مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

«کجائید ای سبک روحان عاشق...»


برای کانون مهندسین ، سوگ جمعی از دانش آموختگان در تاریخ 7 بهمن 98

«کجائید ای سبک روحان عاشق...»

به کدامین بغض فرو خورده صدای شان کنیم مسافرانی را که قربانی سیستم های خطر خیز کشورمان شدند از داغ این درد تلخ زهرآگین ، به که نالیم؟ با این مسئوولیت سنگین چه کنیم؟

در میان یکصد و هفتاد و شش جانِ سوخته که میلیونها وجدان زخم دیده ایرانی به همراه همه بشریت مغموم در ماتم حسرت سیاه آنها هستند، هشت دانش آموخته یا دانشجوی دانشکده فنی دانشگاه تهران نیز  پر پر شدند.  دو  «بهاره» و یک «غزل»، یک ایمان، یک مجتبا، یک الوند، یک سعید و یک محمد مهدی.

کجائید ای شهان آسمانی؟ برق چشمان تان را به یاد می‌آورم که همچنان پرسش های مهیب یک نسل را برمن می کوبیدند در آن روزها و شب‌هایی که سالها پیش تاریخ هشتاد ساله دانشکده فنی را می نوشتم در راهروها، پله های دانشکده، کانون، در جنب وجوشی بی قرار می‌رفتید و می آمدید و هویت گم شده خود را می جستید، اینک شما در تاریکی عدم، دیوار به دیوار هستی بیکران فرو خفتید و ما ماندیم با انبوهی پرسش های ناگشوده و مسائل نفرین شده...

آن روز که تب وتاب شور زندگی شما را در زیر پوست این شهر می‌نگاشتم هیچ نمی دانستم روزی باید در غم بیگاه شما بنشینم. کجایید ای مهندسان ایران؟ کجایید ای مسافران علم و فناوری و توسعه؟ کجایید ای جمع متفرق، ای پیام آوران صلح و پیشرفت، ذره های بی انتهای روح سرگردان ایرانی در گوشه وکنار جهان...

کجایید تا با شما بنشینیم و درمان دردهای خویش بجوییم و همچنان به مسأله ایران بیندیشیم. شما رفتید سراسیمه و نابهنگام و ما در این راه دشوار ِ ساخته شدن ایران، راه تحول خواهی وتوسعه ناتمام به دانش و پژوهش و خلاقیت های شما و به امید اجتماعی لرزان و بی قرار شما، سخت نیازمندیم(  نوشته مقصود فراستخواه  برای کانون مهندسین ، سوگ جمعی از دانش آموختگان در تاریخ 7 بهمن 98، تسلیت با هزاران شرم، حضور خانواده‌های عزیز وداغدار).



فایل پی دی اف 

نظرات 1 + ارسال نظر
سیامک دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 14:03 http://www.arshiyaa.blogfa.com

إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

جهانا سراسر فسوسی و باد

به تو نیست مرد خردمند شاد

که داند که چندین نشیب و فراز

به پیش آرد این روزگار دراز

همه دردم ؛ همه داغم ...

همه شب نالم چون نی که غمی دارم ...

چو کاروان رود، فغانم از زمین بر آسمان رود ..،

هر دم این بانگ برآرم از دل:

وای، این شب چقدر تاریک است!

خنده‌ای کو که به دل انگیزم؟

قطره‌ای کو که به دریا ریزم؟

صخره‌ای کو که بدان آویزم؟

مثل این است که شب نمناک است

دیگران را هم غم هست به دل،

غم من، لیک، غمی غمناک است

دریغ ... کاش «آسمان بارِ امانت» بهتر از این به مقصد می رساند ...

چه کج رفتاری ای چرخ! چه بد کرداری ای چرخ! سر کین داری ای چرخ ...

جان چیست غم و درد و بلا را هدفی

دل چیست درون سینه سوزی و تفی

القصه پی شکست ما بسته صفی

مرگ از طرفی و زندگی از طرفی

شیخ ابوسعید ابی الخیر ؛ رباعی:668

امید که "جان" و "خردی" را که حکیم توس از آن سخن گفته و به خدایشان نسبت داده بگونه ای سزامند ارج نهیم و قدر دانیم!

همه این اوصاف ؛ از منظری :

زندگی خالی نیست

مهربانی هست سیب هست ایمان هست

آری تا شقایق هست زندگی باید کرد.

در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح

و چنان بی تابم که دلم می‌خواهد

بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه

آرزوی صبر و شکیب برای بستگان قربانیان در این سانحه و مصیبت جانکاه و طاقت سوز

مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست

«إِنَّ هذا الاَْمْرَ لَیْسَ لَکُمْ بَدَأَ، وَلاَ إِلَیْکُمُ آنْتَهَى، وَقَدْ کَانَ صَاحِبُکُمْ هذَا یُسَافِرُ فَعُدُّوهُ فِی بَعْضِ أَسْفَارِهِ، فَإِنْ قَدِمَ عَلَیْکُمْ وَإِلاَّ قَدِمْتُمْ عَلَیْهِ»؛(نهج البلاغه ؛ حکمت :357)

جناب دوست دیرین نازنین.... دوست معرفت ومعنا ... یادتان همیشه قرین بهترین فضیلتهای انسانی ...قربان تان ..می بوسم تان...مقصود

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد