مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

جامعه در تعلیق

جامعه در تعلیق

پاسخ مقصود فراستخواه

به اقتراح انجمن جامعه شناسی دربارۀ جامعۀ ایران در صد سال اخیر


هم­راستا با پنجمین همایش کنکاش‌های مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران

خرداد 1401

 

ایران معاصر  را می توان دست کم با سه ویژگی توضیح داد. نخست، طرح ناتمام بود وهست. دویست سال است در تب وتاب تجددِ تمدنی هستیم ولی هنوز این یک پروژه ناتمام است.  ایران سیاله ای سرگردان از تحول خواهی ناتمام و توسعه خواهی ناتمام شده است. دومین ویژگی ایران شکست دولتهایش در همراهی با پویش تحول خواهانۀ نخبگانی و اجتماعی اوست: چه در استبداد منور ناصری ، چه مدرنیزاسیون دولتی و چه در این چند دهه اسلامیزاسیون.. در مطالعات و مباحثم طی یکی دو دهه،  ایران را «جامعه معطل» یافته ام و درویشی نشسته بر گنج. سومین ویژگی ایران تضاد شاکله ساختاری در ایران با محتوای اجتماعی است. یعنی سیستم های رسمی با جهان زندگی ناهمزمان اند. علتش نیز سنتهای ایدئولوژیک شده ای است که در تصاحب دولت قرار گرفته است. انقلاب فرصتی بود برای همکاری معقول و موزونی از دین و دولت .  به جایش دین ودولت درآمیخته شد  وحاصلش دو قطبی خطرناک و جامعه ای بشدت واگرا که یک طرف دین دولتی و  دولت دینی است و طرف دیگرش نوعی ایدئولوژی سکولاریستی در حال شیوع یا رشد دین خصوصی یا حتی دین شخصی  و یا دین گریزی است. عرفی شدن جامعه و تفکیک نهادها ، فرایندی قابل درک ورو به جلو است اما التهاب موهوم و ایدئولوژیک سکولاریستی ، گرهی از کار این جامعه نمی گشاید، گره را پیچیده تر نیز می کند.  آنچه مظلوم و مغفول واقع شده است دین فرهنگی واجتماعی ومدنی در جامعه ماست.

تغییرات ما نوعا بحرانی شده اند . راه حل ها مسئله شده اند. شهرنشینی وعمران به زیستبوم لطمه زده است ، همکاری دین ودولت که می توانست راه حلی باشد با خلط دین ودولت، مسئله شده است. استقلال طلبی ما تنش زا گشته وبا دیپلماسی عقلانی دنبال نشده است. سنتها در هم ریخته و جایش آنومی شده است. مطالبه گرایی به شکل پوپولیستی در می آید  ، طبقه متوسط به وجود آمده است ولی تضعیفش می کنیم. سرمایه انسانی در چهار دهه از ۱۳ صدم به ۵۹ صدم رسیده است، می توانست بیشتر هم بشود ولی سیاست حاکم سبب گشته است همین سرمایه انسانی رشد یافته نیز به یک جرم بحرانی  بدل شود. کلا جامعه ما بحرانی یا مستعد بحران شده است؛ در خیلی ابعاد مثلا در مشروعیت دولت، در سرمایه های اجتماعی، درهم ریختگی اقتصاد بر اثر غلبه سیاست ایدئولوژیک. ایران طرحی ناتمام بود وهست و اکنون متاسفانه به «وضعیت تعلیق» رسیده است. همه زندگی به تعلیق درآمده است. در کتاب «مسئله ایران» مبسوط تر شرح داده ام

مجازی شدن سراسیمه به جهان زدایی از زندگی ما و انسان زدایی از روابط ما انجامیده است. روح سرگردان تحول خواهی ما آبستن نفرت وخشونت شده است. سرمایه های اجتماعی روند فرسایشی دارند. مطالبه گری اجتماعی، فرصتی برای تحول وآزادی است ولی این نیز در بی سازمانی  جامعه کاری از پیش نمی برد. ما نیازمند حوضچه های آرامشی هستیم که جامعه ای مدنی وفعال  بتواند برای خود توسعه بدهد و با تجمیع و تقطیر مطالبات به  بهره برداری عقلانی از آنها و الزام دولت  به آنها برسد.

به خیلی چیزها در این جامعه امیدواریم. اما به بهره برداری بهنگام و عاقلانه از آنها امیدوار نیستم. ما یک ذخیره اجتماعی داریم: سطح بالایی از سواد وتحصیلات و «تحرک اجتماعی»، علایق اطلاعاتی و ارتباطی شدید، اشتیاق به فناوری­های پیشرفته و نوآوری، جهانی اندیشیدن، میل به مشارکت، سرمایه های فرهنگی از نوع عینی و نهادی و ضمنی(بدن مند)، شوق ارتباط گیری با جوامع مدنی، گروه های نوظهور نسلی و جنسیتی و اجتماعی(مثل زنان وجوانان و اقوام و.....)، ذخیرۀ ژنتیکی، هوش، فرهنگ، حساسیت های خاص زیستبومی، اجتماعی. یک امید بزرگ من «میل به موفقیت » در ایرانیان است که هم نتیجه پیمایش های بین المللی است هم نتیجه پیمایشی ملی توسط خود بنده و همکارم دکتر منیعی.  اما امیدمان مضطربانه هست. شب، خسته با نومیدی می خوابیم وصبح با امیدی مضطرب،  از سر می گیریم. در  نومیدی، امید می تراویم.  جامعه ما انتظاراتش بالا و امید اجتماعی اش کم است. علتش را در ماایرانیان قدری توضیح داده ام.

از سایت انجمن جامعه شناسی : اینجا

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد