مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

اعتماد همچون سرمایه اجتماعی بربادرفته


گفتگوی سهیل سراییان با مقصود فراستخواه

1392

نقل از

http://www.lemonpress.ir/fa/news/119138/%D8%B3%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%8A%D9%87-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%AF-%D9%87%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%86%D8%AF-%D9%86%D9%81%D8%AA-%D9%88-%DA%AF%D8%A7%D8%B2-%D9%85

%D9%87%D9%85-%D8%A7%D8%B3



کارشناسان معتقدند که اعتماد نوعی سازوکار انسجام‌دهنده است که وحدت در نظام اجتماعی ایجاد می‌کند، برای رسیدن به این اعتماد اجتماعی در ایران باید از چه مراحلی عبور کنیم؟

ابتدا به بخش نخست سوال‌تان بپردازیم. اصولا دو سرمشق عمده در جامعه‌شناسی وجود دارد: سرمشق نظم و سرمشق تضاد.

سرمشق نخست در بررسی جامعه بیشتر به نظم‌ها و کارکردشان برای موجودیت یک جامعه توجه دارد. اما سرمشق دوم عمدتا تعارض‌ها و تضادها را افشا می‌کند تا از این طریق مشکلات جامعه را توضیح بدهد. دورکیم نماینده اولی و مارکس نماینده دومی است. اعتماد، بیشتر در سرمشق نظم، اهمیت خود را نشان می‌دهد. این همان چیزی است که شما اشاره کردید . در اینجا  اعتماد به مثابه ساز و کار انسجام اجتماعی دیده می شود.

برمی گردم به دو سرمشقی که اشاره کردم.  هرچند هر دو سرمشق را برای بررسی مسائل اجتماعی لازم داریم اما حرفی نیست که در شرایط حساس امروزی‌مان چه در سطح جهانی و چه داخلی و سرزمینی، برای ما وحدت و انسجام اجتماعی مثل آب و هوا حیاتی است، به شرط آنکه انسجام را به معنای مکانیکی و حکومت- ساخته و کنترل شده و ظاهری و ناپایدار نخواهند. انسجام پایدار در دنیای امروز لزوما انسجامی است که پویا و درون‌زا و آزادمنشانه است. انسجامی است که تنوع وکثرت و اختلاف را به رسمیت می‌شناسد. این است آن انسجام به معنای مدرن که دورکیم ودیگران از آن بحث کرده‌اند.

دقیقا در همین‌جاست که پای اعتماد به میان می‌آید. اعتماد به این معناست که شما با من اختلاف نظر داشته باشید ولی بتوانید به رفتار من اعتماد بکنید. چون می‌دانید که رفتار من و شما با وجود اختلاف عقاید و دیدگاه‌ها و سبک زندگی‌مان، از هنجارها و قواعد مشترک اجتماعی تبعیت می‌کند. مثلا هر دو آزادی هم را رعایت می‌کنیم، در چراغ قرمز می‌ایستیم، پایبند قانون هستیم، حتی قانونی که نقدش می‌کنیم و

با توجه به مشکلاتی که هم‌اکنون در مسائل اقتصادی ایران هست، شاید خیلی‌ها دچار بی‌اعتمادی شده‌اند و دست به اقدامات مفید نمی‌زنند، چگونه یک جامعه به اعتماد می‌تواند برسد؟

برای اینکه بحث بکنیم که چگونه یک جامعه می‌تواند به «اعتماد» برسد، باید ابتدا مفهوم و ابعاد اعتماد را بشناسیم. مطرح شدن اعتماد در جامعه‌شناسی، ناشی از یک شیفت مهم است، شیفت از واژه‌های سخت به واژه‌های نرم.

 بحث اعتماد در بررسی جامعه حاکی از توجه به اعماق است. چرا هزینه مبادلات اقتصادی در ایران بالاست و به همین علت، فعالیت‌های مولد با مشکل روبه‌رو است وسرمایه‌ها به بیرون مهاجرت می‌کنند؟ چون اعتماد نیست. توجه اندیشه اجتماعی از مفاهیم سخت به مفاهیم نرمی‌مثل اعتماد ، نوعی   چرخش از سطح به عمق است.

 اما چیستی اعتماد. اعتماد در درجه اول یک فرض معقول و باورکردنی است که در ذهن مردمان باید جایگیر بشود. به این آسانی هم جایگیر نمی‌شود  مردم عاقلند و با توجه به واقعیت ساختارها و اوضاع و تجربیاتی که دارند به این فرض معقول می‌رسند که به تعبیر «کلوس اوفه» دنیایشان و روابط‌شان، در مجموع قابل پیش‌بینی وقابل اعتماد است و تابع منطق و قواعدی است.

در جامعه ما بنابر برخی بررسی‌ها و تحقیقات وپیمایش‌ها، متاسفانه چنین اعتمادی درحد مطلوب برقرار نیست. اعتماد به روال امور، به دیگران، به نهادها و مانند آن در ایران بسیار پایین است. این حاصل نقایص وعیوبی است که در نهادها و ساختارها وعملکرد نهادهای ما وجود دارد. مخصوصا ما جامعه‌یی داشتیم که به علل پرحادثه بودن و گسست‌های تاریخی، استعداد مزمنی برای بی‌اعتمادشدن همیشه به صورت پنهان در ناخودآگاه اجتماعی اش ریشه دوانیده بود.

آیا اعتماد در جوامع مدرن امروزی با جوامع سنتی دیروز تفاوتی دارد؟

یک نکته مهم در قضیه اعتماد این است که بدانیم اعتماد در جامعه بزرگ امروزی غیر از اعتمادهای سنتی در جوامع قدیمی است. اعتماد امروزی، پایه‌یی عقلانی وقراردادی طلب می‌کند. شما برای اعتمادتان باید دلایل عقلانی قانع‌کننده داشته باشید. گیدنز، بحث جالبی به دست می‌دهد. او توضیح می‌دهد اعتماد در جوامع پیچیده امروزی، مضمونی انتزاعی دارد.

 مساله فراتر از اعتماد فقط به این یا آن شخص یا شیء مشخص است. اعتماد در یک سطح انتزاعی (Abstract) شکل می‌گیرد. شهروندان باید به طرزی معقول به سیستم‌های انتزاعی اعتماد بکنند. سیستم‌هایی که جنبه فیزیکی مشخصی ندارند. شهروندان لازم دارند به نظام انتخابات اعتماد بکنند تا در آن مشارکت موثری داشته باشند. اما این نظام انتخاباتی بیشتر یک مضمون ساختاری، حقوقی، عرفی، هنجاری و رفتاری و فرهنگی دارد تا اینکه چیزی باشد در آنجا. همین‌طوراست نظام‌های تخصصی و نظام پزشکی و قضایی.

همین جا بهتر است درباره ابعاد مختلف اعتماد توضیح کوتاهی بدهید

انواع دسته‌بندی‌ها درباره سطوح وابعاد مختلف اعتماد به عمل آمده است. مثلا گاهی گفته‌اند اعتماد سه سطح دارد: ۱- اعتماد پایه که بر آمده از تجربیات زیسته و نگرش‌های مردمان است و به معنای اعتماد به دنیای پیرامون است، اعتماد به به جریانِ بودن است، اعتماد به نفس و مانند آن است. ۲- اعتماد به دیگر آدم‌ها، ۳- اعتماد به نهادها، سازمان‌ها وفرآیندهای اجتماعی و نظام‌های هنجاری. در تشریح این سطح سوم است که صاحبنظران درباره شقوق گسترده اعتماد بحث کرده‌اند. مثل اعتماد شما به تخصص یک پزشک که داروی تجویزشده‌اش را می‌خورید و اعتمادتان به نشانه استاندارد موجود روی کالاها و اعتمادتان به مارک‌ها و دیگر مثال‌ها.

پس اعتماد در زندگی شخصی هر انسان نقش مهمی را بازی می‌کند به نظر شما نقش اعتماد در زندگی اجتماعی مردم چه اندازه تاثیرگذار است؟

اوفه که اندکی پیش به او اشاره کردم و جامعه شناس سیاسی آلمانی است، ماتریس خوبی درباره اعتماد دارد. او از یک سو جامعه را به مردم و نخبگان تقسیم می‌کند و از سوی دیگر دو نوع نسبت افقی و عمودی را در نظر می‌گیرد و بدینصورت چهار جریان اعتماد را نتیجه می‌گیرد: دو جریان در سطح افقی شامل ۱- اعتماد شهروندان به همدیگر اعم از اینکه متعلق به چه عقیده وگروه وطبقه‌یی هستند ۲- اعتماد نخبگان به هم، باز دربرگیرنده نخبگان سیاسی، مذهبی، حقوقی، پزشکی، نظامی، رسانه‌یی، علمی و فکری. دو جریان دیگر نیز در سطح عمودی به راه می‌افتد شامل اعتماد مردم به نخبگان و نهادها و بالعکس اعتماد از بالا به متن جامعه.

پس می‌بینید اعتماد مثل یک فضایی است که از هر سو ما را پوشش می‌دهد و زندگی اجتماعی را سامان می‌بخشد. اگر چنین فضایی از اعتماد به طور افقی وعمودی به وجود بیاید دیگر موردی ندارد اقوام به هم متلک بگویند، پشت سر حاکمان در هر ‌میهمانی و تاکسی، حرف و حدیث حاکی از بی‌اعتمادی بزنند. موردی ندارد حاکمان دید منفی و نگاه امنیتی به همه‌ چیز جامعه، حتی لباس پوشیدن و جشن مردم داشته باشند یا نخبگان فکری و دانشگاهی و منتقد را و رقبای خود را دشمن بینگارند. اگر جامعه ما چنین است ودر آن هیچکس به هیچکس اعتماد نهادینه چندان قابل اتکایی ندارد، لابد آن ماتریس چهارگانه اعتماد  که به نقل از «اوفه» عرض کردم بر هم خورده است.

وقتی که یکی از سرمایه‌های اجتماعی دچار ضعف و بحران شده باشند، قطعا برای گروه زیادی از جامعه مشکل‌ساز خواهد شد، نبود اعتماد در جامعه مدنی چه پیامدهایی دارد؟

نداشتن اعتماد از نداشتن نفت و گاز برای یک سرزمین مشکل‌سازتر است. چون اگر آنها سرمایه طبیعی هستند، اعتماد سرمایه اجتماعی است وبدون دومی از اولی نیز به نحو مطلوب نمی‌توان استفاده کرد. در یک روستا اگر چشمه‌یی باشد اما اهالی، به نظام تقسیم آب و به رفتار همدیگر در رعایت هنجارهای آبیاری بی‌اعتماد باشند، داشتن چشمه چندان کفایت نخواهد کرد. بلکه منشا شقاق نیز خواهد شد.

ارتباط اعتماد با دیگر سرمایه‌های اجتماعی را چگونه می‌بینید، چه اندازه روی همدیگر تاثیرگذارند؟

اعتماد، جایگاه مرکزی در میان دیگر سرمایه‌های اجتماعی دارد. چون سرمایه‌های اجتماعی یا ساختاری هستند مثل قانون‌گرایی و مشارکت. یا ارتباطی هستند مثل پیوند و همکاری. یا شناختی هستند مانند داشتن معانی مشترک اجتماعی و نظام هنجاری و پذیرش ارزش‌های مشترک. می‌بینید که اعتماد مثل هوایی است که همه اینها به او نیاز دارند. روابط گرم و اثربخش تنها در یک شبکه اعتماد امکان‌پذیر می‌شود همین‌طور است پیوند، مشارکت همدلی و رسانه‌ها و….

پیوند از مهم‌ترین اجزای سرمایه اجتماعی است که روابط رضایتبخش و پرثمر میان گروه‌های ناهمگن را میسر می‌کند. اما خود این پیوند بدون اعتماد ممکن نیست به وجود بیاید. پوتنام، پیوند را از سطح انسانی به محیط زیست و حیوانات نیز گسترش می‌دهد و می‌گوید وقتی شما می‌بینید شهروندان به سگ چقدر احترام قائل‌اند، نوعی حس اعتماد در یک چنین محیطی برای شما دست می‌دهد و این عنصر پیوند را تقویت می‌کند.

رسیدن به توسعه از دروازه‌یی به نام اعتماد می‌گذرد، با توجه به این چه اندازه در ایران به اعتماد از منظر توسعه توجه شده است؟

توسعه اقتصادی نیز مثل بسیاری چیزهای دیگر تنها در شبکه‌یی از اعتماد می‌تواند پیش برود. توسعه به سرمایه‌گذاری و مخاطره‌جویی اقتصادی نیاز دارد و این نیز مستلزم اعتماد کافی به سیستم‌های انتزاعی و کارآمد است مانند قوانین پابرجا، حقوق مالکیت خصوصی و پروتکل‌ها. لازم است عاملان اقتصادی به سیستم‌ها و رفتار سیستم‌ها و قواعد بازی اعتماد بکنند تا هزینه مبادلات معقولی شکل بگیرد. در پاسخ به سوال نخست شما نکته‌یی از گیدنز گفتم در باب سطح انتزاعی اعتماد در دنیای جدید. این خیلی مهم است.

اجازه بدهید مثال ملموس‌تری بزنم. گیدنز می‌گوید در گذشته مردم معامله پایاپای می‌کردند یا مبادلات به واسطه طلا و نقره صورت می‌گرفت اما امروزه، پول مفهومی نمادین و انتزاعی دارد و صرفا نشانه‌یی از اعتماد مردم به پشتوانه‌های درآمدی یک اقتصاد ملی است، نشانه‌یی از ارزش‌های مبادله‌یی قانونمند و قابل پیش‌بینی است. اگر این اعتماد از میان برود ارزش پول‌ها دود می‌شود و به هوا می‌رود. همچنین خریداران که نمی‌دانند این کالاها در کدام مکان و توسط چه کسانی و چطور تولید شده است اما به مارک که یک نماد است، بر مبنای اطلاعات و استدلال‌ها و تجربه‌هایشان اعتماد می‌کنند. همه اینها امور انتزاعی هستند.

بعضی می‌گویند اگر اعتماد اجتماعی از بین برود نمی‌توانیم شاهد نظام‌های دموکراتیک باشیم، نقش اعتماد در دموکراتیک شدن کشورها چگونه است؟

مطمئنا چنین است. مثلا اینگلهارت تاکید دارد که بدون اعتماد اجتماعی، دموکراسی ممکن نیست. حداقل اگر هم از در بیاید از پنجره می‌رود. تنها در جاهایی سنت دیرپای دموکراسی به راه افتاده است که اعتماد وجود داشت. بنیان دموکراسی، آن حسّی است که مردم به هنجارهای یک زندگی آزادمنشانه و بردبارانه و توام با تسامح و عاری از خشونت دارند. دموکراسی از سرمایه‌های اجتماعی مشروب می‌شود، مثل مشارکت و پیوند. مخصوصا اگر از دموکراسی آیینی و صوری فراتر برویم و به دموکراسی اجتماعی نظر داشته باشیم که مردم نه فقط هرازچندگاهی در تشریفاتی مثل انتخابات شرکت می کنند بلکه به طور مداوم از طریق اجتماعات محله‌یی، شوراها، مکان‌های کاری، شهرها و صنوف و حرفه‌ها و همه‌جا نقش دارند. این بدون شبکه اعتماد قابل تصور نیست. در یک چنین دموکراسی اجتماعی، شهروندان فقط روابط ابزاری مبتنی بر رقابت و هزینه فایده ندارند، بلکه پیوندهایشان گرم‌تر و نرم‌تر و همکارانه است. چگونه می‌شود که بدون شبکه اعتماد چنین چیزی اتفاق بیفتد.

آیا در مسیر اعتماد‌سازی برای جامعه دولت نقشی بازی می‌کند؟ نیاز دموکراسی دقیقا به چه نوع اعتمادی است؟

دموکراسی به آن نوع اعتماد نیاز دارد که گیدنز از آن به «اعتماد تعمیم یافته» (Generalized trust) تعبیر کرده است و ما در کلاس‌ها خیلی از آن صحبت می‌کنیم. اعتماد تعمیم یافته به زبان ساده یعنی «تو را نمی‌شناسم، عقیده‌ما دوتا و سبک زندگی‌مان احتمالا خیلی با هم تفاوت دارد، ممکن است دیدگاه سیاسی تو کاملا مخالف دیدگاه من است، حتی زبان تو را بلد نیستم؛ اما به تو اعتماد دارم».

 اعتماد دارم و مطمئنم تو از همان منطق عمومی زندگی اجتماعی تبعیت می‌کنی که من می‌کنم. هر دو به اکثریت آرا، به حقوق اقلیت‌ها، به آزادی فردی، به قانون، به هنجارهای مشترک عمومی، به رعایت صف و به نظم اجتماعی قائل هستیم و تعهد درونی داریم. پولی که در کیف هردوی ما کم و بیش وجود دارد، دارای پشتوانه است و هر دو دعاوی‌مان را از طریق مراجع حقوقی معتبر پیگیری می‌کنیم و در خیابان دست به یقه نمی‌شویم و مانند اینها.

مهم‌ترین عوامل اجتماعی تاثیرگذار بر میزان اعتماد مردم در ایران چه عواملی هستند؟

دراین خصوص محققان و نظریه‌پردازان خیلی بحث کرده‌اند. مثلا زتومکا پنج شرط ساختاری برای اعتماد ذکر می‌کند:

 شرط نخست، یکپارچگی هنجاری به جای آشفتگی هنجاری است. هنجارها،  قواعد حیات اجتماعی ما را تنظیم می‌کنند. تعهدات متقابل ایجاد می‌کنند و پایه‌یی برای اعتماد فراهم می‌آورند.  مهم‌ترین مشکل جامعه ایران در وضع کنونی نوعی بی‌هنجاری است. بازی بد بزرگان با این جامعه، سبب شده است که نظام هنجاری جامعه به هم بریزد. با این دروغ که در بازار سیاست و حکمرانی باب شده است و با این ساختارها که  صراحت و صداقت و نقد و نظر را تنبیه‌ می کنند،  مردم نمی‌دانند بالاخره دروغ همان چیز زشتی است که در ادبیات و فرهنگ و آموزه‌های ما و درکتیبه‌های باستانی از آن به بدترین بدی سخن رفته است یا همان راه اجتناب‌ناپذیری است که برای زیستن در این مناسبات داریم!

همان‌طور که می‌دانید کاهش شفافیت با افزایش بی‌اعتمادی همراه است پس این بی‌هنجاری‌هایی که در وضع موجود ایران هست، باعث بی‌ثباتی نمی‌شود؟ آیا روال اعتماد در اجتماع با این اوصاف دچار ضعف نمی‌شود؟

اتفاقا این همان شرط دومی است که زتومکا می گوید: ثبات. بدون پایداری امور چگونه می‌توان به نهادها و قانون‌ها و روال‌ها اعتماد کرد. این نیز در ایران بر اثر مناقشات نامنظم سیاسی از میان رفته است. مخصوصا سیاست‌ها و ادبیات و گفتارها و خلقیات سیاسی و ایدئولوژیک تنش‌زا و تشنج‌زا،  شرایطی مملو از احساس بی‌ثباتی و ناپایداری برای مردم به وجود آورده‌اند. همچنین محدود بودن راه‌های اصلاح و تغییرات منظم مدنی و قانومند، زمینه‌ساز راه‌های پرهزینه می‌شود و پایداری و ثبات را از این سرزمین می‌ستاند.

شرط‌های سوم ساختاری برای اعتماد عبارت است از وجود اطلاعات و آشنایی.  وقتی می‌توانیم از آدم‌های عاقل انتظار اعتماد اجتماعی داشته باشیم که بتوانند، بدانند اوضاع از چه قرار است. لازمه اش این است که رسانه‌های مستقل از دولت و آزاد و مختلفی وجود داشته باشد.

شرط چهارم اعتماد،  نظام پاسخگویی است.  وقتی شهروندان به نهادها اعتماد می‌کنند که مطمئن باشند مقامات و نهادها و سازمان‌ها و هر کس را می‌توان مطابق قانون محل ایراد و سوال قرار داد و همه التزام دارند که در قبال عملکردشان پاسخگو باشند. اگر ساختارهای سیاسی به‌گونه‌یی باشد که به لحاظ ماهوی انتظار پاسخگویی از آنها نیست چگونه می‌توان اعتماد کرد.

سرانجام شرط پنجم، شفافیت است که اگر نباشد اعتماد رخت می‌بندد. کاهش شفافیت همراه است با افزایش فسادپذیری و گسترش و تشدید بی‌اعتمادی. فساد در دستگاه‌های دیوان و دولت و لشکری و کشوری، بزرگ‌ترین نابودکننده اعتماد اجتماعی و برباددهنده سرمایه‌های اجتماعی مثل پیوند و مشارکت و تعهدات اجتماعی است. متاسفانه برابر شاخص‌های سازمان شفافیت بین‌الملل، شاخص شفافیت ایران از مقیاس صفر تا ۱۰، در حد بسیار نازل یعنی« دو  و هشت دهم» است. این را با شاخص «9 » در دانمارک مقایسه بکنید. رتبه شفافیت ما در میان۱۷۶ کشور، رتبه بسیار نامطلوب یعنی۱۳۳ است. مأخذ عرضم سایت سازمان شفافیت بین‌الملل است((http: //www. transparency. org/country.                   فایل پی دی اف

نظرات 3 + ارسال نظر
مطهر شنبه 2 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:16 http://modara.blogfa.com

با سلام و سپاس
بحثی جالب و ضروری بود.ممنون.

سلام و نیازمند نقد ونظرتان

خلیل سه‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 18:51 http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

آن جمعیت های میلیونی و این بی اعتمادی وحشتناک؛ چه فاجعه ی بزرگی هم برای حاکمیت و هم برای مردم!

با سلام وتشکر از توضیحات وتذکرات

پدر چهارشنبه 6 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 22:42

با سلام ....
اگر جامعه ی توسعه نایافته ی ایران از دروازه ی اعتماد عبور نکرده ، پس اینهمه پایگاه اجتماعی روشنفکری از کجا ناشی شده؟ بعبارت ساده تر من وشما چگونه بهم اعتماد میکنیم ؟اما اگر چنین اعتمادی نیست راه کارهای اعتماد سازی وشفافیت را در این خصوص توضیح دهید...متشکرم

پدر عزیز سلام وممنون از نقد...تصور اینجانب آن است که گذارتوسعه یکباره روی نمی دهد و نسبی است دروازه در یک نقطه نیست ودرجات ونسبت هایی دارد ..اعتماد هرچند در حدی وسطحی وبخش هایی نصفه ونیمه هست ولی از بسیاری جهات ودر سطوح مهمی از جامعه لطمه خورده است و نهادمندی واستقرار کافی ندارد وبه قول شما باید کوشش های زیادی به عمل بیاوریم و راهکارهایی برای گسترش مجدد وایجاد وبازتولید اعتماد تدارک ببینیم همه.....به امید حق که در نوشته های آتی فرصت مشارکت ناچیز در این مبحث مهم داشته باشم....

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد