی ومانند آن را(  Bradley,2008: 81-116).

مدل ترکیه ، نمونۀ نسبتا تجربه شده ای در پیش روی ماست. اسلام گرایی اولیۀ در آنجا عکس العملی نسبت به لائیسیسم ِآمرانۀ نظامی ودولتی بود . اما بعدها تحت تأثیر عواملی مانند زمینه های تاریخی ومجاورتهای جغرافیایی با اروپا و مقتضیات ورود به بازارهای جهانی به علاوۀ فرایند جذب شدن طیفی از دینگرایان درجامعۀ جدید ، تجربۀ معتدلی از اسلام خواهی به هم رسید ، به گونه ای که از اربکان تا فتح الله گولن و اردوغان وعبدالله گل، واز حزبهای محافظه کار رفاه و فضیلت و سعادت  تا حزب اصلاح طلب عدالت وتوسعه ،  دگرگونی محسوسی از الگوی اسلام گرایی را شاهد هستیم. بعید نیست که  حتی طیف هایی کم وبیش عرفی شده  از اخوان المسلمین در مصر (مثلا  حزب آزادی وعدالت) به چیزی شبیه  این مدل نزدیک شود که به نوبۀ خود گرته برداری از نمونه های اروپایی مانند حزب دموکرات مسیحی است.   

به نظر می رسد هر نوع صورت بندی لائیسیتی از قدرت در مصر نه تنها از ایجاد پلتفرمی رضایتبخش برای حل اختلافات درخواهد ماند، ممکن است ضمن دامن زدن به هویت های بازگشتی بنیادگرایانه ، زمینه ساز  سیکل تازه ای از هرج ومرج واستبداد نیز در این سرزمین بشود. خوشبختانه شواهدی نشان می دهد که برای بخشهای در خور توجهی از گروه های جدید نسل ششم ، ایدئولوژیهای لائیسیسم  وفاندامنتالیسم تا حد زیادی به یکسان، غلط انداز می نمایند.        

 

منابع

أبو الخیر ، عبد الرحمن(1980 ) ذکریاتی مع جماعة المسلمین ؛ التکفیر والهجرة .  الکویت.

حسین ، طه(1996) مستقبل الثقافة فی مصر . دارالمعارف مصر.

فراستخواه، مقصود(1373) سرآغاز نواندیشی معاصر . تهران: انتشار(چاپ اول).

قطب،سید (1348)ماچه می گوییم. ترجمه سید هادی خسروشاهی،بی نا. 

----- (1355)اسلام وصلح جهانی. ترجمه سید هادی خسروشاهی و زین العابدین قربانی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

------(1352)عدالت اجتماعی در اسلام. ترجمه سید هادی خسروشاهی ومحمد علی گرامی. تهران: انتشار.

الهضیبی ، حسن إسماعیل  (1977  ) دعاة لا قضاة،أبحاث فی العقیدة الإسلامیة و منهج الدعوة إلى ألله. القاهرة . 

Bradley,J.A.( 2008 )Inside Egypt; The Land of Pharaohs on the brink of a revolution.NY: Palgrave ,macmillan  

 Norris ,Pippa  and  Ronald Inglehart (2004 ) Sacred and Secular: Religion and Politics Worldwide. Cambridge University Press.  

Bayat , A .( 2009 )Life as Politics: How Ordinary People Change the Middle East. US: Stanford University Press.

 

 فایل پی دی اف

نظرات 5 + ارسال نظر
حسین یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:15

استاد عزیز سلام
اطلاعات تحلیلی و تاریخی مفیدی در مورد مصر از شما یاد گرفتیم.ولی همه گیری حرکت های اخیر در این منطقه ،در مدت کوتاهی ،که علیرغم داشتن مشابهتهای جغرافیایی و فرهنگی دارای تفاوتهای اجتماعی و سیاسی هم می باشند ،چگونه می بینید؟

همکار ارجمندم سلام از بنده وعرض ارادت
موضوع مهمی است ونیازمند تأمل بیشتر
ممنون از طرح بحث
م-ف
21 فروردین 1390

مصطفی یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 20:21

سلام معلم عزیزم
این گونه که شما می نویسید جرات نوشتن را از ما می گیرید.می ترسیم سوال کنیم چه رسد به اینکه نظر دهیم.

همکار ودوست عزیزم سلام از بنده
و نیازمند نقد ونظرتان
م-ف
22 فروردین

اشکان دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 20:53 http://tashkan.blogsky.com/

استاد واقعن این جا کامنت گذاشتن خیلی سخته!
مقاله ای که درباره سید جمال در مهرنامه نوشته بودید خوب و خواندنی بود ( دیدبان ... ) البه توی این وبلاگ ندیدمش

امیدوارم سال خوبی رو شروع کرده باشید

هم مباحثه ای عزیز با سلام وآرزوی بهارانی بهتر
حقیقتا نیازمند نقد ونظرم وبه روی چشم آن مطلب را در اولین فرصت در اینجا می آورم
دیدگانتان پرفروغ
23 فروردین

خلیل سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 22:40 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام

تاریخچه کوتاه و با ارزشی لطف کرده اید. با سپاس

[ بدون نام ] چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:39

کلا وفد در عربی عامیانه به هیئت و گروه گفته می شود و بعید هم نیست که گروهی نیز خود را به این نام نامگذاری کرده باشند. فقط جهت یاد آوری و درصورت نیاز مراجعه به قاموس آورده شد تا حقیر را سودی دوچندان دهد. والسلام

با سلام
وفد با همان معنای لغوی نام خاص حزبی قدیمی است در مصر تا به امروز
م-ف
29 اردیبهشت

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد