مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

به فرمان غضب؛ (چرا قذافی چنین کشته شد؟)

بنده نمی دانم او چگونه کشته شد؟ در میدان جنگ که کشته نشد. بنا به فیلمهایی که رسانه ها نشان می دهند گویا پس از دستگیری در دست مخالفانش به قتل رسید. صحنه های آزار دهنده ای از کشته شدن یک اسیر جنگی. معلوم نیست که آیابر سر توهّم دیوانه وار حقانیت خود مقاومت می کرد و چنین شد یا آتش خشمی در میانۀ آن جمع زبانه کشید؟ همینطور داستان کشته شدن  پسرش ومابقی قضایا.

 علم که از پاکیزه ترین نظام های معرفت بشری است بیش از پرسش چیستی وچگونگی، درپی چرایی است. اما اینجا سخن در چرایی مقاومت قذافی نیست. قدرت، می تواند ابتدایی ترین وعمومی ترین سطح ادراک عقل اجتماعی  واخلاقی و عرف عام را از  کسان سلب بکند. برخی اصحاب قدرت ، این بیخردی مبتذل را در همان ابتدای تصاحب قدرت از خود نشان می دهند ودیوانه وار بر آن چنگ می اندازند، بعضی در حفظ وابقای بساط قدرت وریاست است که کارشان به جنون ومالیخولیا  می کشد، وسرانجام اندازۀ بی عقلی اغلب آنها تا به جایی می رسد که حتی نمی توانند در آخرین لحظه ها نیز عاقلانه از قدرت کنار بکشند. قذافی نگونبخت این هرسه بود.

از سوی دیگر بیخود نیست که گفته اند ایدئولوژی «معرفت کاذب» است. آگاهی وارونه ای که احساسات واعمال هزاران امثال قذافی را شکل وجهت می دهد، به نام هویت لیبی و مانیفست کتاب سبز وایستادگی دربرابر امپریالیسم غربی، وهویتها و عقاید و ایدئولوژی های دیگری از این نوع، هرکاری و هرهزینۀ انسانی وملی وبشری را توجیه می کند، همانگونه که شاهد صورتهای ویرانگر دیگری از  این نوع معرفت دروغین در سایر گوشه های  منطقه و جهان بودیم وهستیم.

 اما آنچه بنده را به این نوشته واداشت دیدن فیلم لحظه های آخر به هم رسیدن گروه قذافی ومخالفان خشمگینشان بود. تمایز این نوع فیلمها به آن است که گرفته و دیده می شوند به جای صدها هزاران صحنه های مشابه وبدتری که نه گرفته می شوند ونه در برابر دیدگان عموم قرار می گیرند. هر روز وشب در میدان ها و دیوانها و زندان هایی که  به نام  زیباترین کلمه های بشری والبته به کام سیری ناپذیر دیوانه وارترین صورتهای ایدئولوژیک از  قدرت، برپا می شوند ، غلیان خشم ها  وخشونتها بیداد می کنند. اما ما آنها را نمی بینیم. شاید بخشی به گوشمان می رسد ولی  تااین حد تکانمان نمی دهد. چشم از حساس ترین و نجیب ترین اعضای بشر است و چه بسا بی اعتنایی هایی را تاب نمی آورد که  متأسفانه ذهن و گوش بی صاحب ما به آن خو گرفته است. به قول مولانا اُستُن این عالم، غفلت است . برای همین است که  تنها گاهی اینجا وآنجا صحنه هایی از خشونت رسمی وغیر رسمی می بینیم و زجر می کشیم ولی سپس به تخدیر فراموشی درمان می کنیم!

