مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

تراز تازه ای از زندگی دانشگاه در راه است... دانشگاه؛ همچون فضا

 

(متن تحریر یافته ویراستۀ سخنرانی مقصود فراستخواه در همایش کیفیت دانشگاه، دانشگاه تهران ، دانشکده کارآفرینی،  1392)

 

ماهنامه مهرنامه، شماره 31، مهر 1392  ص 200

مسأله

شواهدومطالعات کافی وتجربۀ روزانۀ ما در دانشگاه ها دلالت به این می کنند که بسیاری ازدانشجویان تجربۀ مؤثری از یادگیری رهایی بخش در دانشگاه ندارند؟ عمق و کارایی و نفوذ و اثر گذاری آموزش های دانشگاهی در ایران مناقشه آمیز شده است. چرا چنین شده است؟ به نظر می رسد که پای عواملی در کار است مانند شیوع مدرک گرایی براثر سیاستهای نادرست، حافظه مداری در نظام آموزشی، وسوسه های بنگاه داری نامعقول در مدیریتهای دانشگاهی، کالایی شدن بی رویۀ آموزش عالی، تلقی نادرست ما از مجازی شدن، سیطرۀ امر انبوه و توده وار، رشد بی ضابطۀ کمّی به رغم نقائص جدی در معیارهای کیفی، کاهش شاخص اقامت در پردیس، تضعیف نهادینۀ هیأت علمی در کشور، آثار تمرکز گرایی و مشکلات مربوط به آزادی آکادمیک و استقلال دانشگاهی. اینها فقط شمه ای از عواملی هستند که سبب گشته اند «یادگیری با کیفیت» در دانشگاه های ما روی هم رفته موضوع فراموش شده ای باشد.

غالبا «علم آموزی» درست وحسابی دیده نمی شود. اجتماعی شدن علمی دانشجویان در حد رضایت بخشی نیست. ذهن علمی و تفکر انتقادی آنها نمی شکفد و شوق جستجوی بیطرفانۀ معنا و حقیقت برافروخته نمی شود. ما قادر نیستیم روحیۀ پرسشگری واکتشاف را در فرزندان مان بیدار بکنیم و به توسعۀ خودفهمی حرفه ای و انسانی و  فرهنگی آنها یاری مطلوبی برسانیم. بودن در دانشگاه، چندان دانشجویان را به ارزشهایی همچون کار گروهی یا درکی صلح آمیز از زیستن با دیگری بر نمی انگیزد. پس بگمان، دانشگاه های ما نوعا در ایجاد محیطهای یادگیری اثر بخش برای دانشجویان وکمک به یادگیری چگونه آموختن، یادگیری برای چگونه بودن وبرای زیستن با دیگران، نمرۀ خوبی احراز نمی کنند.

پایۀ مفهومی

یادگیری بنا به نظریه های های متأخر، صرفا یک «تغییر سطحی رفتار» یا امری یکسره شناختی نیست بلکه رویدادی مربوط به کلیت هستی انسانی است. یادگیری، معنا دهی به تجربه های زیسته است که در زمینه ای اجتماعی واز طریق تعامل با محیط صورت می گیرد. یادگیری، فرایند ساخته شدن آگاهی و دانش و معنا سازی حسب موقعیتهای گوناگون است.

از سوی دیگر، دانشگاه سرشتی فضاگون دارد. کل زیست بشر، فضامند است و از جمله زندگی علمی نیز چنین است. این فضامندیِ(spatiality)خاصی است که  امکان آن را فراهم می کند تا ما به تجربه های خویش معنا بدهیم. فضا، امری اجتماعی است و سپهری است هنجاری، ارتباطی و عاطفی. جاها و اشیا و رابطه ها، معنای خاصی برای افراد وگروه ها دارند. کارخانه برای کارگر، مزرعه برای کشاورز، خیابان برای شهروندان و فضای خانه برای خانواده.

 دانشگاه نیز یک فضای ارتباطی در نوع خود است. بی جهت نبود که به او یونیورسیتی گفتند. « Universe » به معنای عالَم است. به معنای سپهری است که مجموعه ای از نمادها و نشانه ها وپردیس و نوع خاصی از هنجارها وارتباطات و فرهنگ وزندگی دانشگاهی به او کلیت می بخشد. همانطور که بوردیو بحث کرده است، فضا حاوی میدانها و  قواعد وروالها ومنش هایی است. تجربه هایی در آن روی می دهد و منابع و مبادلات معنادار در آن تولید و توزیع می شود وبر سرش هم همکاری وهم رقابت می شود. فضا مخزنی از معانی «ذخیره شده » است و حاوی موقعیتهایی برای خلق امکانها و تنشها و خلاقیتها و فرصتهای رقابتی و حوزه های مختلف معنا سازی است.

در یک وضع ایده آل، دپارتمانهای مختلف دانشگاهی و ساختمان دانشکده ها در پردیس و کلاسهایی که پس از ورود استاد ، درهای شان بسته می شود و هیچکس جز دانشجویان آن درس(هرمقامی نیز داشته باشد) وارد آن نمی شود، همه استعاره هایی هستند از خودآیینی وتکثر در فضای آکادمیک. این استعاره های دانشگاه است که می تواند انگارۀ «ما عقلانی ها»(we rational) را در دانشجویان بیدار بکند. در این الگوی مثالی، رئیس دانشگاه مثل رئیس جمهور منتخب یک «ملت-دولت»است وعنوانش؛ پرزیدنت است. برای مدیریت دانشگاهی، تعبیر حکمرانی یا حکمروایی (Governance) به کار می رود. دانشگاه ها، همچون سرزمین(territory ) اند واستقلال وتمامیت ارضی دارند.

 فضای دانشگاه فقط از ذرات شناختی به وجود نمی آید. بودن دانشجو در دانشگاه تنها با درس خواندن صورت بندی نمی شود. اقامت دانشجو در دانشگاه با همۀ وجود خویش روی می دهد. دانشجو در دانشگاه هست نه فقط باحافظه اش! که با تفکرش، بدنش، روحش. با امیال ولذات وعلایق وتمنّیاتش. باعواطف واحساسات وهیجانات وآرمانهایش. با نیازهای اجتماعی اش به عضویت در گروه های ورزشی، علمی، هنری ، فرهنگی واجتماعی وهویت قومی. با سبک زندگی و کنش ارتباطی ونمادینش و با رقابتش بر سر پایگاه اجتماعی.

بحث

اکنون پرسش مهم این است که فضای دانشگاه های ما برای دانشجویان چه حال وهوایی داشت؟ چقدر دانشگاه ایرانی، مکانی برای تعاملات علمی بود ومکانی برای زندگی علم وبرای اکتشاف وپرسش افکنی بود؟ به تجربه های پرتنش ودر عین حال لذت بخش معنا سازی تا چه مقدار دامن می زد؟ آیا حاوی فرصتها وموقعیتهایی برای مراسم تعاملی علم و برای خودآیینی علمی بود تا به تعبیر راندال کالینز، دانشجویان را از انرژی عاطفی در حیات فکری و علمی سرشار بکند. میدان ها  وفضاهای دانشگاهی، چه اندازه قادر شده اند قابلیتهای همکنشی علم ورزی را فراهم بیاورند تا دانشجویان بتوانند سرمایه های فرهنگی واجتماعی ونمادین خود را مبادله بکنند و ارتقا بدهند؟ ظرفیتهای دانشگاه برای اشاعۀ همرفتاری مولّد علمی چقدر بود؟ می توانستند فضاهای گفتگویی گرم[1] برای تولید ومبادله دانش انتقادی واعتبار یابی آن فراهم بکنند؟ محیط دانشگاهی ما وفضای آن «یادگیری برانگیز»[2]  وتفکر برانگیز بود؟ دلگرم کننده[3] بود؟ و دلیری دانستن به فرزندان مان می آموخت؟ دانشگاه قادر شده است که به شوق یادگیری تحولی واجتماعی دانشجویان دامن بزند؟ و عادتواره های مباحثه علمی، مطالعه جمعی، خبر دادن به همدیگر از رویدادهای علمی، کتاب خریدن و مطالعه کردن ترویج بدهد؟ دانشجویان را به هنجار درس خواندن، عمق درگیری با مباحث، شوق بداعت های فردی، اکتشاف، تفکر انتقادی و  یادگیری تأملی ترغیب بکند؟

اگر پاسخ این پرسش ها بحث انگیز است و اگر دانشگاه های ما نتوانسته اند در رسالت بزرگ برافروختن شوق یادگیری و روح علم ورزی توفیق چندانی به دست آورند، به نظر می رسد یک علت عمده اش را باید پیش از هرچیز در ساختار قدرت در دانشگاه جست. توازن قدرت به نفع فرهنگ علمی وعقلانی نبود واین، متأسفانه همه چیز را مختل می کرد. ساختار قدرت و ایدئولوژی مسلط به شکل گیری فضاهایی رسمی در دانشگاه منجر می شد. این فضاهای رسمی را در جو گروه ها، در اتاق های تصمیم گیری، در کلاس و آزمایشگاه، در برنامه و مدیریت، در قوانین و مراسمات و در ودیوار و تبلیغات و مانند آن شاهد بودیم.

این فضاهای رسمی بنابه سرشت خویش نمی توانستند تعاملات ومشارکت ها ومبادلات وگفتگوها را تعالی بدهند، قادر نبودند شور یاددهی ویادگیری به وجود بیاورند، فضاهای آیینی علم را توسعه وتعمیق بدهند، فضاهای کار تیمی را بارور سازند، فضاهای زیست دانشجویی و فضاهای کیفیت زندگی کاری هیأت علمی را سرزنده، پرنشاط و شکوفان بکنند. بلکه تاحد زیادی هم مانع می شدند. با انواع تنظیمات گفتمانی وکدگذاری های رسمی که داشتند. پست ریاست بشدت سیاسی بود. یک عده از راه می رسیدند، مدیر ورئیس وکذا وکذا می شدند. زود به مرتبۀ استادی می رسیدند وآدمهایی جدّی در حاشیه می ماندند، مخصوصا در علوم انسانی واجتماعی. گروهی شوی کتاب ومقاله و مجله به راه می انداختند و متفکرانی منتقد در حسرت جایی برای نوشتن و مجوزی برای منتشر ساختن. میان مایه ها و خّرده کاران تولید انبوه می کردند، قدر می یافتند و برصدر می نشستند و پرسشگران رنج می دیدند و  زبان در کام می کشیدند. حافظه و رابطه کارساز بود و اندیشه، مسأله ساز. وهکذا هلمّ جرّا....

نتیجه گیری

اما آیا این پایان راه است؟ خوشبختانه نه. «مطالعات فضا»، افقی نظری پیش روی ما گشوده است تا بتوانیم جاری زندگی را در لابلای پنهان فضاهای رسمی نیز ببینیم و ژرفکاوانه تر توضیح بدهیم. فضا تنها منحصر به سطح رسمی نیست. متمایز با فضاهای رسمی غالب در دانشگاه ها، آهسته آهسته شاهد سربر آوردن فضاهایی اقتضایی از طریق زندگی غیر رسمی گروه هایی از استادان و دانشجویان هستیم که میل به اعتزال و میل به عبور از ساختارها و فضاهای رسمی دارند. با طبیعتی ققنوس وار. آرام وخاموش اما مقاوم و بالنده. زیستن ونفَس کشیدن و عمل کردن در اندک فضاهای خالی میان ساختارهای رسمی، کار آنهاست. کمترین فرصتها را بهانه ای برای ادامۀ هستی خویش می سازند وتا می توانند می تراشند ومی خراشند.

 این فضاهای اقتضایی به تعبیر هانری لوفور فضاهای امیدند. این فضاها با کلاس داری های متفاوت برخی استادان پدید می آیند و با ارتباطهای خلاق میان آنان ودانشجویان: در اجرای پایان نامه ها، در همایش ها، انجمن ها و مجامع علمی. این فضاهای امید با ظهورخرده فرهنگهای علمی در گروه ها وپردیس های دانشگاهی شکل می گیرند و با روابط چهره به چهره یا اینترنتی میان طیفی از دانشجویان با هم وبا برخی استادان شان.

 این فضاهای اقتضایی نوظهور وغیر رسمی، با خاصیتی ریزومی جوانه می زنند، رشد می کنند و گسترش می یابند. از این کلاس تا به آن دپارتمان، از این همایش تا به آن انجمن، از این دانشگاه کشور تا به آن دانشگاه در خارج. بویژه با اغتنام فرصت از شبکه های اجتماعی و ارتباطات اینترنتی وفرایندهای رهایی بخش جهانی شدن. به مدد این فضاهای اقتضایی وارتباطی است که اجتماعات یادگیری و حلقه های علمی تازه ای در اینجا وآنجا شکل می گیرد. تراز نوینی از تعاملات فکری، منش های آکادمیک، عادتواره هاو هنجارها ظهور می کند با خلاقیت ها، بداعت ها،  نوآوری ها، با یک جور متفاوت بودن، با سبکهای خاصی از  زیستن، سبکهای خاصی از  درس دادن ودرس خواندن و تحقیق کردن و ارتباط یافتن و همکنشی و نقد کردن و بحث کردن وگفتگو کردن و چیز نوشتن و پرسیدن و اندیشیدن.  

 

 فایل پی دی اف

 

 



[1] Hot Conversation Spaces

[2] Learning Conducive

[3] High-morale

نظرات 10 + ارسال نظر
معین پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 22:10 https://plus.google.com/+MHMMoein

سلام بر استاد عزیزم جناب دکتر فراستخواه

پر کشیدن مادرتان را که می دانم چقدر برایتان گرانقدر بود را تسلیت و برایتان صبر بیشتر و برای ایشان طلب مغفرت دارم.متاسفانه از برگزاری جلسه دوم کلاس شما خبر دار نشدم و توفیق شرکت و استفاده بیشتر نیافتم. در مورد این یادداشت شما هم عرض کنم که بایدتلاش کنیم این نگاه بسیار خوشبینانه به فضای زندگی در دانشگاه و دانشگاهیان ایرانی را واقعیت بخشیده و مستند کنیم.

دوست بزرگوار با سلام وارادت ممنون از دلداری تان....در کلاس احساس کمبود می کردم که محقق معینی نیست مرا نقد کند وبر پرسشهایم بیفزایید ...عزیزم نیازمند افزوده های باارزش شما هستم

ی.م جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 15:47

سلام بر استاد عزیز
استاد به نظر من هر گاه نگاه به آموزش و به خصوص دانشگاه از دریچه فرهنگ کارایی اجتماعی باشد از دانشگاه که از معماری دانشکده،در ورود،سلف و حتی صندلی های داخل حیاط و... آن پر از معناست صرفاْ یک حضور و غیاب و یک امتحان و در نهایت یک برگه با مهر دانشگاه که نام آن گاه لیسانس و گاه فوق لیسانس و گاه دکتری خوانده می شود چیز دیگری دیده نمی شود و هر چیزی که در راستای گرفتن آن مدرک که خود وسیله ای برای کسب شغل است مهم تلقی شده و تلاش برای انجام فعالیت هایی از قبیل تشکیل گروه های علمی،فرهنگی،هنری،نشست ها،بحث علمی با استاد و دانشجویان خارج از وقت کلاس و... امری حاشیه ای و گاهاً بی اهمیت تلقی می شود.

اما خواستم بدانم که آیا با هر لنز ودریچه ای یا هر فرهنگی (کارایی اجتماعی،ساختن فهم،بازسازی اجتماعی و...) که به دانشگاه نگاه کنیم صرفاً بخش های خاصی از دانشگاه به عنوان فضا به چشم می آید و برایمان مهم تلقی می شود؟

با آرزوی بهترین ها برای استاد سوال پرور

با سلام خدمت دوست محقق عزیز...نقدتان از وضع موجود بسیار بجابود اما درباب مطالعه دانشگاه چه بهتر که منظرها متنوع باشد تا فیل درخانه تاریک به ستون وتخت وبادبیزن فروکاسته نشود با بهترینها/م-ف

ی.م شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:48

سلام و سپاس از پاسخ شما
به امید نگاهی از پشت عینک های متفاوت به دانشگاه
پایدار باشید

خلیل یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 18:56 http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

با سپاس از آناها که فضاهای غیر رسمی را پر می کنند و چهره ای واقعی از فضای دانشگاهی را به نمایش می گذارند. کارشان خیلی سخت اما بسیار ارزشمند است.

هم صدای تان

[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:49

سلام آنچه در این متن آمده است آن چیزی است که بارها برای شما شخصا نوشته ام .احساسی در بدو ورود به دانشگاه خصوصا در مقطع ارشد به من دست داد.هیولایی دیدم بی سر. ترسناک ودلهره اور .زبان نداشت بگوید چه میخواهد .من نیز نمیفهمیدم چه توقعی باید از دانشگاه داشت .این هیولا فقط مرا تشویق کرد که بدانم بی انکه بفهمم. بخوانم بی آنکه خواندنی شوم .یاد نگیرم .نه !!چون اگر یاد میگرفتم نمیتوانست پاسخم را بدهد .ذهنم را روشن کند .من باید که نمیفهمیدم .باید سرم به کتاب وجزوه وحرف استاد ونگران نمره بودن وسر در کار خویش شدن وصمیمی با دوستان نشدن که مبادا بخواهم آنچه نیمه حفظ کرده بودم را برایشان باز گو کنم و... گرم میشد. گاهی دلم برای خودم تنگ میشود. خودی که میخواهد بفهمد. کنکاش کند. دقیق شود. فکری. اندیشه ای او را ساعتها مجذوب کند. میخکوب شود با یک کلمه از راز دانایی. و نبیند نشنود نخواهد جز علم جز قافله شرر گون محترم شادی کاشفان اسرار بودن وجادوگران ذهن و اندیشه با بردن تو با خود تا آن سوی دریاها که شهریست بی شهر. بی شهره که ساکنانش همه اهالی دانایی و تنظیم کنندگان نبض ز مین اند. گاهی دلم برای خودم تنگ میشود مثل شما .مثل همه کسانی که با من 12 +4 +2 سال را در پی هیچستانی بودند که فکر میکردند همه چیز است وجز ان هیچ چیزی معنا ومفهوم ندارد. استاد. استادم آرزوست .

درود بر این حس غریب....زهی این درد اصیل.....

صامتی چهارشنبه 18 دی‌ماه سال 1392 ساعت 23:39

سلام استاد .شبتان پر ستاره .نظر آخر من هستم .نامم را گم کردم وفراموش در میان جان کلام شما

سرشار باشید از هستی

مصطفی پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:16

سلام معلم واستادعزیزم

با خواندن این متن بی اختیار یاد دومین جلسه ای که با شما کلاس داشتیم افتادم .وقتی در جایی از صحبت هایتان اشاره به کهکشان کوتنبرگ کردید .بعداز کلاس ما در اسمان وفضا دنبال این کهکشان تازه پیدا شده می گشتیم!
بعد که برایمان توضیح دادید فهمیدیم چقدر ما ...

بادرس های که از شما می اموزیم به خودمان این امید را می دهید که روزی بایدیادگیری وارد سطح کیفی وزندگی محصلین ما باان فضای مد نظر حضرت عالی هست شود. احساس خوبی پیدا میکنیم.زنده باشید.

درود بر دوست دیرین وهمکار ارجمند...وبهترینها

امیر روح‌نواز پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1392 ساعت 16:51

با سلام
ضمن همدلی با کلیت نوشته تحلیلی‌اتان سخت نگرانم. هر چند که وجود امثال شما و درکل فضاهای اقتضایی در برابر فضاهای رسمی که قدرت تخریبی فراوانی دارد نور امیدی را در دلها زنده نگاه می‌دارد اما باز هم نگرانم. حجم تخریب و سلطه فرهنگ رسمی دقیقا در نبود همان مقولاتی است که به زیبایی در غالب سوالهایی مطرح کرده‌اید و حال اینکه سوال دیگری نیز می‌توان مطرح کرد که آیا فضاهای امید با این توان قادر به مقابله و تغییر شرایط خواهند بود.

درود بر منتقد عزیز
پارادوکس بیم وامید تان را می فهمم....دربارۀ پرسش مهم شما که گفته اید آیا می توان.....عرض می کنم نسل شما سرچشمه توانایی های بیکران وسرشارید نازنین....جاری هستی شما

آرشام سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 19:16 http://www.hatef-e-iman.blogfa.com

سلام استاد عزیز
کتاب « دین ، خرد ، دانش » را پیدا کردم و در حال مطالعه ی آنم ...
جلد های بعدی این کتاب هم در راه است ؟
شکوفایی شما را آرزومندم ...

سلام وبهترین ارادتها عزیز
منتظر نقد آن نازنینم

پور احمد شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 16:24

با سلام و تشکر از باز نشر این مصاحبه مفید و روشنگر مایل بودم نظر شما را در باره این یاد داشت که با عنوان جامعه شناسی مداحان ایران معاصر نوشته شده است بدانم

http://aseman700.blogfa.com/post/988

اساسا آیا صنف مداحان در تحولات اجتماعی سیاسی ایران نقشی داشته و دارند ؟

سلام دوست وهمکار ارجمند ممنون از معرفی بحث مهم تان حتما در اولین فرصت برای استفاده علمی خواهم خواند با بهترینها

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد