دکتر لفته منصوری در گفت وگویی با کتاب اخلاق در ایران، بین زمین و آسمان، تألیف مقصود فراستخواه این پرسش را محل بحث وتحلیل قرار داده است :
آیا ما ظرفیت آغاز و ساخت یابی مجدد داریم؟
منتشر شده در خوزی ها، روزنامه مستقل صبح ایران، یکشنبه ۱۶ دیماه ۱۴۰۳ ؛ 6-7
ترمای اخلاقی ما خوزستانیها
آیا ما ظرفیت آغاز و ساخت یابی مجدد داریم؟
گفتگویی با کتاب اخلاق در ایران، بین زمین و آسمان
امروز میخواهم کتابی که بهشدت مرا درگیر خود کرده است، به شما خوانندهی خوزستانی معرفی کنم: کتاب «اخلاق در ایران؛ بین زمین و آسمان»، کاربرد نظریات علمی در عاملیت اخلاقی ما؛ اثرِ گرانسنگ دکتر مقصود فراستخواه، روشنفکر، جامعهشناس و متفکر مسئلهمحور که سالهاست بر «مسئلهمندی ایران» تمرکز کرده است. او در این اثر از روانشناسی، جامعهشناسی و فلسفه برای تحلیل اخلاق بهره گرفته است.
این کتاب، یکی از مهمترین آثار در زمینه اخلاق اجتماعی و فرهنگی ایران است که به بررسی وضعیت اخلاقی و معنوی جامعه ایرانی در دوران معاصر پرداخته است.
فراستخواه معتقد است که ساختارها و نهادهای ایران کمتر عقلانی و اخلاقی هستند و درنتیجه، قواعد غیراخلاقی تولید میکنند. وی تأکید دارد که باید از نهاد انسانی بهعنوان نقطه امید برای بازسازی اخلاق بهره برد.
نویسنده، بحران اخلاقی در ایران را نتیجه ضعف نهادها، ساختارهای اجتماعی ناکارآمد و شکاف میان اخلاق ادراکشده و زیست شده میداند. او تأکید دارد که این بحران ریشه در «بخت اخلاقی» و شرایط محیطی دارد.
در اینجا، قصد دارم با خواننده خوزستانی کتاب «اخلاق در ایران» صحبت کنم و یا به تعبیر بهتر، کتاب فراستخواه را مبنایی برای گفتوگو دربارهی «اخلاق در خوزستان» قرار دهم.
وقتی به تاریخ خوزستان نگاه میکنم، در این «داستان سربستهی» زندهیاد جلال آل احمد میمانم که گفت:
«خوزستان نهتنها مدام در آسمان این ذهن بوده است، بلکه پنداری که بر آسمان سیاست و اقتصاد سراسر مملکت سایه انداخته است. حتی اگر جسارت کنم باید بگویم که در تمام گوشههای مملکت، ما همه به برکت خوزستان زندگی میکنیم و در زیر سایهی آن آسمان بزرگ که شصت سالی است که بلعندهی مشعلهای نفت است ... و این داستان سربستهای نیست.»[1]
* اما با خوزستان چه کردند؟
تالابها را خشک کردند و میزان رطوبت از ۲۰ سال گذشته تاکنون ۵۰٪ کاهش یافته است. فقط ۶۰٬۰۰۰ هکتار از هورالعظیم را شرکت نفت برای میدانهای دارخوین، یاران، یادآوران و آزادگان شمالی و جنوبی خشک کرده و از ورود آب به این محدوده ممانعت کردند. خاکی که در حالت رطوبت عادی در باد ۱۰ متر بر ثانیه فرسایش آن شروع میشد، حالا با باد ۳ متر بر ثانیه بلند میشود. استان خوزستان چهار تالاب بینالمللی و بزرگ شادگان، هورالعظیم، بامدژ و میانگران ایذه را دارد که ۱۷ تا ۱۸ کارکرد مهم اقتصادی، گردشگری و زیستمحیطی دارند. ۲۰ سال پیش فقط از تالاب شادگان و هورالعظیم ۸٬۰۰۰ تن ماهی صید میکردند که معادل کل صید دریا بود. در استان خوزستان ۴۳ واحد نیروگاه برقآبی با قدرت تولید ۸٬۱۶۷ مگاوات که معادل ۶۷٪ کل تولید برقآبی کشور است، بر سدهای خوزستان نصب کردهاند؛ آیا به همین نسبت آبهای جاری و استحصال برق از آنها در پهنهی کشور تقسیم شده است؟! این یعنی در خوزستان، اولویت نگاه به آب برای تولید برق و سپس انتقال آن به فلات مرکزی ایران است. اگر رمقی در رگهای خستهی کارون و دیگر رودخانههای خوزستان باقی بماند، علاوه بر افزایش شوری رودخانه کارون، میزان فلزات سنگین مانند جیوه، نیترات، سرب و کادمیم نیز در تمام شهرهای پاییندست کارون پس از اهواز ۲٫۵ برابر حد مجاز میشود. واحد محیطزیست سازمان ملل (UNEP, 2001) در گزارشی مستند خبر داده است که یکی از بزرگترین فاجعههای محیطزیستی در جنوب ایران و عراق در حال وقوع است که تأثیرات عمیقی بر هر دو کشور بهجای خواهد گذاشت. این فاجعه را پدیده ریزگردها میداند که حاصل خشک شدن تالاب هورالعظیم است. نباید ریزگردها را با طوفانهای شن که در بسیاری از مناطق صحرایی و بیابانی وجود دارد، یکسان گرفت. ریزگرد عمدتاً پدیدهای مخلوق دخل و تصرف انسان در طبیعت است درحالیکه طوفان شن پدیدهای طبیعی است. طوفانهای ریزگرد Dust Storm و طوفانهای شن Sand Storm از نظر هواشناسی پدیدههای متفاوتی هستند. مهمترین تفاوت این دو در اندازه ذرات تشکیلدهنده آنهاست. ذرات ریزگرد بسیار کوچکتر از ذرات تشکیلدهنده شن است. ذرات شن 2 تا 7 برابر درشتتر از ذرات ریزگرد است. همین تفاوت در ابعاد موجب تأثیرات بسیار مهمی میشود. ذرات ریزگرد به دلیل کوچکی (کمتر از 10 میکرون یا یکصدم میلیمتر) میتوانند آسیب شدیدی بر فعالیت حیاتی گیاهان و جانوران وارد کنند. ریزگردها میتوانند به مجرای تنفسی و ریه انسان نفوذ کرده و احتمال مرگومیر بر اثر سرطان را افزایش دهند. به این فهرست اضافه کنید مرگومیرهای تصادفات جادهای و حوادث صنعتی، غرق شدن در رودخانهها، رتبههای آخر شاخصهای کلیدی آموزشوپرورش و مهاجرفرستترین استان کشور.[2]
* زندگی ما خوزستانیها «مسئلهمند» است.
گویی که نعمت خوزستان بر ما حرام شده است. خوزستان همچون جایی است، آسمانی که گسترانده شده، سایهای که ایستاده، آفتابی که گرمابخش است، خاکی که سخاوتمند است و زندگی که مسئلهمند است! و خوزستانی میداند و میفهمد که این زندگی شایستهی او نیست. نه چون دیگرانی که فقط آرزو داشته باشند و تمنا کنند و به یغما فرصتی مصنوعی بستانند یا بربایند. نه! خوزستان و خوزستانی میان هستها و بایدهایش درهای عمیق افتاده است! میان دیروز، امروز و فردایش! و این حسرتی جانکاه است!
همه هم میدانند که اگر برای خوزستان آیندهای درخور شأنش رقم نخورد، نباید توقع داشت که خوزستان دیگر آسمان گستردهای برای ایران داشته باشد.
* دولتیترین استان ایران، خوزستان است.
استان خوزستان از نظر کارگاههای عمومی دومین استان کشور است، اما از نظر تعداد کارگاههای خصوصی رتبه شانزدهم را دارد. در خوزستان به ازای هر کارگاه عمومی 5 کارگاه خصوصی وجود دارد. این نسبت در کشور 27 و در استان اصفهان به ازای هر کارگاه عمومی 61 کارگاه خصوصی وجود دارد. این مقایسه نشان میدهد بخش خصوصی تمایل ندارد همراه با بخش عمومی و دولتی در این استان سرمایهگذاری کند.[3]
فراستخواه میگوید: نفت ما را کرخت کرد و روحیهی اقدام ملی و کنشگری و احساس مسئولیت و مشارکت و فعالیتهای داوطلبانه را از ما گرفت. بوی نفت، وسوسه کنندهی رانتخواری شده است. مردمان که غالباً حقوقبگیر دولت میشوند، خلاقیتشان از بین میرود و مردمی مطیع بار میآیند. شکاف میان دولت و ملت به مسئولیتناپذیری اجتماعی در روحیات ملی تأثیر گذاشته است. بیگانگی مانع مشارکت جمعی و اعتماد و همدلی و تعهد به منافع عمومی میشود. اقتصاد که در انحصار دولت باشد فساد سیستماتیک شکل میگیرد و بخش بزرگی آلوده میشوند. سیکل استبداد و هرجومرج را سبب میشود، نظم ناپذیری و هنجار گریزی زیاد میشود. (ص 377-376)
* تحولات پرشتاب و نگاه انضمامی به خوزستان
روند تحولات استان خوزستان در دهههای اخیر پرشتاب و دامنهدار بوده است. نفت، جنگ، حوادث زیانبار طبیعی، نگرش انضمامی مدیریتی به استان، تفوق رویکردهای اقتصاد کلان ملی در استان، مدیریت تبعی و تابعیتی از مرکز و غیرمتعهد به مزیتهای نسبی توسعهای استان و ... طی سالهای اخیر زندگی مردم را به مخاطره افکنده است. مخاطراتی که گاه در چارچوب روندهای مهاجرتی، خودکشی، بیاعتمادی، ناهنجاریهای اجتماعی و فقدان آرامش و آسایش عمومی در جامعه ظهور و بروز یافته است.
فراستخواه در «اخلاق در ایران» بر این باور است که نگرشهای مرکزگرا و انضمامی، فرصت توسعه اخلاقی و اجتماعی مناطق پیرامونی را از بین برده و نابرابریها را تقویت میکنند.
* جهان باید به انسان کمک کند تا او بتواند اخلاقی باشد
فراستخواه معتقد است که بحرانهای زیستمحیطی و اقتصادی، بستر اخلاق جامعه را بهشدت تحت تأثیر قرار میدهند. در این شرایط، نابرابریها و محرومیتها میتوانند به رشد بیاعتمادی و افول اخلاق عمومی منجر شوند.
یکی از نکات مهم کتاب، مفهوم «بخت اخلاقی» است که اشاره به تأثیر عوامل محیطی، جغرافیایی و اقتصادی بر اخلاق جامعه دارد. فراستخواه میگوید: «برای اخلاقی بودن انسانها، لازم است جهان نیز با آنها همکاری کند و بهعبارتدیگر آموزشوپرورش، سلامت، حکومت، امنیت و مدیریت و دیگر شرایط فراهم شود.» (ص 173)
آری به قول جلال اهلقلم: «این جابجا شدن شهرها و آبادیها و مراکز آبادانی و ثروت گرچه امری است از نظر تاریخ بسیار ساده و تعبیرپذیر، اما باید چه چیز بهجای چه چیز مینشیند و در این جابجایی یا جایگزینی، قدمی هم بهسوی تحول هست یا نه؟ یا نقشی هم از ارادهی خود ما در آن میشود دید یا همه به ارادهی دیگری است؟»[4]
فراستخواه تأکید میکند که بخت اخلاقی در گروی شرایط زیستی و محیطی است که انسان در آن زندگی میکند. انسان بدون دسترسی به منابع اجتماعی، اقتصادی و طبیعی، امکان شکلگیری و زیست اخلاقی را از دست میدهد.
* آیا ما خوزستانیها دچار ترومای فرهنگی و اخلاقی شدهایم؟
ترومای فرهنگی[5] وضعیت آسیبدیدهای است که گروههای اجتماعی به این احساس میرسند که وضع نابسامانی دارند و این احساس بر سطح آگاهی ما سنگینی میکند. درواقع در وضعیت ترومای فرهنگی، افراد بیشتر تجربههای شخصی ناراحتکننده و مسائل روزمرهی نامطلوب خود را احساسی آزرده و جریحهدار از قربانی شدند فرومیخورند یا فرا میافکنند. در شرایط ترومایی، همبستگی اجتماعی بهشدت پایین میآید و مردم در طرحهای اجتماعی مشارکت نمیکنند. (ص 210)
فراستخواه بهخوبی نشان میدهد که تغییرات اجتماعی و اقتصادی بهطور مستقیم بر وضعیت اخلاقی جامعه تأثیر میگذارند. او این تغییرات را از ابعاد مختلف بررسی کرده و نشان داده است که چگونه شرایط اقتصادی، فرهنگی و سیاسی میتوانند زمینهساز بحرانهای اخلاقی یا بهبود وضعیت اخلاقی جامعه باشند.
* اگر نهادها از کار بیفتند، قواعد اخلاقی بهسرعت فرومیریزند
مشکلی که در جامعهی ما به وجود آمده است، به هم خوردن نظم اخلاقی[6] است و منشأ آن نیز ناکارا شدن نهادهاست. «نهاد» مهم است و نهادهای اجتماعی برای ما قاعده ایجاد میکنند و شاید از اصلیترین حرفهایی که دانش جامعهشناسی زده است همین باشد. چون خانواده، آموزشوپرورش، دولت، اقتصاد و دین تولید قاعده میکنند. نهادها هنجارهای اجتماعی را ایجاد میکنند و درصورتیکه این نهادها ضعیف و یا مختل شوند و کارکردهای خود را از دست بدهند، زیر پای اخلاق و ارزشهای اخلاقی خالی میشود. (ص 175)
نهادهای اجتماعی و سیاسی غیر شفاف و ناکارآمد، خود به بازتولید بحران اخلاقی دامن میزنند. نبود شفافیت و عدالت در این نهادها، مردم را به ناامیدی و بیاعتمادی سوق میدهد.
فراستخواه تأکید دارد که نهادهای اجتماعی (آموزشوپرورش، خانواده، دولت و ...) ستونهای اخلاق عمومی هستند؛ بنابراین ناکارآمدی این نهادها در خوزستان، نهتنها بحرانهای زیستمحیطی و اقتصادی را عمیقتر کرده، بلکه به فرسایش اخلاقی جامعه منجر شده است.
ما خوزستانیها شدیداً نیازمند کنش اخلاقی در سطح فردی و گروهی و ابتکارات درونزای محلی و مدنی و سمنی هستیم.
به باور فراستخواه، اصلاح نهادها از طریق تمرکز بر شفافیت، عدالت و پاسخگویی، زمینهساز بازسازی اخلاقی است. در خوزستان نیز، تمرکززدایی و توجه به مزیتهای بومی میتواند گامی اساسی در این مسیر باشد.
چه باید کرد؟
اول باید درون خود جای پایی برای ایستادن داشته باشیم تا بتوانیم سیستمها را تغییر بدهیم و بهبود ببخشیم. اگر فردی تکیهگاه درونی از اخلاق نداشته باشد، نمیتواند در سرد و گرم روزگار دوام آورد، پس برای اخلاقی کردن جامعه اول باید خودمان اخلاقی باشیم و برای دموکراسی داشتن اول باید فردی دموکراتیک باشیم. اگر هم در مقیاس کلان بر اصلاح ساختارها بهعنوان لازمهی شکوفایی اخلاقی جامعه تأکید میکنیم و این در جای خود درست و اساسی و لازم و ضروری است، اما در مقیاس خرد و حتی میانی، کنشها مهمترند. کنشهای اخلاقی در قالب انواع ابتکارات محلی، مدنی، فرهنگی، آموزشی، اجتماعی و داوطلبانه تنها راه نجات یک جامعه و حتی یک تمدن در موقعیتهای بحرانی هستند. (ص 43-42)
ما خوزستانیها بهرغم تمام بحرانهای زیستمحیطی و اجتماعی، با بهرهگیری از تاریخ و فرهنگ غنی خود، میتوانیم عاملیتی اخلاقی و تغییر آفرین داشته باشیم. همانگونه که دکتر فراستخواه تأکید دارد، عاملیت انسانی نقطه امید است.
آموزشوپرورش، همانگونه که فراستخواه بیان میکند، یکی از ابزارهای کلیدی برای ارتقای اخلاق در جامعه است. توجه به شاخصهای آموزشی در خوزستان و سرمایهگذاری بر نسلهای آینده میتواند به ایجاد تغییری پایدار منجر شود.
خوزستان با تاریخ پربار خود، الگویی از رفتارهای اخلاقی و همزیستی فرهنگی ارائه میدهد. بهرهگیری از این میراث، همانگونه که فراستخواه بر اهمیت سنتهای بومی تأکید دارد، میتواند راهگشای بحرانهای کنونی باشد.
در پایان برخی راهکارها و پیشنهادها بر اساس دیدگاه کتاب (اخلاق در ایران) برای استان خوزستان ارائه میکنم:
1- احیای آموزشوپرورش: توسعه آموزشهای مرتبط با محیطزیست و اخلاق عمومی در مدارس خوزستان. تقویت زیرساختهای آموزشی و کاهش نابرابریهای آموزشی بین شهرها و مناطق روستایی.
2- نهادهای محلی: تشکیل شوراهای مدنی در روستاها و شهرها برای مشارکت مردم در حل مشکلات محلی و احیای اعتماد اجتماعی.
3- شفافیت و پاسخگویی: الزام دستگاههای دولتی و صنایع نفتی به شفافسازی عملکرد خود، بهویژه در حوزه محیطزیست و منابع آبی.
4- احیای فرهنگ خوزستانی: تأکید بر هویت تاریخی و فرهنگی خوزستان برای تقویت احساس تعلق و امید در میان مردم.
5- تقویت همبستگی قومی: ایجاد زمینههایی برای تعامل بیشتر اقوام خوزستانی و پرهیز از هرگونه شکاف قومی یا اجتماعی.
6- فضای گفتوگو: برگزاری نشستها و همایشهای عمومی برای بحث درباره مسائل زیستمحیطی، اجتماعی و اقتصادی خوزستان و پیدا کردن راهحلهای محلی.
7- احیای تالابها و منابع آبی: ایجاد طرحهای ملی برای بازگرداندن آب به تالابهایی مثل هورالعظیم و شادگان.
8- مدیریت صنایع: الزام صنایع نفت و پتروشیمی به رعایت استانداردهای زیستمحیطی و جبران خسارتهای واردشده به مناطق محلی.
9- آموزش اخلاق در جامعه: برگزاری کارگاهها و دورههای آموزشی درباره همزیستی، همکاری و حفظ محیطزیست.
10- افزایش مسئولیتپذیری شهروندی: ترویج فرهنگ مشارکت در امور عمومی و نهادینهسازی اخلاق زیستمحیطی در میان مردم.
11- ترویج روایتهای مثبت: بازگویی موفقیتها و تلاشهای مردم خوزستان در مواجهه با بحرانها برای ایجاد انگیزه و امید.
12- تمرکززدایی: واگذاری اختیارات بیشتر به استان خوزستان برای مدیریت منابع آبی، زیستمحیطی و اقتصادی.
13- توجه به عدالت بین نسلی: تدوین سیاستهایی که تضمین کند منابع طبیعی و اقتصادی خوزستان برای نسلهای آینده حفظ شوند.
14- ترویج قرائتهای اخلاق محور و عدالتخواه از آموزههای دینی، بهجای تفسیرهای صِرفاً شعائری و فردگرایانه.
15- تأکید بر آموزههای دینی مرتبط با حفاظت از محیطزیست (بهعنوان امانت الهی) و عدالت اجتماعی.
16- توانمندسازی مساجد، حسینیهها و مؤسسات مذهبی بهعنوان مراکز تربیت اخلاقی و آموزش مهارتهای زیست اخلاقی.
17- احیای فرهنگ غنی عربی، بختیاری، قشقایی، دزفولی، شوشتری و ... خوزستان که در آن ارزشهایی چون مهماننوازی، غیرت اجتماعی و انصاف جایگاه ویژهای دارند.
18- تقویت هویت فرهنگی خوزستان از طریق هنر، ادبیات و رسانههای محلی.
19- اصلاح سیاستهای اقتصادی برای توزیع عادلانهتر منابع، ایجاد فرصتهای شغلی و تقویت زیرساختهای بهداشتی و آموزشی در خوزستان.
20- حمایت از صنایع کوچک و متوسط برای کاهش وابستگی اقتصادی استان به نفت. همچنین تقویت بخش کشاورزی و شیلات با احیای تالابها و مدیریت منابع آبی.
به همه دانشپژوهان، روزنامهنگاران، مدیران، پژوهشگران توصیه میکنم که کتاب ارزشمند و «اخلاق در ایران؛ بین زمین و آسمان» دکتر مقصود فراستخواه را مطالعه کرده و با این کتاب گفتگوی پویا داشته باشند.
یکی از محاسن برجسته کتاب، تحلیل جامع و گستردهای است که از وضعیت اخلاقی جامعه ایران ارائه میدهد. فراستخواه توانسته است با ترکیب تحلیلهای تاریخی، فرهنگی و اجتماعی، تصویری واضح از چالشهای اخلاقی موجود در ایران بهویژه در دوران معاصر ارائه دهد.
کتاب بهطور همزمان به ابعاد مختلف اخلاق در جامعه ایران پرداخته است: اخلاق فردی، اخلاق اجتماعی، اخلاق دینی و اخلاق سیاسی. این رویکرد جامع، به خوانندگان این امکان را میدهد که از زوایای مختلف به مسائل اخلاقی نگاهی بیندازند.
فراستخواه بهخوبی تحولات تاریخی و فرهنگی ایران را در تحلیل اخلاقی جامعه مدنظر قرار داده است. تحلیل وضعیت اخلاقی در ایران با توجه به تاریخ ایران از دوران صفویه تا امروز، به این کتاب عمق و غنای تاریخی میبخشد.
این کتاب با دقت به بحرانهای اخلاقی معاصر ایران، ازجمله فساد، نفاق و بحران هویت پرداخته و به تحلیل علل این بحرانها میپردازد. این تحلیلها میتواند برای سیاستگذاران، پژوهشگران و فعالان اجتماعی بسیار مفید باشد.
اهواز – لفته منصوری
صلح اجتماعی چیست و جامعه مدنی چگونه در تحقق آن نقش ایفا میکند؟
▫️شبکه کمک، با همکاری جمعی از نهادهای مدنی با درک اهمیت موضوع صلح اجتماعی در بستر جامعه، همایش صلح اجتماعی و جامعه مدنی را برگزار میکنند.
در این همایش جمعی از پژوهشگران اجتماعی و فعالان مدنی دیدگاههایشان را ارائه خواهند کرد و امیدواریم فرصتی برای گفتوگوی جمعی و حل جمعی مسائل در جامعه مدنی و فراتر از آن ایجاد کنیم.
شبکه کمک از فعالان سازمانهای مردم نهاد، شبکههای تخصصی سازمانهای مردم نهاد، انجمنهای علمی و صنفی و دیگر تشکلهای مدنی برای مشارکت در این همایش دعوت میکند.
کتاب کریستف ورنر درباره تبریز در دوشنبه های عصر بخارا
تبریز شهری ایرانی در گذار تاریخ اجتماعی واقتصادی نخبگان
ترجمه جمال پیره مرد شتربان ، ویراستاری جواد مرشدلو
با پیام کریستف ورنر
و با حضور داریوش رحمانیان ، علی دهباشی ، جواد مرشد لو ومقصود فراستخواه
مرکز مطالعات خاورمیانه
دوشنبه هفدهم دی ماه 1403
ساعت پنج عصر
نسخه شنیداری سخنرانی دکتر مقصود فراستخواه
https://t.me/mfarasatkhah/1986
پنل دایاسپورای ایرانی
همایش مهاجرت نخبگان علمی
حمید رضا نمازی، علیرضا مهنا، علی خورسندی طاسکوه؛ بهرام صلواتی و مقصود فراستخواه
پنجشنبه 13 دی 1403
ساعت هشت صبح تا 10 صبح
در سالن کاسپین پژوهشگاه صنعت نفت
تحریر سخنرانی مقصود فراستخواه در دانشگاه تربیت مدرس کنگره علوم تشریح
https://irannewspaper.ir/8614/11/106969
https://irannewspaper.ir/8614/11/106969
مرگآگاهی است که انسان را از سویی به «اهدای کالبد» و از دیگر سو به «تفاخرات آرامگاهی» میکشاند
دنیای امروز را اگر دنیای «تنها» بنامیم بیراهه نرفتهایم؛ دنیایی که «تن» در آن در مرکز توجه انسان قرار گرفته و میل به عملهای زیبایی افراطی و بدنسازیهای غیرمتعارف، شواهدی بر این مدعاست. تن حتی بعد از مرگ هم برای انسان امروز حائز اهمیت است، چنانکه برای برخی به خرید آرامگاههای فاخر منتهی میشود و برای برخی دیگر، به تصمیمهای بشردوستانهای چون اهدای عضو یا اهدای کالبد منجر میشود. این تفاوت رفتار، در مرگآگاهی انسان ریشه دارد. مرگآگاهی، انسان را به بصیرتی میرساند که باعث تفاوت در منش رفتاری و تصمیمهای او میشود. در این گفتار این تجربههای بعد از مرگ مورد بحث قرار گرفته است.
دکتر مقصود فراستخواه
استاد جامعهشناسی
و عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی
جهان شگفت تنها
در گذشته علمالابدان
(تنشناسی) در کنار علمالادیان، از حوزههای علمی مهم و قابلتوجه بود که بتدریج
در دوره معاصر به تأملات درباره بدن و بدنمندی رسید.
این پیشینه عملی،
در قرن 19 به شبهعلمی به نام «جمجمهخوانی» تمایل پیدا کرد که ادعا داشت، منش و
شخصیت افراد را میتوان از روی شکل جمجمه آنان تشخیص داد.
امروزه دیگر جمجمهشناسی
را یک رشته علمی به حساب نمیآورند.
در دوره متأخر
«تأمل در باب بدن» فصل مهمی از انسانشناسی و مردمنگاری شد که اتنوگرافیستها و
انتروپولوژیستها برای فهم آیینها به تحلیل بدن رو آوردند. به عنوان مثال، روبر
هرتز در ابتدای قرن بیستم متنی درباره «برتری دست راست» نوشت و در آن به لحاظ مردمشناختی
بررسی کرد که دست راست و دست چپ چه اهمیتی در فرهنگها دارند و چطور نشانهای از
خوب و بد میشوند. تمام آیینها و مناسکگذار از مراسم تولد و دندان درآوردن کودک
گرفته تا مناسک ازدواج و بارداری و مرگ و... حاوی نشانههای بدنی هستند و به این
اعتبار، بدن و نشانههای بدنی برای مردمشناسان اهمیت ویژهای دارند.
معادله معنادار
ذهن دکارتی قائل
به دوگانه ذهن و بدن بود اما این رهیافت بدنمندی، بعد از او متحول شد و این افق
فکری شکل گرفت که ذهن با بدن ظهور پیدا میکند و برخلاف نظر دکارت، ذهن در بدن و
با بدن جریان دارد و به این اعتبار، بدن، تجلیگاه ذهن و روح است.
این رویکرد تا
آنجا پیش رفت که اکنون بر این باوریم، زندگی ادراک تنانه و بدنمند است. یک انسان
با بدن نقاشی، نگارگری و صنعتگری میکند.
در این رویکرد،
ذهن در بدن و لای انگشتان دست یک نقاش است. امروزه تحقیقات نشان میدهد که وقتی
عملکرد انگشتان دست انسان محدود میشود، عملکرد شناختی او نیز افت پیدا میکند.
بنابراین امروز میدانیم
که ذهن انسان امری انتزاعی و جدا از بدن نیست. در واقع ذهن در بدن جاری است که میتواند
بیندیشد و احساس کند.
به همین دلیل میگوییم
عواطف انسان بدنمند است. نشانگان واژگانی که در مورد عاطفه وجود دارد گواهی بر
این مدعاست؛ واژگانی چون نرمخویی، فروتنی، خیرهسری، افتادگی، سرسنگینی، دلتنگی،
گشادهدستی، گشادهرویی، خوشدستی، پایمردی و... همه این واژگان که بار عاطفی هم
دارند؛ بدنمند هستند. حتی روح عارف هم تنانه است؛ عارف در بدن و با بدن به وجد میآید
و سماء میکند.
اگر از عارف
ظهوریات بدنیاش را بگیرید نمیتواند جریان پیدا کند، تکمیل شود و توسعه یابد. به
همین دلیل است که در میراث عرفانی و ادبی ما بسیار با نمادهای تنانهای چون چشم،
ابرو، مو و... مواجه میشویم که نشان میدهد حتی عرفان هم بدنمند است.
حاصل حیات معرفتی
تن
بعدها یک تحول
پارادایمی در عرصه دانشپژوهی اتفاق افتاد که مدعی است جهان تنها اشیا و ابدان
نیست، بلکه جهان یک حوزه معنایی است.
به این اعتبار، ما
در اجسام و اشیا به سر نمیبریم بلکه در یک جهان معنایی زندگی میکنیم و بر حسب
معناهایی که در جهان ما وجود دارد «بودگی» داریم و تفسیری که از جهان و اجزای آن
داریم در نحوه زندگی و نوع عملکرد ما بروز پیدا میکند.
در واقع تفاوت
رفتاری ما بستگی به این دارد که چه معنایی به جهان میدهیم و چه معنایی از جهان میستانیم.
بنابراین ما قادر
نیستیم در یک جهان بیمعنا زندگی کنیم و جهان باید برای ما معنا داشته باشد.
بنابراین بر حسب
اینکه پول، دانشگاه، وطن، ملت، خیابان، سرزمین و... را چگونه معنا میکنیم به همان
میزان متفاوت از هم رفتار میکنیم.
بنابراین بر اساس
اینکه «بدن» را چگونه تعریف میکنیم، رفتارهای متفاوتی را نسبت به آن اتخاذ میکنیم.
بدن یک موجودیت فیزیکی و فیزیولوژیکی نیست بلکه حاوی یک فحوای معنایی است که باید
آن را نشانهشناسی کرد. بدن یک نشانه و یک آیت است که ظهور پدیدارشناختی یافته است.
موریس مرلوپونتی،
برجستهترین پدیدارشناس قرن بیستم، معتقد است که بدن ابژه نیست بلکه جهانی از معنا
و نشانههاست.
هر انسان، یک طرحواره
بدنی دارد و زندگی او یک پروژه است که با بدن او درآمیخته است. بنابراین تفاوت
تجربههایی که ما با بدن خود داریم باعث میشود رفتارها و کنشهای متفاوت از
یکدیگر داشته باشیم.
حکمرانی تنانه
تجربههای زیسته
ما بدنمندی ما را میسازد. ما بر اساس نوع تجربهای که داریم بروز رفتاری متفاوتی
داریم. بر این اساس، میتوان 6 نوع تجربه را از هم متمایز کرد:
1. تجربه مصرفگرایانه؛
تغذیه، تفنن، تنآسایی، ژست و فیگور از جمله توجه به بدن از نوع مصرفگرایانه است.
2. تجربه مولد؛ تفکر،
هنر، مهارت و حرفه از جمله تجربههای مولد بدن است که طی آن بدن آموزش میبیند و
کار و تحقیق میکند.
3. تجربه ارتباطی؛
گفتوگو، همیاری، فعالیت داوطلبانه و اجتماعات مدنی از جمله تجربه ارتباطی بدن
است.
4. تجربه رهایی؛
صراحت، جرأت، آزادگی و دگرگونهاندیشی از جمله تجربههای رهایی بدن است. به عنوان
مثال، همواره تلاش میکنند خود را از مفروضات غلط رها کنند، خود را از عقاید بلوغنیافته
رها کنند، خود را از ایدئولوژی و معرفتهای کاذب رها کنند؛ که در واقع تجربه
نقادی در بدن است؛ تجربه حقگویی است.
5. تجربه استعلایی؛
نیایش، مکاشفه، سلوک، ریاضت، مدیتیشن و یوگا از جمله تجربههای استعلایی بدن است.
6. تجربه مرگآگاهانه؛
بدن به مرگ خویش آگاه است و میداند که میهمان است و ماندنی نیست. این مرگآگاهی،
انسان را به بصیرتی میرساند که در اعمال و رفتار او تأثیر میگذارد.
جسم فانی؛ تن باقی
بر حسب تجربههای
متفاوتی که از بدن و بدنمندی داریم، مداخلاتی درباره بدنمان بعد از مرگ انجام
میدهیم. یکسری از این مداخلات، مداخلات آیینی است، مثلاً برخی توصیه میکنند که
بعد از مرگ در کجا و کدام گورستان و در چه نوع قبری دفن شوند و حتی گاه با عقلی
ابزاری با این مسأله برخورد میکنند و آرامگاههای بسیار ممتازی پیش از مرگ
خریداری میکنند که اینچنین «اقتصاد مرگ»، «بازار مرگ» و «تفاخرات آرامگاهی»
پدیدار میشود.
این قسم از
تصمیمات برای بدن بعد از مرگ، ناشی از یک نوع تجربه از بدن است؛ بنابراین نباید
آنان را قضاوت و ارزشداوری کرد.
اما ممکن است
انسان به شیوه دیگری هم درباره بدن خود بعد از مرگ مداخله داشته باشد که از نوع
اندیشیدهتر است. یکی از اندیشیدهترین مداخلات درباره بدن بعد از مرگ، این است که
فرد «اهدای کالبد» یا «اهدای عضو» انجام دهد که معنای زیستهشده تر از بدن است.
در چنین معنایی از
بدن، «شرف تن» و «فضیلت تن» برجسته میشود؛ چنانکه فرد نمیخواهد بعد از مرگ، فقط
در معنای آیینی محدود شود و در یک روند معمول و طبیعی به خاک سپرده شود؛ بلکه میخواهد
بدن و کالبد او بعد از مرگ، به جریان دانشپژوهی یا بشردوستانه گره بخورد و از این
طریق، به رفاه بشر و تقلیل درد و رنج و بیماری او کمک کند.
بنابراین کسی که
«اهدای کالبد» یا «اهدای عضو» انجام میدهد در واقع در زمان حیات خود برای کالبدش
بعد از مرگ تصمیم میگیرد؛ تصمیمی که در آن «شرف تن» برجسته میشود.
* مکتوب حاضر متن
ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر فراستخواه با عنوان «پدیدارشناسی بدن؛
تنانگی و اهدای کالبد» است که در محل دانشگاه تربیت مدرس ارائه شده است.
بــــرش
مرگی برای گرامیداشت زندگی
«اهدای کالبد» یک فحوای پدیدارشناختی دارد
که نوعی تنانگی ادراک شده و تجربه شده است. نوعی طرحواره و تجربه از بدن، که فرد
بدنش را به مثابه یک پروژه میبیند که با آن زیسته و تجربه کرده است و میخواهد
بعد از مرگش هم این پروژه ادامه پیدا کند.
ممکن است فرد
تجربهای از بدنمندی خود داشته باشد که تصمیم بگیرد تن او در این جهان ادامه پیدا
کند. بنابراین با اهدای کالبد، یک نوع کنش فعالتر و خودآگاهانهتری را نسبت به
بدن خود انجام میدهد و تصمیم به «اهدای کالبد» میگیرد که بدنش به یک سامانه علمی
یا یک مرکز تحقیقاتی آکادمیک سپرده شود تا طبق یکسری هنجارها و اصول اخلاقی به
جریان دانشپژوهی کمک کند.
بنابراین «اهدای
کالبد» نوعی بدنمندی اخلاقی است که سوژه تصمیم میگیرد واپسین حس تملک درباره خود
و اندامش را مدیریت کند و تجربه نثار را شامل حال خود کند. در واقع اهدای کالبد یک
تجربه تکمیلی از عمل نثار است.
حال برای اینکه
مردمان بیشتری در جریان اهدای کالبد قرار گیرند، به لحاظ اجتماعی نیازمند زمینهسازیهایی
هستیم، به عنوان مثال «حکمرانی خوب نظام سلامت» و «حکمرانی خوب نظام دانشگاهی» میتواند
اعتماد به نهاد علم و اعتماد به نهاد سلامت را ارتقا بخشد و متعاقب آن، افراد
بیشتری تصمیم به اهدای کالبد بگیرند.
نقد فراستخواه بر نظریه جامعه کوتاه مدت ، استاد دکتر همایون کاتوزیان
نسخه شنیداری بحث فراستخواه در نشست بررسی کتاب ایرانیان (آذر 1403)
https://t.me/mfarasatkhah/1945
https://t.me/mfarasatkhah/1945
محورهای نقد ضمن توجه به ظرفیتهای موجود نظریه کاتوزیان برای توضیح ایران :
1.هجوم گذشته به حال
2.کم رنگی پویایی شناسی اجتماعی
3.بی توجهی به تداوم نقطه چینی
4.تاریخ با ارقام بزرگ ونه تاریخ جزئیات
5.موجودیت مسلط ساختارها و در پرانتز ماندن عاملیت وکنش
6.سایه روایتهای خلقیاتی دربارۀ ایران
نشست "گفتگو و خوانش کتاب مسئله ی ایران" برگزار می شود
نشست "گفتگو و خوانش کتاب مسئله ی ایران"
روز چهارشنبه 5 دی در سالن حافظ خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار می شود.
به گزارش روابط عمومی خانه اندیشمندان علوم انسانی،
نشست "گفتگو و خوانش کتاب مسئله ی ایران"
به همت گروه علوم اجتماعی خانه اندیشمندان علوم انسانی،
روز چهارشنبه 5 دی 1403 ساعت 17
در سالن حافظ خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار می شود.
سخنرانان این نشست عبارتند از:
مهدی اصل زعیم
داریوش رحمانیان
سیاوش شهریور
مهدی مالمیر
مقصود فراستخواه
دبیر نشست: روح الله نصرتی
شایان ذکر است ورود برای عموم، آزاد و رایگان است.
یادگیری چگونه آموختن
مدرسه ایرانشهر
https://www.instagram.com/p/DDkMY_aMcxB/
آموختنی است خوب زیستن و کشف نفس و شکوفایی ...
آموختن، ظرفیتی پویان ودرونزاست: می توان آموخت که چگونه باید آموخت و ضمن استفاده از همه فرصتها وامکان ها در عالم، خودگردان بود
آموختن و آمیختن
آموختن مهارتهای اجتماعی برای باهم زیستن به نیکی وشرف و فضیلت
می توان آموختن که چگونه گفتگو کرد، در خانه ، با هم نفس خویش، با فرزندان، با همسایگان، با همکاران وهمشهریان، و با موافقان ومخالفان
می توان آموخت سازگاری خلاق را
و می توان آموخت احترام را و توافق را وهمزیستی وهمبودگی وهم افزایی را .. وزندگی جمعی صلح آمیز را
می توان آموخت که ضمن احترام به غیر و احترام به زندگی اجتماعی، فرد مستقلی بود ، آزاده وخودمختار بود ومتفاوت بود و تکینه بود
یلدا و نشانهشناسی
روزنامه ایران ، 29 آذر 1403
https://irannewspaper.ir/8632/1/109042
https://irannewspaper.ir/8632/1/109042
ما نیز مردمی هستیم. وقتی از تاریخمان کم میآوردیم به اسطورهها پناه میبردیم. تاریخ اگر بسامان نیز بود باز اساطیر کهن در ژرفترین اعماق ذهن اجتماعی ما نفَس میکشیدند، میزیستند و بالا و پایین میشدند. این ماییم؛ ملتی با خاطرات ازلی و دیرین. رؤیاهایمان را در داستانهایمان پناه میدادیم و نسل به نسل، با قصهها منتقل میکردیم. از سینهها تا سینهها؛ بار نارضایتیهای تاریخی خود را در شعر و استعاره برمیکشیدیم؛ در سیمرغ و زال، در کمان آرش و در خون سیاوش و در دیر مغان. آرزوها و آمال فروخورده خویش در روشنی مهر و ماه و میترا باز میجستیم و در گرمای نفَسهایمان مراقبت میکردیم. زندگی اینجا جاری بود؛ همیشه همی همچنان.
ما یلدا داشتیم تا در درازترین شب یک فصل سرد، باز به یاد نفَسی متنفس در سحرگاهان دورهم بنشینیم، نیمههای گمشده خویش در یکدیگر بجوییم و با داستانهای بلندمان، از آینده فرزندان خود محافظت کنیم. بزمهای شبانه یلدایی تا شور پایکوبی در جشن سده؛ به شمار چهل میشود و ما در ناخودآگاه جمعی خویش چلّه داشتیم؛ چله کوچک و چله بزرگ! و این یعنی خندیدن به مشکلات، زیستن با دشواریها و صبور بودن و مقاومت کردن، و افتادن، و باز برخاستن و رفتن و برشمردن ایام؛ شمارشی در کاملترین شمار که چهل بود. این یعنی تصمیم به امیدواری در مواجهه با اسباب نومیدی بسیار، یعنی دوست داشتن زندگی با همه دشواریها و نشیب و فرازها، یعنی شجاعت بودن در این سرزمین، یعنی رقص در میانه میدان. و چنین بود یلدا و چنین بود سده. یلدا هر سال یک بار و برای همیشه در گوشهایمان نجوا میکند که پشت هر وضع سترونی، امکان باروری و نوزایی هست و در نومیدی بسی امید است، و پایان شب سیه،سپید است.
چرا یک جامعه با همه صعوبت ایام خویش اصرار به ماندن دارد؛ برای اینکه در سطح هستیشناختی و انسانشناختی این فرهنگ، چیزی هست که تا حد زیاد در برابر تغییرات در طول زمان بزرگ، طی دورانهای مختلف مقاومت میکند. از عهد قدیم تا دوران جدید این لایههای عمیق معنایی با ما ایرانیان هستند در رنگینکمان خوشنقش تنوعات قومی و زبانی و آیینیمان. در عمیقترین ساختارهای معرفتی ما، نشانهشناسی هست. سنتهای دیرین ایرانی حاوی نوعی پدیدارشناسی کائنات بود. تجربه زیست در این سرزمین، به تفسیر و تأویل طبیعت و تاریخ خود چنگ میزد: از خورشید و ماه، معنای نور و روشنی میگرفت. از شب، تاریکی گذران میفهمید. از دشت و دمن، رویش و زندگی میآموخت و ایهام غزلی را به فال نیک میگرفت!
ما از باغ و راغ و مرغزار، داد و دهش و بخشایش و ثمربخشی میفهمیدیم، آن سوی شب تار، به صبحدمی باور داشتیم، از نظم کائنات با همه بینظمیهایش، به اصالت درستی و نیکی و به ترازو و به عدل و داد ایمان میآوردیم، نوروز، یادواره مکرر رویشهای نابهنگام در این سرزمین بود و تبسمهای ملیحمان به فصل سرد را با خود حمل میکرد و حاوی روح جمعی بود، و صلای آشنایی داشت و یادواره «مبادله لطف» بود برای محافظت از سرمایه اجتماعی پیوند و همدلی خویش در برابر گزند روزگار.
ما به اهتزاز خاک سرد باور داشتیم و شکوفایی نابهنگام را میفهمیدیم. اهریمن، معنایی بود که ما از شرارت نهفته در عالم گرفته بودیم تا همواره نگران تاراج فضیلتهایمان باشیم. چنین بود سنتهای ایرانی ما از حکمای خسروانی تا اشراق و عرفان؛ که مثنویاش با وجود مرور ایام دراز، هنوز همنشین حلقههای جوانان ماست و حافظش از آن سوی سدههای دور با عمیقترین نیات و احساساتمان آشناست.
آینده دین ومرجعیت دینی
بحث فراستخواه در پانزهمین سالگرد درگذشت آیت الله منتظری
30 آذر 1403 ساعت ده صبح
پخش زنده اینستاگرامی
ناصر مهدوی، هاشم هدایتی، محمد تقی فاضل میبدی، مقصود فراستخواه