قسمت پایانی مقالۀ
درباره نیمرخ رفتار ایرانی
برای تأمل در پرسش «چرا ما اینطور شدیم» از رهیافت نونهادگرایی بهره جستیم. مهمترین کلیدواژۀ رهیافت نونهادگرایی «وابستگی به مسیر»[1] است. باورهای مردمان و روحیات و خلقیات آنها ریشه در سر گذشت نهادهای جامعۀ آنها در محیط خاص و رویدادهای تاریخی خاص دارد.
«وابستگی به مسیر» لزوما به معنای بیتوجهی به عاملیت انسانی وتحولات نیست. زیرا خود عمل اجتماعی نیز در بستری نهادی پیش می رود. از این طریق در مفصلهای حساس و بحرانی تحولاتی روی میدهد و تغییراتی حاصل می شود. اما خود این تغییرات نیز بدون تحول نهادها قابل توضیح نیست.
برخی از نویسندگان ایرانی، هر نوع توضیح رفتار مردمان با ارجاع به عوامل مؤثر تاریخی را به معنای جبر گرایی تلقی کرده اند( ایزدی،1385 ). در حالی که ما در پرتو رویکرد تاریخی، به درک عمیقتری از عاملیت انسانی در ورای اراده گراییهای رمانتیک نایل می آییم .
محیط نهادی و رویدادها، در شکل گیری چهارچوبهای انتخاب عقلانی تأثیر می گذارند. ما انتخاب عقلانی [2] خود و سمت و سوی آن را در چهارچوبی صورت بندی میکنیم که متأثر از سرگذشت نهادی است. محیط نهادی، نفوذی از نوع «شناختی» دارد و سرمنشأ سازههاست (اسکات، 2001). باورها و الگوهای رفتاری و ترجیحات عاملان اجتماعی، تحت تأثیر محیط نهادی هستند (اکاسیو، 1997 / تورنتون، 2002).
اکنون دوباره به پرسش خویش برمی گردیم. چرا ما چنین شدیم؟ چرا در یک محیط نهادی رودربایستی شکل میگیرد؟ یا چرا سخنچینی و بدگویی پشت سر مردم وتملق وتعریف در حضور آنها صورت می پذیرد؟ این تعارفهای دم دری چیست؟ همان مردمی که تا شما چراغ راهنما میزنید تا اطلاع بدهید میخواهم بپیچم نمیگذارند و شما باید حتماً غافلگیرشان کنید تا بپیچید، اما همین آدمها دم در میایستند و «بفرمایید، بفرمایید»ها آغاز می شود! این پارادوکس رفتارهای دو سویه چیست؟ این، متأثر از محیط نهادی وسرگذشت نهادی است.
یکی از مفاهیم کلیدی دیگر در رهیافت نونهادگرایی «منطق اقتضا[3]» است. مردم غالباً بنا بر مقتضیات محیط نهادی رفتار می کنند و در خلقیات وهنجارها والگوهای رفتاری خویش،کم وبیش تحت تأثیر سرگذشت نهادی جامعه شان هستند. کار کنشگران فعال و واسطه های تغییر این است که وضعیت «منطق اقتضا » را تا حد امکان متحول بسازند و توسعه بدهند.
اقتضای محیط نهادیِ«ناامن و استبدادی»، چیزی جز بیاعتمادی وپنهانکاری نیست. در جامعهای که نتوان راحت بود، نتوان خود را عیان وبیان ساخت ونتوان اعتماد کرد، طبعأ پنهانکاری و فقدان شفافیت ودوسوگرایی گسترش مییابد . اگر کوششی در جهت رفع موجبات استبداد صورت بگیرد، در واقع منطق اقتضا نیز دگرگون می شود وچندان موجبی برای بی اعتمادی اجتماعی وپنهانکاری مردم نمی ماند.
از طریق منطق اقتضاست که نظامهای نمادین[4]، الگوهای شناختی[5]، شابلونها و قالبهای اخلاقی[6] شکل میگیرد(هال و تیلور، 1996). این شابلونها ریشه در منطق اقتضا دارند و از محیط نهادی جامعه نشأت می گیرند. وضعیت نهادهاست که اقتضا میکنند افراد ، دروغ زیاد (گاهی هم مصلحت آمیز) بگویندیا تملق پیشه کنند، شفاف نباشند، دورویی در پیش بگیرند و فسادپذیر باشند.
اگر کنشهایی در جهت تغییر این مقتضیات نهادی و ساختاری به عمل بیاید، به همان نسبت نیز الگوها و شابلون های رفتار مردم متحول می شود وآنها نیازی به این کارها نمی بینند وزندگی روز مره خود را با حرفهای راست ورفتارهای صریح بهتر می توانند بگذرانند.
تجربههای زیستهی مردمان در جامعه، نه در خلأ بلکه طی فرآیند تاریخی و در محیط نهادی شکل میگیرد و ما براساس این تجربههاست که عمل میکنیم. این تجربهها تحت تأثیر محیط نهادی- تاریخی هستند و سرچشمهی الگوهای پنداری، کلامی و ارتباطی ما میشوند. با هر مقدار کنش وعمل اجتماعی، می توان محیط نهادی را دگرگون ساخت و به همان نسبت الگوهای خلق وخوییِ متفاوتی را انتظار داشت.
از این منظر، کنشگری عاملان انسانی وهر نوع طرح اقدام برای تغییر پایدار در الگوهای رفتاری و در خلق و خو و در روحیات، مستلزم اصلاحات نهادی است. تا محیط نهادی تحول پیدا نکند و تا نهادها توسعه نیابند، تغییر پایداری در خلق و خوی ایرانیان قابل تصور نیست.
رفتارها هم تحت تأثیر محیط نهادی و هم مؤثر بر آن هستند. در زمان الف(T1 ) کنش های ما ، وضع نهادها را قدری تغییر می دهند واصلاح می کنند و در زمان ب (T2 ) این محیط نهادی بهبود یافته به نوبۀ خود در رفتارهای ما اثر می گذارند و آنها را بهبود می بخشند. این چرخه می تواند به صورت پلکانی و انباشتی ادامه پیدا بکند و از رهگذر آن اخلاق اجتماعی ارتقا بیابد.
تغییر خلقیات ما از بحبوحۀ پراکسیس اجتماعی امکانپذیر می شود. پراکسیس؛ عمل درونزا ، متأملانه وانتقادی انسانهاست. همانطور که نهادها بر رفتار های ما تأثیر دارند، کنشهای ما نیز می توانند در تحول نهاد ها، نوع مواجهه با رخدادها و مسیر دگرگونی های تازه در یک مقیاس بزرگ زمانی تأثیر بنهند. اگر رفتارهای مطلوبی میخواهیم باید در پی محیط نهادی دگرگونه و مطلوبی باشیم( نیکلسون،1997،290). چیزی که جز با کنش اجتماعی درون جوش مردم بنیاد به دست نمی آید.
فایل پی دی اف متن کامل مقاله با منابع
[1] Path dependency
[2] Rational Choice
[3] Logic of Appropriateness
[4] symbolic systems
[5] Cognitive scripts
[6] Moral templates
استاد سلام ودرود.
آرزوی سالی خوش ،همراه با سلامتی وبهروزی رابرای شما وخانواده ی محترمتان دارم
سلام بر علی آقای عزیزم
ممنون ونثار بهترین آرزوهایم برای شما وخانواده خوب تان
سالهای سال همچنان سرشار از شور زیستن وسرافرازی وشادکامی
م-فراستخواه
اول فروردین90
سلام
سال نوتون مبارک. امیدوارم که سال 91 ساله خوبی باشه براتون
بعد از مدتها یک مقاله خوب خوندم. از این که این لذت رو فراهم کردین ممنونم.
چند سوال و چند نکته. مدلی که ارائه کردین این توانایی رو داره که تا حدود زیادی علاوه بر رفتار، در تاریخ اجتماعی-سیاسی ایران هم کاربرد داشته باشه. به نظرم قبل از اینکه ما رفتار ایرانی رو مطالعه کنیم باید بتونیم که درک درست و انتقادی از تاریخ ایران پیدا کنیم. چیزی که تا امروز به وجود نیومده و کارهایی هم که انجام شده کارهای مقایسه ای بودن، تلاش طباطبایی یا کاتوزیان تلاش های مقایسه ای بودن بین ایران و غرب ولی کارهایی که اروپایی ها انجام دادن در قبال تاریخ خودشون، چنین مقایسه هایی رو نداشته. حتی اصطلاح هایی که برای تاریخ خودمون به کار می بریم هم مال خودمون نیست. چه لزومی داره که ما به مدرنیسم یا مدرنیته دست پیدا کنیم و به قول برمن تجربش کنیم. اگر چنین تاریخی داشته باشیم که به زعم من این مدل میتونه برای فراهم آمدن چنین تاریخی رهنمون باشه بعد از آن شاید بهتر و دقیقتر بشه شمایی از رفتار ایرانی رو به دست آورد.
از طرفی در مدلی که ارائه کردین چیزی به نام فرهنگ نادیده گرفته شده یا حداقل در زیرمجموعه نهاد ها و ساختار ها آورده شده (فی الواقع استنباط من اینگونه است) چون به نظر میاد که در ایران برجسته تر و مسلط تر از جامعه، فرهنگه که عمل میکنه (البته این سخنی کلی است و نیاز به بحث هایی مبسوط تر دارد) و این الزاماً وجوه ساختاری نداره. البته این در صورتیه که فرهنگ رو شیوه زندگی کردن بدونیم. جایگاه فرهنگ در این مدل چیه؟
تاثیرات بیرونی که در مقاله ازش صحبت کردین آیا همون رویداد ها و محیط هستند؟ پیرامون محیط که من دوست دارم بگم فضا و آن هم به معنای لاتوری کلمه که یک مقوله رابطه ای است، توضیح چندانی ندادین. از اینکه چرا ما باید محیط رو در ایران مهم و قابل مطالعه بشماریم حرف زیادی گفته نشده. البته تا حدودی عیان است ولی خوب باید در چهارچوب این مدل بیشتر کنکاش می¬شد.
این که نهادها بازتابی از «حوزه نمادین» هستند یعنی چه؟
در جایی از مقاله گفته اید:
«مردم غالباً در ضعف بنیۀ اقتصادی به سر میبردند، در انفعال سیاسی قرار داشتند و توده ای بیشکل بودند؛ در نتیجه بازیچۀ معارضهی سران گروهها با همدیگر می شدند که در ساختی پدرسالار وبر سر منابع کمیاب و پراهمیت ، صورت غالب جابهجا شدن و دست به دست شدن خشونت آمیز قدرت در ایران بود. حرف آخر را تسلط ، تفوق ، غلبه و به تعبیر ابن خلدون «عصبیت» می زد (الحق لمن غلب) و این، آثار بسیار نامطلوبی بر روحیات عمومی می گذاشت.»
این حرف ها بسیار کلی هستند. اغلب ما اینها را شنیده ایم، اما چرا اینگونه است؟ چه چیزی باعث استمرار و بازتولید این پدیده ها در سراسر تاریخ ما شده. اصلاً چه چیزی باعث می¬شود که مردم حتی نخواهند عنان سرنوشت خود را در این سرزمین به دست گیرند؟ چه چیز اسباب ان فراهم آورده که بین مردم (گروه های مردم) و آنچه دولت می خوانیمش جدایی پدید آید و به تعبیر لوکاچی دولت وضعیتی شی واره بیابد و مردم مسخ گردند.
مطرح نمودن رویداد به عنوان سطحی از تحلیل برایم گنگ است. آیا واژه بهتری برای این امر لازم است؟ آیا این سطح را بهتر نیست کمی کلان تر و یا خرد تر کنیم؟ اصلاً ایران چرا چهار راه حوادث هاست؟ سوال را کمی هستی شناسانه کنم: چرا رویداد ها در ایران مهم هستند؟
چه چیزهایی باعث می¬شود که ما به دفاع یا حمله نیاز داشته باشیم؟ چرا همه چیز در تاریخ ما زود گذر است؟ همه در عجله هستیم...
مقاله تان به وجد آورد و نوشته ما مطول گشت. این نوشته با آنچه چاپ گردیده اندک تفاوتی هم دارد. متاسفانه فرصت نگاه به این تفاوت ها را نداشتم.
ایام به کام و روزگار خوش
تبریز
دوم فروردین 91
سلام بر منتقد نکته سنج
من هم تبریک عرض می کنم
ممنون از توجه وطرح محدودیتهای مقاله بنده
خوشحالم از فرصتی که برای تأمل بیشتر برایم فراهم آورده اید
یک. درباب نگاه انتقادی به تاریخ با شما موافقم دراینجا نیز اشاره ای کرده ام
http://farasatkhah.blogsky.com/1390/05/09/post-53/
دو. در خصوص تفاوتهای ما با تاریخ غرب البته می فهمم که سفر تاریخی ما متفاوت است اما این مانع از قیاس پذیری و تجربه آموزی از مدرنیته غربی نیست این مدرنیته دلالتهای مهمی برای ما دارد که باید با همان دید انتقادی از آن اقتباس کرد
سه.فرهنگ در این مقاله خود یک متغیر تابعی است از مقتضیات نهادی و مسیر تاریخی ورخدادها وعاملیت انسانی /اما نه به صورت خطی(نهاد وفرهنگ چرخه ای رفت وبرگشتی است و دو روی سکه)
دراین مقاله از منظر نونهادی نگاه شده است . اگر فرهنگ را شیوه اندیشیدن وعمل ومبادله معنا می دانید پس این مقاله توضیح می دهد که آن هم نتیجه وهم بخشی از فضای نهادی آغشته به محیط یا همان فضاست. مثلا به این عبارات مقاله توجه کنید:
نهادها، شیوه های فکر و احساس و عمل نسبتا پایدار، تبلور یافته هستند
چهار . نهادها چیزهای شیء گونه نیستند :
بازتابی از حوزه های نمادین هستند و تابعی از تحوّلات نظامهای هنجاری و ارزشی
نهادها متشکل از شیوه های عمل هستند ، مبتنی بر یک رشته ارزش ها و هنجار ها و نمادهای مشترک
برای مثال نهادسیاسی اقتدارگرا بازتابی از نمادهای پدرسالاری معرفتی و فرهنگی هستند وباقی قضایا/ می بینید که فرهنگ چگونه همه جا ودر شراشر نهادها نفوذ دارد
پنج. این که چرا چه شده وچه شده وچه شده ، نیاز مند مقالات متعدد است ودر یک نوبت کلامی برگزار نمی شود
شش.رخداد به معنای فوکویی نیازمند بحث جداگانه ای است به امید حق در نوبتهای دیگر
هفت. در اینجا متن ویراسته ای از متن مندرج در مجله آمده است
باردیگر از امکانی که برای تأملات آتی این دانش آموز فراهم آوردید وعیدانه دادید سپاسگزارم
م-فراستخواه
سوم فروردین91
سلام مجدد
من درهمان سطرهای اول مقاله پرچم موافقت را برافراشتم و تا آخر هم همچنان بر اهتزاز ماند.
چندی پیش سوالی برایم مطرح شده بود که چرا رفتار مناسب را در فلان موقعیت انجام دادم ودر موقعیت دیگر انجام ندادم ؟متوجه نکته ای شدم و آن اینکه در رویدادها به عنوان بستر تعاملات هر نفر با بقیه چنان در نقشهای تقریبا ثابت فرو میرویم که بیشتر نقش است که کنترل را دراختیار دارد و باید شانس آورد تا نقش نامناسب و عصبی و متملق سهم من نشود .اینکه نقش را چند بار پس بزنم امکان دارد اما زمانی هم شده که پس نزنم و متوجه نباشم ونقش مرا با خود برده بعضا نقش منشا خیر هم شده البته مسئله سر نتیجه نیست سر این قالب هایی است که قبل از من بوده مرا تصاحب کرده و اگر من بپذیرمش یکبار دیگر تکرار شده و قویتر میشود. قالب های نو و کهنه هم فرقی ندارند. قالب هستند و غالب هستند!
شاید تجربه من چندان ربطی به مقاله جامع شما نداشته باشد و درک من از محیط نهادی و منطق اقتضا نزدیک به پاسخی بود که در گیری بین دونوع رفتار خودم یافته بودم.
سلام وعرض ادب از بنده
قند مکرر شده است ملاحظات فکورانه شما
پویش ذهن وجانتان جاری همی همچنان
عزیمت ها و کنشهای آگاهانه شما تعالی بخش نقش های خلاق و سازندۀ اجتماعی تان است
زنده باشید وپیوسته سرشار از هستی
م-ف
سوم اردیبهشت 91