مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

منشأ آسیب های اجتماعی چیست؟

 

گفت‌وگوی ایرناپلاس با مقصود فراستخواه (بخش نخست)


فایل صوتی 

https://www.instagram.com/p/CDy1VxUpY8W/

تهران- ایرناپلاس- آسیب‌های اجتماعی و رشد آنها از یک مدل خاص تبعیت نمی‌کند، یعنی نمی‌توان یک عامل را باعث به وجود آمدن یک آسیب اجتماعی دیگر شمرد؛ معمولا چندین عامل باعث به وجود آمدن چندین آسیب می‌شوند و از رابطه علت و معلول پیچیده‌ای تبعیت می‌کنند. آسیب اجتماعی چرا به ‌وجود می‌آید؟ چرا حکومت‌ها یا دولت‌ها با آسیب ‌اجتماعی و نهادهای مدنی و اجتماعی برخورد سیاسی و نظامی می‌کنند؟ برخورد نظامی و سیاسی با این معضلات چه پیامدهایی برای جامعه به بار خواد آورد؟ در راستای حل این مشکل چه راهکارهایی پیش رو داریم؟ در ارتباط با این موضوع با مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس، استاد برنامه ریزی توسعه ، آموزش عالی  و عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی به گفت‌وگو پرداخته‌ایم.

در اینجا 



تعریف‌های کلیشه‌ای زیادی از آسیب اجتماعی شده است که هر کدام در جای خود قابل بحث و بررسی است. شما به عنوان یک جامعه‌شناس و یک متخصص آسیب اجتماعی را چطور تعریف می‌کنید و در علم جامعه‌شناسی، آسیب اجتماعی چه زمانی به وقوع می‌پیوندد؟

اول درک ناچیز خودم را در مورد آسیب‌های اجتماعی را عرض می‌کنم. اگر آسیب اجتماعی  را اختلال و بی‌نظمی در نظام رفتاری جامعه تعریف کنیم، هر نوع کژرفتاری است که می‌تواند به حد حادی برسد، کل نظام اجتماعی را مختل کند، از کار بیندازد و انواع پیامدها را به دنبال داشته باشد. کژرفتاری می‌تواند کژرفتاری با خود باشد و یا کژرفتاری با چند نفر؛ مثلا در مقیاسی کوچک کژرفتاری با خود و خانواده و همسایه باشد و یا در مقیاسی بزرگ کژرفتاری با جامعه باشد.

برای مثال از کژرفتاری با خود می‌توان خودکشی را مثال آورد. مثلا خودکشی‌های موفق و یا غیرموفق و یا تن فروشی که در جامعه دیده می‌شود و ما سال‌ها با این مشکل درگیر هستیم. این موارد نوعی اختلال در نظام رفتاری جامعه است که انسان با خودش درگیر است و با خود مشکل ایجاد می‌کند و یا اعتیاد که نوعی آسیب اجتماعی از این دست است.

کودکان کار و یا زنان خیابانی و یا زنان کولی و یا کارتن خواب‌ها و یا کسانی که بناگزیر تن به تکدی می‌دهند، از این دسته هستند. این استیصال شکل های ظاهرا فعال نیز مثل کولبری که مجبور است برای گذران زندگی خود به این کار روی بیاورد. ودر منطق اجتماعی این شکل از اشتغال ،  یک آسیب اجتماعی بزرگی است

در مقیاس یک یا چند نفر دیگر مثال طلاق است؛ طلاق نوعی آسیب اجتماعی است که زن و مردی نمی‌توانند با هم زندگی کنند ولی به شکل یک آسیب اجتماعی ظاهر می‌شود و زندگی‌ها را به هم می‌ریزد. مثال دهشتناک این مورد قتل است. وقتی شاهد جنایت‌ها و یا نزاع‌ها هستیم و یا تجاوز به عنف و یا خشونت خانگی و زن آزاری و کودک آزاری در سطح خانواده مثال‌هایی از آسیب اجتماعی در بعد کوچک‌تر هستند.

در مقیاس بزرگ‌تر نیز مواردی مثل شرارت، ولگردی، مردم آزاری، تخریب محیط زیست و رد پای‌های اکولوژیکی خشنی مثل آتش زدن به جنگل و مثال‌هایی از این دست وجود دارد. زورگیری، کیف قاپی در خیابان‌ها و ارتشا که می‌تواند شکل دیگری از آسیب‌های اجتماعی باشد. در مقیاس بزرگ‌تر اقتصاد قاچاق و هر نوع ناامنی که در اجتماع به‌وجود می‌آید و ترسی که در جامعه پدید می‌آید، همه اشکال مختلفی از آسیب‌های اجتماعی هستند.

یک جامعه چه زمانی دچار آسیب می‌شود؟

برای چگونگی توضیح دادن آسیب‌های اجتماعی مدلی ساده برای شما عرض می‌کنم. در علم ما از زبان مدل‌ها استفاده می‌کنیم. مدلی خیلی ساده شده که شما گفت‌وگو را در سطح عمومی انجام می‌دهید از سه پرسش تشکیل شده است یکی پرسش چیستی است (وات کوسشن) دیگری پرسش چرایی است( وای کوسشن) و دیگری پرسش چگونگی است( هاو کوسشن).

پرسش چیستی این است که آسیب‌ها چطور شکل می‌گیرند؟ فرآیند تکوین آسیب‌های اجتماعی که حداقل 21 نوع آسیب اجتماعی را در سه خوشه  در پاسخ به سؤال قبلی تان مثال زدم  چیست؟

پرسش دوم این است که چرا شکل می‌گیرند؟ یعنی عوامل موثر بر شکل گیری آنها چیست؟ چه فاکتورهایی این آسیب‌ها را به‌وجود می‌آورند؟ پرسش سوم این است که چگونه ترمیم می‌یابند و چگونه برطرف می‌شوند؟

در بحث چرایی یک توضیح آسیب های اجتماعی می‌تواند آنومی اجتماعی باشد. یعنی ضعفی هنجاری در جامعه به‌وجود می‌آید و یا تعارض‌های هنجاری پدید می‌آیند که در پی آن ارزش‌های اجتماعی ضعیف می‌شوند و هنجار ها دیگر بر شهروندان نفوذ ندارند. وقتی جامعه اهدافی تعریف می‌کند ولی وسائلی مناسب وتعمیم یافته  برای رسیدن به اهداف ندارد در این مرحله آنومی اجتماعی بوجود می‌آید. از سویی بد و خوب را تعریف می کنیم مثلا اشتغال خوب است و  دزدی بد است ولی برای گروه‌های اجتماعی وسائلی فراهم نمی‌شود که وارد مسیر اشتغال بشوند ومجبور به سرقت نشوند. اینجا نوعی فروپاشی اخلاقی در اجتماع رخ می‌دهد. هنجارها ضعیف هستند و یا آنقدر متعارض هستند که نمی‌توانند در رفتارهای ما نفوذ پیدا کنند. وقتی فردی مرتکب قتل و خودکشی می‌شود، مرتکب شرارت می‌شود، مرتکب تن فروشی می‌شود یا یا مرتکب اعتیاد می‌شود، یک توضیحش آنومی است.

توضیح دیگر اختلال در فرآیند اجتماعی شدن است. یعنی جامعه نمی‌تواند فرزندان خود را اجتماعی کند، یعنی فرزندان جامعه نمی‌توانند ارزش‌های اجتماعی را درونی کنند و اجتماعی شوند. جامعه‌پذیری مختل می‌شود. اینجا نیز ایراد در خانواده‌ها است. خانواده‌ای که طلاق در آن رخ داد یا خانواده فقیر و خانواده‌هایی که سرپرست خانواده بی‌کار است؛ در چنین خانواده‌هایی فرزندان نمی‌توانند اجتماعی شوند. یا اختلال در جامعه‌پذیری که از طریق نابسامانی آموزش و پرورش یک کشور و یا مدرسه و عدم وجود شیوه‌های تربیتی درست روی می دهد.

وقتی مدرسه معلم مناسب و مستقل و مسلط به پداگوژی و شیوه‌های صحیح آموزشی را در اختیار ندارد و معلمان نمی‌توانند کلاس را به شکل دموکراتیک اداره کنند، این اختلال به‌وجود می‌آید. اختلال در جامعه‌پذیری و فرآیند اجتماعی شدن می‌تواند از طریق کتاب‌های درسی، نظام مدیریت متمرکز وسیاسی وایدئولوژیک در آموزش و پرورش، نظام سیاست‌گذاری در آموزش و پرورش یا اختلال در نظام رسانه‌ای ومدنی مستقل ونیرومند جامعه پدید آید. این موارد می‌توانند در اجتماعی شدن نسل‌ها تاثیرگذار باشند. با اختلال نظام رسانه‌ای و حرفه ای و صنفی ومحلی طبعا  آموزش‌های محلی و مدنی ناکارآمد می‌شود و اجتماعی شدن جوانان لطمه می بیند

توضیح سوم براساس مفهوم فشار است. یعنی به جای اینکه هنجارها در من و شما نفوذ داشته باشند و جامعه بتواند از طریق هنجارها به طور درونی ما را اجتماعی کند، ساختارها هستند که فشار می‌آورند. فشار یعنی ساختارهایی ناکارآمد وجود دارد. مثل نظام بازار  که گاهی بنابه سرشتش بیرحم وخیلی خونسرد می شود و به محرومیت ها حساس نیست،  نظام قدرت، نظام ثروت، نظام بروکراسی و مجموعه‌ای از ساختارهای متصلب و ناکارآمدی وجود دارند که بر افراد و گروه‌های اجتماعی فشار می‌آورند و آنها زیر این فشار له و مستاصل می‌شوند و بازتاب این فشار به صورت آسیب‌های اجتماعی خود را نشان می‌دهد. نظام قضایی، نظام امنیتی، نظام سیاسی و نظام اقتصادی فشار می‌آورد و مجموعه این فشار ساختارها که بر گرده شهروندان ضعیف و فقیر و آسیب‌پذیر و کم‌درآمد وارد می‌شود آنها را به سمت انواع آسیب‌های اجتماعی سوق می‌دهد واز آنها اول یک قربانی می سازد و بعد مچ شان را بیرحمانه می گیرد.

توضیح چهارم،  کنترل است. وقتی کنترل های اجتماعی و  مدنی و حرفه ای وصنفی  تضعیف شده است طبعا احتمال آسیب افزایش می یابد مثال خیلی ساده اش حاشیه نشین هایی است که از روستایی کوچک بناگزیر وبر اثر استیصال یا سوء سیاستها به شهرهای بزرگ روی می آورند  وآن کنترل اجتماعی طبیعی قبلی روی شان نیست و از سوی دیگر در شهر نیز نظام صحیحی از اشتغال  و اوقات فراغت و نهادهای مدنی نیرومند نیست در این صورت مستعد آسیب می شوند

یک توضیح پنجم  می‌تواند تئوری «پنجره شکسته» باشد. به عنوان تمثیل می‌گویند اگر پنجره‌های ساختمانی شکسته باشد و مدتی به همان صورت بماند این احتمال که رهگذرانی سنگ دیگری به سوی پنجره‌های دیگر پرتاب کنند بسیار است.  جامعه‌ای که دفرمه شده و  همه چیز  در آن به هم خورده است، چیزی در جای خود نیست، کسی درست کار نمی‌کند، نهادها سر جای خود نیستند و پاسخگویی نیست، بر اساس این تمثیل احتمال بروز آسیب‌های اجتماعی بیشتر است.

توضیح ششم  حمایت اجتماعی است وقتی سیستم‌های حمایتی وجود ندارد و در این جامعه سیستم‌های حمایتی کارآمدی نیستند و یک جوان یا یک کم در آمد یا یک زن یا یک حاشیه نشین یا یک مهاجر  احساس می‌کند هیچ سیستمی از او  حمایت موثر نمی‌کند، هیچ کسی او  را نمی‌بیند، چشمانی نیست که او را ببیند، شانه‌هایی نیست که تکیه بدهد و اشک بریزد، احتمال آسیب‌های اجتماعی افزایش پیدا می‌کند.

فر آیند شکل‌گیری آسیب‌های اجتماعی چگونه است؟

همین شش موردی که عرض کردم صورتهای مختلفی از فرایند شکل گیری آسیب هستند . توضیح هفتم وجود تعارض‌های اجتماعی است. وقتی تعارض‌های اجتماعی شدید و خسته کننده‌ای به‌وجود می‌آید، برخی از گروه‌های اجتماعی احساس می‌کنند از نظام رفاه اجتماعی برخوردار نیستند، الگوهای مصرف بالا در  بخش برخوردار جامعه را می‌بینند و احساس می‌کنند که نمی‌توانند ابتدایی‌ترین نیازهای مادی خود را برطرف کنند. فقر و نداری خود را در کنار ثروت‌های انبوه و انباشته شده و رانتی و بادآورده دیگر گروه‌ها می‌بینند و یا در تعارض‌های قومیتی خود به خود فرآیندی در جامعه به‌وجود می‌آید که آسیب‌های اجتماعی شکل می‌گیرند.

اگر بخواهیم فرآیند تشکیل آسیب‌های اجتماعی را به صورتی بسیار عام بگوییم، باید در یک کلمه گفت؛ اختلال در کارکرد نهادها. پس این هم توضیح هشتمی است. یعنی نهادها دیگر نتوانند کار کنند، دولت به عنوان نهاد حکمروایی به درستی کار نکند، نهاد خانواده کارآیی خود را از دست بدهد، نهاد مدرسه خوب کار نکند، نهاد دین سر جای خود نباشد، کار اصلی خود را کنار بگذارد کار دیگری بکند، کارکرد رسانه و اقتصاد و نهادهای مدنی مختل شود و نهادهای مدنی کار کرد خود را از دست بدهند، این وضعیت در مختصرترین بیان یعنی اختلال در کار کرد نهادی است؛ یعنی نهادها ناکارکرد و یا بد کارکرد می‌شوند.

وقتی دین نمی‌تواند در دل‌ها نفوذ معنوی داشته باشد و به جای کارکرد اصلی خود کارهای حکومتی را بر او بار می‌کنند در حقیقت نهاد دین ناکارکرد و بد کارکرد می‌شود. به عنوان توضیح نهم عرض کنم  وقتی نهادهای معناساز و مشروعیت‌ساز مختل می‌شوند همبستگی اجتماعی و اخلاق اجتماعی شکل نمی‌گیرد و معنا گم می‌شود و مسئله اصلی همین گم شدن معنا است. گم شدن معنا یعنی نهادهای معناساز دیگر نمی‌توانند معنا بسازند، نخبگان نمی‌توانند معنا بسازند، مراجع  واقعی ومستقل ومنتقد اجتماعی وعلمی ومدنی  نمی‌توانند معنا بسازند، معناهای تازه خلق نمی‌شود و اینجاست که آسیب‌های اجتماعی تولید می‌شود.


 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد