مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

فاجعه بندر از منظر اخلاق در علوم وفناوری


پنل بحث :

کامبیزنوروزی، عباس آخوندی  و  مقصود فراستخواه

در انجمن ایرانی  اخلاق در علوم وفناوری 

دوشنبه 12 خرداد 1404 

آغاز بحث : چهار ونیم عصر



ایرانیان و زیستن در وضعیت های ناصلح

ایرانیان وزیستن در وضعیت های ناصلح

سخنرانی فراستخواه

در ششمین کنفرانس صلح وحل منازعه

 دانشگاه تهران

خرداد 1404

اینجاhttps://t.me/mfarasatkhah/2282 


ونیز گزارشی از بحث در اینجا:

https://iqna.ir/fa/news/4284998/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AC%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%E2%80%8C%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D8%B5%D9%84%D8%AD-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B7-%D9%86%D8%A7%D8%B5%D9%84%D8%AD

https://iqna.ir/fa/news/4284998/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AC%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%E2%80%8C%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D8%B5%D9%84%D8%AD-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B7-%D9%86%D8%A7%D8%B5%D9%84%D8%AD

سجاد محمدیان:

به گزارش خبرنگار ایکنا، ششمین همایش بین‌المللی صلح و حل منازعه از ۵ تا ۷ خرداد در دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران در حال برگزاری است. 

 مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس و استاد موسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی امروز ششم خرداد با موضوع «زندگی در وضعیت ناصلح» طی سخنانی گفت: تاریخ نویسی‌های فارسی در کلان روایت جنگ صورت گرفته‌اند. ‌گویا در تاریخ ایران تجربه‌های صلح وجود داشته است ولی به قدری کلان روایت بی‌نظمی، ناپایداری و جنگ وارد تاریخ ما شده که تجربه‌های صلح پنهان شده‌اند. تاریخ خصیصه گفتمانی دارد و ساخته می‌شود؛ برساخت تاریخ ما به گونه‌ای بوده است که در پاره خط‌های میان جنگ‌ها، صلح و نظم‌هایی وجود داشته است که کمتر دیده شده و در سایه قرار گرفته‌اند.

 وی ادامه داد: ایران یک تداوم پاره خطی داشته است اما در کنار این دیدگاه که ایران یک جامعه کوتاه مدتی است نگاه دیگری وجود دارد که ایران کاملاً یک جامعه کوتاه مدت نیست بلکه جامعه‌ای با تداوم پاره خطی است که نظم‌ها و صلح‌هایی در آن پاره خط‌ها وجود داشته است. هر فاتحی که در تاریخ آمده سعی کرده تا روایت‌هایی ناصلح را برجسته کند و بگوید که همه‌چیز به هم ریخته بود و من آمدم، آن را درست کردم.

 فراستخواه افزود: این سرزمین هشت هزار سال زندگی و تاریخ دارد که در آن اقتصاد، فرهنگ، هنر و... وجود داشته است. همچنین شواهدی هست که در ایران آبادی و آسودگی بوده و مردم در آن پاره خط‌ها در آسایش زندگی می‌کردند؛ ولی متأسفانه گفتمان ناصلح حاکم شده و زیست مردم در میانه‌های ناصلح‌ها در حاشیه مانده است. 

 سرفصل‌های حیات‌بخش زیستن در شرایط ناصلح

این استاد دانشگاه اظهار کرد: سؤالی که وجود دارد این است که ایرانیان چطور در شرایط ناصلح دوام آوردند، زندگی کردند و در صلح زیستند؟ من با به دست آوردن شواهدی توانستم به این سؤال پاسخ دهم که علت آن چند سرفصل دارد که می‌توان به نهادهای اجتماعی خاندانی، ریش‌سفیدی و کدخدایی ایران؛ خلق جهان‌های موازی؛ روحیه شاعرانگی و عرفانگی در ایران؛ هنجارهای همبستگی ایرانی؛ مناسک آشتی در ایران، سنت‌های پهلوانی ایرانی، عملگرایی و خرد عملی در ایران؛ تجربه‌های میان بودگی در ایران و... اشاره کرد. 

 خاندان‌های ایرانی حافظان صلح و ثبات ایران

وی ادامه داد: نهادهای اجتماعی مثل وجود خاندان‌ها در ایران وجود داشته است. اساساً ایران به جای اینکه یک جامعه طبقاتی باشد در آن خاندان‌ها حضور داشتند که با سنت‌های کدخدایی و ریش‌سفیدی می‌توانستند صلح‌ و ثبات‌ را در وضعیت‌های ناصلح شکل دهند؛ مثلاً خاندان‌های «آریوزنتو» ایران را در دوره ماد در برابر آشوریان حفظ کردند خاندان‌هایی مثل «اترو» در هنگام حمله اسکندر و سلوکیان، خاندان «نوبخت» در هنگام حمله عرب، خاندان «جوینی» در هنگام حمله مغول، خاندان «فراهانی» در دوره معاصر و خاندان «فروغی» در جنگ‌های جهانی ایران را حفظ و از زندگی در شرایط ناصلح مراقبت کردند. 

 فراستخواه تصریح کرد: هر قدرتی که می‌توانست سنت‌های اجتماعی، خاندان‌ها و طبقات اجتماعی را حفظ کند دوام بیشتری داشت و صلح و ثبات را در جامعه ایجاد می‌کرد. مطالعه این شواهد تاریخی نشان دهنده این است که در این سرزمین عقلانیت و خرد عملی‌ وجود داشته است که ایران در سایه این‌ خردمندی‌ها توانسته دوام بیاورد.

 نجات ایران با حضور خاندان جوینی در دوره مغول 

وی با بیان اینکه خاندان جوینی در دوره مغول روح سازگاری داشتند که توانستند تدبیر دولت را فراهم آورند گفت: تاریخ جهانگشای جوینی نمونه بارز این مبحث است. «عطاملک جوینی» جوانی بود که وارد دستگاه «امیرارغوان» شد، رشد کرد و هوش و نبوغ ایرانی را نشان داد که درون دستگاه مهاجم رفت و آن را به تدبیر دولت سوق داد. به تدبیر عطاملک جوینی زیرساخت‌ها حفظ شد، کاریزها ساخته شد، شهرهایی با سیستم آبیاری توسعه پیدا کرد و حمایت‌های اجتماعی برای ایرانیان به راه انداخت مثلاً در آن زمان برای هر تألیف صد دینار زر سرخ تعریف کرد و دانشمندان و فضلا را حمایت کرد که نام افرادی مثل خواجه نصیر طوسی، صدرالدین ارموی، سعدی و... در این دوره می‌درخشد. بنابراین ایرانیان خاندان‌ها و نهادهای اجتماعی داشتند که تولید هنجار، رابطه و عقلانیت می‌کردند و در شرایط ناصلح تا جایی که می‌توانستند دوری از صلح، ثبات، تولید و زندگی را در این سرزمین ایجاد و مراقبت می‌کردند.

 ایجاد صلح در هنگام ناصلحی با خلق جهان‌های موازی

فرستخواه با بیان اینکه خلق جهان‌های موازی دومین سرفصل است ادامه داد: ایرانیان زیر آواری که با حمله‌ها و جنگ‌های متعدد بر سر آنها آمده است جهان‌های موازی ساختند تا در آن جهان‌های موازی زندگی کنند. دنیایی بر سر ایرانیان آوار می‌شود اما ایرانیان زیر این آوارها جهان‌های موازی می‌سازند و زندگی می‌کنند تا بتوانند نفس بکشند و زندگی کنند؛ مثلاً فردوسی جهانی از زبان ساخت و ۳۰ سال برای ساخت این جهان تلاش کرد تا زبان فارسی را حفظ کند. او جهانی موازی ساخت تا ایرانیان با تاریخ، داستان‌ و اساطیر خود زندگی کنند و آن را فراموش نکنند. فردوسی با روایت این داستان کاری کرد تا ایرانیان همچنان به زندگی آری بگویند و وضعیت صلحی در وضعیت ناصلح ایجاد کنند. 

 وی افزود: ابوریحان بیرونی نمونه دیگری از حضور در عرصه علمی است که در دوره غزنوی زیست کرد و به تعلیم، تحقیق و پژوهش پرداخت. مولانا در دوره حمله مغول حضور داشته است. او برای ایرانیان جهانی معنوی می‌سازد تا وقتی دنیای واقعی و مادی ایرانیان از بین رفته است بتوانند زندگی را ادامه دهند و تاریخ را طی کنند. حافظ در زمانی زندگی می‌کرد که شیراز پر از منازعه بود اما حافظ جهانی از غزل ساخت که در آن صلح و همبستگی رواج دارد. غزلیات حافظ تا امروز در کنار سجاده‌های ایرانی به ما شور زندگی و جرئت زیستن و دوام می‌دهد و می‌گوید «یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است/ ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری است»

 ایرانیان و جست‌و‌جوی صلح در شرایط ناصلح

فراستخواه تصریح کرد:‌ تجربه زیسته ایرانیان نشان می‌دهد که در شرایط ناصلح در پی صلح بودند و آن را به وجود می‌آوردند. نمونه دیگر آن هنجارهای همبستگی است؛ مثل سنت تقسیم آب در ایران که یک نمونه صلح ایرانی است. مردمانی با آب محدود ولی با تقسیم منابع سعی می‌کردند تا ثبات را فراهم کنند. اگر تاریخ ایران مدام پر از بی‌ثباتی و جنگ می‌بود ما نمی‌توانستیم هشت هزار سال دوام بیاوریم و حیات ذهنی و روانی داشته باشیم. 

 وی گفت: امروز با دنیا تنش داریم اما درون ملت و جامعه معنای صلح و مقاومت اخلاقی برای صلح وجود دارد و صدای صلح در سینه‌ها نهفته است؛ پیمایش‌ها نیز این موضوع را تایید می‌کند و مردم در زندگی خود صلح را دنبال می‌کنند. ابتکارات مرزی و تجربه‌های در میان بودگی نشان می‌دهد که چطور ایرانیان توانستند وساطت کنند و توافق‌هایی ایجاد کنند و شرایط ناصلح را از طریق آن توافق‌ها به زندگی و تجربه‌هایی از صلح تبدیل کنند؛ مثل مناسک آشتی که «نوروز» یک از مراسم‌های مبادله لطف و آشتی است.

 


قصه پر غصه دانشگاه


tthttps://www.ibna.ir/news/535238/%D9%82%D8%B5%D9%87-%D9%BE%D8%B1-%D8%BA%D8%B5%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86p://     

فراستخواه:‌ اساساً دانشگاه داشتن در ایران قصه پر غصه‌ای است. یعنی نهاد علم بخشی از طرح اجتماعی ایران و طرح تجدد و تمدن است و اگر ایران یک طرح ناتمام است

سرویس تاریخ خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سیاوش پارسامنش: کتاب «از دارالفنون تا امیرکبیر» نوشته عباس عبدی، به بررسی تاریخ دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی‌تکنیک تهران) از زمان تأسیس آن به عنوان دارالفنون تا تحولات و رشد آن دوشنبه ۵ خردادماه ۱۴۰۴ در نشر نی بررسی شد.

قصه پر غصه دانشگاه در ایران

عباس عبدی: دانشگاه از زیر بته به عمل نیامده است

عباس عبدی، مولف کتاب «از دارالفنون تا امیرکبیر» در این نشست گفت: نوشتن من به جز بخشی از پژوهش‌هایم دل‌نوشته است، یعنی فقط برای دلم انجامش می‌دهم. دریافت پول در قبال برخی از پژوهش‌ها برایم مهم است ولی برخی موضوعات در این قالب نمی‌گنجد، اگر بخواهم مثالی در این مورد بیان کنم باید بگویم من دو پژوهش در مورد نامگذاری به انجام رساندم که حاضر بودم هر دو را بدون دریافت پول به انجام برسانم. برای اینکه همیشه فکر می‌کردم که این یک پژوهشی است که به طور کاملاً دقیق می‌تواند تحولات اجتماعی ایران را نشان بدهد و می‌تواند به من، به شما، به دیگران و به حکومت کمک کند تا ببینند که چه تغییری در حال رخ دادن است. حتی از نظرسنجی هم معتبرتر بود، از این موارد داریم، مثلاً جامعه‌شناسی حقوقی از این دست است. چیزی که همیشه مسئله شخصی من بوده است، که شکاف بین موقعیت حقوق در ایران ناشی از چیست؟

وی افزود: این وضعیت فلسفه حقوقی که در ایران است، به لحاظ نظام حقوقی موجود به شدت ویرانگر است. می‌توان نشان داد که چرا این اتفاق رخ می‌دهد. طبعاً همه یادداشت‌هایم نیز در همین قالب دل‌نوشته‌ها دسته‌بندی می‌شوند. به ندرت ممکن است یادداشتی را به توصیه و درخواست کسی نوشته باشم. هر دو کتاب من «جنبش دانشجویی» و «از دارالفنون تا امیرکبیر» این‌گونه است.

عبدی بیان کرد: «جنش دانشجویی» را نشر نی به چاپ رسانیده که چاپ نخست آن به اتمام رسیده است. انگیزه‌ام در نوشتن آن کتاب ابتدا خیلی بیشتر از این بود. از آنجایی که خودم هم جزیی از این جنبش دانشجویی بودم، هدف من آن بود که آن چیزی را که دانشجویان در آن زمان می‌دیدند و تجربه آن را داشتند، بتوانم منعکس کنم. اسامی بالای صد و اندی نفر که آنان از استادان و دانشجویان قبل از انقلاب بودند در ابتدای کتاب آورده شده است، با این افراد طی دو یا سه جلسه گفت‌وگو شده و تجربیات آنان در یک قالبی درآمده است که خواننده با خواندن کتاب متوجه چگونگی فضای عمومی کشور در آن مقطع زمانی می‌شود. چون خواننده می‌تواند فضای عمومی پلی‌تکنیک را به کل کشور تعمیم بدهد. اینکه چگونه اینها نگاه می‌کردند،

حتی آدم‌هایی که می‌آمدند و صحبت می‌کردند. اینکه چه کار خطرناکی انجام گرفته است و چه آدم‌هایی کشته شده‌اند. قصد ما این نیست که بزک کنیم، حداقل برداشت خود من این است و در آن کتاب بیشتر سعی کردم، فضایی را که وجود دارد، بیان کنم.

وی در ادامه گفت: البته یک ضعفی هم دارد، بخشی از جنبش دانشجویی که جنبش چپ مارکسیستی بود، کمتر در دسترس بودند ولی با همان تعداد در دسترس هم من تا جایی که توانسته‌ام سعی کردم دیدگاه‌شان را بیان کنم. ولی سعی کردم کاملاً منصفانه باشد و خود این افراد هم که می‌خوانند نگاه منفی به رویکرد ماجرا ندارند. اما ماجرای کتاب «از دارالفنون تا امیرکبیر» فرق می‌کند. ماجرای این کتاب این است که همیشه فکر می‌کردم این نهادی که امروز به عنوان دانشگاه می‌بینیم، چه دانشگاه تهران باشد، چه دانشگاه صنعتی شریف باشد و چه دانشگاه امیرکبیر و… یک نهاد است و از زیر بوته که به عمل نیامده است. به عنوان یک نهاد فرآیندهای پیچیده‌ای در پشت آن بوده است. اهدافی وجود داشته که حتی ممکن است در عمل هیچ ربطی به آن اهداف پیدا نکرده باشد. به خصوص در مراحل اولیه چهره‌ها نقش مهمی در ماجرا داشتند و می‌توانستند بازیگران مهمی در مسیر درست یا مسیر غلط باشند. دیگر اینکه من فکر می‌کردم که دانشگاه پلی‌تکنیک نیاز دارد تا تاریخ آن نوشته شود، اما چرا من انگیزه انجام این کار را داشتم، باید بگویم دلیل اصلی این بود که یا باید مدیریت دانشگاه انگیزه داشته باشد، معمولاً مدیریت دانشگاه به دلایل مختلف به خصوص بعد از انقلاب پایداری سیاسی ندارند و می‌خواهند کسی را انتخاب کنند که در قالب موردپسند آنها بنویسد، که شعاری می‌شود و فایده‌ای ندارد.

عبدی افزود: همیشه گفته‌ام و اکنون نیز می‌گویم که این فرصت را از دست ندهیم، هر چه که جلوتر می‌رویم حافظه ضعیف‌تر می‌شود یا افراد مطلع از دسترس خارج می‌شوند، به همین دلیل در دوره آقای روحانی من به دکتر معتمدی و دکتر رازفر، رئیس دانشگاه و معاون دانشگاه گفتم که چنین کاری را به انجام برسانیم که آنها بسیار استقبال کردند. چون این کتاب باید مستقیم با همت دانشگاه انجام می‌شد و با کتاب قبلی که می‌توانست با دانشگاه ربطی نداشته باشد، فرق داشت. بنابراین آنها هم تایید کردند و خوشبختانه قبل از اینکه دولت تغییر کند، در سال ۱۴۰۰ این کتاب تالیف و تحویل دانشگاه شد، این‌گونه بود که بعد از تغییر مدیریتی، قطعاً مدیر جدید از این کتاب خوشش نخواهد آمد، حتی من می‌خواستم که نامم نیز بر روی کتاب نباشد و فقط کتاب به چاپ برسد، یعنی این محدودیت‌ها را هم نداشتم. کتاب ابتدا در اختیار انجمن فارغ‌التحصیلان قرار گرفت و سپس از سوی این انجمن در اختیار نشر نی قرار گرفت. کل ماجرا هم در شکل‌گیری اینکه چه اتفاقی افتاد که پلی‌تکنیک از چند سوله محدود به وضعیت کنونی رسیده است، سیر بسیار مهمی است که چون جنبش دانشجویی از قبل کار شده بود، دیگر آن را تکرار نکردم و بسیار کم به آن پرداخته‌ام. ولی وضعیت روسای دانشگاه و نحوه تامین اعتبارشان، مشکلاتی که به دلیل اعتراضات بروز کرده بود، در واقع ساواک، امنیت و همه اینها یک مراحلی را به دنبال داشت که تا مرز انحلال پیش رفت.

وی بیان کرد: در نهایت می‌خواهم بگویم که سعی شده است اتفاقاتی در این کتاب نشان داده شود، مهم‌ترین بند مهندس نفیسی است، او از خانواده خوبی و آدم کارآمدی نیز بود و ایده‌هایی هم داشت و او بر روی پلی‌تکنیک سرمایه‌گذاری کرد و گام اولیه را او برداشت و گام بعدی هم که دکتر مجتهدی است. یعنی این دو هستند که در اصل می‌توان گفت به پلی تکنیک مقام دادند و بعد از مدتی که قطعی شد، دیگر مسئله خاصی نبود. اما در مجموع می‌خواهم در این کتاب توضیح بدهم که این دانشگاه چگونه شکل گرفت و چگونه گسترش پیدا کرد. به دانشگاه پلی تکنیک دانشکده می‌گفتند، چون بیشتر دانش‌جویان مهندسی در آن حضور داشتند، رشته‌های دیگر نداشت و بعدها رشته‌های علوم اضافه شد و به دانشگاه صنعتی تبدیل شد. در نهایت اینکه از دانشکده‌ای با صد و اندی دانشجو و با یک امکانات حداقلی چگونه با مشارکت رئیس دانشگاه این دانشگاه طی بیست سال به دانشکده پلی تکنیک رسید، تقریباً می‌توان گفت که در دهه پنجاه یک دانشکده جاافتاده‌ای بود و بعد از انقلاب تقریباً تا سال ۱۴۰۰ جهش بعدی آن بعد از جنگ رخ می‌دهد، به نظر من مطالعه این تغییرات از این نظر بسیار مهم است که نهاد علم در اینجا از چه مقطعی از این دوره تاریخی ایران متحول شده است.

مولف کتاب «از دارالفنون تا امیرکبیر» بیان کرد: دانشگاه پلی تکنیک جزء مجموعه دانشگاه‌های نسل اول بودند. می‌خواهم بگویم که چگونه روابطی بین دانشجویان، استادان و مدیریت دانشگاه و همین‌طور سیستم حکومتی در این مسیر طی شد. ولی در عین حال بخش سیاسی دانشگاه همچنان مانند گذشته باقی مانده است و هنوز هم کم و بیش وجود دارد. این مجموعه چیزهایی است که من سعی کردم، در این کتاب با استفاده از اسناد خود دانشگاه، اسناد مرکز اسناد و اسناد ساواک و… نشان بدهم. بعد سعی شده است که اطلاعات دهه اخیر به خوبی جمع‌آوری شود تا تصویر روشنی از دانشگاه داده شود. اتفاقی که در پلی‌تکنیک رخ داد، طرح جامع پلی‌تکنیک است که این اتفاق برای دانشگاه تهران هم رخ داده است، بودجه زیادی می‌خواهد. ولی این دانشگاه‌ها را از فشار داخلی آنها بیرون آورده‌اند. طرح پلی‌تکنیک نیز همین‌گونه است.

عبدی در ادامه گفت: کوشش کردیم نیروهایی که در دانشگاه تربیت شده‌اند و رفته‌اند و موفق هستند و همین‌طور کارآفرینان دانشگاه را معرفی کنیم که همه از بنیان‌های صنعت هستند. البته در حد محدود انتخاب کردیم و امکان بیان در تعداد زیاد وجود نداشت. آنهایی که در حوزه سیاست از چهره‌های شناخته شده بودند یا در حوزه علم پیشرفت داشته‌اند، معرفی شده‌اند. فکر می‌کنم که تصویری داده شده است، که خواننده را چه پلی‌تکنیکی باشد و چه نباشد، می‌تواند با سیر و تحول یک نهاد علم همراه کند. به هر حال من فکر می‌کنم که این ارزشش را داشت که انجام شود و بسیار خوشحالم. چون جنبش پلی‌تکنیک را به هر حال می‌توانستم انجام بدهم، اما این را اگر دانشگاه نمی‌پذیرفت، الان در وضعیتی بودم که دیگر توان چنین کاری را نداریم و باید از دوستان کمک بگیریم.

قصه پر غصه دانشگاه در ایران

دانشگاه داشتن در ایران قصه پر غصه‌ای است

در ادامه مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس و کارشناس مسائل آموزش عالی گفت: من بحثم را از اینجا شروع می‌کنم که اساساً دانشگاه داشتن در ایران قصه پر غصه‌ای است. یعنی نهاد علم بخشی از طرح اجتماعی ایران و طرح تجدد و تمدن است و اگر ایران یک طرح ناتمام است، در واقعی بخشی می‌خواهد با دانشگاه به اتمام برسد و تحقق پیدا بکند. دانشگاه نهاد بلوغ و نهاد علم است و نهادی است که معنا، ارتباط و فضا تولید می‌کند. آگاهی اجتماعی تولید می‌کند. سبک زندگی بچه‌ها را نشان می‌دهد و خیلی با اطمینان زمانی که بچه‌ها وارد دانشگاه می‌شوند، وارد یک سپهری می‌شوند که هویت‌ها و سبک زندگی تازه را به دنبال دارد. در نتیجه دانشگاه یک نهاد اجتماعی است. فرزند شهر است. در بطن شهر به وجود می‌آید و مدام با شهر زندگی می‌کند. ما می‌توانیم با موردپژوهی و موردکاوی‌های دانشگاه‌ها یعنی دانشگاه به دانشگاه اینها را مورد مطالعه موردی قرار بدهیم و اگر این موردپژوهی‌ها در مورد اینکه دانشگاه چگونه شکل گرفته، چالش‌هایی که در حین تحکیم با آنها روبه‌رو بوده، یا چالش‌ها و پیچ و خم‌هایی را که پشت سر گذاشته است، در نهایت چه تاثیری بر روی تحول و توسعه ایران داشته است. اساساً از نظر پدیدارشناختی در آنچه تجربه‌هایی به بار نشسته است و چه نوع فضایی ایجاد کرده است و این فضا حامل چه تجربه‌هایی بوده است و از آنجا چه جنبش‌های فکری و اجتماعی و انواع پویش‌های مختلفی که دانشگاه مصدر آن بوده است.

وی افزود: ما با این موردپژوهی‌ها که به اشباع می‌رسد، در سطح ملی اگر چند ده دانشگاه را خوب موردکاوی کنیم، می‌توانیم به منطقی دست پیدا کنیم که نشان می‌دهد، منطق پویایی‌ها و پیدایی‌های دانشگاه‌های ایران چه بود. دانشگاه چگونه در ایران پیدا شده و پیدایی پیدا کرده و آیا موفق بوده است یا نه؟ که می‌توانیم منطق آن را دربیاوریم. من خودم در حدود بیست مورد را به انجام رسانده‌ام. اگر اینها به اشباع برسد، می‌توانیم با دانشگاه‌های خارجی مقایسه کنیم. اینکه از چه مسیرهایی به وجود آمده‌اند و پیامدهای آنها چه بوده است؟ برای فهم توسعه در ایران و موانع و فهم ایران معاصر در دویست یا صد سال اخیر که یک سویه آن در دانشگاه بوده است و ما می‌توانیم این قواعد را برداریم. من دقت کردم که به مناسبت انتشار این کتاب بیایم و یکی دو تا از این منطق‌ها را از طریق مطالعه موردی از طریق شواهد بتوانیم دربیاوریم.

فراستخواه بیان کرد: خیلی سریع اینها را به صورت فهرست‌وار عرض می‌کنم؛ قاعده اول پویایی‌شناسی اجتماعی است. جنبش علمی در ایران، نهاد علم در ایران در دامن یک پویایی‌شناسی اجتماعی به وجود آمده است. این یک قاعده است و قاعده به ما می‌گوید که اساساً دانشگاه فرزند شهر است و در ایران هم دانشگاه از دل یک پویایی‌شناسی اجتماعی به وجود آمده است. من خوشبختانه دانشجویان دکتری را که دیدم، خوشحال شدم که این دوستان، نسل جدید علمی ایران به صورت تخصصی مشغول کار هستند. این مدرسه ایران و آلمان در سال ۱۲۸۶ یعنی یک سال بعد از مشروطه که در میدان مشق و آن ضلع غربی خیابان قوام با معماری استاد عبدالله میرزایی به وجود آمد، این در دامن مشروطه به وجود آمده است. ما یک جنبش اجتماعی به نام مشروطه داشتیم که در دامن مشروطه و یک سال بعد از آن مقدماتی شکل گرفت و تحولاتی به وجود آمده است که فهم اینکه دانشگاه در خلا به وجود نمی‌آید و در دامان مشروطه دانشگاه را بافتمند می‌کند. یعنی ما می‌توانیم زمینه‌کاوی کنیم که دانشگاه در چه زمینه‌ای به وجود می‌آید و منطق آن را متوجه شویم. پیشرفت پلی‌تکنیک هم بعداً در دامن جنبش نوسازی ایران به وجود آمد. یعنی در دوره پسامشروطه و در دهه ۱۲۹۰ و ۱۳۰۰ شمسی که دوره رضاشاه بود، جنبش نوسازی راه افتاد و در ذیل این جنبش نوسازی بود که عقیده رشد پروسه نوسازی دانشگاه، همین‌طور که در این کتاب هم آمده است، در دوره پهلوی اول شکل گرفت و همین‌طور پیشرفت‌های بعدی نیز در دوره بعدی.

وی در ادامه گفت: پس ببینید فرهنگ دانشگاهی پلی‌تکنیک تهران از طریق مشارکت در مسائل اجتماعی شکل گرفت. یعنی دانش‌آموختگان این دانشگاه در هر جای دنیا که حضور داشته باشند، ذهن آنها سرشار از تجربه‌ها است و حافظه آنها با خاطرات پر است. یکی از خاطرات آنها زلزله بویین زهرا است. یعنی هم مشروطه، هم جنبش نوسازی و هم زلزله و… بچه‌ها در این بستر است که نهاد علم را به وجود می‌آورند و جنبش علم‌آموزی مدرن ایران را دنبال می‌کنند. این مسئله در اروپا نیز همین‌طور بوده است. «سرگذشت سوانح دانشگاه ایران» کتاب من است که آن را برای مطالعه به علاقه‌مندان پیشنهاد می‌کنم. در این کتاب من توضیح داده‌ام که در اروپا هم دانشگاه‌هایی مانند آکسفورد، کمبریج، فرانکفورت و… چگونه در اروپا و آمریکای شمالی و آسیا با همین منطق جهانی شکل گرفته است.

قصه پر غصه دانشگاه در ایران

نهاد علم بخشی از طرح اجتماعی ایران و طرح تجدد و تمدن است

فراستخواه افزود: پس دوستان این مطالعات به ما می‌گوید که ایران چه منطق‌هایی داشته و با چه منطق‌هایی اوج می‌گرفته است. با چه منطق‌هایی در حضیض می‌ماند و چگونه ما موفق می‌شدیم و چگونه شکست می‌خوردیم؟ داستان موفقیت و داستان شکست ما بخشی از طریق مطالعه دانشگاه قابل پی‌جویی است. خوشا ملتی که اگر شکست می‌خورند، داستان شکست دارند. ما داستان شکست نداریم و گاهی داستان پیروزی‌هایمان را داستان فتوحات می‌نویسیم اما داستان شکست نداریم. همه ما از موفقیت‌ها می‌گوئیم و کسی را نداریم که بگوید من ۲۰ سال کار کرده‌ام و شکست‌هایم را یک کتاب کرده‌ام. منطق دوم این است که در ایران ساختارها متحجر و کودن هستند. خیلی با هوش اشباع نشده‌اند، اما پس چگونه است که ایران چند هزار سال دوام آورده است؟

وی بیان کرد: در ایران ساختارها تعیین‌کننده نبوده‌اند. بیشتر عاملان انسانی بودند که تعیین‌کننده بوده‌اند. عاملیت‌ها بوده‌اند که تعیین‌کننده بودند. در ایران بیشتر عاملان انسانی هوشمند بودند که کار ناتمام ایران را دنبال می‌کردند. درست است که ساختار مهم است و ما اراده‌گرایانه نگاه نمی‌کنیم و اراده‌گرایانه از نظر جامعه‌شناسی قابل دفاع نیست اما علت عاملان انسانی ایران بودند که هوشمند بودند و در ایران همیشه تعیین‌کننده است وگرنه اگر ساختارها کار کند، خیلی از کار ایران می‌ماند. در نتیجه در دانشگاه هم متوجه می‌شویم عاملانی که تعیین‌گر هستند، تعیین‌گرند و منتظر نمی‌شوند تا جاده کشیده شود، میدان فراهم شود تا کار کنند. اینها خودشان میدان پیدا می‌کنند و فضا ایجاد می‌کنند. خلاقیت می‌کنند و ماهی کوچولوهای خلاف جریان آب هستند. جا دارد که در ادامه در مورد محمود احتشام مدرسه ایران و آلمان تا حبیب نفیسی که خوب کار شده است تا محمودعلی مجتهدی کتاب خاطرات محمود احتشام را که محمد مهدی معتمدی کار کرده و منتشر شده است، ببینید. محمود احتشام یک عامل انسانی را در مدرسه ایران و آلمان نشان می‌دهد که خیلی موثر بوده است. او عضو انجمن معارف بود، انجمن معارف اولین نهاد غیردولتی ملی ایران در حوزه تفکر، آموزش و تعلیم و تربیت مدرن بوده است. انجمن معارفی که در آن رشدیه و امین‌الدوله پیشامشروطه بوده است. در دوره عهد مظفر بیشتر بوده است و البته قبلاً هم با ناصرالدین شاه در آن دوره همزمان بوده، بعدها که رشدیه آمد و انجمن معارف را تشکیل دادند، یکی از اعضای فعال آن همین احتشام‌السلطنه بوده است.

فراستخواه در ادامه گفت: من می‌خواهم منطق را بگویم. عاملان در ایران تعیین‌کننده هستند. یعنی باید به فکر کنشگرانی باشیم که مبتکر و خلاق باشند و بتوانند نهاد ایجاد کنند، بتوانند تاسیسات مدرن ایجاد کنند. بتوانند جریان راه بیندازند و فضا تولید کنند. بتوانند جنبش ایجاد کنند و در سر زمان درست اعتراض کنند و راه پیدا کنند و در زمان درست تواضع ایجاد کنند که این خیلی مهم است. این یکی از چیزهایی است که در مدرسه ایران و آلمان تا پلی تکنیک یکی از قاعده‌هایی که می‌بینیم، مثلاً اطلاعات نفیسی را مولف خیلی خوب در این کتاب آورده است و نشان می‌دهد که چقدر این آدم به عنوان یک عامل انسانی توانسته است راه باز کند. مقاومت اخلاقی و مقاومت ذهنی و مقاومت تاب‌آوری داشته باشد و بتواند کاری را پیش ببرد. البته من به عملکرد احتشام وارد نمی‌شوم ولی برای اینکه دوستان علاقه‌مند شوند و مطالعه کنند، می‌گویم که او به ایده‌آلیزم آلمان توجه داشت. در پشت صنعت آلمان فلسفه و تفکر قرار داشت و خودبخود به وجود نیامده است. فرهنگ سنجش‌گری و فکر سنجش‌گری بود که از دل آن به وجود آمد. او دگرباره می‌اندیشد و به همین خاطر بود که برداشتند و او را محترمانه به کردستان تبعید کردند و کاری به او دادند. او نماینده مجلس مشروطه بود. او دومین رئیس مجلس و تحصیل‌کرده دارالفنون و ناراضی از دارالفنون بود. او در دارالفنون تدریس کرده بود اما منتقد دارالفنون بود و معتقد بود که نحوه تدریس در دارالفنون مشکل دارد و می‌خواست نهاد چالاک‌تری به وجود بیاورد. جالب است که اینهمه به آلمان توجه داشت و به شدت بر نفوذ آلمان بر سیاست ایران حساس بود و می‌خواست که آلمان بر سیاست ایران نفوذ نداشته باشد، بلکه بتوانیم از تجربه‌های ایده‌آلیزم، تفکر و تجربه‌های فلسفی و صنعتی آن استفاده کنیم.

وی افزود: به هر حال این نفیسی بود که در ابتدای شکل‌گیری این نهاد یک آدم موسس بود. ما در ایران کنشگرانی نیاز داریم که موسس باشند. جریان‌ها و نهادهای تازه تاسیس کنند. نوع‌آور باشند و راه تازه‌ای باز کنند و افق‌گشایی کنند. یعنی در همین کتاب ذکر شده است که نفیسی می‌گوید، ایرانی هر کاری بخواهد، می‌کند. این فکری است که می‌تواند از آن جریان پلی‌تکنیک به وجود بیاید. شخصیت سوم بعد از احتشام و نفیسی، مجتهدی است. مجتهدی در اینجا هم درخشید، همان‌طور که در البرز و صنعتی آریامهر درخشید. برای دوستان جوان‌تر می‌گویم که مجتهدی می‌گوید که من متعلق به ایران هستم و مردم فرزندان خود را به من سپرده‌اند. این حس شریف و عملکرد او در البرز و… قابل توجه است.

فراستخواه بیان کرد: نگاهی که او به عالم و آدم داشت، منحصر به فرد بود. جامعه ایران و تاریخ ایران به کسانی نیاز دارد که به مشکلات بخندند، به زندگی لبخند بزنند. یعنی ما که محکوم به زندگی هستیم، به مشکلاتمان می‌خندیم و مقاومت می‌کنیم و زندگی می‌کنیم. خیلی مهم است، خوشحال شدم که اسناد را در این کتاب دیدم. مجتهدی طرح هیات امناء را در پلی تکنیک راه انداخت. هیات امناء یعنی اداره هیات امنایی، در دنیا نهاد هیات امنایی است که دانشگاه را نهاد استقلال می‌کند. یعنی امناء اجتماعی دانشگاه را اداره می‌کنند نه دولت و حکومت. نه یک سازمان مذهبی، دولتی و یا بازار. یعنی دانشگاه را امناء جامعه خارج از چارچوب‌های اداری اداره می‌کنند. گرفتار وضعیت‌های مقرراتی بروکراتیک مانع نیستند. اگر دوستان می‌خواهند تفصیل داستان را از لحاظ تئوریک بدانند، کتاب «گاه و بیگاهی دانشگاه در ایران» را مطالعه کنند. این قصه پرغصه گاه و بیگاهی در دانشگاه را در این کتاب به تفصیل شرح داده‌ام.

قصه پر غصه دانشگاه در ایران

اساساً تمدن ایرانی تمدن تعامل است

وی گفت: منطق سوم این است که ایران و منطق دانشگاه ایران با جهانداری به پیش رفت و نه با جهان‌ستیزی. زمانی که با جهان ستیزه کردیم، دانشگاهمان هم نابود شده است و هر زمان که جهانداری کردیم، پیشرفت کردیم. ایرانیان زمانی توانستند پیشرفت کنند که به جای ستیزه‌جویی با جهان ارتباط فرهنگی با جهان داشتند. ارتباط خلاق، آگاهانه، اقتصادی و اجتماعی در پیش بگیرند و تعامل و گفت‌وگو کنند با جهان، یعنی جهانداری کنند نه جهان‌ستیزی. جهانداری عقلانی کنند نه جهان‌ستیزی مسلکی. در نتیجه در اینجا هم از احتشام تا نفیسی و مجتهدی این را می‌بینیم و خوشبختانه در این کتاب هم شواهد خوبی وجود دارد. نفیسی تعامل خلاقی با یونسکو داشت. کمک‌های مالی زیادی می‌تواند از نهادهای علمی دنیا بگیرد. ما با تعامل توانسته‌ایم دانشگاه داشته باشیم و اساساً تمدن ایرانی تمدن تعامل است. ما هیچ تمدن ناب و خالصی نداشته‌ایم، ایران همواره در ارتباط و در داد و ستد بود که ایران شده است. در همه دوره‌ها چنین بوده است.

فراستخواه افزود: منطق پنجم بر این است که اساساً علم در ایران بین‌المللی بود. اساساً دانشگاه بین‌المللی به وجود می‌آید. کتابی با عنوان «استادان چه کردند؟» که به همت نشر نی منتشر شده است. من در آنجا توضیح داده‌ام که در واقع دانشگاه تهران بود که دارالمعلمین عالی و دانشسرای عالی را قبل از سال ۱۳۱۳ به وجود آورد، نصف استادان آن خارجی بودند و طرح آن در تعامل با دنیا شکل گرفته بود. در اینجا هم همین مسئله را می‌بینیم. در تمام دانشگاه‌های دنیا، دانشگاه یک زبان ملی و یک زبان واسط دارد که دانشجویان کشورهای دیگر بتوانند با استفاده از آن زبان واسط بتوانند درس بخوانند و درس بدهند. در این چهل و چند سال ما زبان واسط آموزشی نداریم و آن هم زبان فارسی است که در بسیاری از مکان‌ها هم ممنوع شده است. خیلی از کشورها زبان واسط دارند، از پلی تکنیک به سمت زبان واسط بودن و زبان‌های دیگر به بچه‌ها یاددادن به پیش رفت. اما اینکه چگونه پلی تکنیک با نهادهای گوناگون علمی کار کرده است، دانشگاه نهاد جهانی است. منطق ششم دانشگاه برون‌گراست. دانشگاه در برج عاج توسعه پیدا نمی‌کند، دانشگاه در تعامل با صنعت، با محله، شهر، جامعه و نهادهای تخصصی و حتی دولت شکل می‌گیرد. به جد می‌بینیم که نفیسی چگونه ده سال در وزارت کار و ده سال در آموزش و اساساً با همه اینها به پیش می‌رود. به چنین دانشگاهی دانشگاه ارگانیک می‌گوییم.دانشگاهی که با نهادهای علمی کار می‌کند و در عین حال هنجارهای خاص خودش را هم دارد.

وی بیان کرد: منطق هفتم تفکیک علم‌ورزی با سیاست‌ورزی است. علم یک نهاد متمایز است. سیاست‌ورزی یک مسیر با زبان خاص خود است و علم‌ورزی نیز زبان دیگری دارد. در نتیجه این دو را باید با یک تفکیک هنرمندانه دنبال می‌کردند. قواعد علم‌ورزی با قواعد سیاست‌ورزی نباید قاطی شود و بلوغ سبب پیشبرد اینها با هم می‌شود. منطق هشتم این بود که در ایران برخی از کارها توسط عاملانی به پیش می‌رفت که اینها بین دولت و جامعه در تردد بودند. آنها می‌دانستند که برخی از نیازهای جامعه را می‌توان با رفتن به دولت و فرصت‌هایی از گرفتن با جامعه و از طریق مرزی و عملکردهای مرزی می‌توان فرصت‌هایی برای دانش‌آموختن ملت، آزادی، پیشرفت، تمدن و توسعه برای بقیه فراهم آورد و یکی از چیزهایی که در پلی تکنیک می‌بینیم این است که هر وقت دولت با دانشگاه دوستی می‌کرد، کارها به پیش می‌رفت. هر زمان بی اعتنا به علم بوده و فقط می‌خواست مچ علم را بگیرد، در آن زمان مسئله به وجود می‌آمد. آخرین جمله هم اینکه زندگی در ایران گروگان‌بازی بزرگ جهانی بود. علاوه بر خطاها و اشتباهای خودمان و مشکلاتی که داشتیم، جامعه‌ستیزی، مسلک‌گرایی، سیاست را بد فهمیدن بود. حقیقت این است که موقعیت ما موقعیت خیلی سختی بود. من تعبیر می‌کنم که زندگی، توسعه و از جمله دانشگاه در ایران، گروگان بازی بزرگ جهانی بود. بازی‌های بزرگ جهانی به نحوی بازتابش برای ما پیچیدگی‌هایی را ایجاد می‌کرد. زمانی که پختگی نداشتیم، لطمه می‌دیدیم.

روایت کتاب به شدت جذاب است

همچنین فرزاد نعمتی با عنوان دبیر نشست در این جلسه گفت: امروز با جلسه نقد و بررسی کتاب «از دارالفنون تا امیرکبیر» تاریخ ایجاد و رشد دانشکده صنعتی امیرکبیر تالیف عباس عبدی در خدمت شما هستیم. این کتاب به تازگی منتشر شده است و می‌توان آن را ادامه کتابی دانست که مولف در حدود پانزده سال پیش در مورد جنبش دانشجویی در پلی تکنیک نوشته بود.

وی افزود: این کتاب در دو بخش و پانزده فصل تدوین شده است و ۲۶۴ صفحه است و در آن شرح کاملی از پیدایش، تاسیس دانشگاه تا مراحل کنونی و دوران پس از انقلاب در مصاحبه‌هایی که مولف با مدیران و بنیانگذاران و دانشجویان دانشگاه داشته‌، آمده است. در کنار این گفت‌وگوها اسنادی نیز به وفور در کتاب موجود است. معمولاً کتاب‌هایی از این دست گرفتار نوعی ثقیل بودن و در پیچ و تاب اسناد و تاریخ ماندن است اما روایت این کتاب به شدت جذاب است که بخشی از آن به قدرت قلم مولف و بخشی دیگر به ماجرای شگفت‌انگیز تاسیس دانشگاه و بزرگانی که با همت و عزمی پولادین این دانشگاه را تاسیس کردند، برمی‌گردد. کتاب پر از نکات پندآموز است. در این کتاب خاطرات نفیسی را وقتی می‌خوانیم، انگار واقعیت تبدیل به یک سناریوی سینمایی شده است که بسیار هم جذاب است. داستان چک بیست هزار تومانی که برای مشتری فرستاده می‌شود، نشان می‌دهد که حتی یک ریال نباید پول جابه‌جا شود. برخلاف ظاهر کتاب که خشک به نظر می‌رسد، متن کتاب بسیار جذاب است.

در پایان، جلسه با پرسش و پاسخ حضار به پایان رسید.

کتاب پلی تکنیک

‌نشر نی برگزار می‌کند:

جلسه نقد و بررسی کتاب «‌از دارالفنون تا امیرکبیر»

 

با حضور:

مقصود فراستخواه

عباس عبدی

فرزاد نعمتی

 

زمان: دوشنبه ۵ خرداد، ساعت ۱۸:۱۵

مکان: خیابان فاطمی، خیابان رهی معیری، نبش خیابان فکوری، پلاک ۲۰، ساختمان نشر نی، طبقه پنجم

تحلیلی از انقلاب بر مبنای پنج مفهوم «توپیا ، اتوپیا، ایدئولوژی،دیستوپیا و هتروتوپیا»

تحلیلی از انقلاب با تأکید برپنج مفهوم

توپیا ، اتوپیا، ایدئولوژی،دیستوپیا و هتروتوپیا


نشست "انقلاب فرهنگی، دانشگاه و سیاست به همراه رونمایی از کتاب انقلاب سوم" روز چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت در سالن حافظ خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

......در ادامه، مقصود فراستخواه ابراز داشت: می خواهم به این سوال بپردازم که چرا انقلاب شد وبه انقلاب فرهنگی انجامید؟ کار دانشمند حسرت خوردن نیست، بلکه کارش تحلیل و ریشه یابی است. پاسخ به پرسش بالا را با استفاده از پنج مفهوم توپیا، یوتوپیا، ایدئولوژی، دیستوپیا و هتروتوپیا می دهیم. توپیا یعنی وضعیت موجود. توپیای ایران قبل از انقلاب زخمی بود. مدرنیزاسیون دوره پهلوی قرین رشد بود اما ایرادهایی داشت و شکست خورد. این مدرنیزاسیون نمی توانست یک توافق نخبگانی را شکل دهد. فساد هم به تدریج در آن رخنه کرد و از همه مهم تر، نابرابر بود. در برابر توپیا، یوتوپیا به وجود آمد و آرمان شهرهایی در مقابل این توپیا تعریف کردند. قابل انتظار بود که این آرمان در سطح خیالی خود نمی ماند واز دل آن ایدئولوژی در می آید و امر خیالی را به امر مسلکی تبدیل می کنند. امر مسلکی می خواهد محرک عمل شود. بعد از پیروزی انقلاب، ایدئولوژی شیعی حکومت فقیهان مسلط شد. از دل کژتابی های این ایدئولوژی، دیستوپیا به وجود آمد که مواردی مانند تخریب نظام آموزش، تخریب نظام آکادمیک، تخریب بوروکراسی و تخریب سیاست ورزی در عرصه عمومی را در پی داشت. اما مفهوم هتروپیا همچنان در جریان است. جامعه ایران پویایی هایی دارد. ظرفیت هایی انسانی، تمدنی و معنوی دارد. برخلاف غرب ومدرنیته که تاریخش تمام شده، ایران یک طرح ناتمام است.


مقصود فراستخواه

خانه اندیشمندان علوم انسانی

31 اردیبهشت 1404

فایل صوتی در کانال تلگرامی مقصود فراستخواه 

https://t.me/mfarasatkhah/2269


ونیز گزارشی چند  روز بعد در 5 خرداد 1404 روزنامه هم میهن :

کار ایران تمام نشده است

گزارشی از نشست انقلاب فرهنگی، دانشگاه و سیاست

فرزاد نعمتی خبرنگار گروه فرهنگ

در اینجا: https://hammihanonline.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-27/39186-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%86%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%D9%88%D9%85

https://hammihanonline.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-27/39186-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%86%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%D9%88%D9%85

چهارشنبه یکم خردادماه 1404، خانه اندیشمندان علوم انسانی میزبان نشستی بود در این نشست نصرالله پورجوادی از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی و استاد فلسفه و عرفان اسلامی، مقصود فراستخواه جامعه‌شناس و استاد برنامه‌ریزی توسعه آموزش عالی، عباس کاظمی جامعه‌شناس و دانشیار مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی و عطا حشمتی پژوهشگر تاریخ فلسفه و علم سخن گفتند.

اسلام معنوی مهجور ماند

نصرالله پورجوادی استاد عرفان و فلسفه اسلامی

درباره انقلاب فرهنگی لازم است نه یک کتاب که کتاب‌ها نوشته شود و شاید کسی هم یافت نشود که بتواند نظری جامع و شامل بدان ابراز دارد؛ حتی کسانی که درگیر آن حوادث بودند. من هم بنابراین دیدگاه خودم را به‌عنوان کسی که از نزدیک درگیر آن مسائل بود، بیان می‌کنم. در زمان انقلاب 57، صحبتی از «انقلاب فرهنگی» نبود و به‌ندرت کسانی از آن حرف می‌زدند.

در آن فضا اصطلاح انقلاب فرهنگی بیشتر اتفاق‌های چین را تداعی می‌کرد. این بدین‌معنا نیست که  انقلاب 57 توجهی به مسائل فرهنگی نداشت. اصلاً انقلاب اسلامی یک پدیده فرهنگی بود. جنبه سیاسی قوی هم داشت، اما در عین حال حرکتی فرهنگی به‌شمار می‌آمد. نظیر هر انقلاب دیگری این انقلاب هم از سال‌ها پیش مقدماتی و تمهیداتی داشت که طی شده بود. انقلاب فرهنگی نیز مشمول همین امر است. بنابراین سوالی که باید بدان پاسخ داد این است که سابقه انقلاب فرهنگی چه بود؟

انقلاب فرهنگی دهه 1960

برای پاسخ به این پرسش می‌توان از نظر زمانی خیلی عقب رفت اما من به دهه 1340 بازمی‌گردم. در آن دهه اتفاق مهمی در جهان رخ می‌دهد به‌خصوص در آمریکا و انگلیس. برخی اسم آن را انقلاب فرهنگی 1960 می‌گذارند و من در متن آن انقلاب حضور داشتم. آن انقلاب توجهی بود به معنویت، دین، ادیان شرقی و ادیان آسمانی. در همین دوران آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها از جنگ جهانی دوم که مایه یأس غرب شده بود، بیرون آمده بودند. دلیل نومیدی این بود که آن خوش‌بینی‌های قرن نوزدهمی درباره نقش علوم جدید در برقراری صلح و پیشرفت، با دو جنگ جهانی مورد تردید قرار گرفته بود.

به همین دلیل بعد از جنگ‌های جهانی، آرام‌آرام توجهی به ادیان شرقی شکل گرفت؛ به‌خصوص در دو سه شهر آمریکا و لندن، صحبت از ذن ژاپنی، هندوئیسم و تصوف بود. من اولین کتاب صوفیانه که خواندم، در همان دوران دانشجویی در آمریکا بود. در ایران اصلاً از این صحبت‌ها نبود. این التفات اما کم‌کم به ایران هم سرایت کرد و کسانی سخن از «سنت‌گرایی» و جوابگو نبودن فرهنگ غربی به میان آوردند.

سیدحسین نصر، پرچمدار این امر بود. عده‌ای می‌گفتند، باید به خودمان بازگردیم. در این بازگشت به خود البته توجه فقط به دین نبود، برخی هم از بازگشت به سنت‌های ایرانی دفاع می‌کردند. احسان نراقی کتابی نوشته بود با نام «آنچه خود داشت». شایگان هم از «آسیا در برابر غرب» صحبت می‌کرد. اینها همه بازتاب همان حرکتی است که در دهه 1960 در آمریکا و انگلستان رونق گرفت.

در ادامه همین حرکت‌ها برخی نیز مدعی شدند که منظور از بازگشت به خویش، بازگشت به اسلام است. البته پیش از آن اسلام مورد انتقاد قرار گرفته بود و مسلمانان را به‌عنوان افرادی امل می‌شناختند. در این دهه اما اعتمادبه‌نفسی برای دینداران و همینطور طبقه روحانیت حاصل شد. برای نمونه شریعتی با وجود نقدهایی که به روحانیت داشت، هنگام نقد غرب و آموزش‌وپرورش غربی، از بازگشت به اسلام و حوزه‌های علمیه دفاع می‌کرد. در این دوره حتی روشنفکران چپ نظیر آل‌احمد هم مدافع اسلام شدند

انقلاب تمیز 1357 

با این مقدمات و پس از وقوع انقلاب 57 که رنگ مذهبی و معنوی به خود گرفته بود، رهبرش هم جنبه دینی و عرفانی قوی داشت و در تلویزیون تفسیر عرفانی از سوره حمد تقریر می‌کرد، بسیاری از روشنفکران غیرمارکسیست و غیرسیاسی به‌دلیل همین جنبه‌های فرهنگی، معنوی و اخلاقی به انقلاب روی می‌آوردند. این‌قبل از حرکاتی است که در سال 1358 شروع می‌شود؛ اعم از اعدام‌ها، بمب‌گذاری‌ها و شروع خشونت‌ها. انقلاب 57 چیزی که اینک راجع بدان می‌گویند، نبود. در انقلاب 57 چندان خشونت رواج نداشت و چیز نسبتاً تمیزی بود.

خاطرم هست که با اسلام‌شناسی در سال 1357 صبحت می‌کردم و او امام خمینی را به «فیلسوف‌شاه» افلاطون تشبیه می‌کرد. چهره امام در این زمینه به‌عنوان حکیمی متاله در نظر آورده می‌شد. اینها اما قبل از شروع خشونت‌ها بود. بنابراین انقلاب فرهنگی تا قبل از سال 1358 چیز دیگری بود. بعد از 1358، اما سیاست خشونت‌بار و برداشتی خاص و ظاهربینانه از  اسلام بر فرهنگ غلبه کرد

اینک برخی انتقاد می‌کنند که چرا نسل‌های گذشته انقلاب کردند؟ خود من هم گاهی وقتی سخنرانی‌های آن‌زمان را می‌شنوم، تعجب می‌کنم که چرا ما پس از شنیدن آن حرف‌ها، جور دیگری فکر می‌کردیم که امروز نمی‌کنیم. آن ‌جوری که شد، آن چیزی نبود که آن موقع داشت اتفاق می‌افتاد. حال ما جور دیگری بود. وقتی می‌گفتیم دل‌مان می‌خواهد همه‌چیز اسلامی شود، اسلام خشنی مدنظرمان نبود. به اسلام به‌عنوان دینی رحمانی که می‌تواند مشکلات جهان خشونت‌آمیز کنونی را حل کند، نگاه می‌شد. هم در جهان و هم در ایران، مردم به دین پناه آورده بودند

اسلام مکی، اسلام مدنی

درباره این دو برداشت از اسلام اما باید گفت برخی دو مرحله برای صدر اسلام قائل می‌شوند (پیامبر در مکه و پیامبر در مدینه) و می‌گویند، اسلام در اصل آن چیزی بود که در مکه رخ داد و در آن خبری از جنگ و خشونت نبود. از این نظر منظور از «جهاد» نیز، «جهاد اکبر» است یا همان مجاهده با نفس، توجه به خداوند، باطن و خودسازی. در مدینه اما جنبه سیاسی اسلام آشکار می‌شود و این دین وارد صحنه دیگری می‌شود. طبق این دو برداشت اسلامی هست که جنبه اخلاقی، باطنی، معنوی دارد و برای تقرب انسان به خداوند آمده است. اسلامی دیگر نیز هست که قرار است قدرت و سیاست را در دست بگیرد، جامعه را اصلاح کند و به‌جای جنگ درونی با کفر و بدی درون، به جنگ بیرونی یا همان «جهاد اصغر» دست بزند

در قرن بیستم برخی چون سیدقطب مدعی شدند، اسلام همان برداشت دوم یا اسلام مدنی است، بنابراین باید با غرب و کفار جنگید. عده‌ای دیگر چون محمود طه در سودان معتقد بودند، اسلام آمده تا هرکسی با اهریمن درونش بجنگد، خود را اصلاح کند و از درون به خدا نزدیک شود. آن اسلامی که در دهه‌های 1340 و 1350 موردتوجه قرار گرفته بود، همان اسلام مکی بود که در آن هرکسی مسئول اعمال خودش است و باید دست به مجاهده درونی بزند. من آن حرف امام خمینی را که می‌گفت، ما فقط آب و برق مجانی برای شما فراهم نمی‌کنیم، بلکه می‌خواهیم شما را به مقام معنویت برسانیم، حرف بسیار مهمی می‌دانم و انقلاب از این جنس بود. گفته می‌شد که ما دنبال آن معنویت هستیم اما بعد جنبه‌های ظاهری بر ابعاد باطنی غلبه پیدا کرد

در ستاد انقلاب فرهنگی، به من خبر دادند که پس از تسلط مجاهدین خلق بر مدیریت دانشگاه فردوسی مشهد، حقوق سیدجلال‌الدین آشتیانی را قطع کرده‌اند. استاد من بود و تلاش کردم مشکل را با صدور حکمی رفع کنم. روزی یکی از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی، مرا نکوهش کرد که چرا چنین کاری کردی؟ گفتم، ایشان استاد فلسفه و عرفان است. گفت، آخر آن فلسفه و عرفانش که به‌درد جایی نمی‌خورد. این وضع ستاد انقلاب فرهنگی بود و بیشتر اعضای آن اهل سیاست بودند تا فرهنگ. آن مسائل فرهنگی هم که به ذهن‌شان می‌رسید، رد کردن مارکسیسم و مبارزه با گروه‌های چپ در دانشگاه‌ها بود. مسائل اصیل و معنوی فرهنگی که در انقلاب مدنظر بود، در نگاه‌شان وجود نداشت. قدرت هم دست این افراد بود. البته شاید هم ما زیادی آرمانگرا بودیم.

کار ایران تمام نشده است

مقصود فراستخواه استاد جامعه‌شناسی

من می‌خواهم امروز به این پرسش پاسخ بدهم که چرا انقلاب شد و چرا به انقلاب فرهنگی‌ای انجامید که ابعاد آن تا امروز دامن‌گستر شده است و نمی‌دانیم کشور را می‌خواهد به کجا ببرد؟ به عبارتی‌دیگر، باید پرسید قرار ما اداره عرفی و معقول کشور است یا انقلاب دائمی و کشاکش‌های دامن‌گستر مسلکی؟ کار دانشمند، حسرت‌خوردن بر اینکه چه می‌خواستیم و چه شد، نیست. محقق باید تحلیل و ریشه‌یابی کند، بنابراین با پنج مفهوم توپیا، یوتوپیا، ایدئولوژی، دیستوپیا و هتروتوپیا پاسخی به این پرسش‌ها خواهم داد.

من در طرح این مفاهیم نگاهی به آثار ارنست بلوخ، کارل مانهایم، میشل فوکو، هیوبرت دریفوس و پل رابینو نیز دارم. توپیا، یعنی امر واقعی یا وضعیت موجود. یوتوپیا، آرمانشهر است. ایدئولوژی، این آرمانشهر را به امری مسلکی بدل می‌کند. دیستوپیا، ویرانشهری است که از روند تبدیل یوتوپیا به ایدئولوژی حاصل می‌شود. بعد از اینها هتروتوپیا یا دگر فضاها یا دگر اوضاع است که شکل می‌گیرد

مدرنیزاسیون دولتی زخمی

قبل از انقلاب 57، توپیای ایران، مدرنیزاسیون دولتی بود و این توپیا زخمی و جریحه‌دار بود. این مدرنیزاسیون دولتی البته قرین رشد بود؛ رشدی که اینک حتی نمی‌توان تصور کرد. در آن نوسازی و پیشرفت بود اما ایرادهایی نیز داشت و به همین دلیل شکست خورد و از دل آن انقلاب و ایدئولوژی‌های خشونت‌گرا برآمد.آن نوسازی، یکم، بسیار بوروکراتیک و دولت‌سالار بود و کمتر به شهر، محله و اجتماعات جاری می‌شد.

دوم، متکی به درآمدهای نفتی بود و با آن بالا و پایین می‌شد. سوم، نمی‌توانست توافق نخبگانی بالنسبه رضایت‌بخشی در ایران به وجود آورد. چهارم، فساد هم به‌تدریج در آن رخنه کرد. پنجم و از همه مهمتر اینکه، این نوسازی نابرابر بود و نتایج آن به‌طور متوازن میان شهرها، روستاها و گروه‌های مختلف اجتماعی توزیع نمی‌شد. ضریب جینی به آستانه 50 درصد رسیده بود.

به دلیل همین مسائل پنج‌گانه، در برابر توپیای نوسازی دولتی، یوتوپیا به میان آمد. یوتوپیا به‌دنبال فرصتی است تا با رخ‌نمودن مشکلات توپیا، خود را در برابر آن، مدینه فاضله تعریف کند. بومی‌گرایی نراقی، سنت‌گرایی حسین نصر، اسلام‌گرایی روحانیون یا ناسیونالیسم جبهه ملی، همه پاسخ‌هایی یوتوپیایی به آن توپیا بود. شدت همه این فرآیندها به‌گونه‌ای بود که در این آرمانشهرهای خیالین، ایرانی به تصویر کشیده می‌شد، تهی از فساد و آکنده از عدالت، معنویت، آزادی، استقلال و هویت. قابل انتظار بود، اما این آرمان در سطح یوتوپیک خود نمی‌ماند و از دل آن ایدئولوژی‌هایی بیرون می‌آید.

کار جامعه‌شناس معرفت، اینجا این است که توضیح بدهد، چگونه از دل یک یوتوپیا ایدئولوژی‌هایی به وجود می‌آید و امر خیالین به امری مسلکی تبدیل می‌شود. امر مسلکی، قصد دارد محرک عمل شود و دوست و دشمن تعریف می‌کند. حق و باطل را تعیین می‌کند و علاوه بر تهییج، به بسیج مردم می‌پردازد. امر مسلکی، دعوی انسجام دارد و حساس به شواهد نیست. دنیا را هم اگر برهم‌بریزد، باز بنا به خصلت ایدئولوژیک‌اش می‌گوید بشورید، برآیید، به‌هم‌ریزید و دنیای بهتری بسازید.

لحظه امکانی انقلاب

به این ترتیب در آن وضعیت و به‌قول فوکو در آن « لحظه امکانی» که در انقلاب شکل گرفت، دو سو پدیدار شد. یک‌سو، به سمت آرمان و سوی‌دیگر، درگیر ایدئولوژی. دو ایدئولوژی مهم این دوران هم یکی ایدئولوژی دینی امثال شریعتی بود و دیگری ایدئولوژی حکومت اسلامی و ولایت فقیه. مانهایم در «ایدئولوژی و یوتوپیا» شرح می‌دهد که باید بررسی کنیم این اشکال مختلف معرفت چگونه می‌توانند گمراه‌کننده باشند یا چطور معرفتی یا آرمانی غلط‌انداز می‌شود؟ همچنین باید پرسید که ایدئولوژی با ما چه می‌کند به‌خصوص وقتی دولتی متولی آن باشد؟ 

آن ایدئولوژی با صورتبندی شریعتی عمدتاً جامعه ایران را تا انقلاب پیش آورد. به همین دلیل شریعتی به «معلم انقلاب» تعبیر می‌شد. این ایدئولوژی به روحانیون هم کمک کرد اما بعد از پیروزی انقلاب، صف‌بندی‌های به وجود آمده که در این کتاب نیز بدان ورود می‌شود، حکومت شیعی فقیهان را در موضع برتر قرار داد. بدین‌ترتیب این ایدئولوژی کنترل جامعه را در دست گرفت و از دل کژتابی‌های ایدئولوژیک، دیستوپیایی پدید آمد که من آن را با هفت مثال یادآور می‌شوم:

1ـ تخریب نظام آموزش و مدارس با سیطره دیدگاه‌های انجمن حجیته‌ای 2ـ تخریب نظام آکادمیک که در این کتاب شمه‌ای از آن بیان شده است 3ـ تخریب نهاد دیپلماسی با تسخیر سفارت آمریکا و... 4ـ تخریب نهاد اقتصاد با مصادره‌ها، سلب‌مالکیت‌ها و دولت‌سالاری. به‌طور مشخص بنگرید به زوال کسب‌وکارهای خانگی (Family Business) که 70 درصد GDP جهانی را تولید می‌کند اما در ایران لطمه جدی خورده است 5ـ تخریب بوروکراسی با دوگانه تعهد و تخصص 6ـ تخریب سیاست‌ورزی در عرصه عمومی 7ـ تخریب فرهنگ عمومی به‌معنای کنترل دولتی سبک زندگی، اندیشه و فرهنگ.

ایران ناتمام 

بااین‌همه سوال آخر اینکه آیا کار ایران تمام شده است؟ به‌گمانم نه. کار ایران تمام نشده چون مفهوم هتروتوپیا همچنان در جریان است. هتروتوپیا یعنی دگرفضاها و دگرباره دیدن‌ها؛ آن جریان‌هایی که فضاهای رسمی را به تعلیق می‌اندازند. فوکو به‌طور ویژه درباره هتروتوپیا کار کرده است. او دوبار پیش از انقلاب 57 به ایران آمد و ضمن توضیح «معنویت سیاسی» در انقلاب، هتروتوپیا را هم دید.

جامعه ایران حافظه فرهنگی، پویایی‌ها و ظرفیت‌های انسانی، تمدنی، خیالین و معنوی دارد. در ایران همچنان تب‌وتاب معرفت و ارزش‌های عمیق فکری موجود است و این دگرمواضع و دگروضعیت‌ها از دل این دیستوپیا همچنان سربرمی‌آورند. به‌تعبیر مولانا بعد از سوءالقضا، حسن‌القضا هم خواهیم داشت.

بنابراین آن ژانر «بدون دخترم هرگز» که فیلمی است که تصویر سیاهی از ایران نشان می‌دهد، درکی ناقص از کلیت جامعه ایران دارد و باید پذیرفت که نگرش‌های حول محورهای عقب‌ماندگی، شرق‌شناسی و سیاسی،  نمی‌توانند سویه‌های پنهان زندگی جامعه ایران را ببینند. درنهایت باید بگویم تاریخ مدرنیته تمام شده است. این بدان‌معنا نیست که خراب شده است؛ نه. آنها کاری را آن‌هم در سطح جهانی تمام کرده‌اند. تاریخ ایران اما ناتمام است. ایران طرحی ناتمام است و پایانش نیز لزوماً دیستوپیا نیست

مخالفت با سیاست مکانیزاسیون پهلوی

 عطا حشمتی دکتری تاریخ فلسفه و علم دانشگاه تورنتو

من بخش‌هایی از این کتاب را این‌گونه فهمیدم که همه انقلاب فرهنگی مخرب نبود و ساختن‌هایی نیز در دل این دیستوپیا وجود داشته است. این را من در نمونه‌ای که تحت‌عنوان ایدئولوژی کوچک‌سازی ماشین‌ها یا واحدهای تولیدی مطرح می‌کنم، توضیح می‌دهم. قبل از آن باید گفت که روایت‌های غالب از انقلاب فرهنگی از دید روزنامه‌نگاران مطرح شده است و هنوز دیده می‌شود در سالگرد انقلاب فرهنگی برخی نشریات ویژه‌نامه‌هایی منتشر می‌کنند که بیشتر از اسناد بر خاطرات تکیه دارند. مزیت این کتاب این است که مروری روشمند و دقیق بر تم‌های موجود در انقلاب فرهنگی است.

تاریخ‌های فکری و اندیشه‌ای از انقلاب فرهنگی نیز وجود دارد. برای نمونه محمد توکلی‌طرقی درباره ترکیب نگرش‌های فقهی و مهندسی در اندیشه بنیان‌گذاران انقلاب سخن گفته و اصطلاحی ساخته به‌نام «انقلاب مجتهندسانه». من اما فکر می‌کنم همچنان می‌توان تاریخ دیگری مبتنی بر «فرهنگ مادی» (MaterialCulture) و «تاریخ مادی» (Material History) نیز از این امر داشت. تدوین چنین تاریخی البته با چالش‌هایی مواجه است.

یکی اینکه هیچ آرشیوی از اسناد انقلاب فرهنگی در دست نیست. وقایع‌نگاری دقیقی از رویدادها هم تا پیش ‌از این کتاب در دست نبود. غلبه منابع شفاهی و سوگیری موجود در آنها نیز مسئله دیگری است. درنهایت پیداکردن افرادی چون دکتر پورجوادی که در آن وقایع حضور داشتند و راضی به صحبت بشوند و از سخن‌گفتن طفره نروند یا از در انکار وارد نشوند، بسیار دشوار است.  

در انقلاب فرهنگی سه زمینه جهانی، ملی و نهادی قابل طرح است. در سطح ملی، دعوا میان گروه‌های سیاسی بود (از درگیری بنی‌صدر و مجاهدین خلق با حزب جمهوری اسلامی تا  درگیری نهضت آزادی با حزب توده و...). در سطح نهادی و در نهاد دانشگاه، گروه‌هایی چون «سازمان ملی دانشگاهیان ایران» به‌عنوان نهاد ملی استادان دانشگاه شکل گرفت و لایحه «استقلال دانشگاه» را تهیه کرد.

«انجمن‌های اسلامی» اما پاسخی به این لایحه داد و این خود زمینه‌ای شد برای پدیدآمدن درگیری‌های صنفی ـ سیاسی برخی اساتید با اساتید دیگر. در سطح جهانی اما باید همزمانی انقلاب فرهنگی با حمله شوروی به افغانستان و درکل پدیدآمدن نگرانی نسبت به قبضه انقلاب به‌دست چپ‌ها را در نظر داشت. امام خمینی بارها مجاهدینی را که در افغانستان علیه شوروی ایستادگی می‌کردند، تحسین می‌کرد و در عین حال نگرانی خود را از نفوذ شوروی در ایران ابراز می‌داشت

با تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی وظایفی چون پاکسازی دانشگاه، اسلامی‌سازی دانشگاه و هدایت علم به‌سمت هدایت مسائل جامعه، برعهده آن گذاشته شد. درباره پاکسازی‌ها بیشتر صحبت شده اما به اینکه چگونه می‌خواستند علم جدید و جایگزینی  ایجاد کنند، کمتر توجه شده است. در ستاد انقلاب فرهنگی گروه‌ها، کمیته‌ها و شوراهای بسیار زیادی فعالیت می‌کردند.

دانشگاه هم تحت حاکمیت سه‌گانه‌ ستاد انقلاب فرهنگی، جهاد دانشگاهی و وزارت فرهنگ و آموزش عالی قرار داشت. وزیر وقت فرهنگ و آموزش عالی، محمدعلی نجفی به‌کلی مخالف  همه این بحث‌های انقلابی و ستاد انقلاب فرهنگی بود و از تعطیلی آنها حمایت می‌کرد. پروژه اسلامی‌سازی بدین‌ترتیب در دست‌انداز بود. نگارش کتب درسی کُند پیش می‌رفت. جهاد دانشگاهی از مماشات ستاد و وزارت شاکی بود. خواست عمومی برای بازگشایی دانشگاه‌ها هم وجود داشت

در چنین وضعیتی من برای نشان‌دادن شمه‌ای از نگاه‌ها به تولید علم جدید و جایگزین شما را ارجاع می‌دهم به مصاحبه‌ای از آیت‌الله بهشتی که در آن از اختراع دستگاهی به‌نام «ماشین دروگر دستی» تجلیل می‌کند و می‌گوید، با تغییراتی که داده شده، یک ماشین دروی کوچک به وجود آمده که در آن، سلطه ماشین‌های بزرگ و سرمایه‌های بزرگ دیده نمی‌شود و بدین‌ترتیب مشکل آب هم تاحدی مرتفع می‌شود؛ زیرا با چنین دستگاهی میزان برداشت با میزان آب موجود متناسب می‌شود.

جای دیگری در این مصاحبه، آیت‌الله بهشتی می‌گوید سیاست کشاورزی ما باید به‌گونه‌ای منظم شود که بر پایه استفاده هرچه بیشتر از نیروی انسانی باشد. از این منظر می‌توان صحبت‌های بهشتی را مخالفت به‌زعم او ایدئولوژیک و اسلامی با سیاست مکانیزاسیون پهلوی دانست زیرا او به‌صراحت می‌گوید: «در یک جامعه، جانشین‌کردن ماشین برای نیروی کار تولیدی انسان، هرگز نباید به قیمت بیکارشدن انسان‌ها تمام شود.» 

از اعتراف نترسیم

 عباس کاظمی جامعه‌شناس

این کتاب جزئیات جالبی را بازتاب می‌دهد؛ لایه‌هایی که نویسندگان کتاب ضرورتاً از آنها حرف نزده‌اند اما نقل‌قول‌هایی که از قطعات روزنامه «اطلاعات» در کتاب آمده، می‌شود برای پژوهشگران سرمنشأ فرضیه‌های پژوهشی باشد. از این منظر کتاب ایده‌های خوبی را به خوانندگان می‌دهد. در کنار این، این کتاب آدم را عصبانی می‌کند وقتی می‌بیند، چه رویاهایی در سر بوده و بعد چه زدوخوردهایی در دانشگاه شکل گرفته است.

هنگام خواندن کتاب «انقلاب سوم»، باید دو مولفه را مدنظر داشت. اول اینکه کتاب بازنمایی انقلاب فرهنگی در روزنامه اطلاعات است؛ یعنی فقط به یک روزنامه و آن هم روزنامه رسمی کشور مراجعه شده است. این با بازنمایی‌هایی که سراغ آدم‌ها، کنشگران و تجربه زیسته آنها می‌روند و دردها، رنج‌ها و مسائل آنها را بازتاب می‌دهند، تفاوت دارد. چنین مسائلی اعم از اخراج، مهاجرت و... در این کتاب منعکس نمی‌شود.

البته پژوهشگران، روزنامه اطلاعات را به دقت بررسی کرده‌اند و جزئیات ماجرا را از آن استخراج کرده‌اند، اما به هر روی این دریچه فیلترشده است و دریچه‌ای است که روزنامه اطلاعات به ما بخشیده، نه جامعه. نکته دوم اینکه، استفاده از «تحلیل مضمون» برای دسته‌بندی خوب است اما اولاً، تحلیل مضمون روش تحقیق نیست، بلکه روش تجزیه و تحلیل داده‌های کیفی است و ثانیاً، روش بی‌هویتی است و رهیافت نظری ندارد

اغلب وقتی صحبت از انقلاب فرهنگی می‌شود، تصور بر این است که این پروژه از بالا نشأت گرفته است اما این کتاب نشان می‌دهد که چطور در پایین و در خواست‌های جامعه و بخشی از دانشگاه این تقاضا وجود داشته که دانشگاه‌ها بسته شوند، اساتید اخراج شوند و کتاب‌ها تغییر پیدا کنند. جالب اینکه دانشگاه در انقلاب پیشگام بود اما انقلاب، دانشگاه‌ها را می‌بلعد و انقلاب فرهنگی دریچه‌ای بوده برای بلعیدن دانشگاه به دست انقلاب. در کتاب از بنی‌صدر نقل‌قولی آمده که می‌گوید، این دانشگاه اصلاً انقلابی نیست و از مردم و جامعه عقب است. پس باید دانشگاه را به‌کل وارونه کنیم تا انقلابی شود. سوال اینکه مگر همین دانشگاه نبود که پروژه انقلاب را جلو برد؟ مگر قبل از انقلاب، همین اساتید و دانشجویان، قهرمان نبودند؟ 

در صحبت‌های آقای پورجوادی این نکته بود که ما می‌خواستیم «این» بشود، اما «آن» شد. این از نظر دانش جامعه‌شناسی بسیار اهمیت دارد و می‌گوید، شما می‌توانید ماشینی را روشن کنید اما حرکت آن ماشین دیگر با شما نیست. من البته با صحبت‌های آقای پورجوادی که ما رویاهای خوبی داشتیم اما متاسفانه اتفاق‌های دیگری افتاد، اصلاً راضی نمی‌شوم. این از نظر من، به‌عنوان فردی از نسلی که انقلاب نکرد اما انقلاب را زیست، شانه خالی‌کردن از مسئولیت است.

بنابراین لازم است نسل انقلابیون دست به خوانش انتقادی از انقلاب بزند تا نسل‌های بعدی دست به تکرار تاریخ نزنند. دکتر فراستخواه نیز با فراخواندن مفاهیم می‌خواهد دردهای جامعه را تسکین ببخشد اما این دردها این‌گونه تسکین پیدا نخواهند کرد. از 1400 به‌بعد دردها و واقعیت‌های روزمره آنقدر آتشین و زیاد شده است که هیچ مفهومی نمی‌تواند تسکین‌اش بدهد. دهه 1400، دهه سرنوشت‌سازی است و برای اینکه درست جلو برویم راهی نداریم جز اینکه از انقلاب 57، خوانشی انتقادی و عمیق داشته باشیم. تجدیدنظر کنیم و نترسیم از اینکه اعتراف کنیم.

 پی دی افhttps://s33.picofile.com/file/8484695118/2.pdf.html



حکمرانی ایرانی و سوژگی مرزی


حکمرانی ایرانی و سوژگی مرزی

دانشگاه تهران ، دانشکده حکمرانی

20 اردیبهشت 1404


گفت‌وگودربارۀ خرد حکمرانی با حضور وبحث  دکتر مقصود فراستخواه جامعه شناس و استاد مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی

و با بحث دکتر مجتبی امیری دانشیار دانشگاه تهران و رئیس دانشکده حکمرانی،  دکتر کیومرث اشتریان دانشیار سیاستگذاری عمومی دانشگاه تهران ،

 دکتر سامان یوسف‌وند (دبیر نشست) عضو هیئت علمی دانشکده حکمرانی دانشگاه تهران


در آپارات ؛ اینجا:

https://www.aparat.com/v/gkb33f1

خواندن و نوشتن برای ایران

روایت مقصود فراستخواه از «چرایی و اهمیت خواندن و نوشتن برای ایران»  

پیشخان 2، نشریه سی و ششمین نمایشگاه کتاب ، اردیبهشت 1404،گفتگو با مقصود فراستخواه ص 4 تا 5 



فایل پی دی اف اینجاhttps://s33.picofile.com/file/8484533042/%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86_%D8%A8%D9%87_%D9%85%D8%AB%D8%A7%D8%A8%D9%87_%D8%B4%D9%86%DB%8C%D8%AF%D9%86.pdf.html

نقد دیدگاه احمد اشرف دربارۀ طبقات اجتماعی در ایران


فراستخواه در بحثی در خانه اندیشمندان که 22 اردیبهشت 1404 برای شاهنامه از منظر مطالعات میان رشته ای وفرارشته ای ترتیب داده شده بود  به نقد  دیدگاه استادان بزرگ جامعه شناسی  مثل احمد اشرف دربارۀ ضعف های جامعه ایران پرداخت

 

پویایی های حیات ذهنی و اجتماعی

  راز ماندگاری تاریخی ایران

 

فایل صوتی در کانال تلگرامی مقصود فراستخواه؛ اینجا:

https://t.me/mfarasatkhah/2252



فایل تصویری  در آپارات : اینجا

https://www.aparat.com/v/vqb9nxy

گفتگو با مقصود فراستخواه دربارۀ آثار اخیر او


گفتگو با مقصود فراستخواه دربارۀ آثار اخیر او

گفتگوی سمیرا دردشتی با مقصود فراستخواه

ایران کتاب

21 اردیبهشت 1404



متن کامل گفتگو اینجا

https://s33.picofile.com/file/8484433742/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86_%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8_%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87_%D8%AF%D8%B1%D8%AF%D8%B4%D8%AA%DB%8C.pdf.html