 غضب، یکی از مشکلات ساختار روانتنی واجتماعی ماست اما وقتی از  حد ناراحتی های متعارف  زندگی روزمره بیرون  می رود ، شرایط بشری را برای زیستن به طرزی فاحش دشوار می کند. آن ناراحتی ها را می شود به تذکرهای دوستان ، با انفاس خوش معلمان ومربیان ودر پناه قانون و حق وحقوق تقلیل بدهیم و کم وبیش به چاره جویی تنشهای زندگی خویش برآییم اما با این صورتهای پیچیدۀ غضب چه کنیم؟

لیبی ظاهرا از چنگ اقتدارخواهی قذافی بیرون می رود اما مشکل غضب وخشونت در الگوهای پیدا وپنهان فکری ورفتاری، مترصد بازخیز وبازتولید در انواع شکلها هستند . داستان لیبی داستان مکرر همۀ ماهاست. یکّه سالاری و غلبۀ گروهی معدود (اعم از هر نوع گروه به هر شکلی و با هر ایدئولوژی) بر جامعه وسایر گروه ها سبب می شود که خشم ها وخشونتهای بشری از حد مشاجرات وتنشهای در مقیاس کوچک فراتر بروند و با مقیاسی بزرگتر ودر شکلی سیستماتیک بر حوزۀ زندگی عمومی مردمان جولان بدهند ونه تنها منشأ تضییع حقوق جبران ناپذیر آحاد وگروه های دیگر بشوند بلکه با خود ودربرابر خود، رشتۀ دراز پیچ در پیچ دیگری از حلقه های خشم ونفرت ایجادبکنند. این همان سیکل های معیوب غضب وخشونت است که به جان فرهنگها وجوامع  وانسانها می افتد وزندگی را بر همۀ آنها تباه می کند.

حلقه های کور خشم وخشونت وقتی پنهان تر ومرموز تر و خطرناکتر می شوند که به جای ابراز شدن ساده در رفتارها وکلمات بی میانجی وروزمرۀ شخصی، به اشکال فرهنگی واعتقادی و ایدئولوژیک ونهادی وسیستماتیک در می آیند وگریبان بشریت را می گیرند. غضب جبار را دیگر نمی توان به نصایح سعدی چاره کرد چون این غضب در صورتهایی از دفتر ودستک ودستگاه ودیوان وقانون ومقررات وقوای قهریه در می آید. میرغضب ها در حقیقت مشهود ترین آثار این صورتهای نهادین خشم بودند.

اما خشم وخشونت وقتی صورت سیستماتیک پیدا می کند دیگر هیچ فرق ندارد که این در شکل دم ودستگاه سخت قذافی ظاهر بشود و ابتدایی ترین حقوق مخالفان را به خشم از آنها سلب بکند یا در شکل فرهنگ سیاسی نفرت  وخشم کور جماعتها غلیان بکند. اتفاقا این دومی مرموز تر و پیچیده تر است. آن پارۀ غضب را که ما در چهرۀ خودکامگان  و در صحنۀ  بگیر وببندها وکشتار ها وشکنجه ها به نکوهش می گذاریم چه بسا روز وشب در قالب انواع عقاید با خودمان حمل می کنیم. همان عقایدی که برای ما،  بورژوا یا پرولتاریا یا اجانب یا ملتهای عقب مانده یا کافران یا مذهبی ها و یا هر دیگری را  نفرت بار می کند ونمی گذارد چشمها با نگاه یک هم تبار انسانی درهمدیگر نجیبانه بنگرند. لعنها ونفرینها،صورتهای خفیّ خشونتی هستند که دیر یا زود سر برمی آورد و بیداد می کند.

گفتیم این صورتهای سیستماتیک آشکار ونهان خشم وغضب را نمی توان به نصیحت چاره کرد . هیجاناتی که گاهی از آستین قدرت منظم در بالا به صورت اقتدارگرایی وتمامی خواهی بیرون می آید و گاهی در این پایین  از قدرت نامنظم تودۀ جماعت سر بر می آورد؛ هر دو  لهیب خشم وغضب وخشونت هستند. آن اولی منشأ وباعث این دومی، واین نیز خاستنگاهی دیگر برای بازتولید نوع متفاوتی از آن است. حکمت کهن به ما می آموزد که قوۀ غضب باید به نیروی عقل مهار شود. همینطور است. اما نه عقل اندرزنامه ای که فقط در زبان  عاقلان ، تلفظ و تکرار بشود بلکه عقلی که در سیستمهای زندگی ما حلول بکند و نظامی نهادین پیدا بکند.

دموکراسی به رغم تمام نارسایی هایش  از آن نوع عقلانیتهای نهادمند اجتماعی است که بر غضب اصحاب قدرت مهار می زند، آنها را عادت می دهد که با عقلی اجتماعی دنبال قدرت بروند ، در قدرت بمانند واز قدرت کنار بروند . دموکراسی با قانونی کردن حق وحقوق گروه ها ، با ایجاد حوزه ای عمومی برای گفتگوهای مسالمت آمیز و  فراهم آوردن پلتفرم هایی واقعی برای حل رضایتبخش اختلافات ومناقشات وبویژه با ترویج فرهنگ آزاد منشی، آب بر آتش خشم ونفرت وخشونت می ریزد و  ناراحتی ها را در حد نسبتا متعارف تری نگه می دارد و قابل تحمل می سازد تا نه شاهد سالهای ملالت بار وپر مظلمۀ حکومتهایی از نوع قذافی باشیم ونه نظاره گر صحنه هایی آزار دهنده از سنخ فیلمهایی که امروز رسانه ها برای ما وفرزندانمان  تکرار می کنند.


فایل پی دی اف

نظرات 10 + ارسال نظر
معین شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 http://www.moein.net

سلام، امان از پندار گرایی عقل زدا و غضب افزا و تبعاتش برای پندار گرایان و پندار پذیران. قذافی به معنی دقیق کلمه یک پندار گرای پوچ بود و نه یک اصول گرای پر. نکته مهمی که در این یادداشت شما به طور ضمنی مطرح شده سهم مردم پندار پذیر در پندار گرایی حاکمانشان و نیز عواقب پندار پذیری برای مردمان و کشورها پس از هلاکت حاکم پندار گراست.
ما اگر هنری داشته باشیم باید جلوی چرخه معیوب تعویض حاکمان پندار گرا- اتفاقی که در لیبی به طور حتم واقع شده است- را از طریق تغییر نگرش های خودمان از پندار پذیری به دموکراسی پذیری بگیریم. اتفاقی که پس از 70 سال مشروطه خواهی در 30 سال اخیر در ایران با همه هزینه هایی قبل و بعد از انقلاب اسلامی متحمل شدیم ؛نیفتاد.

سلام وممنون از طرح دیدگاه ها و تأملات
بهترین آرزوها
م-ف
30 مهر90

غلامرضا قربانی چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 14:56

با سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم
نمی دانم چرامطلب شما مرا یاد یکی از اشعار آقای شاملو انداخت تقدیم به شما
گفتند نمی خواهیم نمی خواهیم که بمیریم
گفتند دشمنید دشمنید خلقان را دشمنید
چه ساده چه ساده گفتند و ایشان را چه ساده چه ساده کشتند و مرگ ایشان چندان موهن بود و ارزان که تلاش از پی زیستن به رنجبارترگونه ای ابلهانه می نموند
سفری دشخوار و تلخ از دهلیزهای خم اندر خمو پیچ اندرپیچ از پی هیچ
نمی خواستند که مرده باشند یا از ان پیش تر که مرده باشند بار خفتی بردوش برده باشند
لاجرم گفتند که نمی خواهیم نمی خواهیم نمی خواهیم که بمیریم
و این خور ورد گونه بود که اسبان این ناگاهان به تک از گردنه ها به پیش آمدند و بر گرده ایشان تیغ ها برآویخته و ایشان را تادر خود باز نگریستن جز باد هیچ به کف اند نبود
جز باد و جز خون خویشتن زیرا که
نمی خواستند نمی خواستند نمی خواستند که بمیرند
ارادتمند شما قربانی

ممنون دوست محققم از اینکه اینجا آمدید وشرح پریشان حالی مرا با چکامه ای حماسی به مقایسه گذاشتید
این خود نوعی نقد عرایض بنده است ونقد؛ چه مبارک است
امیدوارم با همه این اوصاف، گرهی از کار فروبستۀ مردمانی در لیبی گشوده شود که از ابتدایی ترین بختهای زندگی محروم اند، وچه امید دشوار تراژیکی است با این آقایانی که آنجا جلو افتاده اند واز حالا به فکر چند همسری اند!
با بهترین آرزوها
م-فراستخواه
پنجم آبان

احمد پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 17:53 http://sahneyekta.blogfa.com

سلام استاد عزیز و فرهیخته
خوشحالم که در فضای مجازی فرصتی دوباره پیش اومد تا از اندیشه هاتون بهره مند شوم.
با این نظر شما کاملا توافق دارم و معتقدم که دیکتاتوری در ایجاد خشم نقش تعیین کننده و به سزایی دارد و در واقع همین دیکتاتوری است که اجازه نمی دهد فیلم های خشونت بار و زجر آور نمایش داده شده تا اقسام و حالات متفاوت خشم و بروز خشونت جلوه گر شود اما وقتی احساس از زیر یوغ و چکمه استعداد بیرون آمدن به افراد تزریق می شود موجی از شادی و شعف را پدید می آورد که جلوگیری از آن در هیچ مکتبی اتفاق نیافتده و خوش به حال مستبدان زورگویی که از چنگال انتقام انقلابیون جان سالم به در برده و در دادگاههای عالی محاکمه شوند وگرنه سرنوشت قذافی ها،لویی ها و امثالهم حتما آنها را به انتظار می نشیند....

سلام وعرض ارادت خدمت دوست عزیز پژوهشگرم
ممنون از طرح دیدگاه های خوبتان
در واقع انتقام، آن سوی چرخۀ استبداد ودیکتاتوری است واظهار نظر مفیدی داشتید که ایکاش حتی محکمۀ دیکتاتورها به رسم دموکراسی برگزار شود
حتما سرفرصت به وبلاگتان هم سری می زنم وبهره بیشتر از افکار پویای شما جوانان می گیرم
با آرزوی موفقیت روز افزون
م-فراستخواه
پنجم آبان

احمد پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 17:56 http://sahneyekta.blogfa.com

سلام خوشحالم که با افتخار شما رو به لینک هام اضافه می کنم و خوشحال می شم از اینکه با نظرای عالمانتون من رو در بهتر نوشتن مطالب وبلاگ یاری کنید.... ارادتمند شما احمدی نژاد..

الهام فخاری پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 19:27

درود استاد ارجمندم
ماجرایی که بر لیبی گذشته نشانه‌ی روشنی است از همانندی قذافی و بسیاری از مخالفانش، دست‌کم آن‌ها که اکنون بر اریکه قدرت سوار شده‌اند؛ به گمانم چشم‌انداز مردم‌سالارانه‌ای برای لیبی نیست. تا آدمیان چیره بر خود و خشم و شادی خود نشوند چگونه حق دیگری و مسولیت خود را به رسمیت خواهند شناخت؟! بزرگترین ستم قذافی به مردم سرزمین‌اش این بود که مانع بالندگی خود و آنان شد. شاید خدمت‌های بسیاری کرده باشد، چه بسیار ساختمان ساخته، یا سوادآموزی همگانی را روبراه کرده، ولی در کاربرد این سواد و. آن ساختمان برای پرورش جان آدمی جا مانده است.
اندوه‌تان از این سبعیت در جای جای نوشته پیداست. امید که ما به چنین نفرتی گرفتار نشویم.
بدرود

همکار محققم سلام
ممنون از ارزش افزوده نگاه تان
بله همانطور که بیان داشته اید سیئات نظامهای استبدادی بیرون از شمار است
اما مهمتر از همه شاید این است که مانع شکوفایی ذهن وجان انسانها وتحقق ذات آنها می شوند
با بهترینها
جمعه 6 آبان
م-فراستخواه

جمشید یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 13:42

اینگونه ادم کشی فقط از سرهنگ قذافی و مستبدان بر می اید. چند صباحی چون سگ هار این گوشه ان گوشه زار می زنند تا به زباله دان ریخته شود. نوع و روش کشتن گله پاهنگ قذافی را به نفرت نگاه کردم که عده ائی مسلمان نما این کار را کردند . از احساس پاک شما دانشمند کشورم سپاسگزاری می کنم.ما گذشت را از شهدای جنگ هشت ساله اموختیم. می بخشیم ولی فراموش نمی کنیم.

سلام وممنون از اظهار نظر شما استاد محترم
م-ف
11آبان90

خلیل سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:18 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام

" دموکراسی با قانونی کردن حق وحقوق گروه ها ، با ایجاد حوزه ای عمومی برای گفتگوهای مسالمت آمیز و فراهم آوردن پلتفرم هایی واقعی برای حل رضایتبخش اختلافات ومناقشات وبویژه با ترویج فرهنگ آزاد منشی، آب بر آتش خشم ونفرت وخشونت می ریزد و ناراحتی ها را در حد نسبتا متعارف تری نگه می دارد و قابل تحمل می سازد تا نه شاهد سالهای ملالت بار وپر مظلمۀ حکومتهایی از نوع قذافی باشیم ونه نظاره گر صحنه هایی آزار دهنده از سنخ فیلمهایی که امروز رسانه ها برای ما وفرزندانمان تکرار می کنند. "

به امید چنین روزی .

سلام از بنده وبه همراه امید اجتماعی تان
م-ف
11 آبان90

یاشار سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 21:23

با سلام
واقعا داستان این خشونت هم چیز عجیبی است. چرا که بعد از اعمال آن حتی قذافی نیز در نظر مردم مظلوم آمد و ترحم آنان را برانگیخت. نمونه آن را در داستان مرگ آقای دادشی هم می توان دید که مرگ وی تاثر اکثر افرادی را که وی را می شناختند برانگیخت اما اعدام قاتل کودک سال وی دوباره برخی ها را بسیار متاثر کرد. این خشونت هم خصوصا در مشرق زمین داستان جالبی دارد یک چرخه بی پایان و تاثرات بی پایان
من که احساس می کنم که این هم شاید جزئی از فطرت بشری است. و کسی آلترناتیوی برای آن ندارد و راه پایانی بر آن متصور نیست شما چی فکر می کنید؟
ممنون از مطالبی که انسان را به فکر وامی دارد
ارادتمند همیشگی شما

سلام بر محقق ارجمند
ونیازمند نقد ونظرتان
م-ف
۱۱آبان۹۰

مسلمی چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 19:40

باسلام خدمت استاد فرهیخته ام

خوشحالم که پس از یک دوره ی طولانی درگیری پایان نامه و ... بار دیگر مجال خواندن نوشته های ارزشمندتان نصیبم شد

من فکر می کنم واکنش مردم نسبت به قزافی قابل پیش بینی بود ،تصورم این است که توده مردم مناسبات رفتاری خود را باحکام به گونه ای کاملامتقابل تنظیم می کنند.امروز اعتراض مردم انگلیس را در خیابان می دیدم که کاملا متناسب با رفتار پلیس انگلیس بود .

در مقابل خشم ،بی رحمی وخودخواهی های قزافی مردم همنگونه عمل کردند که انتظار می رفت .در واقع ساختار معرفتی مردم در باب حکومت قزافی خشم در مقابل خشم بود .

وحال اینکه در رسانه های ما صحنه های خشم وخشونت پخش می شود البته بی تاثیر نیست ونگران کننده ، اما به نظر حقیر رفتار مردم با حکام به مناسبات آنها بایکدیگر بستگی دارد.


شاگرد همیشگی تان

مسلمی پور



شیرین عبدالخالقی دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 23:06

با سلام خدمت استاد گرامی و ارجمند
بعد از خواندن مطلب شما،مطلبی را که چند وقت پیش در مجله ای خوانده بودم به یاد آوردم که در آن صحبت ازجمع آوری کلکسیون های عجیب و غریب توسط دیکتاتورهای دنیا کرده بود.از جمله عکس های کاندولیزا رایس که توسط قذافی در آلبوم های گران قیمت جمع آوری شده بودو از عشق پنهان و آتشین قذافی به وی حکایت داشت،یا کلکسیونی از لباس های عجیب و غریب که در انبار لباس قذافی یافت شد.حال این سوال در ذهنم پیش آمد که به راستی چرا این دیکتاتور های به ظاهر خشن در کنج خلوت خودشان دست به این کارها می زنند؟شاید در زیر ظاهر خشن آنها فرد بسیار تنهایی باشد که از سر بی اعتمادی به هیچ چیز و هیچ کس به این چیزها روی آورده باشند!

سلام دوست عزیز
ممنون از ارزش افزوده نگاه تان
بسیار مفید بود برایم
م-فراستخواه
هشتم آذر90

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد