متن تحریر یافته بحث نویسنده در گروه مطالعاتی جامعه شناسی تشیع با همکاری بنیاد فرهنگی شریعتی به تاریخ ششم تیرماه 1391
منتشر شده در چشم انداز ایران شماره 82 آبان وآذر92
صص71-77
متن اصلی کتاب وترجمۀ آن
کتاب «مکتب در فرایند تکامل» از جملۀ آثار مطرح در بحث از سیر تکوین تاریخی اندیشۀ شیعی است که در دورۀ معاصر واز سوی مؤلفی ایرانی از درون حوزۀ شیعی و با رویکرد انتقاد از درون نوشته شده است.
اصل کتاب به زبان انگلیسی در سال 1993 در آمریکا (محل تحصیلات و سپس فعالیت دانشگاهی مؤلف) انتشار یافت. ترجمه وانتشار آن به فارسی با یک فاصلۀ کوتاه زمانی(1995) صورت گرفت و در آن مقداری تغییرات در ساختار ومحتوای کتاب به عمل آمد وتوسط ناشر متن انگلیسی منتشر شد[i].
یک دهه بعد ودر سال 1386 بود که این ترجمه با ویراست مجدد در ایران نیز به چاپ رسید[ii]. ناگفته پیداست که علت تغییر وتعدیل در نسخه ترجمه فارسی ، چیزی جز ملاحظۀ شرایط داخل کشور و پیشگیری های لازم نسبت به واکنش های درون حوزه و گروه های مذهبی نبوده است.
این معنا از مقدمه مدرسی برنسخه ترجمه شده نیز بروشنی بر می آید: «عدم تحمل اندیشه و سخن مخالف ...مع الاسف در مجامع و جوامع ما به صورت روش رایج در آمده است، آن هم در دنیایی که اصل حرمت آزادی فکر و نظر از محترم ترین و مقدس ترین اصول تمدن و ارزش های والای انسانی شمرده می شود(ص17 )»
عنوان ترجمه فارسی نیز با نسخۀ انگلیسی تفاوت دارد: مکتب در فرایند تکامل. این عنوان به نوعی متضمن تلقی مذهب امامیه به مثابۀ هویت مکتبی(فراتر از میراث دینی ، معنوی وفرهنگی) است. کاربرد واژۀ تکامل در آن به خواننده تصویری ملایم و مطبوع از کتابی می دهد که در دفاع از یک ایدئولوژی درحال تکامل شیعی نوشته شده است. حال آن که عنوان اصلی کتاب در نسخۀ انگلیسی با این عنوان فارسی فاصله بعیدی دارد و مضمونش توصیفی تر است، در آن نه سخن از مکتب است ونه فرایند تکاملی: «بحران وتثبیت در دورۀ تکوین اسلام شیعی؛ ابوجعفر ابن قبه رازی و سهم او در اندیشه شیعه امامی».[iii]
ابن قبه متکلم معتزلی اوایل سدۀ چهارم ومعاصر کلینی بود. او به مذهب شیعۀ امامی درآمد و کتابهایی در ردّ معتزله، زیدیه و جعفریه نوشت. دو گروه نخست شناخته شده اند. اما جعفریه نیز به پیروان جعفر، برادر امام یازدهم شیعه گفته می شود که مدعی امامت شد و در دورۀ موسوم به «غیبت صغری»، وجود فرزند غایب برای حسن عسکری را انکار کرد. طباطبایی در کتاب خود، ضمن ارائۀ کامل آثار ابن قبه خود نیز مقدمه ای در تاریخ عقاید و آرای کلامی شیعه نوشته است.
مبانی مفروض در کتاب و مراعاتهای آن
در این مقدمه نویسندۀ متتبع، کوشیده است تفسیری معتدل تر و عقلانی تر از فکر شیعی به عنوان مذهبی در چارچوب دیانت اسلامی به دست بدهد . برای این کار وی تلاشی صمیمی به کارگرفته است تا با ارجاعات فراوان وبررسی شواهدی از آثار سه سدۀ نخست، استدلال بکند که چگونه جریان غلوّ شیعی بویژه از بعد از دورۀ جعفر صادق شکل گرفته ودر دورۀ موسوم به غیبت صغری به اوج خود رسیده است. طی این روند بود که برخی عقاید افراطی درموضوعاتی همچون ولایت تکوینی ائمه، عصمت ائمه ، غیبت و مانند آن در مراجع شیعی رسوخ یافت وبه ادوار بعدی خصوصا سده پنج به بعد منتقل وتثبیت شد.
به رغم این نوع مباحث ابداعی وانتقادی، نویسنده در کتاب خود، اصول مهم عقاید مذهبی امامی را به عنوان قدر مسلم پذیرفته است . مؤلف در مباحث این کتاب تحفّظی آشکار والبته قابل درک داردتا از محدودۀ معتقدات اصلی بیرون نرود.
معتقداتی که مهم ترین آن عبارتند از : 1.اعتبار امامت به این عنوان که مبتنی بر وصایت (نص پیامبر یا امام قبلی ونه انتخاب) است، 2.مرجعیت دینی ائمه به عنوان اوصیای پیامبر، و حتی بالاتر ازآن؛ 3.مشروعیت دینی والهی ائمه برای رهبری سیاسی جامعه. (صص11 و 106، 107)
همین مقدار سبب شده است که از شدت و سنگینی واکنش ها دربرابر سایر آرای بحث انگیز مؤلف کاسته بشود و تنها در حد مناقشات معمول در محیطهای حوزه ای وعلمی جریان پیدا بکند و کار به فشارهای حاد سیاسی واجتماعی کشیده نشود. چیزی که در موارد مشابه در تاریخ معاصر ما تکرار شده است.
از سوی دیگر همزمانی تولید این کتاب با دورۀ انقلاب اسلامی و استقرار دولتی شیعی مبتنی بر رویکرد مکتبی، خالی از معنا نیست. مخصوصا از آن جهت که نویسنده اش برخاسته از حوزۀ قم و همچنان مرتبط با آن است ودر کتاب می کوشد تفسیری خرد پسندانه تر از مذهب امامیه ارائه بکند.
مؤلف به لحاظ تاریخی تمایزهای مکتب نقل گرای قم (نمونه اش شیخ صدوق وکتاب الاعتقادات او[iv] ) را با مکتب عقل گرای بغداد(نمونه اش شیخ مفید وکتاب تصحیح الاعتقاد او ) برجسته می سازد. هرچند از مبارزه علمای قم با غلو نیز استقبال می کند. مؤلف، آرایی بدیع متفاوتی با دیدگاه های سنتی شیعی اعم از محافظه کار و افراطی به دست می دهد. اما با سنتگرایی شیعی از نوع باطنیگری نیز سر مناقشه ومخالفت دارد. نمونۀ بارز این نوع سنتگرایی ، هانری کربن ونصر است.
بدین ترتیب می توان خویشاوندی هایی میان پروژۀ مکتب درفرایند تکامل با پروژه های نو اندیشی شیعی قبلی در ایران معاصر احساس کرد، از «محو الموهوم و صحو المعلوم» یا «اسلام ورجعت» سنگلجی تا «شهید جاوید» و«حکومت صالحان» صالحی نجف آبادی، «حماسه حسینی وتحریفات عاشورای» مطهری، و «تشیع علوی وصفوی» ودیگر آثار شریعتی. اینها همه نمایندگان مختلفی از صورت بندی مکتبی تشیع به صورتی باب عقل و باب روز به شمار می آیند.
تمایزهای کتاب ومباحث چالش برانگیز در آن
اما برنامه پژوهشی مدرسی طباطبایی در مقایسه با کارهای مشابه قبلی، همچنان واجد تمایزهای علمی وتحقیقی واضح وارزش های افزوده ای است. مؤلف به مباحثی انتقادی و مبتکرانه دل می دهد. مثلا؛
1. ریشه های غلو را از زمان پیغمبر ودر قول به عدم درگذشت ایشان وسپس در سدۀ نخست در قول به غیبت محمد حنفیه و شکل گیری مذهب کیسانیه ردیابی می کند (صص62 ـ 98) و نفوذ وتسری آن را در سدۀ دوم وسوم به صورت مستند و محققانه پی می گیرد.
2. با ارائۀ شواهدی استدلال می کند که برخی صحابۀ جدی ائمه همچون ابو محمد عبد اللّه بن ابىیعفور عبدى از اصحاب نزدیک جعفرصادق در برابر برخی دیگر مانند معلى بن خنیس، دیدگاه های اغراق آلود در حقّ ائمه را نمی پذیرفتند وائمه واوصیا را نه در حد انبیا بلکه علمای ابرار می دانستند؛ الاوصیاء هم علماء الابرار.(صص73-94).
3. ادله ای می آورد که خود ائمه نیز قول گروه نخست را تأیید کرده اند. این بعدهاست که شرایط به گونه ای پیش رفته است که عقاید معتدل شیعی تحت الشعاع عقاید افراطی قرار گرفته است وبخش مهمی از این عقاید افراطی وارد روایات و منابع ومراجع مذهبی شیعه شده است . آثار وپیامدهای این غلوّ مذهبی مخصوصا در سده های پنج به بعد بر کلّ فرهنگ شیعی سایه انداز شده است
4. با استناد به تحقیقات قبلی (مانند مادلونگ در دائره المعارف اسلام[v] ونیز شهید ثانی[vi]) دیدگاه های افراطی در مواردی مثل عصمت ائمه وصفات فوق بشری ائمه را جزو همین جریان غلو مورد بررسی قرار می دهد . برای نمونه عصمت توسط برخی متکلمان دورۀ حضور (مثل هشام بن حکم) مفهوم سازی شد و تدریجا به عصرهای بعدی انتقال یافت.(صص37-38 وص75).
5. توضیح می دهد که وضعیت وشرایط شیعه موجب شد تا اعتقاد به امامت کودکان(درامام نهم ودهم) نیز موضوعیت پیدا بکند وهمین نوع امور باعث گرایش به صفات فوق طبیعی ائمه در میان شیعیان رشد وگسترش یابد( ص43 ). بدین ترتیب اگر سدۀ نخست تا پنجم هجری را دورۀ تأسیس عقاید شیعی در نظر بگیریم، طی نیمۀ دوم این دوره ؛ از غیبت صغری تا شیخ طوسی، جریان غلو توانست به نفوذ خود ادامه بدهد ودر دوره های سدۀ پنج به بعد تثبیت بشودو دیدگاه های معتدل را به حاشیه براند ومغلوب بکند
6. استدلال هایی می کند که وکالت ونمایندگی ائمه واخذ وجوه شرعی مانند خمس در دوره های بعد از موسی بن جعفر وبویژه در اواخر دورۀ حضور تحت شرایط آن ادوار موضوعیت یافت ودر عین حال هنوز این وکالت از نظر ائمه به معنای نیابت وحجیت دینی وکلا نبود.
7. روایاتی را به لحاظ تاریخی مورد نقد قرار می دهد و به ضعف وجعلی بودن آنها استدلال می کند که مبنای بخش مهمی از عقاید مذهبی در دوره های بعدی قرار گرفته اند. مؤلف بیش از نصف احادیث اصول کافی را ضعیف می داند.( ص15 و 102 )
8. منقولات واخبار واحد را فاقد حجیت می داند واعتبار دلالت آنها را به تأیید شدنشان توسط ادله وشواهد مطمئن دیگرموکول می کند .
9. مؤلف توضیح می دهد که چگونه مفهوم امامت تحول یافته است. ابتدا برحسب مقتضیات، ائمه وارد عرصه حکومتی می شدند ولی جعفر صادق از این کار تحاشی جُست و اصحابش را نیز برحذر داشت. حتی مایل نبود به او امام گفته شود. او تأکید می کرد قائم آل محمد نیز نیست. امامت بدین ترتیب، مفهوم علمی ومعنوی یافت. (صص36-39).
نقد و ملاحظاتی در باب کتاب:
1. رویکرد تفسیر سنتی ؛ نه تحلیلی و نه حتی هرمنوتیک
اکنون با وجود این قبیل آرای ابتکاری و بدیع ، پرسش آن است که آیا برنامۀ پژوهشی مدرسی طباطبایی با چه نوع رویکرد روش شناختی برگزار شده است؟ به نظر می رسد محدودیتهای تحقیقات انتقادی دردنیای معاصر شیعی بر این کتاب نیز سایه انداز است.
مؤلف از تفسیر در معنای کلاسیک آن بیرون نرفته است. به طریق اولی بررسی های تاریخی او سرشت انتقادی معمول در پارادایم معرفت شناختی وروش شناختی متأخرتر مانند تحلیل گفتمان را ندارد. توضیحی بر این مدعا لازم است.
راهبرد روش شناختی مدرسی طباطبایی در «مکتب در فرایند تکامل» را می توان روش تفسیری تلقی کرد . این روش با رویکرد تحلیلی تمایزهای آشکاری دارد.
مدرسی طباطبایی می کوشد تفسیری باب عقل از عقاید شیعی به دست دهد کما اینکه هم دیدگاه های اصحاب ائمه مانند ابن ابی یعفور و هم آرای متکلمان شیعه همچون ابن قبه را نیز به گونه ای گزینش و تعبیر می کند تا بتواند پروژۀ «معقول سازی» و «معتدل سازی» مذهب مختار را پی بگیرد.
در بوتۀ تحلیل اما شاید تمام شواهد تاریخی شیعه امامیه و همۀ آرای ائمه واصحاب و حتی متکلمانی مانند ابن قبه با این مقدار تصویر عقل گرایانۀ امروزی ما از عقاید مذهبی نتوانند سازگاری داشته باشند. در عین حال روش تفسیری طباطبایی با برجسته کردن برخی شواهد وارائۀ تعبیری خرد پسندانه از آنها در صدد برساختن مکتبی عقل گرا از یک مذهب است.
روش تفسیری مدرسی حتی با رویکرد هرمنوتیک جدید نیز تفاوت دارد. در هرمنوتیک، تفسیرها متکثر وهم عرض اند . اما مدرسی طباطبایی در روش تفسیر خویش ، رویکردی بنیان باور در پیش گرفته است. او تفسیرخاصی را اصیل وناب می داند وبقیه عقاید را از نوع تحریف وجعل واختراع می شمارد.
این بنیان باوری را در نواندیشان نسل قبل از او نیزدر همۀ اقسام مختلف آن اعم از خرقانی ، سنگلجی، خالصی زاده ، نجف آبادی، مطهری و شریعتی می بینیم. شریعتی نیز تعبیر ایدئولوژیک خود از اسلام شیعی را به عنوان تنها مکتب اسلام راستین تلقی می کند و بر آن به عنوان امری اصیل در مقابل صورتهای مسخ شده وتحریف شده، پای می فشارد.
2.کتابی که نقد در سنت می کند ونه نقد بر سنت.
پس شاید بتوان گفت کار مدرسی طباطبایی با همه روشنگری هایش همچنان به طرح احیاگری و اصلاح طلبی دینی وفادار مانده است. این مؤلف متتبع، از برنامۀ پژوهشی پرمخاطره از نوع تحلیل انتقادی خصوصا در معنای رادیکال و پسا ساختارگرای آن، آشکارا تحاشی می کند و از نقد حداکثری و شرحه شرحه کردن شالوده ها اجتناب می ورزد. مدرسی ، نقد در سنت می کند ونه نقد بر سنت.
کار مدرسی طباطبایی در اوج تحقیقات موجود دنیای معاصر شیعی ، به یک جهت کاری پیشرو وسترگ است اما از جهت دیگر کفاف پویایی های آفاق فکری امروز را نمی دهد. برای این معنا توضیحی بیشتر لازم است.
هرنظام تاریخی مذهبی را به یک لحاظ می توان سیستمی انسانی واجتماعی دیدکه براثر تحولات محیط و دگرگونی ساختارهای فرهنگ وجامعه و تغییر جغرافیای معرفت زمانه، دچار آنتروپی می شود ودر معرض زوال قرار می گیرد. تنها راه برون شدن از این میرایی بنا بر منطق سیستم ها آن است که تعادل های ناکارامد و بی معناشدۀ سیستم برهم بخورد . سیستم باید باید آنتروپی منفی را تاب بیاورد و تنش بی تعادلی را به جان بخرد تا تعادل جدید ومعنادار وکارامدی به هم رساند و جان تازه ای بگیرد. تا قادرباشد خود را با دگرگونی های جامعه شناختی ومعرفت شناختی سازگار بکند.
در اینجا مسیر های مختلفی از تنش بی تعادلی در پیش روی سیستم قرار خواهد داشت. یک مسیر، «عدم تعادل» محدود و «کنترل شده» است و «تنش تعدیل شده» است که معمولا توسط وفاداران به شالودۀ سیستم، دنبال می شود . کار مدرسی در این مسیر قابل توضیح است. در این مسیر وفاداران با حفظ شالوده های اصلی ، وبا مقداری تحول پذیری ، سیستم را از ورطۀ پس افتادگی وزوال نجات بدهند وبه نقطۀ تعادل جدید وکارامدی متناسب با دگرگونی های محیط وساختارها وآفاق جدید معرفتی برسانند .
هر تمدنی به دست همان نوع انسانهایی تحول پیدا می کند یا منقلب می شود که خود آن انسانها را به وجود آورده است. خرقانی ، سنگلجی ، خالصی زاده ، صالحی نجف آبادی ، مطهری ، شریعتی و مدرسی طباطبایی جزو هوشمند ترین وفاداران به موجودیت تاریخی مذهب شیعی به شمار می آیند که احیاگرایانه، اصلاح طلبانه ویا روشنفکرانه چشم به تحول این موجودیت دوخته اند.
در عین حال موفقیت این کنشگران بستگی به آن دارد که موجودیت تاریخی مذهب وساخت نهادین وصورت فرهنگی و متولیان ویاران وپیروان آن تا چه حدی آمادۀ تنش وبی تعادلی برای قبول تغییرات باشند. اگر حوزه های دینی ، نهادهای مذهبی و گروه های ذی نفع وذی علاقۀ شیعی در ایران گرفتار تصلب باشند و از نقد در سنت امتناع بکنند، مطمئنا امکان های تحول «کنترل شده» و«خود خواسته» ونقدهای حداقلی از درون برای شان مسدود می شود و احتمالا آنچه دیر یا زود انتظار آنها را بکشد تحولات ناخواسته وکنترل نشده خواهد بود.
3.برنامه پژوهشی مدرسی فاقد عنصر تحلیل گفتمان است
به شرح توضیحی که در فوق آمد، نقدهای حداقلی آن گونه که نمونه اش را در کار مدرسی می بینیم، از عهده پویایی های محیط معرفتی امروزی بر نمی آیند. تنها تعادل پایدار سیستمهای انسانی واجتماعی ، بی تعادلی است. منطق تحول می گوید سیستم پیوسته در معرض اینرسی ها وماندگرایی های مکرّر است و مرتبا ممکن است با بی تعادلی های تازه تر و مجدد دست به گریبان بشود. راز بقا در پویایی و تحول خواهی مدام است. در اندیشیدن به نیندیشیده ها و دگرواره هاست. بویژه آنکه سطح تنش نیز تا این حد لزوما دست کسانی نیست که به شالوده ها وفادار هستند.
در آفاق معرفتی متأخر تری مانند تحلیل گفتمان ، نظام عقاید وکلام شیعی با نقد های بیشتر وریشه ای تر رو به رو می شود. این نقدها از بیرون بر سنت وارد می شوند و چنانکه اندکی قبل اشاره شد به جای نقد درسنت، از نوع نقد بر سنت هستند.
در فضای معرفتی از نوع تحلیل گفتمان، عقاید مذهبی با پرسش های تبارشناسی[1] دست به گریبان می شوند. در این افق معرفتی وجه گفتمانی عقاید مورد بحث قرار می گیرد. گفتمان محصول زبان انسان هاست و از جملۀ آنهاست انسانهایی که عقاید مذهبی دارند!آنها با زبان خود برای امور عالم وآدم تعیین تکلیف می کنند و طرحی از کلمات ومفاهیم ودلیل آوریها می افکنند با «ارادۀ معطوف به قدرت» ( فوکو، 1388 الف؛ مک دانل، 1380 ، Smart,2002).
البته قدرت در مباحث تحلیل گفتمان به معنای هابزی کلمه وصرفا در شکل حاکمیتی دیده نمی شود. قدرت برآیند کنش واکنشهایی است که مردم برای کسب مطلوبیت های خود دارند. ترافیک شکلی از قدرت است و حکومت نیز فقط صورتی از صور قدرت است، همانطور که دارایی، منزلت اجتماعی، تقدس، معنا، هر نظم هنجاری، قانون، اخلاق، دانش، عقیده ومذهب نیز صور قدرت هستند.
تبارشناسی ، ریشه های تاریخی شکل گیری این یا آن قول و عقیده را به تحلیل می نشاند و بررسی می کند که چگونه به اقتضای انحای مختلف قدرت، صورت بندیهای گفتمانی شکل می گیرند و راهبردهای زبان به کار می افتند.(کهون،1381، دریفوس ورابینو،1387؛ فوکو،1388ب).
در این پارادایم تحلیلی وقتی به تبارشناسی عقاید شیعی پرداخته می شود پایه ای ترین مفاهیم و گزاره های این نظام اعتقادی ومذهبی، محل بررسی انتقادی قرار می گیرد. واژه هایی مانند وصایت وعترت یا اهل بیت از مرکزی ترین کلمات تاریخ عقاید امامیه است که مؤلف مکتب در فرایند تکامل به عنوان اصول مسلم تلقی کرده است وبحث خود را بر این «گزاره های پایه ونیازموده» بنیان نهاده است . اما در «افق تحلیلی» همین کلمات اولیه خود واجد عنصر گفتمانی قلمداد می شوند ومورد تحلیل تبارشناسی قرار می گیرند .
4. مورد مثال مقایسه ای میان سطح برنامه های پژوهشی اهل سنت وشیعه
در جهان اهل سنت متفکرانی مانند الجابری در نقد عقل عربی وارد این سطح از تحلیل نظام مذهبی خلافت شده اند. الجابری در هم تنیدگی سه عنصر قبیله، غنیمه و عقیده را در نظام خلافت مورد بحث قرار داده است. [vii] حتی پیش از او نیز محققان جدی از درون حوزۀ دینی اهل سنت برخاسته اند ومرکزی ترین مفهوم نظام مذهبی یعنی خلافت را مورد بررسی های انتقادی قرار داده اند . کتاب الاسلام واصول الحکم عبدالرازق که به بحث در تفکیک دو وجه حکمرانی ونبوت پیامبر خطر کرد، در 1925 منتشر شده است که از حیث عمق علمی دست کمی از آثارچند دهه بعد اسلام شناسان آکادمیک اروپایی مثلا مادلونگ دربارۀ جانشینی پیامبر را [viii] ندارد.
اما در میان شیعه بحثی در این تراز معرفتی دربارۀ مفهوم متناظر یعنی امامت وولایت صورت نگرفت. نمونۀ این تراز از مباحث انتقادی می تواند تبار شناسی ریشه های تاریخی شکل گیری گفتمانهای شیعی باشد که نه کار مدرسی با وجود همه ارزش تحقیقی ونوآوری هایش واجد این سطح از بحث است ونه کارهای انتقادی درخور ذکر دیگری صورت می گیرد
5. نمونه ای بدیل از برنامه های پژوهشی تازه تر
مثالی از پویایی های آفاق معرفتی دنیای مابعد مدرن ذکر می شود که پژوهش های معاصر شیعه می توانند از این آفاق متحول، مسأله هایی برای پی جویی بگیرندو راهبردهای روش شناختی تازه تری انتخاب بکنند. برای نمونه این بحث ممکن است به میان بیاید که عربستان ساختی قبیله ای داشت. در جنوب عربستان عمدتا قبایل یمنی مستقر بودند مانند بنی مِذحَج، ، بنی کِنده، بنی غسان، بنی کَلب. برخی از اینها به شمال مهاجرت کرده بودند مانند بنیاسد. درمناطق شمال وشمال شرق همچون یمامه ، خاندانهای مختلف بنی ربیعه استقرار داشتند مانند بنیبکر و بنیحنیفه. در مرکزجزیره العرب، قبایل مضَری قرار داشتند که خود چند خاندان عمده را به ترتیب جغرافیایی تا مکه تشکیل می دادند مانند بنیعامر، بعد از آنها بنیتمیم وسپس در طائف خاندانهایی مانند بنی ثقیف وسرانجام در مکه نیز قریش و کِنانه مستقر استقرار داشتند[ix]
بحث تحلیلی تبار شناسی ممکن است به اینجا برسد که در ساخت وفرهنگ قبیله ای، «خاندان» خاستنگاه مشروعیت بود. عناوین قبایل معمولا با پیشوندهایی مانند آل (اهل)یا بنو(بنی) ومانند آن آغاز می شود؛ به معنای تبار و فرزندان و پسران . اینها با هم نوعی نهاد خاندانی را تشکیل می دادند. اهمیت یافتن علم انساب در میان عرب به علت نقش خون وخاندان به عنوان عامل مشروعیت بخش ومعنا بخش بود.
در جامعه شناسی مباحث زیادی درباب خاندانی گری صورت گرفته است. نمونۀ کلاسیک آن بحثی است که وبر در انواع مشروعیتها ونیز شقوق مختلف حقانیت سنتی وپاترمونیال[2] به عمل آورده است ومبتنی بر مفهوم خاندان[3] است.
از منظر تحلیل گفتمان ممکن است به مفهوم «وصایت واهل بیت» در این همبافت اجتماعی نگریسته بشود که کاربرد زبانی و کارکرد گفتمانی پیدا کرده است وبه کردارهای اجتماعی شکل داده است.
تحلیل تبارشناسی، مایل ومصّر به بررسی آن خاستنگاه ها وصورت بندی های تاریخی –اجتماعی است که این گفتمانها آن ها را بازنمایی ونگهداری می کند. تبارشناسی به تحلیل صوری از قدرت می پردازد که در میدان نیروها وجود داشت و گفتمانها در این میدان و پابه پای رویدادهای آن به وجود آمده اند. در اینجا میدان قدرتی دیده می شود که سرمایه ها در آن از طریق مناسبات خاندانی جریان یافته اند. برای مثال مناسبات قبایل غیر قریش با قریش، ونیز مناسبات درون قریش میان بنیهاشم و بنی عبدشمس (بنی امیه) زمینۀ اجتماعی شکل گیری گفتمانها تلقی می شود.
اختلافات خاندانهای بیرون قریش با قریش گاهی حتی به صورت حادّ دعاوی نبوت دنبال شد. نمونه اش را در کاهن قبیله عنس از قبایل جنوب عربستان می بینیم که با قریش وپیامبر مخالفت کرد و او را برای تحقیر، اسود عنسی(سیاه عنسی) نامیدند. نمونه دیگر طلحه از بنی اسد بود که باز او را برای تحقیر به صورت مصغر«طلیحه» نامیدند. نمونه مشهور تر مردی است از قبیله بنی حنیفه که دعوی نبوت کرد و باز به صورت مصغر، مسیلمه کذاب نامیده شد. مسألۀ مهم در این عرصه آن بود که قدرت بیشتر دست کدام خاندان باشد. روایتی که تحت عنوان«الائمة من قریش» از پیامبر نقل وبه آن استناد می شد بیانگر این موضوع است.
تعارضهای خاندانی درون قریش نیز عمدتا برسر تعریف مشروعیت در بعد از پیامبر دوباره سربرآورد.[x] در زمان ظهور اسلام ، قدرت اقتصادی بنی هاشم (سرمایۀ اقتصادی آنها به تعبیر بوردیویی کلمه) در حال افول بود وبرای آنها منزلت اجتماعی و تولیت کعبه(سرمایۀ اجتماعی وفرهنگی) اهمیت دو چندانی پیدا می کرد. بویژه آنکه خاندان رقیب یعنی بنی امیه روز به روز از حیث اقتصادی ونظامی ونیز نفوذ در نهادهای مشورتی مانند دارالندوه در حال رشد بود. براساس شواهد تاریخی، عبدالمطلب برخلاف پدرش هاشم چندان تحرک اقتصادی نداشت. درحالی که امیه فرزند عبد شمس برعکس در این عرصه فعال بود. این برتری سبب شد که هرچند مرکز منازعه بلافاصله بعد از پیغمبر ، میان قریش وغیر قریش بود از زمان عثمان به اختلافات میان بنی امیه وبنی هاشم انتقال پیدا بکند.
دراین نوع مباحث به وصایت وعترت در برابر خلافت همچون دوگفتمان رقیب نگریسته می شود. واژۀ شیعه عنوان عامی بود که به گروه بندی های سیاسی در آن ساخت خاندانی اطلاق می شد مانند شیعه ام المؤمنین، شیعه عثمان، شیعه ابوتراب یا شیعه علی، شیعه زبیر و....
از این منظر ممکن است موضوع از دیدگاه تکوین گفتمان دیده بشود و گفته بشود که گروه شیعه علی بن ابیطالب در مقابل استناد به روایت الائمه من قریش، به روایتهای دیگری مبنی بر وصایت او واهل بیت استناد می کردند و در ادامۀ این مسیر تکوین وتطورگفتمانی بود که امامت در اولاد علی بن ابیطالب نیز(معمولا در پسر ارشد فرزندان یکی بعد از دیگری) به وصایت ونص امام قبلی ابتنا می یافت؛ حتی اگر عقیده به امامت کودک لازم می آمد.
این موضوع اختصاص به درون قبیله قریش نداشت. سایر خاندانها نیز مشروعیت را به همین صورت توضیح می دادند. در میان قبایل یمنی تبار شمال عربستان ونیز قبایلی مانند بنی اسد این عقیده افراطی تر بود. آنها مرجعیت مذهبی را از طریق انتقال خاندانی توضیح می دادند و کهانت ونبوت را از آبا به ابنا دنبال می کردند. در رویکرد تحلیلی تبارشناسی، چه بسا ریشه های تاریخی این عقاید در نظام سومری وسایر ساکنان آن منطقه پی جویی می شود. بخشی از این عقاید زمینۀ رشد عقاید شیعی را در مناطق کوفه وحله فراهم آورد. نظریه پردازان شیعی زیادی در دوره های بعدی از همین خطه برخاستند.در این فضای بحث ممکن است عقیدۀ غیبت و نقل روایتی از پیامبر مبنی بر تصریح به عدد 12 امام نیز همچون بخشی از تکوین گفتمانی مذهب امامیه مورد بحث وتحلیل قرار بگیرد. نویسندۀ مبتدی در مقاله ای، بابضاعت اندک نمونه کوچکی از طرح بحث از نوع تحلیل گفتمان را در مواردی مانند نیابت، غیبت، فقه و ولایت به دست داده است.[xi]
[i] مدرسی طباطبایی، حسین، مکتب در فرایند تکامل. ترجمه هاشم ایزدپناه، 1374، نیوجرسی: داروین.
[ii] مدرسی طباطبایی، حسین، مکتب در فرایند تکامل. ترجمه هاشم ایزدپناه ، 1386، تهران: کویر.
[iii] CRISIS AND CONSOLIDATION IN THE FORMATIVE PERIOD OF SHIE ISLAM,Abu Jafar ibn Qiba al-Razi & his contribution to Imamite Shiite Thought. US:Darwin.1993.
[iv] ابن بابویه، محمد(چاپ1371) الاعتقادات، تحقیق عصام عبدالسید، تهران: المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید.
[v] به نظر مادلونگ ابتدا عقیده به عصمت وجود نداشت. این هشام بود که گفت پیغمبر ممکن است گناه کند ووحی تذکر بدهد اما امام باید معصوم باشد. شیخ صدوق احتمال سهو را برای امام ممکن دانست. او و برخی دیگر قمی ها این اعتقاد را که امام سهو نیز نمی کند جزو غلو می دانستند. ولی شیخ مفید آن را هم نفی کرده است. شریف مرتضی در تنزیه الانبیا پیغمبر وامام را کلا معصوم دانست واین در دوره های بعدی غلبه یافت وتثبیت شد(مادلونگ: ماده «عصمت» در دائرةالمعارف اسلام به زبان انگلیسی، ج5، ص182 ـ 185، چاپ جدید):
Madelung, Wilferd(2012) Madelung, W.; E. Tyan. "Iṣma." Encyclopaedia of Islam, Second Edition. v, pp. 182–5.
[vi] انّ کثیراً منهم ما کانوا یعتقدون عصمتهم لخفائها علیهم بل کانوا یعتقدون انهم علماء الابرار بحرالعلوم، 1363 (بحر العلوم، الفوائد الرجالیه، 1363، تحقیق و تعلیق: محمد صادق بحر العلوم و حسین بحر العلوم، طهران، مکتبة الصادق. )به نقل از کتاب منسوب به شهید ثانی؛ حقایق الایمان /نسبت کتاب به او بحث انگیز شده است ، 150 ـ 151.( شهید ثانی، زین الدین ، 1409 ، حقایق الایمان، قم، مکتبۀ آیۀ الله المرعشی.)
[vii] الجابری، محمدعابد( 2000 ) نقد العقل العربی، العقل السیاسی العربی. بیروت: مرکز دراسات الواحدة العربیة.
[viii] Madelung, Wilferd (1998). The Succession to Muhammad: A Study of the Early Caliphate. Cambridge University Press.
[ix] برای تفصیل بنگرید به : صالح العلی، احمد(ترجمه 1386) مهاجرت قبائل عربی در صدر اسلام . هادی انصاری، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و سمت.
[x] ابن قتیبه دینوری، الامامة والسیاسة (تحقیق: علی شیری، قم، 1413 هـ . ق) ج 1، ص 7 و
شهرستانی، الملل والنحل، تحقیق محمد فتحالله بن بدران (قاهره، افست قم 1464 ش) ج 1، ص 38.
[xi] بنگرید به : فراستخواه، مقصود(1390) ولایت عامه؛ از غیبت تا مشروطه. مهرنامه، مرداد1390، ش14: صص74-76. نیز به متن ویراسته اش ؛ تبار شناسی و تحلیل گفتمان ولایت عامّه، در : http://farasatkhah.blogsky.com/1390/07/05/post-69/
سلام
خداوند بر توفیقات شما بیافزاید.
مطلبی در مورد آیاتی از سوره بقره در وبلاگ گذاشتم که از شما درخواست می شود نظر تخصصی خود را بیان فرمایید
موفق باشید
دوست محقق معنوی با سلام و ممنون از لطف ودعا وآرزوهای صمیمی ...رفتم وخواندم ومهم گفتگوی شما با یک متن است که صمیمی است و سازنده است ...این حس های اخلاقی ومعنوی واجتماعی که با خواندن متن مقدسی به شما دست می دهد بیش از بحث تخصصی ، یک سلوک شخصی است وومهم خوبی وصفا و صدق است که در شما افزون باد به امید حق
م-ف
باسلام خدمت استاد عزیزم
باتشکر از مقاله ی بسیار ارزشمند ومفید که نیازمند زمان بررسی ومطالعه ی بیشتریست میخواستم بدینوسیله چهلمین روز درگذشت مادر مهربانتان را که مادر خود میدانم به جنابعالی وخانواده ی محترم تسلیت عرض نمایم شاید توانسته باشم هرچند اندک از غم واندوهتان را سهیم باشم ....
با سلام وعرض ارادت و بهترینها نثارتان نازنین پدر
با درود و مهر
از نقد موشکافانه جناب عالی بهره ها بردم
اما برای من که مدتها است با این کتاب و دیگر کتابهای منتقدانی که از موضع درونی به نقد سنت های دینی پرداخته اند انس و الفت دارم کتاب مستطاب جناب مدرسی بسیار آموزنده و راه گشا بوده است
در یک جامعه سنتی ویا لاقل در نظام تعلیمی و تربیتی حوزه های علمی - فقهی شیعه این قبیل آثار مغتم و مبارک است . حتما عنایت دارید که در وضعیت موجود نقدهای بیرونی و برآمده از سایر فضاهای گفتمانی نه تنها مشکلات تجزم و تعصب و ... را حل نمیکند بلکه بر مقاومت و لجاجت ارباب مدارس می افزاید اما نقدهای درون گفتمانی بهتر ساختار شکنی میکند . وقتی با همان گفتمان و متد پذیرفته شده به کنکاش باورها و برساخته های یک نظام فکری می رویم زودتر ناتمامی و ناکار امدی ان روشن می شود
من کارهایی مانند عقل فقهی ( مرحوم عباس یزدانی )
حجاب در عصر نبوی ( ترکاشوند ) عرض اخبار اصول بر قران و عقول ( مرحوم علامه برقعی ) و ... رویکردهای کسانی مانند محسن کدیور را بیشتر موثر میدانم تا نقدهای برونی که ذیل گفتمان های برونی دینی صورت میگیرد . به گمان من مذهبی که امروزه در کشور ما در صورتی ایدئولوژی پروپاگاند میشود بازیافت همان عقاید و اندیشه های مکتب مفوضه و اهل غلو و ارتفاع است که کمتر کسی به انحرافی بودن آن آگاه است . این جور کتابها سنت نقادی را تقویت می کند و باعث میشود به طور دقیقتری به باورهای مرعی و نامرعی خود نگاه کنیم . همین نقد نهادینه شد به تدریج تجزم و تقدس مابی ساختگی متزلزل میشود و نهایتا امکان برون رفت از وضع موجود فراهم می اید به نظر من تا همین حد کار جناب مدرسی طباطبائی دست مریزاد دارد و جامعه دینی و حوزه های علمیه ما به شخصیت هایی این چنین نیاز فراوانی دارد . در غیر این صورت سازمان روحانیت در تک صدایی غرق خواهد شد
رنسانس بدون اصلاحات دینی امر نشدنی و احاله به محال است
استاد ارجمند منتقد با سلام واحترام
کاملا موافقم ونقدها متنوع اند وهرکدام جای خود را دارند
ودیروز در همایش انجمن جامعه شناسی با عنوان همایش بین المللی تفکر اجتماعی وجامعه در خاورمیانه وشمال آفریقا ،
بنده هم مقاله ای ارائه کردم ودر آنجا ارزش واهمیت نقدهای درونی را حتی در سطحی بیش از نگاه کارکردگرایانه مورد بحث قرار دادم
ومطمئنا کار جناب مدرسی یک مثال عالی است با اطمینان
وغرض بنده در اینجا فقط طرح بحثی بود که هیچ نقطه پایان ندارد
وما دانش آموزان یا حداقل بنده به ابعاد رعایتی خوب یا بد کمترتوجه داریم وبیشتر دنبال پرسش های درونی مان و فکر کردن با قدری صدای بلند و مشق های مان هستیم...
با بهترینها وسپاس
م-ف
سلام،
1 - کسی که بنیان های اعتقادی را پایه کار قرار داده باشد نمی تواند از روش تاریخی - علمی شما در پاراگراف آخر استفاده کند.
2- کلیک شد و این جمله آمد:
نشریه مورد نظر شما در سایت وجود ندارد.
با سلام وممنون از منتقد گرامی... روشها متنوع وهرکدام برای گروهی شاید مناسب باشد ...نشریه قبلا دیده می شد گویا بعدا آقایان بصرافت افتاده اند که نباید وجود داشته باشد
استاد ارجمند سلام
از نقد روشمند شما بهره بردم. بنده با نظر آقای محمود عبایی در مورد ضرورت وجود پژوهشگرانی نظیر آقای مدرسی همدستانم. نظر این افراد به تعبیر این هایکوی ژاپتی:
در برکه ی کهن
ناگاه سنگی افتاد:
صدای آب
سبب می شود که آرامش حاکم بر فضای اندیشه ورزی در نهاد دین به هم بریزد و نظم مألوف آن با دایره هایی که سنگریزه ها در این برکه ایجاد می کنند پریشان شود و این پریشانی، آشوب موزونی است که زمینه های نوزایی و پویایی را فراهم می آورد.
اما از سویی دیگر، با نقد حضرتعالی موافقم که اگر این اندیشه های نو به چالش کشیده نشوند در بلند مدت، تبدیل به اندیشه ای جزمی خواهند شد که نه با سنگ ریزه ها که با سنگ و کلوخ نیز در آنها دایره ای ایجاد نخواهد گشت.
نقد هرمنوتیکی بیشتر متکی بر سپید خوانی محقق است اما در تحلیل گفتمان، دلالت های موجود در متن ریسمان خوبی برای تحدید برداشت و تدوین شاکله ی تحلیل محقق خواهند گشت. بر این اساس اشارات شما را راهگشا دانستم.
کمترین شاگرد
با سلام وممنون از دوست وهمکار منتقد ونکات مفید بیان شده
م-ف
با عرض سلام خدمت شما
استاد
در محافل دانشجوی شایعه شده است که حضرتعالی اختلافاتی با آقای قوچانی پیدا کرده اید ؟
آیا این مطلب صحت دارد ؟ و این که شما دیگر در آسمان مطلب نمی نویسید به این خاطر است ؟
تشکر
عزیزم سلام وبهترینها
چه اختلافی؟! مطمئنا چنین نیست. .از مجلات مختلف گاهی با اینجانب تماسی می گیرند ومصاحبه ای یا یادداشتی می خواهند گاهی وقت می کنم وشرکت ناچیزی در پویشهای حوزه عمومی ومطبوعاتی می کنم و گاهی اولویتهای معمول دانشگاهی مثل کلاسها وپایان نامه ها اجازه نمی ندهد وعذرخواهی می کنم. با نثار آرزوهایم نازنین وارادت
سلام بر دوست و همشهری محترم جناب دکتر فراستخواه. من مجدفر هستم . از مطالعه کنندگان قدیمی آثار شما و در حال حاضر سردبیر نشریه شوق تغییر که با مخاطب مدیران و کارشناسان آموزشی و به صورت دو ماهمامه در بیش از هشت هزار مدرسه توزیع می شود. بسیار تمایل داشتم نسخه هایی از مجله را حضورتان تقدیم کنم و در صورت افتخار دادن از شما نیز یادداشت هایی و نوشته هایی را در مجله داشته باشیم. شماره عیدمان راجع به نوآوری در سازمانهای آموزشی است و با توجه به علایق و تحقیقات شما اگر لطف کنید و با یادداشتی سرافرازمان فرمایید ممنون خواهم شد. البته شماره 9 - ویژه بهمن هم در حال صفحه آرایی است و موضوع محوری مان انتقال ارزشهای فرهتگی - اجتماعی به دانش آموزان است که اگر حوصله کنید و وقت ضرب الاجل داشته باشید در این حوزه هم مشتاق دریافت مطلب از شما هستیم. ممنون.
چناب دکتر مجدفر با سلام وعرض ادب...عزیز نازنین چه کارهای باارزشی در حوزه آموزش می کنید...برای تان به خاطر این انتخاب واین تکاپوها و تقلاها تبریک عرض می کنم وقلم وقدم تان را می ستایم....ا نمی دانم چقدر سعادت خواهم داشت برای عیدتان حاضرالذهن باشم وچیزکی تقدیم بکنم به مهر وارادت