مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

سرمایه انسانی در ایران وموانع راه بر سر توسعه قابلیتها

سرمایه انسانی در ایران  وموانع راه بر سر توسعه قابلیتها

فایل صوتی سخنرانی بیست وپنج دقیقه ای فراستخواه در همایش

سومین کنفرانس مدیریت منابع انسانی

8 مهر 1400

مرکز همایش های رایزن


صوت:

https://www.instagram.com/p/CUkWkDklxbD/


نظرات 1 + ارسال نظر
حجت مشتاقیان ابرقویی دوشنبه 12 مهر‌ماه سال 1400 ساعت 12:14

مرز باریک خوبیانگری و بقا


استاد فراستخواه در گفتاری با نام سرمایه انسانی در ایران، به پیمایش تطبیقی اینگلهارت اشاره می کند که از دیدگاه تحولات فرهنگی به مبحث توسعه پرداخته است. یکی از نتایج پیمایش اینگلهارت به خصوص در حوزه سازمان جالب توجه است: خودبیانگری در برابر بقا.
در پژوهش اینگلهارت به دو ارزش اشاره شده که مبنای رفتار آدمی قرار می گیرد. ارزشهای خودبیانگری در برابر ارزشهای بقا. ارزشهای خودبیانگری نشانگر آن است که انسان، چقدر به روشهای گوناگون از جمله علم، هنر، توانمندی، حرفه ای شدن، خلاقیت و نوآوری و به طور کلی آنچه ویژیگیهای انسان متعالی است، به دنبال بیان خود باشد. ارزشهای بقا نشانگر آن است که انسان چقدر به دنبال حفظ و بقای خود و نگهداری از داشته های خود است.
بدیهی است که ارزشهای خودبیانگری موجب رشد و پویایی و ارزشهای بقا موجب رکود و انجماد است.
در پیمایش اینگلهارت به این مهم اشاره شده که در جامعه ایران، ارزشهای بقا کاملا بر رفتار انسان ایرانی مستولی شده و ارزشهای خودبیانگری تضعیف شده است. همچنین روز به روز تفاوت این دو به نفع ارزشهای بقا بیشتر می شود. ایرانیان تمام تلاش خود را می کنند تا حاشیه امنی برای خود بسازند و گلیم خود را از آب بکشند.

به عنوان کسی که هدفم کاربردی سازی دانش و تحول در سازمان (به قدر خودم) بوده است و بنا به ویژگیهای شخصیتی ام برای خودبیانگری ارزش بیاری قائل هستم، به تجربه دریافته ام که خودبیانگری در سازمان با چه موانعی روبرو بوده است. چه فشارهایی بر کارکنان سازمانها وارد می شود که تا حد ممکن سکوت کنند و یا نظری مخالف با آنچه مدیران سازمان دارند ارائه نشود. گفتگوی آزاد و غیر سلسله مراتبی راه هایی برای خودبیانگری و پرهیز از خودسانسوری و سکوت سازمانی می گشاید.

مستولی شدن ارزشهای بقا بر رفتار ایرانیان نشان دهنده آن است که ترس بر اذهان ایرانیان نقش بسته است. افراد نگران آینده خود و خانواده خود هستند و تلاش می کنند حاشیه امنی برای خود مهیا کنند. حاشیه امنی که در بسیاری از موارد کاملا در برابر خودبیانگری قرار می گیرد. نون بری که اصطلاحی رایج در سازمانهاست نشان می دهد که نگرانی از از دست دادن شغل و عدم توان برآورده ساختن نیازهای اولیه چقدر در اذهان ایرانیان جا افتاده است.
بیان خاطره ای از دوره دکترا خالی از لطف نیست.
https://t.me/Diaryofanemployee/284


استاد فراستخواه اشاره می کند که فرد ایرانی به جای خودگردانی و عقلانیت میل به ادغام دارد و دنبال آن است تا برای بقا، به گروه قدرتمند یا ایدئولوژی بپیوندد و رانت و حامیانی برای خود دست و پا کند. پیوستن به این گروه ها مستلزم پذیرفتن مستعمرگی سرچشمه های رانتی است و یا در غیر اینصورت فرد قربانی می شود و از رانت و حمایت رانتی که پشتوانه موفقیت است محروم می شود.

ارزشهای خودبیانگری و بقا در وجود تمامی ما وجود دارد و در نزاع است. در یک نظام شایسه سالار و رو به توسعه، خودبیانگری ضامن بقا و پیشرفت می شود و عقلانیت تبدیل به موتور پیشبران توسعه می شود و در نظام رانتی و ضد توسعه، خودبیانگری در مقابل بقا قرار می گیرد و و گاه آنرا تهدید می کند.
آنچه مسلم است زمانی می توان به پویایی و توسعه سازمان امیدوار بود که خودبیانگری و گفتگو در سازمانها تشویق شود و پتانسیل های نهفته کارکنان، در راستای منافع جمعی سازمان و جامعه و البته منافع خودشان آزاد شود.
خودبیانگری و بقا را می توان در یک پیوستار قرار داد و نباید به صورت صفر و یک به آن نگاه کرد. خود ما نیز در پرورش خودبیانگری یا خودسانسوری مسئولیم و باید بر ترسهای خود در رابطه با عدم پذیرش توسط صاحبان قدرت در سازمان غلبه کنیم. و البته مهمتر از آن، مرز باریک خودبیانگری و بقا را خوب بشناسیم و از هر دو بهره مند شویم.





https://t.me/Diaryofanemployee


چرا دانشگاه های ما به درد نمیخورند؟

به اتفاق همسر گرامی رفتیم تهران برای دفاع از پروپوسال پایان نامه دکترا. چند ماه روی موضوع کار کرده بودم و مطمئن بودم موضوعی که انتخاب کردم برای همه اساتید جذابه.
در عرض چند دقیقه اومدم موضوع رو بشکافم و جذابیت اون رو به رخ همه حضار برسونم که ناگهان استاد اعظم پرید وسط حرفام و گفت این موضوع به درد نمیخوره. فلان موضوع که من میگم رو کار کن.

منم ناراحت از این همه وقتی که روی موضوع خودم گذاشته بودم از در انتقاد در اومدم که موضوع استاد اعظم هم از این زوایا ایراد داره و مثل موضوع من کاربردی نیست.
خیال میکردم بحث نقد علمی ادامه پیدا میکنه تا به توافق برسیم. که ناگهان استاد اعظم با رنگی دگرگون رو کرد به من و گفت: میخوای مدرکتو بهت ندم؟؟؟؟؟
من هاج و واج به اساتید حاضر در جلسه نگاه میکردم.

تئوری انتخاب رو که میخونیم بهتر میتونیم بفهمیم چرا دانشگاه های ما به درد نمیخورند. همین طور مدارس و ... .

دانشگاه و استاد فقط یک کار مفید می تونند بکنند: بهت یاد بدن چطور در تموم زندگی یاد بگیری و از اون استفاده کنی تا بهتر زندگی کنی.

وقتی اساتید حتی تو مقطع دکترا میخوان دانشجو رو مجبور کنند موضوع خاصی رو برا پایان نامه انتخاب کنه (تئوری کنترل بیرونی)، وضعیت نظام آموزشی ما مشخصه.

اون استاد موضوع پیشنهادی من رو پذیرفت ولی کینه شتری من رو به دل گرفت.
و اون کینه شتری باعث شد دفاع من از رساله دو سال عقب بیفته.

ولی ارزشش رو داشت. چون موضوعی که دوست داشتم رو کار کردم.


https://t.me/Diaryofanemployee

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد