مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

من در این حسرت نوروزی چه کنم؟



 

به مناسبت فرارسیدن سال 1393 خورشیدی

 

مقصود فراستخواه

 

 

نسیم بهاری می آید، اما مادری نیست تا به استقبال او جلوداری کند. صدای بازشدن پنجرۀ اتاقش همچنان در گوش جان  طنین می اندازد و نشان تمنایی است که در ما ریشه دارد، از برای فائق آمدن به دیوارها و برای رهایی.

آنک خورشید خسته از کار روزانه به استراحت کوتاه غروب می رود، نوبت رامشگری ماه وستاره می رسد، ولی مادر برای همیشه از این گردش ایام کنار کشیده است ودر آرامگاه ابدی به رازی مکتوم در هستی پیوسته است. در این سوی سطح ظاهر سراپردۀ وجود، جنب وجوش همچنان برجاست. دور کاملی بار دیگر تمام می شود. از پس پشت هرنقطۀ پایان، دوباره نقطۀ آغازی سر می زند، ساعتِ تحویل می شود. اکنون آن دستهای مهربان کجایند تا باز برای نیکبختی وبهروزی فرزندان به آسمان بر آیند؟

 آیینه در اتاق خالی است، بی عکس رخ یاری که مدام در او می افتاد؛ به بهانۀ سرزدن صبحی و یا آمدن نوروزی.  مصحفی هست، اما او نیست تا به زمزمۀ آرام نیایشی زلال او را  بگشاید و عیدانۀ اسکناس برای مان ارزانی کند....

اکنون فرزندان آمده اند؛ سه نسل تمام. دور هم حلقه شده اند با چشمانی خیره در یک تمثال بی مثال.  مادر من! کجایی؟ جای تو در مرکز این دایره خالی است. با مادران، ما به تاریخ سنجاق می شده ایم. با مادر، ما از حسّ خاندانی  ومهربانی سرشار می گشتیم. ما با مادر بود که در آغاز «ما بودن» را دوره کردیم.

مادران، برکت خان ومان مردمان اند. مادران ما را به ضیافت زیستن فراخواندند. آه از میزبان های سخاوتمندی که رفتند وخانه به میهمان سپردند. مادران بودند که در غریب ترین تجربه های حیات به تن های ضعیف ما «شجاعتِ بودن» دمیدند. مادران بودند که دست ما را گرفتند و دلیری راه رفتن آموختند. اول بار، مادران ما را از موهبت سخن گفتن خویش باخبر ساختند. مادران بودند که کوله بار مسؤولیت زیستن خویش را به ماسپردند وراهی مدرسه و کوی وبرزن ساختند. مادران ، ما را بی چشمداشت مدد کردند، با خنده های مان همراه شدند ودر غم های مان اشک ریختند. مادران نماد مهربانی های بی دلیل اند.

وه چه سخت است نخستین سالی که بی مادر به پایان می رسد و یا بی او  آغاز می شود. مگر یاد آرامش دهندۀ او با خاطره ای از زمزمه هایش به فریاد برسد.

اکنون وقت آن است که درک خود را از معنای وجود،  تعالی ببخشیم. اگر نام هستی محدود به ترکیب ذرات  است وبه بنیاد عناصر طبیعت است، پس در آن صورت فضیلت کجای این هستی است؟ شرف کجاست؟ عالم فراخ خیال کجاست؟ سرزمین پهناور رؤیاها کجاست؟ جهان معرفت و معنا کجاست؟ آگاهی کجاست؟

هستی نام بلندی است که فروکاستنی به طول وعرض وابعاد نیست. عالم وجود،  تقلیل یافتنی به جنب وجوش ظاهر مادی نیست. عشق بارقه ای از هستی است، آگاهی و معنا و عدالت و دوستی والاترین تجلیات هستی اند. هر چه از خیر وکمال هست، بسیط ترین مرتبه وجود است. بسیطِ هستی همه جا هست و به هیچ کجای آن نیز محصور و محدود نیست. هستی بسیار بسی بیکرانه است؛ فراتر از تعینات تنگ مادی است. هستی لایتناهاست. ابدیتی هست، راز هست، ایمان هست، جاودانگی هست. پس اگر چنین است مادر نیز با همه ارزشهای وجودی خویش همچنان در کنارماست.

فایل پی دی اف


نظرات 9 + ارسال نظر
پدر جمعه 1 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 17:16

راست گفتید مادرهست ونمرده حتی یاد او نیز زنده است و بیدار چه برسد بخودش ، مگر میشود کسی یادش باشد و خودش نه ، هرگز هرگز ....خداوند اورا قرین رحمتش بدارد....نوروزتان پیروز باد

سلام وارادت ...وزنده باشید عزیز بزرگوار.......رحمت ومهر بر هستی تان بریزد وبشوید و برآورد...آه ...آه....آه....آه از آن اوج گرامی ....

ناسار جمعه 1 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 20:03 http://hem92.blogfa.com

در طلیعه نوشدن یادی کنیم ازهمه آنانی که زمانی را با ما زیستند، تحملمان کردند و به ما آموختند و به رسم چرخ گردون ما را تنها گذاشتند؛ خوبی های مادر انمان که توصیف ناشدنی است.
ضمن تبریک سال نو ازخداوند مهربان غفران و رحمتش را برای همه رفتگان مسالت دارم.

ناسار عزیزم نازنینم بزرگوار...
ببخشید که پیام بسیار گرامی و چشم نوازتان را دیده بودم وفکر می کردم پاسخ حقیری نوشته ام امروز برحسب اتفاق متوجه فراموشی پاسخ نوشتنم شدم...
عزیزم ببخشید به محبت زلال تان....
به فرخندگی بهاران برویید وبخرامید وبشکفید ، عزیز
سرشار باشید از بخشش
همی همچنان
درود برشما
17 فروردین 93

شاهده شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:27

چه می شود که کلمات از دلها به هم نقب می زند؟بدوم مادرم را بغل کنم...در ایینه ی رویش خودم را ببینم ...ببینم که چه خواهم شد..چه بوده ام..چه هستم...یا چقدر از او عبور کرده ام...می خوانمتان استاد...دلتنگی نوروزیتان را میدانم که به آگاهی اراسته اید...همین کافیست...دلشاد ببینیمتان...

تجربه های تان سرشار ...خوبان تان در آنجا زنده باشند ونور چشمان شان باشید همی همچنان....عزیز نازنینم

آرشام یکشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:16

مادران نماد مهربانی های بی دلیل اند ...

نه ؛ او نمرده است که من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خیال من
میراث شاعرانه ی من هر چه هست از اوست
کانون مهر و ماه مگر می شود خموش
آن شیر زن بمیرد ؟ او " شهریار " زاد
« هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق » ...

نوروزتان خجسته ...

با سلام وعرض ارادت..ممنون از این شعر زیبا ودل نوازتان ، عزیز.
مبارکی از شماست وایام شمایید

طیبی جزایری یکشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 14:35

با تشکر فراوان بابت اعلام همکاری حضرتعالی به امید خدا پس از مطالبتان استفاده می کنیم .
ایام بکام باد
l

موفق باشید

فروردین دوشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 00:38 http://ashteroh.mihanblog.com

سلام
نوروز ِنو مبارک
شاد و تندرست باشید استاد
خدا رحمتشون کنه. الاهی تا جهان باشد به شادی در جهان باشید!

سلام وعرض ارادت وتهنیت ،ممنون دوست عزیز

محمود عبائی سه‌شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 23:22

با درود و مهر

جناب دکتر فراستخواه عزیز
استاد دانش پرور

عید فرخنده نوروز و سال نو را خدمت شما تبریک و شاد باش می گویم
یاد و خاطر مادر عزیز را گرامی می دارم
برای ایشان و دیگر درگذشتگان منسوب به جناب عالی شادی روح و علو درجات مسالت مینمایم

امید وارم سالی پر برکت و آکنده از پیروزی و آزادی و رستگای در پیش رو داشته باشیم

سالی که شما همچنان به دانش پروری و بالندگی و شکوفایی روز افزون مشغول و مشعوف باشید و صد البته خود نیز از ثمرات دانش پروری بهرمند و مستفیض باشید
ارزومند دیدار شما
با تجدید دوستی و احترام
محمود عبائی

جناب دکتر عبایی استاد ارجمند با سلام وبه فرخنگی بهار برای آن غزیز وخانواده وهمه جامعه شادمانی ونیکبختی وسرفرازی آرزو می کنم با اشتیاق به ملاحظات ونقدهای آن نازنین
م-ف

خلیل جمعه 15 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 19:44 http://tarikhroze3.blogsky.com

با سلام،

یادی زیبا از موجودی که وجود انسان وابسته ی اوست. یادشان گرامی باد.

احمدرضا شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 17:18

آیا عشق درجه بندی دارد؟
بله، دارد. عشق ها بر حسب میزان فداکاری که عاشق برای معشوق خود انجام می دهد، قابل درجه بندی است. هر چه عشقی با از خود و از جان گذشتگی بیشتری مشحون باشد، در مراتب بالاتری قرار می گیرد.
آگاهی، زن، مرد، فرزند، پول، ماشین، حیوان، طلا، آزار دیدن، آزار رساندن و خیلی چیزهای دیگر می توانند مصادیق معشوق برای یک عاشق باشند.
اما به نظر من، والاترین عشق، عشق مادر به فرزند است. عشقی همراه با فداکاری ناب و بی هیچ چشمداشت و بده- بستان.
مادران، کیمیاگرانی هستند که در فرایند عشق ورزیدن، خالصانه ترین احساسات را بازتولید می کنند.
امیدورام پروردگار عشق آفرین؛ مادر مهربان شما را رحمت کناد و شما را در تحمل این اندوه سنگین، قوی بداراد.
ارادتمند شما

دوست بزرگوارم سلام وممنون از نکات خوب ودلداری ولطف تان

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد