مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

دربارۀ نیمرخ رفتار ایرانی-۳

 

  

مقاله چاپ شده در مجله جامعه شناسی

 دوره یازده ، ش1 بهار89 ، ص3-21

قسمت سوم... 

رویکرد های پایه

نظریه‌های پایه‌ی گوناگون و متنوعی برای توضیح و بررسی خلقیات و روحیات و عادات غالب در یک فرهنگ وجود دارد. 

 رویکرد کارکردگرایی، فرهنگ را به مثابه ساز و کاری برای تأمین نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی مورد بررسی قرار می‌دهد. برای مثال اگر افراد  یک جامعه زیاد دروغ می‌گویند گویا اقتضای زندگی در آن سرزمین،‌ دروغ‌گفتن بوده است. به عبارت دیگر دروغ گفتن، مکانیزمی زیستی است که کارکرد دارد و به سبب همین کارکردش نهادینه می‌شود و رواج پیدا می‌کند. 

 مثال دیگر وجود احساسات زیاد در  یک جامعه است که از زاویه‌ی این نظریه‌ی پایه ، احساساتی بودن  ناشی از  حوادث فاجعه آمیزی است که در تاریخش روی داده است. در سرزمینی که پر مصائب بوده است،  احساسات، تسلیم ، آرامش خواهی یا درون‌گرایی و نوعی تصوف منفی و... به برخی مشکلات مردم جواب می‌دهد و نهادینه می شود.

رویکرد دیگر، رویکرد ساخت‌گرایی است. این رویکرد به ساختارهای عمیق‌تری[1] توجه می‌کند که فرهنگ را شکل و سمت و سو می‌دهند. رفتارهای آموخته‌ی فرهنگی ما از طریق همین ساختارهای عمیق، تولید یا بازتولید می‌شوند. مثلا اگر در رفتارهای غالب در یک جامعه نوعی ارزش‌های تک جنسیتی مذکر وجود داشته باشد و نهادینه و بازتولید شده است؛ ریشه اش در ساختارهای عمیق پدرسالار و مرد سالار بوده است.

یکی دیگر از نظریات پایه، سنت نظری  مارکس است که از این منظر، فرهنگ روبناست و عوارض آن را  باید بر پایۀ زیربنای مناسبات تولید، تبیین بکنیم. برای مثال ویژگیهای خاص  مالکیت  در یک جامعه می تواند در  افکار و شخصیت مردمان آن جامعه  مؤثرباشد. مردمانی که نمی توانند روی مالکیت خصوصی خود بایستند وبگویند ما هستیم، چگونه می توان از آنها انتظار داشت که در مواقع مقتضی تملق نکنند.

رویکرد دیگر اشاعه‌گرایی است که بر اساس آن، فرهنگ وعادات و روحیات از طریق انتشار و انتقال از یک جامعه به جامعه‌ی دیگر تحول پیدا می‌کند، در این رویکرد مثلاً گفته می شود که حملۀ عرب به ایران منشأ آثاری رفتاری و اخلاقی در فرهنگ این سرزمین شد ؛به طوری که اگر این اتفاقات روی نداده بود ؛مردم سرزمین اکنون رفتار های دیگری داشتند. 

 ملاحظاتی دربارة هر یک از این رویکردها وجود داشته است؛ مانند بحث تعارض نیازها در کارکردگرایی، کم‌توجهی به “کنش” در ساخت‌گرایی، و در حاشیه ماندن عامل خلاقیت و تنوع در اشاعه‌گرایی و ... (بارنارد و اسپنسر، 1996). 

ادامه دارد......



[1] Deep Structures

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد