مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

چگونه دانشگاه در ایران مغلوب مناسبات سیاست وقدرت وثروت شده است؟



دانشگاه در ایران؛ طرحی ناتمام است

چگونه دانشگاه در ایران مغلوب مناسبات سیاست وقدرت وثروت شد

سازندگی، 19 آذر 97 ، ص 10


مصاحبه پردیس سیاسی با فراستخواه در بارۀ کتاب «تاریخ دانشگاه در ایران»

 به کوشش دکتر نسرین اصغر زاده،پژوهشکده مطالعات فرهنگی واجتماعی ، 1397


فایل پی دی اف در اینجا:

http://s8.picofile.com/file/8345585468/uinversity_as_an_Incomplete_Project_HISTORY_of_University_FARASATKHAH.pdf.html


جناب دکتر شما تاکنون چند جلد کتاب در مورد دانشگاه نوشته¬اید اما در کتاب تاریخ دانشگاه در ایران که خلاصه کتاب پر حجم سرگذشت و سوانح دانشگاه در ایران است، این نهاد را از بعد تاریخی بررسی کرده¬اید، چقدر نگاه تاریخی را در شناخت وضعیت کنونی دانشگاه در ایران مهم می¬دانید؟


رویکرد تاریخی را بسیار مهم می¬دانم . تحلیل تبارشناسی به ما کمک می¬کند یک امر اجتماعی را بهتر بکاویم و دقیقتر نقد کنیم. به همین دلیل  این کتاب را به روش زمینه ¬کاوی تاریخی نوشتم. برای ایران، که تاریخی طولانی و پر از گسست دارد  اهمیت تبارشناسی دوچندان می¬شود. به ویژه این که در مواجهه با تاریخ دانشگاه در ایران،  نگاهی غالب و مد شده است که اصرار دارد بگوید  ما در هشت دهه گذشته  یعنی از 1313 که دانشگاه تهران ایجاد شد، دانشگاه را وارد و ترجمه کرده¬ایم و دانشگاه یک چیز وارداتی و عارضی است و ربطی به جامعه ایران نداشته است ونسبتی با منطق درونی جامعه ما نداشته است. اتفاقا جالب است کسانی بیشتر این گفتمان را دنبال می¬کنند که با علم  ستیز دارند و نوعی گریز از عقلانیت، و بدگمانی به طرح تجدد و مدرنیته و تغییر در آن¬ها هست.


کتاب شما نیز به نوعی تقابل با این نظر است


بله دقیقا من تصور می کنم این گفتمان نمی تواند به نحو رضایتبخشی جامعه معاصر ایران را توضیح بدهد و معتقدم که پویایی¬هایی در دل جامعه ایران وجود داشت و دارد که نقش خود را به شکل¬گیری نظام نوین آموزشی و تاسیس موسسات مدرن آموزشی در دوران معاصر ایران زده است. در حکمت وخرد ایرانی، در دل سنت های عقلی وپس زمینه های تمدنی وفرهنگی ما ، عناصری بالقوه هست که این جامعه را به اقتباس از تجربه های تمدنی بشر و به داشتن نهادهای علمی وعقلی جدید سوق می دهد. فرهنگ ایرانی مایل به تبادل با دنیا بود وهست. کنشگران وروشنفکران وروشنگران  ومصلحانی درون جامعه وحتی در پیرامون دولت وحواشی قدرت بودند که به فکر دانشگاه داشتن افتادند وکوشش هایی کردند وحاصلش ایجاد مدارس عالی جدید ودانشگاه در ایران بود.  البته ما به هر حال در تاسیس علم در ایران مشکل داشته-ایم و پویایی¬هایی درون جامعه ایران نتوانسته¬اند نهادهای علمی را به شکل پایداری برپا کنند. در کنار این فرض، فرض دیگری هم دارم که نهادهای علمی به شکل اجتماعی ساخته می¬شوند. یعنی اگر قرار است یک نهاد علمی در جامعه¬ای به وجود بیاید باید به صورت سازه ای اجتماعی به ثمر برسد. یعنی علل و عوامل اجتماعی، ساختاری و فرهنگی دست به دست هم می¬دهند و نهادی در جامعه¬ای ساخته می¬شود و من برای بررسی همه این¬ها نیاز به شواهد تاریخی داشتم.


چرا برای این شواهد سراغ تاریخ باستان و در واقع دورانی  بسیار پیش از مدرنیته  رفته¬اید؟ به نظر شما چه جایی از تاریخ است که زمینه ظهور دانشگاه را فراهم می¬کند؟


نهادهای علمی و دانشگاه، فرزند شهر و نتیجه تحولاتی در شهر بوده است. هم تغییرات ذهنی و هم تغییرات عینی دست به دست هم می¬دادند و سبب دگرگونی سنت¬های آموزشی و تحول در این سنت¬ها می¬شدند. تغییر در درک دینی مسیحیان، نگاه شان به عالم وآدم، تغییر در سنت¬های اسکولاستیک مسیحی و چالش¬هایی که این سنت¬های آموزشی مدرسی در قرون وسطی بر اثر تحولات محیطی مثل رشد اقتصادپولی، بازرگانی خارجی و ظهور طبقات جدید  با آن¬ها مواجه شد سبب تغییرات مهمی شد که از دلش زایش دانشگاه¬های مهمی چون بولونیا ، پاریس ، آکسفورد و کمبریج را شاهد بودیم. در اینجا این سوال برایم ایجاد شد که چرا آن رنسانس در اروپا توانسته است تا به امروز طی چند صد سال دوام بیاورد ولی رنسانس دیگری که در ایران  بود و از نهضت ترجمه شروع شد و افرادی مانند رازی، بیرونی، خیام، ابن هیثم وخوارزمی در آن نقش داشتند،  دوام نیاورد و دولت مستعجل شد. من سعی کرده¬ام زمینه¬های اجتماعی و علل نهادی این امر را توضیح دهم تا بلکه نور کوچکی بتاباند بر محیط فکری ما که ببینیم دانشگاه  ایرانی برای توسعه  واثربخشی اجتماعی چه پیش بایسته¬های اجتماعی دارد و دانشگاه تحت تاثیر چه علل وعوامل نهادی واجتماعی به وجود می¬آید، رشد یا زوال پیدا می کند و بالا  یا پایین می شود. 


سرانجام این تلاش¬های دوران مدرن در ایران است که زمینه تولد دانشگاه را ایجاد می¬کند، تلاشی که شما آن را بسیار طولانی¬تر از تاریخ تاسیس نخستین دانشگاه ایران یعنی دانشگاه تهران می¬دانید.


بله از دوران معاصر یعنی از دوره عباس میرزا به این سو تقریبا 200 سال ما در پی ایجاد نهادهای علمی نوین بوده¬ایم، یعنی قبل از تاسیس دانشگاه تهران ما 120 سال تجربه و تنش داشتیم. ما دانشگاه تهران را یک شبه وارد نکردیم. هدف اصلی من در کتاب، آشنایی¬زدایی از این فرض سطحی ونیازموده  است که دانشگاه را در ایران صرفا امری واراداتی وعارضی قلمداد می کند و درصدد این بودم که نشان بدهم تقلاهایی در خود جامعه ایران و زیر پوست جامعه ایران وجود داشت که منجر به دانشگاه شد و شواهدش در این 200 سال را سعی کرده ام نشان بدهم. ببینید جامعه ایران، جامعه به رغم تمام محدودیت ها وموانع وضعفهایش، اصولا جامعه ای پرتحرک و معطوف به تغییر است. مایل به تحول است و از جمله می¬خواهد نهادهای علمی جدید و نیرومند وکارامد  واثرگذار داشته باشد و می¬خواهد علم¬ورزی و علم آموزی را به شکل کارآمد و اثربخشی و در حد دنیای امروز دنبال کند . در کنار این، بنده به گفتمانی تعلق دارم که از تجدد و تغییر  وتحول خواهی و ملیت خواهی دفاع می¬کند، منظورم  مدرنیسم به مثابۀ ایدئولوژی غرب پرستانه وشرق شناسانه نیست بلکه دیسکورسی که به مدرنیته به عنوان یک تجربه مهم جهانی وبشری نگاه می¬کند و همه ملتهای دیگر نیز می توانند آگاهانه وخلاق وبه نحو انتقادی از این تجربه جهانی، اقتباس هایی بکنند و بهره بگیرند و متناسب با شرایط وفرهنگ خود، بکوشند تا تجربه مدرنیته خاص خود را در پیش بگیرند. بنده به «مدرنیته ها» معتقدم ونه یک ایدئولوژی مدرنیستی اروپا مدار . در ادامه این کتابها، بنده در حال حاضر برنامه ای پژوهشی در دست دارم که علم آموزی ایرانیان را به صورت جزیی بررسی می کنم.یعنی بررسی تجربه معاصر ایرانی با تمرکز بر علم¬آموزی و علم¬ورزی جدید. من با این فرض شروع به مطالعه افراد موثر در این جریان مانند نسل های نخست معلمان دارالفنون کرده¬ام، مثلا می¬پرسم ذوالفنون که بود و چطور شد که از نظام سنتی معرفت به آموزش¬های جدید رو آورد یا چطور شد که مثلا رشدیه در تبریز نخستن مدرسه مدرن را تاسیس کرد. یا مثلا میرزا تقی کاشانی که جانور نامه را نوشته است کی و چطور  وچقدر با داروین و کتاب اصل انواع او  آشنا شده است. علوم پایه یا ریاضی یا فلسفی یا اجتماعی  چطور  در ایران پاگرفتند وچه مشکلاتی داشتند. 


شاید بشود گفت شما در این کتاب نگاهی بیشتر ساختارگرایانه دارید و یکی از ساختارهایی که از آن صحبت کرده¬اید سیاست است و سیاست همواره دانشگاه را رها نکرده و گویی دانشگاه هم سیاست را رها نمی¬کرده است به نظر شما این رابطه چه ثمراتی برای نهاد دانشگاه در ایران داشته است؟


امر سیاسی در ایران بسیار جان سخت و درشت است و موجودیت اجتناب¬پذیری دارد. برخلاف کشورهای دیگر که اول، طبقاتی بعد اقتصادی و بعد سیاسی هستند ؛ جامعه ایران اول سیاسی است و اقتصادش نیز سیاسی است ومتأسفانه فرهنگ و اجتماعش نیز تحت سیطره سیاست قرار می گیرد.  این دولت است که طبقه درست می¬کند. این جامعۀ بیش از اندازه سیاسی باعث شده است که مدرنیته ایرانی هم با امر سیاسی درآمیخته شود و  این مدرنیته حتی در زمینه علم¬ورزی هم نتواسته است بدون توسل به امر سیاسی کار خود را دنبال کند. همان طور که می¬بینیم درسدۀ 1300 دولتی به وجود آمد که ایدئولوژیش نوسازی از بالا بود و در ذیل این ایدئولوژی دانشگاه تهران ایجاد شد و نهاد علمی هم زیر عَلَم دولت درآمدند. درواقع دولت تقلاهای متن جامعه را مصادره به مطلوب خویش  می¬کند و آن¬ها را خودش جهت می¬دهد. همین امر سبب پدرخواندگیِ دولت برای دانشگاه می¬شود و وسوسه مداخله در دانشگاه و تضعیف دانشگاه هم در به وجود می¬آید. در تاریخ می¬بینیم حتی دانشگاهیانی هم که به کمک دولت، دانشگاه را به وجود آورده بودند، بعد بالافاصله درگیر این مداخلات دولت شده¬اند. مثال¬ها در این مورد بسیار است مانند علی اکبر سیاسی که معمار استقلال دانشگاه در ایران است و با آنکه خود وزیر و داخل دولت بوده، اما سعی می¬کرد به قدرت بفهماند که دانشگاه مثلا یک اداره دخانیات نیست که جزو ابواب جمعی دولت محسوب شود، دانشگاه نهاد آکادمیک وحرفه ای وتخصصی  وفکری  است، نهادی که با تولید ومبادلۀ معنا واکتشاف  ونقد سر وکار دارد و  باید مستقل باشد. اما همان طور که می¬بینیم سیاست هیچ وقت گریبان دانشگاه را رها نمی¬کرد. یک نکته مهم در مورد دانشگاه در ایران این است که دانشگاه در ایران قلمرو زندگی است و قلمروهای زندگی همیشه آماج مداخلات بیجای دولت بوده¬اند. دولت اجازه نداده است که این قلمروها بسط پیدا کنند در صورتی که قلمروها باید خودشان  خود را اداره کنند و و هنجارها وقواعدشان را تولید کنند. دانشگاه قلمرو بسیار مهمی است. دانشجویان در سنینی هستند که حساسیت¬های اجتماعی و آرمان¬خواهی دارند و شاید می¬شود گفت دانشگاه جزو قلمروهای معدودی است که دختر و پسر ها در آنجا تا این حد نزدیک با هم مراوده علمی وفرهنگی واجتماعی دارند. در دانشگاه امکان ارتباط «بینِ نسلی» دانشجویان با هم و دانشجویان با استادان به وجود می¬آید و این وضع باعث می¬شود در دانشگاه تقلاها و تنش¬ها و گفتمان¬های تغییر و تحول¬خواهی بیشتر بروز پیدا کند و از این طریق جنبش دانشجویی شکل می¬گیرد که هرچند می¬خواهد صنفی باشد (همانطور که  اولین جنبش¬های دانشجویی در ایران مطالبات صنفی داشته اند) ولی چون واقعیت سیاست درشت است و در دانشگاه حضور زیادی دارد، و چون مایل به تصرف و مداخله دانشگاه وحتی سرکوب آن  است، همین امر دانشگاه را در مقابل سیاست قرار می¬دهد و چون دولت امکان مشارکت را نمی¬پذیرد، تعارض¬های اجتماعی در دانشگاه خود را بیشتر نشان می¬دهد. به همین دلیل هم استادان و دانشجویان با سیاست درگیر می¬شوند و محیط دانشگاه بیش از اندازه سیاسی می¬شود که این امر به علم و علم¬آموزی ضربه می¬زند.  برای حل این معضلات، ما نیازمند وضعیت بلوغی در جامعه و دولت هستیم. یعنی دولت باید بگوید من قواعد بازی در مقیاس بزرگ را دنبال می¬کنم ولی کنار می کشم تا قلمروهای زندگی جامعه، خودشان کار خود را انجام دهند. متاسفانه در برخورد با دانشگاه،  دولت تا به  حال به این نتیجه نرسیده است. وقتی دولت داخل مدیریت دانشگاه و زندگی دانشجو می شود، مسئله خیلی بغرنج می¬شود. هرچند من معتقدم که مسئله حتی بسیار بغرنجتر از اینهاست . چون از بس، امکان خودتنظیمی به دانشگاه داده نشده است که  اگر همین حالا هم دولت هم دست از دانشگاه بکشد به این سادگی نیست که دانشگاه به زودی بتواند به تعادل برسد. گاهی بورکراسی درون دانشگاه، بد تر از بورکراسی دولت ، گریبان دانشگاهیان را  ودانشجویان را می گیرد

در حال حاضر بسیاری معتقدند که این مناسبات باعث شده است که خود دانشگاه هم دچار فسادهای زیادی درون خود باشد که اجازه رشد و بالندگی را از دانشگاه می¬گیرد و حتی عده¬ای تاثیر این عامل را از دخالت دولت هم مهم¬تر می¬دانند

دانشگاه به دلیل اینکه مداخله نهادهای قدرت در آن زیاد بوده است نتوانسته است هنجارهای درونی خود را  وساختارهای آکادمیک خود را توسعه دهد. در حال حاضر در دانشگاه¬ها جرگه¬های قدرتی در اشکال مدیریت گرایی نوین به وجود آمده اند که به متن دانشگاهیان سیطره پیدا کرده¬اند، تبعیض و ع خاص گرایی هست که به کژکاردهایی مانند سرقت علمی دامن می زند. همه این¬ها نتیجه تاریخیتی است که اجازه نداده است دانشگاه از درون خود به بلوغ برسد و وقتی سیستمی از درون مصونیت هنجاری ندارد بهانه¬ای برای سلطه می¬شود. راه برون شدن از این معضل، پذیرش اختیارات واستقلال دانشگاهی  است. دانشگاه به جای خصوصی¬سازی وپولی سازی  باید آزاد سازی شود .از سوی دیگر ما نیاز به روشنفکران دانشگاهی و حوزه عمومی علم داریم که از درون علم و دانشگاه ، نقد درونی آن را دنبال کنند. 

شما در جایی پروژه دانشگاه در ایران را شکست خورده معرفی کردید، با این تفاسیر شما آینده این نهاد را چطور می¬بینید؟

من منظورم از شکست پروژه دانشگاه این است که دانشگاه به عنوان یک نهاد علمی که می-توانست به شکل مستقل به وجود بیاید و با دنیا ارتباط برقرار کند، و در ساخته شدن جامعه جدید ومعاصر ایران نقش موثر داشته باشد، شکست خورده است. در واقع دانشگاه مغلوب مناسبات سیاست و قدرت و ثروت شده است. اما این به معنی پایان دانشگاه نیست، بلکه دانشگاه را بنده طرح ناتمام می¬دانم.  آینده دانشگاه را کنش¬های دانشگاهی  رقم  می زند. اگر حوزه عمومی علم به وجود بیاید و نهادهای علمی توسعه پیدا بکنند می¬توان به این آینده امیدوارتر بود. مجموعه انجمن¬های علمی توسعه پیدا کنند و دانشگاه¬ها با هم در ارتباط داشته باشند وکنسرسیوم ها ومجامع نیرومند تشکیل دهند وبا  جامعه علمی جهانی نیز ارتباط خلاق داشته باشند و نهادهای صنفی وحرفه ای مستقل ایجاد کنند. در کنار این موارد یک متغیر مهم¬تر برای آینده دانشگاه، بین¬المللی شدن آن است. چرا که  دانشگاه بنا بر سرشت خود هم محلی و هم بین¬المللی است و علم ثروت مشاع بشری است و ویژگی جهانگرا و یونیورسال دارد . به همین دلیل مبادله و تحرک علمی یکی از متغیرهای مهم است.  در آخر و از همه مهم¬تر این است که  آینده دانشگاه با آینده جامعه ایران گره خورده است چون نهنگ¬ها در اقیانوس رشد می¬کنند و هر جا که جامعه قوی وفعال و فربه بوده است، دانشگاه رشد کرده است. هیچ وقت دانشگاه در جامعه¬ای که  نهادهای مدنی و فرهنگ عمومی پویا و بازارهای مولد و اشتهای اقتصادی برای علم نداشته باشد¬، پیش نمی رود و متاسفانه در بخش های بزرگ وسنتی وهیأتی و رانتیِ جامعه¬ما ، تقاضا و اشتهایی جدّی برای علم وجود ندارد. ما عادت کرده¬ایم نفت بفروشیم و زندگی کنیم و به علم به عنوان یک محصول نگاه کنیم. ما به حاشیه بودن  وانتقال تکنولوژی عادت کرده¬ایم و  با این نگاه¬ها علم درایران حقیقتا در حد یک تعارف و کالای زینتی است، یعنی همین که اسباب  تبلیغات و پروپاگاندای دولتی فراهم شود که رتبه ما چه وچه شده است در حالی که توجه چندانی نداریم که علم باید در متن جامعه نفوذ وسریان پیدا بکند و با زندگی روزمره ارتباط پیدا بکند وتأثیر اجتماعی داشته باشد. مسألۀ دانشگاه با مسألۀ ایران گره خورده است و بدون فهم آینده ایران نمی¬توان آینده دانشگاه را نیز فهمید.





نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد