مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

شرایط امکان سیاست ورزی

امر ­سیاسی به حذف دیگران و تولید غیرّیت فروکاسته شده­است برای دستیابی یکجانبه به قدرت.

سیاست‌ورزی، عرصه غارت شده­ است ونه مکان­ گفتگو و رقابت؛ طبعا برخی از این، نتیجه می‌گیرند که شرایط امکان سیاست‌ورزی در ایران نیست.

چون تنها با رقابت گفتگویی وآزادمنشانه در شرایط برابر است که سیاست ورزی ممکن می شود.

همه زندگیِ­ جامعه قلمرو مستعمرۀ حکومت شده­است و از آنچه می­ کند قابل بازخواست نیست.

به دلیل محدودیتی که چهل سال برای جامعه مدنی، محلی، صنفی، حرفه‌ای مستقل و سمن‌ها ایجاد شده است، نهادهای مدنی و سازمان‌های اجتماعی مسخّرمانده اند. نتیجتا جامعه در یک وضعیت توده‌وارگی و ذره‌وارگی قرار گرفته ­است


گفتگوی محمد جعفری با مقصود فراستخواه، شرق 

در اینجا:

جامعه ایران، بخصوص پس از شهریورماه سالی که گذشت، اوضاع دگرگونه‌ای را از منظر سیر تحولات اجتماعی متاثر از مناسبات سیاسی تجربه کرده و به تعبیر و زعم بسیاری از صاحبنظران، رادیکال و آمیخته با بحران شده است. وضعیتی که باز به گفته همین صاحبان نظر و اندیشه در ساخت سیاسی و اجتماعی خود، امکان تداوم تجربه فعلی را نداشته و باید دیر یا زود، سیر دیگری را در پیش بگیرد.

مقصود فراستخواه از دسته صاحبنظران و اساتید برجسته در حوزه جامعه‌شناسی بوده که نظرات و گفته‌های، همواره مورد رجوع پژوهشگران و افکار عمومی در این حوزه قرار گرفته است. در همین رابطه، گفتگویی با این جامعه‌شناس ایرانی ترتیب دادیم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید؛

 

-با توجه به تحولات اخیر و فعلی در جامعه ایران، آیا باید امر سیاست‌ورزی در سپهر سیاسی کشور را در مظان انسداد بدانیم؟

به طور کلی، سیاست از جنس یک پروتکل بوده و پلتفرمی است که ما در چارچوب آن می‌توانیم اهداف عمومی را پیجویی کرده و گزینه‌های بدیلی را حسب موقعیت‌های مختلف انتخاب کنیم؛ مثلا برای انقراض آب  کشور، برای مهاجرت سرمایه انسانی به خارج از مرزها، برای فرودستان زیرخط فقر، برای ثبات اقتصادی کشور، برای زندگی مسالمت آمیز دیپلماتیک با جهان، برای سربلندی اقوام ایرانی، برای کاهش رنج محنت دیدگان، برای حق وحقوق مردمان با مذاهب  ودیدگاه ها وسبکهای زندگی مختلف، برای برابری زن ومرد، برای زندگی وآزادی، برای جلب رضایت و اعتمادعمومی، برای معلمان وبازنشستگان وکارگران، وبرای حقوق اقلیتها ومخالفان وبرای ایران چه راه هایی عملی داریم. اما این روزها ، امر سیاسی  به معنای دگرزدایی برای دستیابی یکجانبه به قدرت فروکاسته شده است و بر امر سیاست‌ورزی یا خط مشی‌گذاری عمومی از طریق رقابت گفتگویی وآزادمنشانه در شرایط برابر غلبه پیدا کرده و در نتیجه، امر سیاست‌ورزی عرصه غارت شده است ونه مکان گفتگو و رقابت.  طبعا برخی از این نتیجه می‌گیرند که شرایط امکان سیاست‌ورزی در ایران نیست. سیاست‌ورزی، یک عمل عقلانی و کار فنی است که ما روی میز سیاست چه دستوری بگذاریم. سیاست نهایی کشور باید توسط شبکه ذینفعان اجتماعی پذیرفته شده، معنادار باشد و برای این مهم باید جستجوی رضایت‌بخش همگانی صورت بپذیرد. به عبارت دیگر، همه شهروندان باید به این تلقی برسند که سیاست حاکم از طریق جستجوی رضایت همگانی به دست آمده است. در ایران، این رضایت همگانی نادیده انگاشته شده و سیاست‌گذاری تحت تاثیر امر سیاسی قرار گرفته به تصمیم‌گیری‌ گروه‌های خاص در سازمان‌های الیت انحصاری و نخبگان خاص که رابطه پدرسالار با جامعه دارند، بدل شده است. این دسته در جرگه ها و سازمان‌های انحصاری مرئی مثل شورایعالی انقلاب فرهنگی، وزارتخانه‌ها، مجلس، شورای نگهبان و دیگر نهادها،  ونیز مراکز قدرت ورانت کمتر مرئی  وغیر پاسخگو ، بدون مشارکت و پرس‌ و جوی اجتماعی تصمیم می‌گیرند. در نتیجه فاصله‌ای بین سیاست وزندگی (Policy و practice)در جامعه ایران افتاده است. مثلا در دهه هفتاد که ویدئو ممنوع بوده، ما مطالعه‌ای به همراه دوستان انجام دادیم که نشان می‌داد؛ هر خانواده بزرگ ایرانی به یک دستگاه ویدئو دسترسی دارد. اما سیاست عمومی کشور بر ممنوعیت حمل و استفاده از این دستگاه بود. در کشورمان  از این دست شکاف میان سیاست وزندگی زیاد داریم

-مثلا مسئله حجاب؟

بله دقیقا! به عبارت دیگر در مقوله حجاب و سبک زندگی با اتخاذ سیاست‌های خیره‌سرانه حاکمیت- روبرو هستیم که سبب شده به رغم همه تجربیات میدانی، بخش بزرگی از خانواده ایرانیان در موقعیت‌های مختلف با فاصله از سیاست سیستم رسمی رفتار کنند. متاسفانه سیاستگذاری رسمی توسط ایدئولوژی هژمون و غالب به واسطه نخبگان انحصاری غیرپاسخگو مصادره شده و بر همین اساس است که شاهد سیاستگذاری عقلانی رضایتبخش  در جامعه امروز ایران نیستیم. مثالها متأسفانه یکی دو تا نیستند؛ اینترنت، ورزش، آموزش، هنر و حتی دین در متن زندگی مردم یک چیزهست ولی سیستم به طور جداسر و یکجانبه رفتار دیگری با اینها دارد . همه زندگی جامعه قلمرو مستعمرۀ حکومت شده است که از آنچه می کند قابل بازخواست نیست(ولا یُسئل عمّا یفعل!)

 

جامعه ما بسیار آسیب‌پذیر است

 

-نیروهای سیاسی خارج از ساخت قدرت که عملا امکان مشارکت در سیاستگذاری ندارند، چه وضعیتی در وضعیت کنونی جامعه ایران را تجربه می‌کنند؟

مردم وقتی سازمان اجتماعی، مدنی، صنفی و دیگر نمایندگی‌ها را نداشته باشند تا مطالبات آن‌ها را نمایندگی کند، تبدیل به توده می‌شوند و توده تحت تاثیر هیجانات آنی و پروپاگاندای سیاست‌ورزان قرار می‌گیرند. مسؤولیت این وضع با حکومتی داست که اجازه مشارکت وگردش دمکراتیک قدرت نمی دهد اما وقتی جامعه فعال شده و سازمان اجتماعی داشته باشد، آنگاه دست به تحلیل خواهد زد. بسته به میزان فعال بودن جامعه، به جای اینکه سیاست‌ورزان با جامعه بازی کنند، جامعه با آن‌ها از طریق برگ رأی آزاد بازی خواهد کرد. از رای خود به عنوان یک اهرم استفاده کرده و از برنامه‌های هریک از این گروه‌ها در راستای حل و فصل مشکلاتش به کدامیک رای بدهد.

-جامعه ما از این منظر چقدر فعال است؟

از این منظر، جامعه ما بسیار آسیب‌پذیر است. به دلیل محدودیتی که چهل سال برای جامعه مدنی، محلی، صنفی، حرفه‌ای مستقل و سمن‌ها ایجاد شده، جامعه، استضعاف شده و نهادهای مدنی و سازمان‌های اجتماعی رشد نکردند. در نتیجه جامعه در یک وضعیت توده‌وارگی و ذره‌وارگی قرار گرفته است. به این صورت که در جامعه، یا هر کسی به صورت ذره‌وار تنها درصدد تامین منافع عاجل خود برآمده یا به یکباره از حالت ذره‌وارگی بیرون آمده و بر اساس یک سری از هیجانات خاص توسط پوپولیست‌ها و غوغاسالاران ابزار موج‌سواری خواهد شد. اگر جامعه از این دوگانه بیرون آمده و به یک جامعه فعال هوشمند دارای نمایندگی‌های قوی مدنی بدل شود، آنگاه این جامعه با اپوزوسیون خود-چه اصلاح‌طلب، چه تحول‌خواهان و چه هواخواهان تغییر رژیم- دست به رفتار عقلانی وبا دوام خواهد زد.

-مشخصا در یک سال گذشته، شاهد یکدست شدن حاکمیت در نهادهای آن بودیم و بسیاری بر این باورند که به همین واسطه، جامعه امروز ایران دچار انسداد سیاسی شده است. تا چه میزان با این تصور هم‌نظرید؟

بله! با تداوم این وضعیت یا به پایان ایران و نوعی استیصال ملی خواهیم رسید یا اینکه شاهد مقاومت اخلاقی و اجتماعی و اخلاقی در برابر این وضع خواهیم بود. در این مقاومت، تمامی شهروندان، اعم از مردان، زنان، دگراندیشان، دیگرشدگان و طرد شده ها باید بتوانند به واسطه این مقاومت مدنی و اخلاقی، سازمان اجتماعی خود را تقویت کرده و بر اساس منافع خود، نخبگان را به رفتار وا بدارند. اگر این سازمان اجتماعی قوی شکل بگیرد، مخالفان و منتقدین در داخل و خارج از کشور، دیگر نخواهند توانست تا رفتارهای پوپولیستی از خود نشان دهند و سعی خواهند کرد تا نظر جامعه را با اقناع عقلانی به برنامه‌های خود جلب کنند.

ایران در وضعیتی قرار گرفته که بدون نوعی ائتلاف گفتگویی و رضایتبخش  میان گروه‎های اجتماعی دارای سیاست‌های مشخص عقلانی برای منافع عمومی، سیاست‌ورزان قادر به پاسخگویی به مطالبات جامعه نخواهند بود.

 

در یک وضعیت استیصال قرار گرفته‌ایم

 

-در ماه‌های گذشته، راهکارهای و طرح‌های متعددی از ناحیه نیروهای سیاسی برای برون‌رفت از وضعیت کنونی مورد طرح قرار گرفته که به نظر می‌رسد عاملیت روشنی برای پیجوی و عملیاتی کردن این راهکارهای وجود ندارد یا مورد اشاره طراحان این طرح‌ها قرار نگرفته است. آیا می‌توان جبری را از سوی توده‌های مردم برای پیاده کردن طرح‌هایی که احیانا مورد توجه و حمایت آن‌ها قرار گرفته، متصور بود؟

نتیجه چهل سال، سیاست‌ورزی غیرعقلانی و غیردموکراتیک هست که ما در یک وضعیت استیصال قرار گرفته‌ایم. زبان اجتماعی باید در حوزه‌های عمومی احیا شده و گفتگوهای اجتماعی در تمام حوزه‌ها فعال شود، آنگاه از ماحصل این گفتگوها می‌توان راه حل‌هایی هم برای قانون اساسی، هم برای نحوه اصلاحات آن-با در نظر گرفتن میزان هزینه و اثربخشی- و منافع ملی  و تمامیت ارضی در کشور ترسیم کرد. ما در شرایطی قرار گرفته ایم که تصادف ما را به جلو می‌برد. ما معروض یک شرایط تصادفی از جهان و داخل هستیم و انواع اتفاقات می‌تواند وضعیت کشور را از این رو به آن رو کند. من نسبت به آینده و ثبات این جامعه نگرانم و بازندگان این وضعیت نیز در نهایت باز مردم این سرزمین خواهند بود، نه بازیگرانی که با تردستی در این صحنه بازی می‌کنند. جامعه ایران باید در حوزه نهادهای حرفه‌ای، صنفی، مدنی، محلی، عمومی و انواع ظرفیت‌های اجتماعی فعال شده و از طریق این توانمندسازی به یک نوع سیاست‌ورزی عقلانی گفتگومحور در یک شرایط آزاد برسیم و در آن صورت است که شانس موج‌سواری پوپولیست‌ها کاهش یافته و فرصت برای عقلانیت اجتماعی فراهم خواهد شد.

در سال 57 نوعی وضعیت پوپولیستی، غلیان جهل و خشم و اندوه آمیخته با هیجانات سبب شده بود تا جامعه‌شناسی در حد غلامحسین صدیقی نمی‌توانست یک طرح عملیاتی که برای برون شدن از بحران سیاسی-اواخر سال 56 و نیمه اول 57-ارائه کرد شانسی برای شنیده شدن آن داشته باشد. در آن زمان، صداهایی بودند که ناشنیده می‌ماندند و مردم در امواج توده‌گانی و پوپولیستی خود غرق بودند. در این صورت بود که موج‌سواران برنده این داستان شدند و شد، آنچه شد!

-در حال حاضر هم درگیر چنین وضعیتی هستیم؟

الان هم همینطور است! مسئولیت اخلاقی این مسئله هم متوجه حکومت است که تا کنون، اجازه طرح گفتگوهای ملی درونزای معطوف به منافع عمومی گروه‌های اجتماعی، قومی، صنفی، محلی، مذهبی و دیگران را نداده است. چرا الان مدیریت اختلافات اجتماعی دشوار شده؟ چرا در حال حاضر امکان مدیریت اختلافات اجتماعی و ایجاد یک ائتلاف ملی معطوف به منافع اجتماعی فراهم نیست؟ چرا یک آشتی ملی دشوار یا شاید محال شده؟ مسئولیت این چراها بر عهده کسانی است که جامعه را امروز به این وضعیت رساندند.

 

راه حل برون‌رفت از وضع کنونی، بازگشت به جامعه است

 

-در چنین وضعیتی، راه حل منطقی چه خواهد بود؟

به گمان من، راه حل برون‌رفت از وضع کنونی، بازگشت به جامعه است. بازگشت سیستم رسمی به زیست جهان این جامعه بوده و اگر یک بازگشت عقلانی جدی از سوی حکومت به جامعه صورت بگیرد و شاهد ایجاد فرصت برای یک گفتگوی فنی و دقیق باشیم، راه حل برون‌رفت پیدا می شود. در چنین وضعیتی است که می‌توانیم به روشن شدن این سوال امیدوار باشیم که مثلا رفراندوم بر چه اساسی باید صورت بگیرد و چه ائتلاف‌هایی با کدام ترکیب می‌توانند در این جامعه شکل بگیرند. شاید نوشداروی بعد از مرگ سهراب باشد اما، نباید امید خودمان را از دست بدهیم و همچنان معتقدیم که می‌شود؛ بازگشت به جامعه را از نقطه‌ای شروع کرد تا مردم برای پایداری و آینده ایران گفتگو کنند.

 

کنشگران مرزی می‌توانند بین دولت و جامعه تردد کرده و راه‌حل‌هایی در بحران‌های پدید آمده ارائه دهند

 

-نقش نخبگانی که به نظر می‌رسد، حلقه وصل آن‌ها بین حکومت و توده مردم مخدوش شده در این بین چیست؟

بنده بر مبنای تحقیقی که 12 سال روی آن کار کردم، معتقد به احیای نقش کنشگران مرزی هستم. در حال حاضر کتابی با همین عنوان به چاپ رسیده که نتیجه تحقیق 12 ساله من بر این مسئله است. من در این کتاب به الگویی از کنش مرزی بین دولت و جامعه رسیده‌ام. کنشگران مرزی که می‌توانند بین دیوان دولت و ایوان جامعه تردد کرده و راه‌حل‌هایی در بحران‌های پدید آمده ارائه دهند. حکومت فرصت حرف زدن و خلاقیت را حتی به این کنشگران مرزی که در بخش‌های مختلف جامعه ما فراوان هستند، نمی دهد تا این کنشگران در راستای ایجاد تفاهم برای حل مسائل اقدام کنند. اگر راه حلی باقی مانده، همان راهی است که ما باید فضاهای میانی وگفتگویی بین مخالفان و فضاهای میانی بین مخالفان و دولت را تقویت کنیم؛ نه فضاها وگفتگوهای تصنعی بلکه فضاهایی که مردم را و همه گروه های اجتماعی همه ایرانیان در داخل وخارج ، طبقات، زنان ومردان، همه اقوام، همه نسلها، همه مذاهب وزبانهای ایرانی  وهمه دیدگاه ها  ومخالفان وموافقان را  از طریق یک جستجوی رضایتبخش به محافظت از آیندۀ تمامیت این سرزمین و زندگی آزادمنشانه در آن برای توسعه  وپایداری ملی  ونیکبختی اجتماعی و همگانی  امیدوار کند

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد