منتشر شده درنشریه اندیشه پویا شماره 10 پاییز 92
اگر تأسیس دانشگاه تهران را مبنا قرار بدهیم زندگی دانشجویی در ایران را می توان به هشت دوره تقسیم کرد. در هردوره، پرسشها از این قرارند: کدام قشر به دانشگاه دسترسی داشت؟ پارادایم غالب بر حیات دانشجویی چه بود؟ آنها چه نوع یوتوپیاهایی داشتند؟ چه مفاهیمی بر زندگی دانشجویی نفوذ داشت؟مسأله ها چه بودند؟ هویتهای مطرح کدام بودند؟ والگوهای «خودبیانگری» دانشجویان چگونه بود؟
دورۀ نخست. پیش از دهه 20 دانشجویان عمدتا از خواص وطبقات بالا بودند، زندگی شان در دانشگاه بیشتر وجه صنفی و آکادمیک داشت. آرمان اصلی، تجدد وپیشرفت بود. نخبگان تجدد خواه بر دانشجویان نفوذ داشتند و مسأله های دانشجویان نوعا این بود که امکانات آموزشی شان چقدر وچگونه است و پس از اتمام تحصیل، جذب کجا بشوند ومانندآن. تمایز هویتهای دانشجویی در این دوره بیشتر از نوع هویت رشتهای بود. الگوهای «خودبیانگری» به صورت اعتصابات دانشجویی در دانشکدههای فنی وپزشکی و... بود.
دورۀ دوم. در دهه 20 ، طبقات متوسط(عمدتا لایه های بالایی) به دانشگاه راه می یابند. در این دوره به دلیل شرایط پس از شهریور20، پارادایم صنفی با پارادایم سیاسی در می آمیزد. یوتوپیای سوسیالیستی دل می برد، چپ وعمدتا حزب توده به علاوه سازمانهای سیاسی خارج کشور بر دانشجویان ودانشگاه نفوذ دارد. مسأله ها از دخالت دولت در انتخابات، نفت ومسائل خوابگاهی برمی خیزد. تمایزهویتها ایدئولوژیک است: به صورت چپ، ملی، مذهبی. در این دوره بود که انجمن اسلامی دانشجویی برای رقابت با چپها وملیون، در پزشکی وفنی راه اندازی شد. دانشجویان در کنار اعتصابات و اجتماعات صنفی دانشجویی، به سیاست خیابانی سوق یافتند؛ سوق یافتنی!
دورۀ سوم. در اوج نهضت ودولت ملی، قشربندی دانشجویی همچنان عمدتاطبقه متوسط وبالاتر بود. زندگی دانشجویی تحت تأثیر سرمشق سیاسی و صنفی و مدیریتی، وزیر نفوذ عجیب مطالبات ناسیونالیستی، استقلال خواهی و ملی شدن نفت بود. همچنان این مردان سیاست بودند که بر دانشگاهی مردانه سایه می انداختند. مسأله ها بیشتر از بیرون آکادمیا ، از تعارضها وچالشهای درون حکومت(میان دربار، دولت ملی و....) ناشی می شد وگرایش دانشجویان به مشارکت در مدیریت سیاسی و برنامهریزی و اداره کشور به الگوی پیشین یعنی سیاست خیابانی شان افزوده شده بود.
دوره چهارم. بعد از سقوط دولت ملی تا اوایل دهه 40 بر اثر قدری رشد اقتصادی درکشور شاهد ورود لایههای میانی طبقه متوسط نیز به دانشگاه هستیم.ناکجاآباد، همان دولت ملی سرکوب شده ای است که رهبرمحبوبش در انزوای خاموش محصور شده بود. بیشترین نفوذ را جبهه ملی داشت. مسأله ها نوعا سیاسی بود: مثل کودتا ، خونهایی که در 16 آذر 32 ریخته شد وحذف مصدق از صحنه حکمرانی. تمایزهای هویتی همچنان ایدئولوژیک بود و الگوی خودبیانگری ؛ مقاومت.
دوره پنجم. در دهه 40 و50 بر اثر رشد بیشتر اقتصادی حاصل از مدرنیزاسیون دولتی متکی به نفت، لایههای پایینی طبقه متوسط نیز به دانشگاه راه می یافتند. پارادایم زندگی دانشجویی؛ صنفی- سیاسی، فرهنگی واجتماعی بود ومدینۀ فاضله اش عمدتا با انقلاب سیاسی و تغییر رژیم صورت بندی می شد. مسائلی مانند خودکامگی، فساد، وابستگی، عملکرد دستگاههای امنیتی(شکنجه، اعدام، کنترل دانشگاه، گارد دانشگاه و....)، رویدادهایی مثل سیاهکل در سطح داخل و ویتنام و کوبا و الجزایر در سطح خارج... سبب رشد رادیکالیسم در زندگی دانشجویی و شکل گیری سازمانهای فدائیان و مجاهدین وگروه های کوچک دیگر می شد. البته الگوهای زیست دانشجو متنوع بود مثلا در کنار پیوستن برخی دانشجویان به مبارزات حرفه ای(سیاست پارتیزانی)، بخش عمده ای از دانشجویان نیز با خلاقیتهای صنفی، فکری و فرهنگی واجتماعی(مانند زلزله، تختی و.....) سر می کنند، یا پی جوی مباحث آل احمد، شریعتی و دیگران هستند ویا درگیر مهاجرت و ادامه تحصیل وفعالیت.
دورۀ ششم. با پیروزی انقلاب ودر دهه 60 ، زندگی دانشجویی بسیار متشتت است. بخش هایی هنوز در تب وتاب انقلاب فرهنگی، وبخش هایی مواجه با کدگذاری های سیاسی وایدئولوژیک و سهمیهها. پارادایم غالب؛ صنفی و سیاسی است. دانشگاه و دانشجویان از نخستین آماج های همان انقلابی هستند که یک زمانی برای آنها یوتوپیا بود. شاید دهه 60 را دهه آخرین جاذبههای آرمانهای انقلابی وایدئولوژیک دانشگاه، و اولین آثار شکست رؤیاها و اتوپیاها در بازۀ زمانی مورد بحث به حساب بیاوریم. جریانهای سیاسی حاکم بر دانشگاه نفوذ دارند ومسأله ها، اموری مانند تصرف سفارت آمریکا، بومی سازی ،اسلامی سازی، تعطیلی دانشگاه، پاک سازی و گزینش، نگاه امنیتی وایدئولوژیک و سیاست کنترل دانشگاه، حوزه ودانشگاه و جنگ تحمیلی هستند. در واقع این تعارضهای درون حکومت وعملکرد حکومت است که هویت سازی می کند مثل سهمیه ها، دانشجویان محذوف یا مشروط سیاسی، خودیها وغیرخودی ها ومانند آن. الگوهای خودبیانگری عبارتند از اجتماعات دانشجویی، سیاست خیابانی، رفتن به جبهه و مقاومتهای خاموش.
دوره هفتم. در بعد از جنگ تحمیلی، پابه پای پدیده سهمیه ها، شاهد راه یابی محسوس طبقات پایین شهر و روستا هستیم. سیاستهای سازندگی وسپس اصلاحات و برنامه هایی از توسعه سیاسی واقتصادی وفرهنگی ، حال وهوای تازه ای به زندگی دانشجویی داده است مثل فراگیر شدن و توده گیر شدن و زنانه شدن. از سوی دیگر پارادایم ها نیز در حال تنوع اند و در کنار جنبش دانشجویی، سرمشق های بدیل دیگری مثل بازار دانشجویی و بسیج دانشجویی وجود دارند. هنوز یوتوپیایی دل دانشجویانی را می برد: لیبرال دموکراسی. تعارض های درون حکومت همچنان بر زندگی دانشجویی سایه می اندازد . مسأله ها یی مثل آزادیهای مدنی، مطبوعات و مشارکت سیاسی هنوز مسائل آکادمیا را تحت تأثیر قرار می دهند ومحور تعارضها اصلاحات و ضد اصلاحات است. در عین حال در این دوره شاهد تنوع چشمگیر هویتهای دانشجویی هستیم مثل هویتهای قومی، هویتهای سبک زندگی، هویتهای فکری وفرهنگی و هویتهای جنسیتی. برای همین است که الگوهای خودبیانگری دانشجویان هم متنوع شده است مانند انقلاب خاموش زنان وتسخیر پردیسهای دانشگاهی از سوی آنان، سیاستهای سبک زندگی، کانونهای علمی وفرهنگی، اجتماعات وفوق برنامه ها، معنویت گرایی جدید والبته همه در کنار سیاستهای خیابانی و اجتماعات و...
دورۀ هشتم. در دهه 80 قشر بندی اجتماعی دانشجویان به بیشترین مقدار تنوع رسیده است و البته شاهد نوعی جابه جاییهای طبقاتی هستیم. یعنی طبقات تازه ای بالا آمده اند. پارادایم غالب؛ سیاسی، فرهنگی –صنفی است. آرمانها نیز مختلف اند: توسعه اجتماعی، عدالتخواهی، تحول خواهی مجدد چپ وملی و دینی. ادامه نفوذ جریانهای سیاسی و تعارضهای درون حکومت به پیچیدهتر شدن صف بندیها انجامیده است و مسأله های مختلفی را دامن می زند. از حیث الگوهای خودبیانگری نیز فناوری اطلاعات وارتباطات، وبلاگها و شبکههای اجتماعی به روشهای قبلی یعنی سیاستهای خیابانی و اجتماعات و... افزوده شده است( به شرح مندرج در جدول):
با سلام وتشکر از ارائه مباحث علمی در خصوص دانشجو ودانشگاه
امسال توفیق یافتم به یمن جذب حداکثری دانشجو در دوره ارشد دانشگاه آزادبعد از یک دهه فاصله دورباره سر کلاس حاضرشوم.آنهم در رشته تحصیلی خودم بنام برنامه ریزی آموزشی که فعلا برنامه ریزی آموزشی این دانشگاه را یعنی واحد تبریزرا ندیده ایم.؟
مثال
1-بالباسها وکت وشلوارهای خود صندلی های بسیار خاک خورده را تمیز کردیم.
2-کلاس 50-60 نفری ما را دریک کلاس با ظرفیت30 نفری برنامه ریزی کرده اند که مجبوریم هربار دنبال کلاس بگردیم.سه درس اینجوری است.
3-ودهها نواقصات ونارسایی دیگر...
معلوم نیست کی دانشگاههای ما درست خواهد شد شاید علت مشکلات مدیریتی ما همین باشد
(که تا دانشگاه اصلاح نشود مملکت درست نمی شود.)
سلام وممنون دوست منتقد عزیز... من هم در تجربه روزانه خود با این ضعفها در دانشگاه های مان دست به گریبان هستم ...دانشگاه ها می توانند خود به کمک جامعه این ضعفها را رفع بکنند اگر استقلال دانشگاهی وآزادی علمی و نیز آزادی های مدنی وجود داشته باشد...با بهترینها وبه امید حق...م-ف
سلام استادم
در دهه ای دانشجو شده ام که دانشجو بودن مدشده است همگان دانشجواند دولتی آزاد پیام نور و اخیرا هم پردیسها.اینهمه دانشجو برای چه مگه تمامی راههای موفقیت از دانشگاه میگذرد که تمامی قشر های جامعه از هر طبقه ای همه راهی دانشگاهها شده اند؟
سلام دوست عزیزم...اشتیاق به یادگیری فرصتی ملی است اگر آقایان برای کیفیت کاری بکنند..با بهترینها