مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

زوال طبقه متوسط دانشگاهی ؛ روایتی از انقلاب فرهنگی


گزیدۀ روایت مقصود فراستخواه

 از انقلاب فرهنگی

 

منتشر شده در آسمان، ش 39، آذر91، صص64-66

 

 

زمینه های اولیه

در آغاز انقلاب بنا به خصیصه های تاریخی جامعه ایران، ائتلاف فراگیری بر سر تعویض رژیم سابق به وجود آمده بود. اما بلافاصله پس از پیروزی و جایگزینی قدرت، اختلافات و تعارض هایی در درون ائتلاف سربرآورد. جامعۀ بشدت سیاسی و ملتهب پس از انقلاب، درگیر کشاکشهای سیاسی، مسلکی و ایدئولوژیک پر تنش و تشنج آمیزی شد... این درحالی بود که به سبب منوط شدن ادارۀ کشور به یک ایدئولوژی دولتی از نوع مذهبی -فقهی، اساس تفکر برنامه ریزی و مدیریت علمی لطمه خورد و نهادهای تصمیم سازیِ مستقل تخصصی  و حرفه ای، به میزان زیادی حذف و یا ناکارکرد شدند... خصیصۀ تقریباً طبقاتی پیش از انقلاب و لایه بندی های آن به مقدار زیادی، جای خود را به « جامعه توده وار»1 دادو این در شرایط کاریزمایی سبب شد تا بخشی از توده در پشت سر نخبگان به کار اهداف سیاسی وایدئولوژیک بر بیایند....

 دولت در آن روزها عرصۀ اختلاف دو رویکرد عمده بود که یکی بیشتر به ملیت، ایران، آزادی، حقوق بشر، قانون عرفی، ادارۀ علمی کشور و خرد گرایی تاکید می کرد و غالباً به صفت لیبرال و گرایش به سرمایه داری ملی و تشنج زدایی از سیاست خارجی شناخته می شد و دیگری بیشتر به فقاهت و روحانیت و کنترل شرعی جامعه و حاکمیت انقلابی اسلامی (مکتبی) و دخالت نهادهای انقلابی، عدالت توزیعی، صدور انقلاب به سرتاسر منطقه و جهان و مقابله با کفر و استکبار جهانی تأکید می کرد....

 فکر تعطیل وکنترل دانشگاه

بخشی از گروه های حاکم یا متنفذ در بعد از انقلاب اعتقاد داشتند که دانشگاه باید تعطیل و کنترل بشود اما وجود حاکمیت دوگانه سبب شد که بر اثر مخالفت بخش لیبرالی دولت، این کار در نیمسال اول سال تحصیلی 59-58 صورت نگیرد و دانشگاهها از مهر 58 آغاز به فعالیت کردند.... تا اینکه پروژۀ «انقلاب فرهنگی» در نیمسال دوم 59-58، و به طور مشخص در بهار 59 کلیک خورد. دانشگاهها تعطیل و ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد. شرح آن در ادامه می آید...

شورای سرپرستی دانشگاه تهران .... ضمن مخالفت با انقلاب فرهنگی، استعفا دادند. دانشگاهیان مخالف در میان مدیران و کادر آموزشی، پس از مقداری مخالفت، نتوانستند کاری از پیش ببرند و عقب کشیدند.... سیاستگذاری، برنامه‌ریزی و ادارۀ کشور تابعی از چارچوبهای ایدئولوژیک وفقهی شده بود. برای مثال روند کنترل جمعیت که در دهۀ پنجاه و برنامۀ پنجم قبل از انقلاب توانسته بود تا حدودی در مهار کردن نرخ رشد جمعیت، به موفقیتهای اولیه نایل بیاید، کلاً متوقف و مختل شد.ادارات تنظیم خانواده و کنترل جمعیت، ناکارکرد شدند و همۀ برنامه های قبلی بر هم خورد..... برنامه‌هایی که در بعد از انقلاب به روال گذشته تنظیم می‌شد، معوق ماندند. از جملۀ آنها برنامۀ گروه 10 (تعیین زیر ساخت اقتصادی) در معاونت برنامه‌ریزی سازمان برنامه و بودجه بود که فصلی را به آموزش اختصاص داده بود. (سازمان برنامه و بودجه، 1360)  برنامۀ 5 ساله در شورای اقتصاد تصویب و در شهریور 1361 منتشر شد(سازمان برنامه و بودجه، 1361 ) ولی  همه این برنامه‌ها، عملاً معوق ماندند...

پیش از انقلاب فرهنگی،  از اسفند 57 و در طول سال 58، دانشگاهها به صورت شورایی اداره می‎شد. برای مثال در دانشگاه تهران، شورای دانشگاه با  سرپرستی محمد ملکی کار می کرد. در نیمۀ اول سال 58 طرحی برای استقلال دانشگاهها در دانشگاه تهران و توسط دانشگاهیان تهیه و در اوایل تابستان 1358 به وزیر وقت علوم و آموزش‎عالی (علی شریعتمداری) ارسال شد. متأسفانه  مقامات وقت ترتیب اثری به آن ندادند.....

پس از اتمام نیمسال دوم 58-57، اینجا و آنجا حرف وحدیث هایی مبنی بر لزوم تعطیل کردن و کنترل دانشگاهها راه افتاد.... به سبب اختلاف نظرهای پیش گفته که در دولت وجود داشت و نیز با اصرار و پیگیری از سوی دانشگاهیان دست اندرکار، سال تحصیلی 59-58 از مهر 58 آغاز شد....

طرح  اسلامی سازی و انقلاب فرهنگی

اما در ماههای آخر سال 58، سازمان سنجش،  اعلانی برای ثبت نام کنکور منتشر نکرد. همچنین در اسفند 58، طی  هماهنگی میان گروه دانشجویی طرفدار اسلامی شدن دانشگاه در دانشگاه ملی [شهید بهشتی] و ریاست وقت آن دانشگاه، گفتاره وفعالیتهای ایجاد دانشکده‎ای اسلامی به میان آمد... با این پیشینه و مقدمات بود که در بند 11 پیام نوروزی 1/1/59 رهبری انقلاب، به ضرورت ایجاد «انقلاب اسلامی در دانشگاههای سراسر کشور»، «تصفیه اساتید مرتبط با شرق و غرب» و «تبدیل دانشگاه به محیطی سالم برای تدریس علوم عالی اسلامی» تصریح شد. همچنین در روزنامه‎های  17/1/59 سخن ایشان خطاب دانشجویان درج شد که شما دانشجویان عزیز خودتان درصدد باشید که از غرب‎زدگان بیرون بیایید و گمشدۀ خود را پیدا کنید...

در ادامه نقش حزب جمهوری اسلامی را ملاحظه می کنیم. سمیناری سه روزه تحت عنوان «رسالت دانشجو و دانشگاه» در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران از 25 تا 27 فروردین برگزار شد و در روزنامه حزب جمهوری اسلامی به صورت برجسته انعکاس یافت.... مقارن آن به دنبال تشنج در سخنرانی هاشمی رفسنجانی در  26/1/59 در تالار اجتماعات دانشکده پزشکی دانشگاه تبریز، ساختمان مرکزی دانشگاه تبریز تحت حمایت نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به تصرف در آمد و خواستار پاکسازی دانشگاه در پی فرمان نوروزی رهبری انقلاب شدند. (جمهوری اسلامی، 27/1/59)

 در 28/1/59 گروهی از دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت تهران از اولین ساعات بامداد، قسمتهای مختلف آن دانشگاه را به تصرف در آوردند و نمایندۀ آنها اعلام کرد که دانشگاهها جهت تصفیه و انقلاب اسلامی مطابق پیام نوروزی رهبری انقلاب، باید تعطیل شوند.(کیهان، 28/1/59). خصوصاً بعد از برپایی نماز جمعه 29/1/59، این نوع حرکتها همراه با اغتشاشات فراوان به اوج خود رسید و در شیراز و بابلسر و تبریز و مشهد و دیگر مراکز دانشگاهی اقدامات و راهپیمایی‎هایی مبتنی بر ضرورت ایجاد«دانشگاه اسلامی» صورت گرفت... روزنامه جمهوری اسلامی ضمن درج این اطلاعیه‎های حمایتی، همچنین خواستۀ جمعی از استادان مسلمان دانشگاهها مبنی بر «تشکیل شورای انقلاب فرهنگی» را انعکاس داد و نوشت که خط ارتباط با غرب و شرق، با «انقلاب فرهنگی» به مخالفت برخاسته‎اند. (جمهوری اسلامی، 1/2/59) واحد دانشجویی حزب جمهوری اسلامی نیز خواستار «تشکیل شورای انقلاب فرهنگی»شد(جمهوری‌ اسلامی، 2/2/59)...

مخالفت  دانشگاهیان

 این درحالی بود که هم رئیس دانشگاه تبریز و هم شورای مدیریت دانشگاه تهران و هم گروههایی از دانشگاهیان با اقدامات اخیر و تصّرف دانشگاه و به تعطیلی کشانیدن آن مخالفت می‎کردند.... شورای سرپرستان دانشکده‎های دانشگاه تهران ضمن تصدیق اصلاح برنامه‎های دانشگاهها و هماهنگ ساختن آن با انقلاب اسلامی، اعلام کردند که شیوه و زمان تحقق آن آرمان نباید به گونه‎‎ای باشد که دارد صورت می‎گیرد و افزودند اشغال دانشگاهها و ورود قوای انتظامی و روبه رو قرار دادن جوانان انقلابی، به صلاح نظام آموزشی و شایسته آرمانهای اسلامی و انسانی نیست و ضرب و شتم دانشجویان محکوم است. آنان از رئیس جمهور و شورای انقلاب خواستند که افراد غیر دانشگاهی، محیط دانشگاهها و مؤسسات ‌آموزش‎عالی را ترک بگویند و کارها از مجاری رسمی صورت بگیرد و تقویم دانشگاه و درسها و امتحانات به شکل معمول ادامه یابد، زیرا دانشگاه نهادی مردمی است....

گروهی از استادان مسلمان دانشگاه شیراز طی اطلاعیه‎ای اعلام کردند که برای اصلاح دانشگاه، ضرورتی به حمله مسلحانه و تیراندازی و اشغال نظامی نبود. دانشجویان دانشکده پزشکی آن دانشگاه نیز در اطلاعیه‎ای روشهای جاری در تغییر نظام آموزشی دانشگاه را محکوم کردند.

125 نفر از اعضای هیأت‎علمی دانشگاه تهران طی نامه خطاب به ملت ایران و شورای انقلاب اعلام کردند تحدید آزادی‎های سیاسی و ایجاد تغییرات در دانشگاهها جز از راه شورای هماهنگی خود دانشگاه، برای دانشگاهیان غیرقابل قبول و حتی غیر عملی است. شورای انقلاب و خطیب نماز جمعه نباید به دانشگاه به عنوان ابزار ایدئولوژیک نگاه کنند و هر گونه تصمیم درباره دانشگاه باید توسط خود دانشگاهیان اتخاذ بشود.... محمد مجتهد شبستری نیز گفت؛ نباید روشهای انقلاب فرهنگی و تغییر نظام آموزشی، ناقض معنای فرهنگی باشد. با تظاهرات و شعار این مسأله محقق نمی‎شود، باید مطالعۀ زیادی انجام بگیرد و برنامه مشخص باشد....

طرح چگونه پیش رفت

در اردیبهشت 59 سمینار دیگر سه روزه‎ای در قم تحت عنوان «فیضیه، دانشگاه، انقلاب فرهنگی» تشکیل شد و روزنامه وحزب جمهوری اسلامی، آن را پوشش تبلیغاتی ‎دادند(جمهوری اسلامی 29/2/59).‌ این حرکت به دنبال آغاز تعطیلی رسمی کلیه دانشگاهها از 15/3/59 ،  سرانجام به فرمان رهبری انقلاب در 23/3/59 مبنی بر تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی منتهی شد..... این در حالی بود که اعضای هیأت‎علمی دانشکده حقوق و علوم‎سیاسی دانشگاه تهران با ارسال نامۀ سرگشاده‎ای به مجلس و رئیس جمهور وقت، از تعطیلی دانشگاهها به عنوان واکنشی قهرآمیز انتقاد کردند و ‎افزودند که با سلاح می‎توان بازویی را از کار انداخت ولی نمی‎توان دلی به دست آورد. کوته بینی است که تصور کنیم کسانی از بیرون دانشگاه بدون توجه به بافت دانشگاهیان برای آنها قاعده وضع کنند. هر گونه تصمیم در باره دانشگاه باید با مشارکت خود دانشگاهیان اتخاذ بشود....

علی رغم این مخالفت هاو به شرح موصوف در فوق، برنامه ریزی آموزش عالی ومدیریت دانشگاهی به صورت متمرکز وبا الگوی ایدئولوژیک حکومتی در اختیار ستاد انقلاب فرهنگی، واز آذر63 تحت نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی قرار گرفت.

برخی از پیامدها

1.گزینش استاد

در کمتر از 5 ماه بعد از تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی، « کمیتۀ گزینش» در ستاد تشکیل یافت و این آغاز سیستم متمرکز و ایدئولوژیک و مذهبی انتخاب و استخدام اعضای هیأت علمی بود. در قبل از انقلاب، تأمین هیأت علمی در خود دانشگاه‌ها صورت می‌گرفت، اما براساس مصوبه  6/4/60  ستاد انقلاب فرهنگی که بر مبنای بررسی ها و پیشنهادهای کمیته گزینش تهیه شده بود، تامین و گزینش استاد برای کلیه دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی کشور توسط کمیته گزینش استاد ستاد انقلاب فرهنگی انجام می‌پذیرد....

از سال 60 تامهر62، تعداد 2628 نفر از مستخدمین دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی توسط هیأتهای بدوی بازسازی به انفصال دائم از خدمت یا اخراج، بازنشستگی و باز خرید و یا سایر احکام مندرج در مواد قانونی بازسازی، محکوم شدند که 873 نفر از آنها، کادر آموزشی بودند. همچنین تعداد 596 نفر به همین صورت توسط هیأتهای تجدید نظر بازسازی محکوم شدند که 299 نفر از آنها کادر آموزشی بودند(هیأت عالی نظارت بر بازسازی نیروی انسانی، 1362، 1-9). در مقایسه با کادر آموزشی سال 57، 5/23% کاهش در کادر آموزشی تمام وقت و 2/44% کاهش در کل کادر آموزشی دانشگاهها و مؤسسات آموزش‎عالی روی داده بود....

2. گزینش دانشجو

به دنبال تعطیلی دوسالۀ انقلاب فرهنگی ،در مرحله اول بازگشایی دانشگاهها و مؤسسات آموزش ‎عالی(61-62)، پذیرش جدید اندکی برای دانشگاهها و مؤسسات آموزش ‎عالی کشور صورت گرفت... درمرحله اول آن 4933 به دلایل ایدئولوژیک سیاسی (گزینش) مردود اعلام شدند که 2/35% را در برمی‎گرفت. بعد از شرکت در امتحان مرحله دوم، 1500 نفر از آنها نیز که در مرحله دوم آزمون علمی قبول شده‎ بودند به لحاظ گزینشی مردود اعلام شدند...به مرکز گرایی در آموزش‎عالی (که روند آرامی از تعدیل را در سالهای آخر دورۀ قبل از انقلاب اسلامی آغاز کرده بود) مجدداً دامن زده شد...

... در آزمون ورودی سال 63-62، تعداد 12600 نفر از 70000 نفر پذیرفتۀ مرحله اول (18%) و در سال64-63، تعداد 4798 نفر از 74766 نفر پذیرفتۀ مرحله اول (4/6%) به عناوین گزینشی ایدئولوژیک -  سیاسی، مردود اعلام شدند.(گزارش وزیر وقت فرهنگ و آموزش عالی، 1363)....

به موجب آیین نامه های مصوب ستاد انقلاب فرهنگی، زنان نمی توانستند برخی از رشته های گروه فنی – مهندسی و اغلب رشته های گروه کشاورزی و دامپزشکی را برای تحصیل انتخاب کنند...

3.منزلت دانشگاهیان و فرار مغزها

در سال‌های 63 و 64 طرحی از سوی مرکز پژوهشهای اجتماعی نخست وزیری با همکاری «گروه علوم اجتماعی مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی» اجرا  شد که در آن با رؤسا و معاونان و اساتید دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی تهران مصاحبه هایی انجام گرفته و نتایج به دست آمده مشروحاً گزارش شده بود. نتیجۀ کلی که از این طرح بدست آمد، حاکی از خروج نیرو های متخصّص از دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی کشور بود.

عوامل ذکر شده برای فرار مغزها در سند فوق عبارت بودند از: تعدد مراجع تصمیم گیری ، دخالت های بی مورد و نابجای نهادهای حکومتی وانقلابی در مدیریت دانشگاهی، تنزل موقعیت اجتماعی استادان دانشگاه بر اثر نفوذ عوامل غیر دانشگاهی، عدم احساس امنیت شغلی استادان، روابط به جای ضوابط در انتخاب استاد، باند بازیها در انتصاب و انتخاب استادان، از بین رفتن اهمیت دانشگاه، حرمت استادان و جایگاه اجتماعی آنان بخاطر تبلیغات سوء، نگاه به استادان به چشم غرب زده و عامل استعمار و به دانشگاه به منزله محل فساد، پرداختن به مواردی همچون نوع لباس پوشیدن استاد و ظواهر او به جای مسؤولیت های عمده و متعارف یک دانشگاه، وصله چسباندن ها، اتهامات غیر واقع، توهین و دشنام و حتی کتک زدن استادان، مقدم شمردن تعهّد بر تخصّص ،پاکسازی‌هایی که سبب شده است بهترین نیروهای متخصّص از دانشگاه یا حتی از کشور بروند.

در ادامه این سند آمده است که بسته شدن دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی به مدت دو سال خود بخود اعضای هیأت های علمی و نیروهای متخصّص را از دانشگاهها دور نمود. این دوره بلند مدّت تعطیلی باعث شد تعداد زیادی از استادان و متخصّصان به فکر کار و محل درآمد دیگری برآیند، عده ای در داخل کشور جذب بازار کار آزاد شدند و عده زیادی نیز به خارج عزیمت کردند و دیگر باز نگشتند. مزید بر این، بعد از بازگشایی دانشگاهها، بازنشستگی ها تا حدّ زیادی از تعداد اعضای هیأت های علمی کاست و بقیه را نیز در حال نگرانی و انتظار پاکسازی و اخراج نگاه داشت. این مسائل به اطلاع استادانی که به خارج رفته اند، رسیده است و باعث شده که آنان در تصمیم خود مبنی بر عدم مراجعت به ایران پا فشاری کنند. ستاد انقلاب فرهنگی درکار جذب و نگهداری اعضای هیأت های علمی در دانشگاه موفق نبوده است. تعداد زیادی مدرسین و استادان حق التدریسی بیشتر بر اثر باند بازیها و روابط به محیط دانشگاه آمده اند. این وضع دانشگاه را بی محتوا و دور از محیط علمی ساخته است. معیارهای نادرست در انتخاب استادان، به مشکل عمده ای در سطح دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی بدل شده است و....

4.استقلال و اعتبارات دانشگاه

در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، هیأتهای امنای دانشگاهها در تاریخ 23/12/57 رسماً منحل و در تبصره 33 قانون بودجه سال 1358، اعتبارات دانشگاهها از صورت کمک درآمد و موجب از بین رفتن استقلال مالی، اداری و تشکیلاتی دانشگاهها و مؤسسات آموزش‎عالی شد....

طرح استقلال دانشگاهها که توسط دانشگاهیان تهیه شده بود و در فوق به آن اشاره شد در بعد از انقلاب فرهنگی، در دستور کار کمیتۀ «مدیریت آموزش‎عالی و سازماندهی مجتمع‎های دانشگاهی» ستاد انقلاب فرهنگی قرار گرفت و این در پاییز 59 بود. اما چون نظر اعضای کمیته بر حسب مقتضیات سیاسی – ایدئولوژیک، به الگوی تمرکز و ضرورت کنترل دانشگاهها مایل بود، طرح استقلال دانشگاهها با استقبال مواجه نشد و مبنایی برای تنظیم نظام مدیریت دانشگاهی قرار نگرفت (ستاد انقلاب فرهنگی، گزارش جلسات کمیته مدیریت دانشگاه،1360،2-3)

آنچه بیشتر موردنظر کمیتۀ مدیریت ستاد انقلاب فرهنگی قرار داشت این بود که سیستم حکومتی جمهوری اسلامی ایران متمرکز است. در نتیجه دانشگاه جدا از حکومت نمی‎تواند باشد و نظام ادارۀ آن باید متمرکز باشد و متخصصین دانشگاهی و خصوصاً مدیران آن باید متعهد به اسلام و نظام باشند(همان 4-5). این بود که به جای «طرح استقلال دانشگاهها» طرحهایی دیگر تهیه و ارائه شد(همان، 17).... (مجموعۀ مصوبات ستاد انقلاب فرهنگی، 1/478 498).

 براساس این مصوبه که تحت تأثیر ساخت سیاسی پدر سالار، کمال‌گرا، اقتدارگرا و تئوکراتیک بود، کلیه دانشگاههای کشور می‌‎بایستی توسط هیأت رئیسه‎ای متشکل از رئیس، معاونان (6 معاون) و یک نفر دانشجو اداره می‎شد (ماده 1) که اعضای هیأت رئیسه مطابق ماده 2 لازم بود مسلمان و دارای التزام عملی به واجبات و پرهیز از محرمات، التزام به ولایت فقیه، حسن شهرت، تخلق به اخلاق اسلامی و عدم وابستگی به رژیم گذشته باشد....

سالهای 60 و 61 بترتیب فقط 99/1% و 77/1% بودجه کل کشور به بودجه عمرانی و جاری دانشگاهها اختصاص می‎یافت در حالی که میزان این بودجه چهارده سال پیشتر یعنی در  سال 47، 3/3% بود...

مجموع اعتباراتی که برای آموزش عالی و دانشگاهها از بودجۀ سالانه تخصیص می یافت، در دهۀ اول انقلاب به گونه ای بود که پدیدۀ « دانشجوی کم خرج و ارزان قیمت» را به بار می آورد..... سهم بودجه عمرانی و جاری دانشگاه ها از کل بودجه در برنامه پنجم قبل از انقلاب (دهه 50) 9% بود، در حالی که در سالهای 60 و 61 ، از کل بودجه فقط 99/1% و 77/1% به آموزش عالی تخصیص یافت این شاخص در سال 67 به حدود 65/2% رسید که هر چند نسبت به اوایل دوره، افزایشی پیدا کرده بود ولی همچنان نسبت به نیازهای آموزش عالی کفاف نمی کرد

 

5.تمرکز گرایی ومداخله جویی دولتی در دانشگاه

با تعطیل دانشگاهها ،نظام آموزش عالی به الگوی متمرکز و ایدئولوژیک سوق یافت.... در ستاد انقلاب فرهنگی واحد برنامه‎ریزی آموزش‎عالی از مرداد ماه تابستان 59 یعنی بلافاصله پس از تعطیلی انقلاب فرهنگی،‌ دایر شد. هدف از تشکیل این واحد، تهیه و تدوین برنامه‎های درسی و آموزشی بود. مرکز ثقل برنامه‌ریزی درسی، نه در خود گروههای دانشگاهی و اعضای هیأت علمی و متن زندگی دانشگاه و اجتماعی علمی، بلکه در ستادی متمرکز و بیرون از دانشگاه و در درون دولت قرار گرفت و رویکرد ایدئولوژیک بر رویکرد حرفه‌ای در برنامه‌ریزی درسی سایه ‌انداخت.

 همچنین برنامه‌ریزی درسی به جای الگوی تقاضاگرایی، بیشتر از الگوی عرضه گرایی تبعیت کرد.... الگوهای تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی عقلانی و علمی و بین‌الاذهانی و باز، تحت‌الشعاع الگوهای تصمیم‌گیری سیاسی – ایدئولوژیک بستۀ دولتی قرار گرفت و سبب شد که نهادها و سازوکارها و روشهای علمی و تخصصی در ادارۀ کشور کمتر مورد توجه قرار بگیرد. از جمله در امر خطیر برنامه‎ریزی و مدیریت آموزش‎عالی نیز چنین وضعی به وجود آمد...

دو مرجع دولتی و متمرکزِ به صورت موازی وجود داشت اولی وزارت فرهنگ و آموزش عالی، و دومی ستاد وبعدا شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. این  برای دانشگاهها، به یک معضل مدیریتی بدل گشت. به عبارت دقیق تر، از یک سو بخش قابل توجهی از آنچه می بایستی به صورت آکادمیک، صنفی و حرفه‌ای در خود دانشگاه و توسط دانشگاهیان صورت می گرفت، به بیرون از آن منتقل شده بود و از سوی دیگر این نیز، نه بر عهده یک مرجع دولتی واحد بلکه در اختیار دو مرجع دولتی  وحکومتی موازی قرار داشت که یکی از آن دو، صورت متعارف و قانونی وزارتی داشت و یکی دیگر برحسب مقتضیات خاص انقلاب اضافه شده بود.

 از این گذشته، اقدامات و مداخله های واحد هایی سیاسی و مذهبی و غیرآکادمیک در مدیریت دانشگاهی در خود دانشگاهها به دو گانگی یاد شده، هر چه بیشتر دامن می زد.... همین مخالفت ها و مداخله ها بود که سبب می شد دانشگاهیان قوی و با سابقه، به فرض آن نیز که احیاناً برای مدیریت دانشگاهها به آنها رجوع می‌شد، از قبول مسؤولیت شانه خالی می کردند....

در چند سال پیش از انقلاب، برنامه ریزی برای آموزش غیر حضوری آزاد و چند رسانه ای، به صورت جدّی تر دنبال شده بوداما  در طول دهۀ اول انقلاب معوّق ماند...

6.اسلامی کردن علوم انسانی واجتماعی

 بیشترین مناقشات و اختلاف نظرها در برنامه‎ریزی علوم انسانی واجتماعی به وجودآمد.... یک رویکرد که با جریاناتی در حوزه علمیه مثل مؤسسه در راه حق به مدیریت آیت الله محمد تقی مصباح یزدی مرتبط بود، چه در درون اعضای ستاد و چه در زیر مجموعۀ آن و چه از بیرون ستاد و با برقراری ارتباط و اعمال فشار بر ستاد، بر اسلامی شدن علوم انسانی و لزوم ایجاد تحول اسلامی در برنامه‎های درسی این رشته‎ها و حذف بخشی از دروس و حتی رشته‎ها، و ایجاد درسهای جدید اسلامی تأکید داشت و بیشترین هدف انقلاب فرهنگی را همین می‎دانست و درنتیجه معتقد بود که با هر مقدار صرف زمان و تمدید تعطیلی دانشگاهها و هر هزینۀ دیگری هم که شده، باید هدف اسلامی کردن دروس و علوم انسانی تحقق بپذیرد....

7.حذف بخش غیر دولتی مستقل

ستاد انقلاب فرهنگی، در ابتدا تأسیس مؤسسات آموزش عالی غیر دولتی را جزو سیاستها و برنامه های آموزش عالی کشور قرار نداد. آن را مصلحت ندانست و بر اساس مصوبه خود، تأسیس مؤسسات آموزش عالی خصوصی ( غیر دولتی ) را تنها برای دایر کردن رشته های معارف اسلامی آن هم طبق ضوابطی خاص و با هدف فعال‌سازی حوزه علمیه دینی تحت کنترل دولت دینی و در راستای اسلامی‌سازی آموزش عالی مجاز اعلام کرد. (ستاد انقلاب فرهنگی، مصوبه 11/2/62)... البته در سال 63 آموزش غیر رسمی (و آزاد) غیر دولتی به رسمیت شناخته شد ولی آموزش رسمی غیر دولتی همچنان تنها در رشته های معارف اسلامی مجاز اعلام شد....

8.ضعف طبقه متوسط دانشگاهی

قدرت خرید اعضای هیأت علمی در سال 1365 نسبت به 1357 با احتساب قیمت پایه و نرخهای رسمی اعلام شده توسط دولت به شرح زیر  شدیدا کاهش یافته بود:

الف – مربی پایه 1      76% کاهش

ب – استادیار پایه 1    6/74% کاهش

ج – دانشیار پایه 1      74% کاهش

د – استاد پایه 1         4/73% کاهش

حقوق دریافتی اعضای هیأت علمی دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی کشور بترتیب در رتبه های مربی و استادیار به میزان  48%  و 30% از حداقل سبد هزینه ماهانه یک خانوار پنج نفرۀ شهری کمتر بود. همچنین مربیان و استادیاران بترتیب در حد 56% و 1/40% از متوسط هزینة ماهانه یک خانوار شهری بر اساس نرخهای رسمی کم می آوردند در حالی که بر مبنای قیمت های ثابت 1353، آنان می بایستی بترتیب 000/460 و 000/575 ریال حقوق پایه دریافت می کردند. در دهۀ 50 قبل از انقلاب یک استادیار با پرداخت 2 ماه حقوق خود به آسانی می‌توانست یک سواری پیکان نو بخرد و امکان خرید ماشین و دیگر لوازم زندگی به اقساط ماهانه رواج عمومی داشت  اما در دهۀ 60 ، یک استادیار به فرض 40 ماه کنار گذاشتن خالص همه دریافتی هایش احتمالاً می توانست یک پیکان دست دوم بخرد ..... (تلخیصی از  صفحات 507- 661  کتاب سرگذشت وسوانح دانشگاه در ایران، مقصود فراستخواه ، 1388، تهران: رسا.)


فایل پی دی اف

نظرات 7 + ارسال نظر
پ.ژ. یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:32

درود بر استاد
کاش به جای گزارش کارکرد شورای انقلاب فرهنگی ، این مساله را می شکافتید و نقد می فرمودید البته شاید در کتابتان اینکار را انجام داده باشید که من حتما آن را تهیه می کنم...
اما نکته اینکه باتوجه به مطالعاتی که حقیر دارم بعداز گذشت سه دهه هنوز هم این دغدغه ها در میان جامعه دانشگاهی هست از طرفی جای خوشحالی است که هنوز مسائلی چون استقلال دانشگاهی و شانیت دانشگاهیان در ذهن اساتید هست ولی جای بسی تاسف است که بعد از سه دهه ما همچنان اندر خم یک کوچه ایم ، برخی اوقات احساس می کنم در این کشور فقط مشکل شناسی و در پاره ای اوقات مساله شناسی داریم و مشکل گشایی محلی از اعراب ندارد و مالکان آموزش عالی تکرار شعر "باش تا صبح دولتت بدمد" برای دانشگاهیان می خوانند...
اما خدا را چه دیدی شاید به زودی دانشگاهیان بقیه این شعر کمال الدین اصفهانی را برای مالکان آموزش عالی بخوانند که:

هم مرگ بر زمان شما نیز بگذرد

هم رونق جهان شما نیز بگذرد

بر تیر زجورتان سینه سپر کنیم

تا سختی کمان شما نیز بگذرد


در هر حال از اینکه مسائل را گوشزد می کنید ممنون امیدوارم گوش شنوایی نیز باشد و چشم بینایی....

ممنون از دوست منتقد عزیز واظهار نظرتان
م-ف

[ بدون نام ] یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:01

استاد عزیز سلام و عرض ارادت و آرزوی سلامتی به بهانه نوشته پر مغز و مستدلتان یاد خاطرات اوایل انقلاب که نوجوانی ساده و بدون تجربه بودم افتادم وقتی آن لحظات را با خودم مرور می کنم می بینم اکثریت آدمها دچار نوعی هیجان و احساس زدگی شده بودند انگار عقل از آنها رخت بربسته بود و چشمهایشان کور شده بود در مدرسه بچه ها از گزروههای مختلف با هم می جنگیدند و اصرار داشتند خود را محق جلوه دهند کارها بدون حساب و کتاب و بدون هر نوع نظمی انجام می شد در این دوران بعد از گذشت 30 اندی سال ترسم از تکرار آن وقایع روز به روز بیشتر می شود چه کنیم که در صورت بروز تغییرات اساسی دچار احساس و هیجان زدگی نشویم احساس گاها انزجار یا نفرتی که بعضا در قلب ما آکنده شده است این احساس خطر را در من تقویت می کند شاید سوالم بی مورد و کمی مسخره به نظر به رسد اما این دغدغه از نفرت انباشته شده کنونی که نیاز به توضیح ندارد ناشی می شود به نظر شما چه باید کرد تا بتوانیم همیشه عقل و درایت را همراه خود و در هر شرایطی داشته باشیم .دوستدار و ارادتمند همیشگی شما نوران

ممنون از طرح خاطرات همراه با تأملات دوست وهمکار ارجمند خانم دکتر عزیز
م-ف

[ بدون نام ] سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 13:31

درود بر استاد عزیز
آنچه به گمانم دلنگرانی عظیم تری را پدید می آورد تغیری در تفکرات و رفتارافراد مرتبط با سیستم اموزشی یعنی دانشجویان و اساتید است که مجموعه آن سیستم ناکارامدی رامی سازد که از ابتدایی ترین سطح آموزشی یعنی مقطع ابتدایی ،پرورشی ناصحیح را آغاز میکند نتیجه این سیستم مدرک بدون تخصص است و خیانت در حق آیندگان و فرزندانی که قدم به چنین سیستم امزشی خواهند گذاشت

دوست عزیز ممنون از اظهار نظرتان
با بهترینها
م-ف

کیومرث سلیمانیان مقدم سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 21:05 http://jeldeaval.blogfa.com

سلام و سلام استاد
برای این نوشته ی شما یک سلام کم است . حسرت نمی توانم بگویم حس این نوشته را . بیشتر غربت است . غم غربت . و اگر بشود این گذشته ، این تاریخ ، مکتوب به نسلی شود که ماییم ... مکتوب نه به معنای نگارش ... ما هم در آن غربت شما حس شویم و شریک باشیم و بمانیم ... آی که چه می شود .
در شروع کتاب هجدهم برومر ، مارکس می گوید (نقل به مضمون می کنم استاد ) : هگل در جایی گفته تمام شخصیت ها و اتفاقات بزرگ تاریخ دوبار به صحنه می آیند . ولی فراموش کرده بگوید یک بار به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی .
ما در کجای این تاریخیم استاد ؟
در کجای این تاریخیم ...

سلام بر دوست منتقد عزیز ...
سپاس از افزودۀ تأملات آن نازنین....
....ومارکس همچنین گفت انسانها تاریخ را می سازند اما نه در شرایطی که خود انتخاب کرده اند...و مانیز همی همچنان...
بهترینها
م-ف

خلیل جمعه 1 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:58 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

آرزو می کنم که رئیس ستاد انقلاب فرهنگی آن زمان این گزارش را بخواند تا نقش خویش در آینه بیند.

سلام وممنون

احمد دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 13:44 http://sahneyekta.blogfa.com

سلام و درورد بر استاد عزیز و فرهیخته مطلب مفید و جامعی بود استفاده کردم. خواستم نظر شما رو به یکی از عواقب زد و بندهای نامعقول در دانشگاه های ایران پس از انقلاب جلب کنم:
طبق آماربیش از45 درصد از ایرانیان مقیم کشور آمریکا دارای مدارک تخصصی یا فوق تخصصی هستند.پرجاذبه ترین کشورها برای فرار مغزهای ایرانی براساس گزارش " مهاجرت نخبگان از ایران" که در کتاب "آسیب های اجتماعی ایران، نگاهی به آینده" از سوی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام منتشر شده است، کشورهای آمریکا، کانادا، فرانسه، هلند و برزیل است.همچنین بیش از 80 درصد از برگزیدگان المپیادهای علمی سال های اخیر و اکثر رتبه های دو رقمی، جذب دانشگاه های خارجی و به ویژه آمریکا شدند که اکثرا قصد بازگشت به ایران را ندارند. هم اکنون بیش از 90 نفر از 125 استعداد درخشان کشور یعنی 72 درصد از کسانی که در سال های اخیر در المپیادهای جهانی رتبه کسب کرده اند، در آمریکا تحصیلات خود را ادامه می دهند که امید به بازگشت آنها 3 درصد است; البته این تعداد فارغ از کسانی است که در دانشگاه های کشورهای شمالی ایران (خاور دور و منطقه قفقاز) و کشورهای عربی مشغول به تحصیل هستند. بر اساس گزارش صندوق بین المللی پول سالیانه بیش از 150 هزار تحصیل کرده ایرانی از کشور خارج می شوند که این رقم معادل 38 میلیارد دلار برای کشور ضرر به همراه خواهد داشت.بر اساس این گزارش طی 10 سال اخیر، هر روز به طور متوسط 15 نفر با درجه کارشناسی ارشد و حدود 2/3 نفر با مدرک دکتری کشور را ترک می کنند. همچنین گزارش دیگری در این مورد نشاندهنده این مساله است که اگرچه ایران از نظر قدر مطلق تعداد مهاجران در سال 2000 در ردیف پانزدهم بوده است ولی در بین کشورهای فوق به لحاظ نسبت تعداد مهاجران تحصیلکرده به کل مهاجران ایران جزو 4 کشور اول با بالاترین نرخ مهاجرت تحصیلکرده ها بوده است.

دوست محقق منتقدم سلام وممنون از طرح دیدگاه های انتقادی تان ...در این باره باید اندیشید...
م-ف

یوسف چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 23:04

سلام
من از اینکه مطالبی روشنگرانه در خصوص آموزش و پرورش وآموزش عالی کشور از جنابعالی می خوانم به چینه دان فکر واندیشه ام افزوده می شود.چه اینکه فعالیت شغلیم هم در این حوزه است .
مطلبی درباره مبادی ورودی نیروی انسانی در آموزش وپرورش طی چند دهه گذشته ومدارس غیردولتی واهمیت آن برای اشتغالزایی جوانان تحصیلکرده که مشکل اساسی جوانان است می آورم.گرچه طولانی است وشاید بی ربط و مناسب درج در قسمت نظرات نباشداما خرسندم از نظرات جنابعالی در این خصوص استفاده نمایم.
مراکز و مدارس غیردولتی
فرصتی برای اشتغال زایی برای جوانان تحصیلکرده
در جامعه ای که می بایست به جوانان بهای بیشتری داده شود تا از فرصت طلایی آنان یعنی دوره جوانی ما بین 20 تا 35 سال که سرشار از انر‍ژی ، توانایی جسمی، روحیه کار و فعالیت و پشتکار،خلاقیت و ابتکار و پژوهش و نوآوری ، توانمندی استفاده بهینه از تجارب دیگران هستند، استفاده شود تا هم خود فرد بتواند نیازهای اولیه خود را مانند فرصت تشکیل خانواده و آغاز زندگی سالم اجتماعی را رفع کند و هم جامعه حداکثر بهره برداری را از آنان نماید اما با تاسف باید اذعان نمود براساس گزارشهایی که در مورد سرمایه انسانی در ایران تهیه شده قسمتی از این فرجه زمانی مهم با کمترین سودی می سوزد که علل بارز آن عبارتند از :سربازی ، زمان طولانی درصف جستجوی کار بودن ، تحصیلات تکمیلی فرسایشی ، بیگاری ، اشتغال بصورت غیر بهینه مانند رشته غیر از تخصص و دانش آموختگی خود یا اشتغال پاره وقت ، ساعتی ، حق التدریس ، اشتغال در نهضت سوادآموزی و....
در این مقاله مختصر در مورد نحوه جذب نیروی انسانی در آموزش و پرورش طی چند طی دهه اخیر و مشکلات موجود فرا روی فارغ التحصیلان در دوره معاصر می پردازیم و مراکز و مدارس غیردولتی را فرصتی برای اشتغال آنان می دانیم .باشد که قسمتی از نیروی انسانی کارآمد و متخصص و متعهد وبا نشاط در خدمت تعلیم وتربیت نسل آینده درآیند.
در گذشته اغلب دستگاههای دولتی و سازمانها وتشکیلات نظامی و همچنین مراکز تولیدی و صنعتی برای تامین نیروی انسانی خود اقدام به ایجاد مراکز آموزشی و تربیت نیروی متخصص می کردند.آنها با جذب وگزینش افراد از سنین نوجوانی در واحدهای خود بکارگیری می کردند .بهترین نمونه ای که درزمینه بهره داری بهینه از نیروی انسانی در حوزه آموزش وپرورش می توان اشاره کرد، دانشسراهای قدیم و مراکزتربیت معلم امروزی ودانشگاه فرهنگیان آینده است .
در دانشسراهای قدیم نوجوانان پس از پایان دوره تحصیلات ابتدایی و راهنمایی وارد آنها می شدند و پس از چند سال آموزش روشهای فنون تدریس و مطالب مربوط به رشته تدریس وکارورزی مستقیم وارد نظام تعلیم وتربیت وآموزگاری می شدند.معلمان می توانستند با ادامه تحصیل در مقطع بالاتر تدریس کنند واین فرایند تا استادی دانشگاه ادامه می یافت وکسانی که می توانستند این پروسه را طی کنند با کوله باری از تجربه و دانش روز در خدمت نظام تعلیم وتربیت و آموزش عالی کشور قرار می گرفتند.
مراکز تربیت معلم هم شکل توسعه یافته دانشسراها بودند که رشته های متنوعی را دربرمی گرفت .دانش آموزان پس از اخذ دیپلم از طریق کنکور و انتخاب رشته جذب مراکز تربیت معلم می شدند. برای هر رشته درسی و هر مقطع، معلمان را تربیت می کردند و آنان بلافاصله استخدام و وارد عرصه تعلیم وتربیت می شدند.
عمده محاسن اینگونه مراکز آموزشی این بود که دانش آموزان از همان دوران نوجوانی وارد دستگاه می شدند و پس از گذراندن دوره های مخصوص در همان دستگاه بکارگیری می شدند.
البته در مراکز تربیت معلم هم ادامه تحصیل غیر اجباری اما ضروری بود زیرا دانشی که در این مراکز یاد داده می شد همگام با توسعه علمی و رشد علم وتکنولو‍ژی در جهان نبود و محدودیتهای فراوانی وجود داشت. دوره های ضمن خدمت هم که در چارچوب خاصی ارائه می شد کفایت نمی کرد. شاید بتوان گفت بهترین آموزشی که معلمان در این مراکز می دیدند روشها وفنون تدریس وکلاسداری بود .بی توجهی به این مراکز باعث شد ارتقای علمی و تخصصی معلمان در دهه های شصت و هفتاد میسر نشود و خیلی از معلمان توانایی های خود را بروز نکنند که پیامدهای زیادی برای نظام آموزش پرورش و جامعه داشت. به علت عدم کارایی این مراکز بود که جذب دانشجوکاهش یافت و حتی تا مرحله انحلال هم پیش رفت.در نتیجه دستگاه تعلیم و تربیت مجبور به جذب معلم از میان فارغ التحصیلان دانشگاهی و آموزشیاران نهضت سواد آموزی و... در قالب معلم حق التدریس،شرکتی،قراردادی شد که گرچه درهای جدیدی به روی آموزش و پرورش گشوده شد اما باز هم مشکلات وجود داشت . بیشتر این معلمان طی چندسال فعالیت در دهه هشتاد به استخدام رسمی آموزش وپرورش درآمدند که عمده ایرادات آنها عدم توانایی آنان در کلاسداری وعدم تسلط بر روشها وفنون تدریس و بکار گیری در رشته غیر تخصصی می باشد و باز باید گفت آموزشهای بدو و ضمن خدمت که در چارچوبهای خاص معرفتی حاکم بر نظام آموزش وپرورش برگزار می شود کمترین فایده را داشته و به درد معلمان نخورده است. مراکز تربیت معلم پس از گذراندن فراز و نشیبهای بسیار و قبض و بسطهای بی ثمر می رود تا با تبدیل آنها به دانشگاه فرهنگیان تجربه جدیدی را دست و پا کند . اینکه این تجربه موفق خواهد بود یا نه مقوله دیگری است که باید دقیقاً بررسی شود.
بهرحال دو مسئله موجبات بحران در اشتغال جوانان جویای کار بویژه فارغ التحصیلان را فراهم آورد.
1-از اواخر دهه شصت براساس رویکرد عرضه محوری و با گسترش مراکز عالی دولتی و غیر دولتی و یا وابسته به نهاد ها وسازمانها و همچنین دانشگاههای آزاد ،پیام نور، جامع علمی و... در سراسر کشور که بصورت قارچ گونه و بدور از در نظر گرفتن جنبه های مختلف از جمله اشتغالزایی مولد وکارآفرینی انجام شد خیل عظیم فارغ التحصیلان را روانه بازار کار کرد بسیاری از سازمانها و ادارات توانایی جذب آنها را نداشته و ندارند و مراکز صنعتی رشد نیافته هم نیازی به تخصصهای آنان که بیشتر در زمینه علوم انسانی است ندارند.
2-بیشتر سازمانهای دولتی و مراکز صنعتی بغیر از مراکز نظامی که دارای مرکز آموزشی برای تامین نیروی انسانی خود و امکانات رفاهی و مسکن سازمانی وغیره بودند به علت عدم کارایی وبهره وری ویا دلایل دیگر و به دلیل اینکه روند توسعه و نوسازی سازمانی وجود نداشت- ازجمله مراکز تربیت معلم- جذب نیروی جوان را تقلیل دادند.
مسئله مهمی که باید به آن اشاره کنیم آنست که اکثر فارغ التحصیلان امروزی با هزینه شخصی خود یا خانواده در شرایط سخت اقتصادی کشور و در دانشگاههای غیردولتی تحصیل نموده اند وهم اینک که فصل اشتغال است و البته سن جوانی را هم ازدست داده اند و از تسهیلات دولتی هم کمترین بهره ای را نبرده اند نیز برای اشتغال مجبور به صرف هزینه های گزاف می باشند.
با توجه به گستره آموزش و پرورش و لزوم حضور و مشارکت موسسات مردم نهاد و افراد حقیقی و حقوقی در عرصه خطیر تعلیم و تربیت و به منظور یاری رساندن دولت در زیر پوشش بردن کامل کودکان و نوجوانان واجب التعلیم، مدارس و مراکز آموزشی و پرورشی غیر دولتی بوجود آمده است تا در کنار مدارس و مراکز آموزشی دولتی به فعالیت بپردازند.البته سابقه فعالیت بخش مردمی و خصوصی قبل از پیدایش مدارس رسمی توسط افراد خیراندیش و مصلح از طریق ایجاد مکتب خانه ها، حوزه ها ، مدارس علمیه و مدارسی به سبک جدید به سده پیش برمی گردد.
موسسات آموزشی غیر دولتی که در فضای رقابتی به فعالیت می پردازند دارای محاسنی از جمله :
1- ارتقاء کیفیت آموزشی
2- استفاده بهینه از امکانات وتجهیزات و فرصتها
3- کاهش هزینه های دولت
4- جذب و جلب مشارکتهای مالی، فکری و... مردم
5- شکوفایی خلاقیت و ابتکارات و نوآوری
6- جذب نخبگان و مربیان وکادر حرفه ای و تربیت آنان
7- کار آفرینی و ایجاد فرصتهای شغلی جدید
می باشند که می توانند در بسیاری زمینه ها پیشرو بوده و موفق عمل کنند.البته کار در عرصه تعلیم و تربیت و فرهنگ و ادب می بایست به دور از سوداگری و سود جویی و زیاده خواهی باشد و اهداف و غایات متعالی که در فرهنگ ایرانی و دین مبین اسلام به آنها تاکید شده است باید ملاک عمل قرار گیرد.لکن سودجویی و ورود افرادی که دغدغه ای غیر از تعلیم وتربیت دارند فلسفه وجودی مدارس غیر دولتی را با چالش روبرو کرده است .
گذشته از اینها چون انجام هر کاری ،لوازم و زمینه های اقتصادی را هم باید داشته باشد. پس برای گسترش و رونق تعلیم و تربیت نیز باید به توسعه اقتصادی جامعه و تقویت بنیه های آن و افزایش ثروت نیز اندیشید.اقتصادی عادلانه با پشتوانه فرهنگ کار وکوشش و انضباط و به برکت همبستگی ملی ، مشارکت سالم و مدیریت قوی که در آن ، طبقه متوسط فزونی پیدا کرده و مدارس و مراکز غیر دولتی ، طیف گسترده ای از جامعه را در برگیرد و بتواند :
1- کل نوآموزان دوره دوساله پیش دبستانی را تحت پوشش قرار دهد
2- افراد بجا مانده از تحصیل در قالب بزرگسالان ، راه دور، نهضت سواد آموزی و... را پوشش دهد
3- درصد دانش آموزان مدارس غیر دولتی را نسبت به کل دانش آموزان که اینک به تعریفی 11 درصد و به تعبیر و تفسیردیگر20 درصد می باشد افزایش دهد.
همانگونه که گفته شد کار آفرینی و ایجاد شغل یکی از مزیتها و پیامدها و نه اهداف اصلی پیدایش مدارس و مراکز آموزشی غیر دولتی بوده است که با توجه به محدودیتهای استخدامی دولتی می تواند جوابگوی هرچند ناچیز خیل عظیم فارغ التحصیلان و متقاضیان کار در مدارس و مراکز آموزشی غیردولتی باشد.گرچه در حال حاضر و با قوانین و مقررات فعلی و شرایط اقتصادی و فرهنگی، فعالیت در مراکز غیردولتی بخصوص مدارس پیش دبستانی به صرفه نیست و تامین کننده کامل معیشت مربیان شاغل نیست اما بحث ایجاد تحول بنیادین در آموزش و پرورش و توجه مسئولان به اهمیت و ضرورت توسعه اینگونه مراکز و ارتقاء کیفیت آموزشی از طریق فراهم کردن فضای رقابتی و گسترش مدارس غیردولتی و همچنین گسترش آموزشهای مکمل توسط آموزشگاههای علمی آزاد در سالهای اخیر ،فرصت های امید بخش زیادی را برای کسب تجربه و تعمیق مهارتهای گوناگون در حوزه آموزش و پرورش، احراز صلاحیتهای علمی و ارتقاء آن و در نتیجه نخبگی و رضایتمندی شغلی و اقتصادی فراهم می آورد. امیدواریم رشد وتوسعه اقتصادی و رفع مشکلاتی که گریبانگیر اقتصاد جامعه ما شده ،زمینه فرصتهای پیش گفته تسهیل شود.
با پیدایش وگسترش مدارس وآموزشگاههای غیردولتی از اواخر دهه 60 که امکان جذب نیروی جوان در اینگونه مراکز آسان می نمود اما خصلتهای حاکم برجامعه آنرا دشوار کرد.چه اینکه با تاسیس این مدارس و مراکز ،فرهنگیان بازنشسته جذب شدند .مزیت بکارگیری فرهنگیان بازنشسته نسبت به نیروی های جوان متعدد بود .مدیران و موسسین ترجیح می دهند به دلایلی مانندموارد ذیل از نیروهای شاغل یا بازنشسته استفاده کنند.
1-داشتن تاییدیه گزینشی که برای نیروهای آزاد کسب آن به لحاظ شرایط حاکم برنظام آموزش وپرورش بسیار دشوار وزمانبر است.
2- نیاز مالی کمتر و قانع شوندگی بیشتر بازنشستگان
3- داشتن بیمه بازنشستگی که برای مدیران مدارس غیردولتی به صرفه است
4- داشتن تجربه کافی چندین سال فعالیت آموزشی
5 -آشنایی فرهنگیان بازنشسته با خلق و خوی کار در مدرسه و رفاقت و سوابق کاری مشترک
متاسفانه بیش از50% شاغلین در مراکز و مدارس غیردولتی را فرهنگیان بازنشسته ویا مامورین آموزش و پرورش شاغل در مدارس غیردولتی تشکیل می دهند و این باعث از بین رفتن فرصت اشتغال برای قشر فعال جامعه یعنی جوانان تحصیلکرده و جویای کار می شود.البته تصور مدارس ومراکز غیردولتی بدون حضور عناصر اصلی و با سابقه آموزش و پرورش زیانبار است و نباید تافته جدا بافته ای باشد اما به هر روی می بایست فرصت تجربه اندوزی و کار و فعالیت آموزشی برای جوانان متخصص و دلسوز و آگاه جامعه با رفع موانع مانند اصلاح قانون تاسیس مراکز ومدارس غیردولتی که در پیش است واصلاح رویه گزینشی وتسریع آن، دوره های بدو خدمت و ضمن خدمت مفید مورد نیاز معلمان تازه کار و کاستن هزینه ها و تشویق موسسین و مدیران برای کنار گذاشتن معیارهای سودجویی، مهیا شود.
منابع:
1- قانون تاسیس مراکز و مدارس غیرانتفاعی مصوب1367 و ایضاغیر دولتی در سال 1387
2- سند تحول بنیادین آموزش و پرورش
3-کتاب سرگذشت و سوانح دانشگاه در ایران، مقصود فراستخواه ، 1388، تهران: رسا.)
یوسف
15/10/91

سلام بر دوست ارجمند و همکار محقق عزیز
ممنون از هدیه گرانمایه علمی تان
با علاقه خواهم خواند به قصد آموختن
م-ف

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد