مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

نقدی بر پروژۀ «علم دینی» و اسلامی سازی دولتی علوم ودانشگاه ها در ایران

گفتگوی پردیس سیاسی با مقصود فراستخواه


 دربارۀ «علم دینی» و  اسلامی سازی علم ودانشگاه



منتشر شده در : سازندگی، 1397، ش 123 و124 ، دوم وسوم مرداد 97


در ابتدای بحث در مورد امکان و امتناع تعبیر  علم دینی توضیح بفرمایید.

در ابتدا بگویم که من تعبیر «علم دینی» را پذیرفتنی نمی­دانم. به نظر من «علم دینی» نه معقول است، نه مفید و نه اصرار به علم دینی، امری اخلاقی است. پروژۀ «علم دینی» وجه اخلاقی ندارد، نیکو و شایسته نیست و  بلکه زیانبار وغیر اخلاقی است. افزون بر این اصولا «علم دینی»  ادعایی غیرمنطقی است، وقتی مدعی علمی هستیم که دینی است، مانند این است که بگوییم، علمی داریم که «ناعلم» است. یعنی مشتمل یک تناقض است. پروژۀ «علم دینی»  مفید هم نیست، چرا که ما با آن از علم رانده می­شویم و از دین هم می­مانیم. اخلاقی هم نیست چرا که آقایان با علم دینی عملا هرچند نیز ناخودآگاه به یک حوزه معرفتیِ  مستقل بشری لطمه می­زنند. در تاریخ بشری یک حوزه معرفتی وجود دارد که الان همه جای عالم به  آن علم می­گویند واز آن برای تقلیل مرارتها بهره می گیرند. این حوزه به آسانی به دست ما نرسیده، بلکه نتیجه قرن­ها تلاش و میراث مشاع بشری است و آنچه در دوران جدید به نام علم یا ساینس به وجود آمده است، میراث مشترک انسانی است و ما به نام «علم دینی»  این میراث را مخدوش می­کنیم. به جریان علم آموزی و علم ورزی صدمه می زنیم و به حقوق دانشمندان و محققان و به نهاد علم   وبه کنش علم ورزی لطمه می­زنیم و آزادی متفکران ومنتقدان ودانشمندان را خصوصا در علوم انسانی واجتماعی وفرهنگی از آنها سلب می کنیم و علاوه بر این، مانع یک خیر عمومی نیز می­شویم که قرار است با علم به مردم برسد. دلیل اصلی دیگری هم که پروژۀ «علم دینی» را خلاف اخلاق می کند، این است که «علم دینی»  یک فریب است.

 

تعریف شما از  علم چیست و این علم چه ویژگی دارد که علم دینی نمی­تواند واجد آن باشد؟

بنا به درک اینجانب،  علم معرفتی سیستماتیک، معطوف به شناختن جهان طبیعی، انسانی، اجتماعی است. علم معرفتی روشمند و شفاف و  قابل راستی آزماییِ «میان ذهنی» است. وقتی من علم می­ورزم این علم ورزیدن من قابل بررسی و راستی آزمایی از طرف شما و همه است، همه در هر جای جهان با اسلوب قابل قبول همگانی می­توانند بررسی کنند که من چطور علم­ورزی کرده­ام و نشان بدهند که کجای آن درست و کجایش نادرست است. این علم به شکل میان ذهنی و عمومی قابل انتقاد است و درِ انتقاد به روی علم­ورزی همیشه باز است. همیشه نظریه­های علمی از حیث روش­ها و داده ها واستدلال ها و تحلیل­هایشان قابل نقادی هستند وتبصره می خورند  وآزمون یا ابطال پذیرند ، توجیه عقلایی عمومی دارند. وقتی شما یک رساله دکتری کار  می­کنید من کاملا می­توانم آن را نقادی کنم. در مورد نظریه­پردازی هم همین است. علاوه بر این، وقتی ما علم می­ورزیم باید توجیه عمومی میان ذهنی برایش ارائه دهیم که قابل بررسی مجدد باشد.

فرایند کار علمی چگونه آغاز می شود وچگونه پیش می رود؟

علم از مسئله شروع می­شود. وقتی با مسئله­ای مواجهه می­شوید شما دو مسیر عمدۀ علمی برای پژوهش در پیش دارید. در مسیر نخست برای درگیری با مسئله خود، ابتدا  می­روید یک نظریه علمی را انتخاب می­کنید و بر اساس آن فرضیه­هایی می­سازید، داده­هایی جمع­آوری می­کنید و آن فرضیه­ها را به طور روشمند می­آزمایید. در این جا روش مشخص است، نظریه معلوم است و همه قابل بررسی میان ذهنی است . سپس شما آن­ها را تحلیل می­کنید و من می­توانم تمام این مسیر داده اندوزی و روش ها وابزارها و نحوه داده پردازی و درستی تحلیل ها و  استدلال های شما  را نقد بکنم. مسیر عمدۀ دوم فرایند علم  نیز این است که شما پس از مسأله مستقیما به سراغ جامعه وفرهنگ ومیدان واقعی زندگی می روید به سوی داده ها وشواهد در جامعه می­روید و به طور منظم وباز روشمند وسیستماتیک ومنظم،  داده­ها را مفهوم پردازی می کنید و از این طریق به افق نظری تازه ای می رسید که این مسیر عمدتا با روش­های کیفی  طی می­شود. ما در اینجا نیز می­توانیم فرایند تحقیق شما را ببینیم و به آن ایراد یا از آن انتقاد بکنیم،  مثلا نشان دهیم که داده­­ها ناقص است یا مخدوش است یا کافی نیست یا شما نتواسته­اید با آنها بدرستی مفهوم­پردازی کنید و مواردی از این دست. روش کار در این جا نیز قابل راستی­آزمایی میان ذهنی است. به هر حالت علم در هر دو مسیری که طی می کنید نقدپذیر و آزمون­پذیر و حساس به مشاهدات است. این یعنی اگر یک مشاهده و فقط یک مشاهده پیدا شود که خلاف دعاوی شما باشد، شما باید دوباره پاسخگو شوید و نمی­توانید طفره بروید و  توجیه کنید و به همین دلیل شما در علم نسبت به هر استدلال ناقدانۀ بعدی حساس هستید. باید پاسخ بدهید. بنابراین با تعریفی که من از علم عرض کردم وقتی می­گوییم «علم دینی»، یکباره  تمام این مسیرها را برهم می زنیم وبا قید دینی ، علم را که سرکش است اهلی ومحدود می کنیم و باب نقد  وگفتگوی آزاد را به روی علم می­بندیم. هرچند که خودمان ندانیم یا این که توجیهاتی بیاوریم. اما حقیقت این است که پروژۀ «علم دینی»، تمام فرایند علم آموزی را  مخدوش می­کند و بنابراین نه مفید  و نه معقول است. یعنی اصلا قابل درک عقلی نیست، مثل  این که شما بگویید مربع مدور که اصولا معقول نیست و در آن یک تناقض وجود دارد. از سوی دیگر پروژۀ علم دینی مفید هم نیست و به مردم ضرر می­زند و جامعه ای را مدتها گرفتار می­کند و فریب می دهد.

پس شما معتقدید که روش شناسی علم دینی متفاوت با علم در معنای عمومی آن است و چون نمی­توان آن روش­ها را در این تعبیر به کار برد، این تعبیر تناقض دارد ؟

همانطور که گفتم من ادعای «علم دینی» را در اساس،  نامعقول و زیانبار و غیر اخلاقی تصور می کنم و به همین روال در آن انصافا هیچ روش­شناسی سراغ ندارم، جز اینکه علم نشناسی و روش نشناسی یا مغالطه آمیز و غلط انداز است.

 

با این توضیحات نظر شما در مورد نمایندگان علم دینی در داخل کشور مثل آقای دکتر گلشنی چیست؟

ایرادهایی که عرض کردم به همه این آقایان وارد است. دکتر گلشنی یا دکتر سید حسین نصر یا آیت الله جوادی آملی همه به نحوی ادعای علم دینی یا قدسی ومانند آن را دارند. من برای تمام این افراد احترام قائلم و در رشته­های خود انسان­های صاحبنظر  ومحترم هستند، اما متاسفانه  ومنطقا نقدهای جدی بر دعاوی آنها مبنی بر  علم قدسی یا  علم دینی وارد هست. وقتی آقای گلشنی کتاب «علم دینی و علم سکولار» می­نویسند، همه این نقدهایی که عرض کردم بر کار ایشان وارد است. سکولار یک ناسزایی است که به علم جهانی دادند. دینی هم یک قید تکلف آمیز ایدئولوژیک دولتی است که آقایان بر علم زدند و بعد با پروژه های میلیاردی به نام اسلامی سازی به جان علوم انسانی افتادند.  موجودی نامشروع به نام علم دینی که این گرایش های ایدئولوژیک آفریدند ، علم نشد ولی برای ایران بسیار گران تمام شد. پروژۀ دولتی علم دینی در بعد از انقلاب که این آقایان آگاهانه یا ناخودآگاه، خواسته وناخواسته لجستیک و تدارکات نظری برایش فراهم کردند؛ به جامعه علمی و دانشگاهی ما و به  ایران حقیقتا در این چهار دهه  لطمه های زیادی زد . البته بخشی از آرای دکتر گلشنی هم اکنون می بینیم ، عوض شده است  و اخیرا نقدها و بحث­هایی کرده­اند و با آن شدت قبلی از علم دینی دفاع نمی­کنند. اما تعبیری است که می­گوید ببخشید اما فراموش نکنید. مردم که نمی توانند حافظه خود را از دست بدهند وندانند که این علم دینی در چهاردهه اخیر، چه اشتباهات و خطاها و سیاست­ها و رویه­های نادرست را دامن زده و توجیه کرده است. البته من باز هم تاکید می­کنم که اینان افراد محترمی هستند. خصوصا جناب سید حسین نصر، به نظر من دانشمند متتبع و محترمی است هرچند به نظریه علم قدسی او نیز همه ایرادها که عرض کردم جدا وارد است.  اما بقیه افرادی که در کشور سنگ علم دینی را به سینه می­زنند و به نام علم دینی، دانشگاه و پژوهشگاه  ودم ودستگاه درست کرده­اند  و چندین برابر دانشگاه های نگونبخت تراز اول کشور،  بودجه های آشکار وپنهان از بیت المال می گیرند و مصرف می کنند به نظر من دکان­هایی هستند که متاع قلب در آن­ها فروخته می­شود ، ضرر وزیان ملی به بار می آورند و در مجموع قابل دفاع منطقی واخلاقی  نیستند.

به نظر شما علم دینی را می­توان در چه کانتکسی مورد بررسی قرار داد، آیا باید آن را در زمینه معرفت نواندیشانه بررسی کرد یا در زمینه بنیادگرایانه؟

بنده  فکر می­کنم در پشت گفتمان­هایی مثل علم دینی، علم قدسی و علم بومی یک ارادۀ معطوف به قدرت است. این میل قدرت به کسوت گفتمانی و ایدئولوژیک پوشانده می­شود چه در پاکستان و آرای ابوالاعلی مودودی، چه در کنفرانسی که در مکه در اوایل انقلاب برگزار شد. این تعبیرها مستقیما وغیر مستقیم متعلق به بنیادگرایان و نحله های سیاسی­ خاص و اراده های معطوف به قدرت در جهان اسلام بودند و هستند. اما نواندیشان دینی هرچند هم در برخی کتاب ها وآرای متقدم خود قلمرو های علم ودین را به نحوی غیر منطقی درآمیخته اند ومنشأ خطاهایی بزرگ شده اند اما هرگز از  پروژۀ «علم دینی» و «دینی سازی علم» دفاع نکردند بلکه با آن مخالفت هم ورزیده اند ونوعا طرف علم واستقلال نهادهای علمی را گرفته اند.  دیدگاه های سلفی و بنیادگرا در پاکستان وعربستان ویا محافل اروپایی بودند که به گفتمان علم دینی متوسل شدند، حکومت پاکستان به دلایل خاصی از این اندیشه­ها حمایت می­کرد یا جریان­هایی که می­خواستند به قدرت برسند از این مسائل استفاده می­کردند . در ایران هم بعد از انقلاب فرهنگی این مباحث بیشتر دعاوی سیاسی وایدئولوژیک بودند، و از مباحث فلسفی و علمی آقایان هم بهره گرفتند، پشت این مباحث معرفتی یک نوع منافع و مسائل قدرت و دخالت و مداخله در کار نهاد علم و لطمه زدن به استقلال دانشگاه و آزادی آکادمیک آنان بوده است. هژمونی سیاست وایدئولوژی  بر علم ودانشگاه بود.

فارغ از این بیشتر  استدلال های آنها مبنی بر وجود علم دینی  در مد نظر ماست.

نظر انتقادی خودم را نسبت به محتویات اصلی این استدلال ها عرض کردم. در اینجا اجازه بدهید بیفزایم که خصوصا روالی هم در این سالها  باب شده است و کسانی که مدعیان علم دینی هستند، گاهی می­آیند از گفتمان­های پسا مدرن هم با حرص وولع،  مصرف و استفاده می­کنند. از فایرابند استفاده می­کنند، فوکو را سر از پا نشناخته مصرف می کنند تا بلکه ادعای علم دینی را به کرسی بنشانند! من برایم حقیقتا تعجب انگیز والبته دردآور است چگونه کسی که مدرن را قبول ندارد حالا پست مدرن شده است و کسی که از یک فکر پیشامدرن دفاع می­کند به تفکر پسامدرن متوسل می شود و از فوکو و تامس کوهن دلیل می آورد. مثلا از مفهوم پارادیم کوهنی، از نظریه «دانش و قدرت» فوکو استفاده می­کنند تا بگویند علم دینی داریم!  آقایان از خودشان گویا هیچ نمی­پرسند که با این مفاهیم ونظریه ها تکلیف اساس معرفت دینی چه می شود ومی خواهند با نتایج منطقی این نظریه ها، بعد از اثبات علم دینی!  درباب خود مباحث دینی چه بکنند . این قدر با شیفتگی وبرای توجیه علم دینی ، می آیند و ادبیات پست مدرن  را مسرفانه مصرف می کنند اما توجه ندارند که وقتی می­گویند علم یک معرفت  ناب نیست و تاریخی است وکذا وکذا ، آیا حاضرند بپذیرند که دین هم معرفتی ناب نیست وتاریخی است ومابقی نتایج؟ آیا این افراد این نگاه به دین را قبول می کنند و آیا می­پذیرند که به همان صورت که به سیاق پسا مدرن،­ علم دینی توجیه می شود، با همان سیاق، دین هم شالوده زدایی بشود؟ من نمی­گویم این شیوه کار واین گفتارها  غیر صادقانه است، اما مبهم است و تناقض­هایی در درون خود دارد. متاسفانه کاری که چنین جریان­هایی در کشور ما دنبال می­کنند این است که علم را کنیز الهیات می خواهند، استقلال وتمامیت را از آن می ستانند و معرفت علمی را تابع معرفت دینی ، بلکه تابع واسیر یک ایدئولوژی جناحی ِحکومتی به نام دین ساخته اند، ایدئولوژی ای که متعلق به بخشی از گروه­های نفوذ است ومعطوف به قدرت ومنفعت های خاصی است.

 

در نظر شما چه رابطه­ای میان علم و دین وجود دارد آیا اصلا می­توان مبادله ای میان این دو ایجاد کرد؟

علم وقتی به دین، فرهنگ یا سیاست تقلیل پیدا می­کند، وقتی به ایدئولوژی خاصی تقلیل پیدا می­کند، «ناعلم» می­شود. ضد علم یا حتی «شبه علم» می­شود. اما اجازه بدهید  در پاسخ به این پرسش شما و برای این که مقداری از تلخی کلامم نیز بلکه کاسته بشود ودرد آگاهی قدری قابل تحمل بشود، عرض بکنم که میان علم و دین اتفاقا دیوار آهنینی وجود ندارد که در آن نوشته شده: ورود ممنوع! نه این طور نیست. دین وعلم می توانند مناسبات مفیدی هم داشته باشند. چند مورد را مختصر عرض می کنم: نخست، دین می­تواند برای دانشمندان برای  علم ورزی شوق و انگیزه ایجاد کند. ما دیندار هستیم و این دین به ما می­گوید بروید برای خاطر حقیقت، به مردم خدمت کنید. پس دین وارد قلمرو علم شده است و از کار علمی حمایت می­کند و به کار علمی کمک می­کند.

بدین ترتیب ما علم دینی و اسلامی نداریم اما دانشمندان مسلمان و مومن داریم،  علم بومی نداریم اما دانشمند بومی و محلی ومیهن دوست وفرهنگ دوست وبا هویت داریم. دانش بومی داریم.  برگردم به این مسئله که میان علم و دین لزوما دیوار آهنین نیست و یکی از این موارد را انگیزه ورود به علم عرض کردم. مورد دوم، انتخاب مسئله است. دین می تواند به ما بگوید که کدام مسئله را برای تحقیق علمی  انتخاب کنیم. عقاید و گرایش­های دینی، در انتخاب مسئله به دانشمند کمک می­کند که این هم موضوع کوچکی نیست. انتخاب مسئله­ها می­تواند تاریخ علم را دگرگون کند، برحسب اینکه شما کدام مسئله­های خاصی را انتخاب می کنید، علم نیز در مسیر متفاوتی پیش می­رود . مورد سوم، انتخاب موضوع است، کدام موضوعات را ما برای پژوهش علمی انتخاب کنیم؟ ما می­توانیم از دین  وآیین مان الهام بگیریم و موضوعات خاصی که آموزه­های اصیل دینی به ما الهام می دهد، پژوهش علمی بکنیم. دین حق به ما می گوید بی عدالتی ها را ، محنت ها و مرارت های مردم را، بیماری های صعب العلاج را ، تخریب طبیعت  را بررسی علمی بکنید، برای رفع فقر وبیماری و آلودگی آب وهوا و فرسایش خاک و گرمایش این زمین که امانتی الهی در دست ماست، تحقیق علمی و آفرینش علمی بکنیم. مورد چهارم از ورود دین به ساحت علم،  انتخاب نظریه است. بعضی از نظریه­های علمی را ما به برخی دیگر ترجیح می­دهیم. برای مثال شما به دلیل دین دار بودن وحتی وطن دوست بودن، می آیید نظریه نظام جهانیِ والرشتاین یا نظریات پسااستعماری هومی بابا  را بیشتر مورد توجه قرار می دهید واین هیچ ایرادی ندارد اگر کار تحقیق علمی تان با انضباط منطقی  وروشمندی وشفاف ومستدل ومستند پیش برود. در این جا شما کار غیر علمی نکرده­اید، به علم هم لطمه نزده­اید، علم را هم دینی یا ایرانی نکرده­اید اما دانشمندی  ایرانی  و مسلمان یا جهان سومیب هستید و ایرانی بودنتان ومسلمان بودن تان وجنوبی بودن تان در ترجیح  برخی نظریه­های علمی برای برنامه های پژوهشی شما اثر می گذارد والبته روش مندی علمی لازم را نیز دنبال می کنید. مورد پنجم از ورود سالم دین به حوزه مستقل علم، در انتخاب روش است. شاید علم به من این بینش را بدهد که به دنبال روش­های کیفی بروم چرا چون بخشی از حالات مردم و اوصاف و اطوار باطنی مردمان و خیلی از اوصاف انسان شناختی و  مردم شناختی  وفرهنگی ملتهای  متفاوت بلکه متفرد است ، تک ویگانه است و قابل بررسی با روش­های کمی نیست.  مثلا نیازمند پدیدار شناسی است. برای مثال سالها پیش بنده  در دهه محرم رفتم و مناسک عزاداری را مطالعه کیفی کردم. چرا من این کار را کردم؟ اگر من از بدو کودکی با تعلیم و تربیت دینی  وبا احساسات دینی بزرگ نشده بودم شاید حوصله  این کار پرزحمت را نمی­کردم .

مورد ششم از همکاری موجه دین و علم، انتخاب میدان­ها و انتخاب نوع مشاهدات است. دین داری در شما تاثیر می­گذارد که به سمت کدام گروه­های اجتماعی کشیده شوید، ممکن است من به خاطر حس عدالتخواهی برآمده از دینم به سمت گروه­های محروم جامعه وتهیدستان شهری و حاشیه ای ها وطردشدگان اجتماعی و غایبان جامعه کشیده شوم ودرباب آنها تحقیق علمی بکنم.

مورد هفتم این است که در پایان کار وقتی نتایج یافته های خود را با دیگر آرا مقایسه می کنید ، این آرا می تواند آرای حکیمان و عارفان و متکلمان یا مفسران  دینی باشد  . شما نتایج یافته­های روشمند علمی­تان را می توانید با آموزه­های دینی و حکمت های عتیق  و آیات واحادیث  مقایسه بکنید. بدون اینکه به تمامیت کار علمی تان لطمه ای وارد بشود. مثلا بعد از سیر روشمند منطقی علمی ، نتیجه را با لطایف حکمت های اشراقی مقایسه کنید.  مثلا با آرای شیخ اشراق یا صدرالمتألهین یا نظّام معتزلی یا جابربن حیان  مقایسه ­کنید، بدون این که به استقلال قلمرو وروش علم ضرر بزنید. بدین معنا تمام حوزه­های معرفت بشری یک خانواده  بزرگ هستند و با این که هرکدام  مستقل و متمایزند اما در عین کثرت ، وحدت دارند. دین، علم،  ادبیات، هنر، عرفان و. همه و همه ساحت­های مختلفی هستند که متفاوت و متمایز هستند وهرکدام زبان وروش ودستور خاص خود را  وپروتکل های معرفتی خاصی دارند  اما در نهایت همه به سوی یک حقیقت روانه اند و می­شود بین این قلمروها به نحوی منظم،  تردد و گردش وسلوک داشت و آنها را به صورت منظم با هم مقایسه کرد. بنده جایی عرایضی داشتم با عنوان «آشنایی­های غریب علوم و عرفان» و در آنجا توضیح می­دادم که علومی مثل فیزیک، جامعه­شناسی و روان­شناسی  وحتی اقتصاد چگونه با عرفان آشنایی­های غریبی دارند. یعنی در عین حال که جدا هستند، آشنایانی غریب هستند،  خلاصه شما می­توانید نتایج کار علمی­تان را با حکمت­های دینی  ومعنوی و استعاره های قدسی مقایسه کنید.

اصولا ما ایرانی ها در حکمت های تاریخی خود این را هم داریم که خیلی نیز شناخت متصرفانه به عالم وآدم را  وتصرف علمی وفنی حریصانه در طبیعت را توصیه نمی کند . در این منظر،  شناخت از نوع اثبات نیست ، بلکه این نیز هست که بخواهیم به هستی نه مشرِف بلکه مشرَّف شویم. شناخت بیش از اینکه یکسره تصرف  ذهنی و فنی باشد،  تقرّب به حقیقت جهان هم هست، کشف المحجوب نیز هست، نقاب برکشیدن وپرده برداشتن از حقیقتی بغایت پنهان است که جلوه ای می کند، دل می برد و نهان می شود، بسیار بسی بالا بلند است از اینکه به دام اثبات و نفی دربیاید. شناخت ما ایرانی ها تا حد زیادی شاعرانه بوده است ، از این میراث ها می توان در بسط سبک خاصی از آفرینش علمی استفاده کرد بدون اینکه استقلال معرفت علمی به معنای دستاورد مشاع بشری در جهان کنونی از بین برود، روشمندی را برهم بزند و خصوصا بدون اینکه با نام دین وحقیقت دینی،  باب نقد و شالوده گشایی بسته بشود.

آیا مخالفت نتایج علمی با آموزه­های دینی در این مرحله ایجاد مشکل نمی­کند؟

اگر تحقیقی علمی به نتیجه ای برسد که با عقاید دینی ما مغایرت دارد باید به عنوان یافته ای علمی محترم ومحفوظ باشد و آزادانه بیان شود والبته می تواند به صورت علمی نقد بشود. ممکن است حتی خودمان  از تحقیق خویش به نتیجه ای برسیم که با برخی مقبولات دینی مان مغایرت دارد. باید درنگ کنیم، شاید منطقا لازم باشد عقایدمان ویراسته بشوند واصلاح بشوند. اکتشافات علمی کمک می کند ما تفاسیر دینی خود را ویرایش واصلاح بکنیم. یا اینکه حداقل عجالتا دو حوزه علم ودین را جدا از هم محفوظ بداریم وهرکدام را جدا از هم پیش ببریم. نتایج علمی نیز قطعی و ابدالدهر نیستند  ممکن است بعدا به شیوه علمی نقد وبررسی بشوند . خصوصا که معمولا دیدگاه های مختلف رقیبی در علم هست. همانطور که آراء دینی نیز معمولا حاصل نظریات علمای دین هستند و قابل نقد اند و نباید به نام دین هاله تقدس به خود بگیرند.  به هرحال باید دو ساحت دین وعلم نیاز به همزیستی مسالمت آمیز با احترام متقابل دارند. مناسبات میان علم ودین باید آزادمنشانه وتوأم با صبوری و احترام طرفینی باشد. هرچه باشد راه حل این نیست که پروژه علم دینی راه بیندازیم و علم را تخریب کنیم.  این بحث، گفتگوی مستقل مفصلی می خواهد.

 اجازه بدهید برگردم به موارد کمک دین به علم.   تا کنون هفت مورد را عرض کردم. مورد هشتم این است که دین وایمان به ما می­گوید کتمان حقایق نکنید و اگر به نتیجه­ای رسیدید که باب طبع عقاید خود یا عامه نیست یا ارباب قدرت ومنزلت  دوست ندارند، همچنان پای آن بایستید و  آن رابیان کنید. زیرا یک حکمت دینی اصیل به ما می گوید کتمان حقیقت نکنید.  شما محققی هستید و به نتیجه­ای رسیده­اید که با مقبولات ومشهورات قوم و با  گفتمان رسمی و قدرت رسمی  در تعارض است. اگر مؤمن صادقی باشید می­گویید ایمان من می­گوید نباید حقیقت را کتمان کرد و در نتیجه با شجاعت و رشادت تمام،  پای افشای حقایق می­ایستید و حقایق علمی را بر خلاف گروه­های حاکم و نفوذ یا عقاید عامه ومشهورات قوم  بیان می­کنید و این بسیار مهم است. ببیند گالیله یک کاتولیک راست اندیش بود ، اما می گفت ایمان غیر از تفاسیر رسمی انجیل است وآنچه نظریه کیهان شناسی او  مغایرت داشت، نه با گوهر پیام مسیح بلکه با این تفاسیر  وقرائت های رسمی از کتاب مقدس بود. اتفاقا اصل ایمان از او می خواست که بگوید اگر من هم توبه بکنم زمین از حرکت باز نمی­ایستد یا افرادی مثل کپلر که دوره انقلاب بزرگ علمی را شکل دادند، انسان­های مؤمنی بودند و بخشی از کارهایشان تحت تاثیر ایمان دینی آن­ها بوده است. البته این تفتیش عقاید که گالیله به آن دچار شد، در بخشی از اروپا انجام می­شد و ما باز هم اشتباه می­کنیم و فکر می­کنیم این تفتیش عقاید در سراسر اروپا حاکم بوده است، در صورتی که  فقط در بخشی از اروپا وجود داشت.ما حتی تاریخ علم را هم درست نمی­نگاریم. تاریخ اروپا را هم درست نمی­دانیم . مثلا گالیله در دانشگاه پادوا حوزه درسی داشت، کار علمی می­کرد، اما از بد حادثه سفری به فلورانس رفت در آنجا گرفتار شد و او را محاکمه کردند و ا گر به این سفر نمی­رفت، شاید داستان گالیله طور دیگری پیش می رفت.

 من در این جا چیزی به خاطرم آمد. جنبش علمی که  از سده چهارده و پانزده شروع شد و رشد کرد هرچند ریشه­اش در اومانیسم و توسعه اقتصادی بود. اما اسطوره­های هرمسی نیز به نوبه خود در این روند پیشرفت علم تاثیرگذاشت.در میان اروپاییان اسطوره­های هرمسی نفوذ داشت. این اسطوره­ها سرشار از جادو و سحر وراز هستند و دانشمندانی  تحت تاثیر این اسطوره­ها می­خواستند راز هستی را کشف کنند. در جورودانو برونو این را می بینیم. پس آیا می توان نتیجه گرفت که علم اروپا ، علمی هرمسی است؟ نه بلکه  اسطوره ها نیز به نوبه خود در کار عالم و کار شکل­گیری علم تاثیر گذاشته اند و بسیاری تحت تاثیر این اسطوره­ها کار علمی کرده­اند. اما در عین حال روش علمی و نظام معرفت علمی وبررسی وآزمون علمی برای خودش نظم واستقلال وضوابط خاصی دارد. مثل یک قیفی است که یک طرفش خیلی گشاد است و یک اسطوره نیز می تواند در اکتشاف علمی  اثر بگذارد ودخیل باشد ولی از این سوی باریک علم ، باید پس از بررسی روشمند و سیستماتیک وآزمون ودلیل آوری وتوجیهات منظم میان ذهنی وعمومی بیرون بیاید.  

پس شما معتقدید که ما علم اسلامی نداریم اما دانش مسلمین داریم؟

بله همین طور است. وقتی دانشمندان ایرانی و مسلمان بیشتری در این جهان کار علمی بکنند، درواقع از این طریق فرهنگ ایرانی و اسلامی ما می تواند اشتراک بیشتری در دانش بشری داشته باشند و به تنوعات سبک کار علمی  افزایش بدهد. پس ما علم اسلامی نداریم اما دانش مسلمین داریم. از خاطرم نمی­رود وقتی من دانش­آموز بودم، کتابی از استاد محمد رضا حکیمی خواندم که نامش دانش مسلمین بود. او در آن کتاب تمام دانش­های تمدن اسلامی را روایت کرده بود از خوارزمی و ابوریحان تا زکریا و  ابن سینا وسهروردی و ابن هیثم و خیام و بقیه. همه حوزه­ها از تاریخ تا نجوم و فیزیک.  یا زنده یاد جناب دکتر زرین کوب عزیز،  کتابی با عنوان کارنامه اسلام داشت. سالهای سال پیش قبل از انقلاب می خواندیم. در   این کتاب شما دانشمندان ایرانی و مسلمان را در دوره­ای شکوفان می بینید زمانی از قرون وسطای اروپایی که هنوز اروپای جدید شکل نگرفته بود و رنسانس نشده بود، آن ها در آن دوران کارهای علمی کردند چرا که حکومت بر آن­ها سلطه نداشت، امکان ترجمه بود و مبادلات آزاد علمی در مقیاس جهانی صورت می گرفت و دانشمندان شأن ومنزلتی داشتند وپروژه اسلامی سازی هم نبود. حالا آقای زرین کوب نام کتابش را کارنامه اسلام گذاشت اما بدون اینکه به علم دینی قائل باشد. او هیچگاه دنبال علم اسلامی نرفت و علم را علم می­دانست و اسلام را اسلام.  به هرحال اگر شما 20 سال قبل یک مفهوم را سرچ می­کردید، کمتر نام­های اسلامی چون قاسم و احمد و آرش و گوزل  می­دیدید. اما الان این وضع تغییر کرده و اسامی ایرانی، ترک، عربی و .. در مقالات علمی دیده می­شود و نشان می­دهد هرچه دانشمندان کار علمی بکنند، حوزه جهان اسلام می­تواند در علم جهانی سهیم بشود و به همین ترتیب طبیعی است که نقش فرهنگ ایران واسلام بر ساحت علم جهانی زده می شود  و علم نیز  به مسائل محلی وملی ما نزدیک­تر می­شود و دردهای ایرانیان و  مسلمانان از این طریق دوا می شود و چه بسا از این طریق یک سبک علمی جدید هم در خانواده بزرگ علمی دنیا ایجاد شود، چرا که سبک علمی هم محدود به یک شکل نیست. همانطور که روش­های تحقیق فراوان است، سبک تولید دانش هم متفاوت است و شما می­توانید با این حرکت سبک­های تازه علمی ایجاد بکنید، بدون این که به ساحت جهانی علم ضربه­ای بزنید. هویت جهانی علم که همه جا با  ویژگی­های مشخصی شناخته می­شود و نسبت به الهیات، معارف دینی و کتاب مقدس استقلال تمام دارد. هیچگاه کار علمی نمی­گوید که در کتاب مقدس چه نوشته شده است. یا پیامبر وامام چه گفته اند. هیچ وقت کار علمی نمی­آید تحقیق علمی را با فتوای دینی با متن دینی محدود بکند،  ساحت  معرفت و روش و زبان علمی استقلال خاص خودش را دارد.

با این تفاسیر شما اقداماتی جهت تاسیس علوم انسانی بومی را چطور ارزیابی می­کنید؟

این پروژه مطمئنا برای جامعه زیانبار بود وهست. بومی سازی علم مثل دینی سازی واسلامی سازی نه معقول است ونه مفید ونه اخلاقی. اما وقتی با ضوابط جهانی علم کار علمی می کنیم، طبعا همانطور که قبلا توضیح دادم  دانش بومی ما ودانش ایرانی ما و  آرشیو دانش ملی ما توسعه پیدا می کند وبه درد توسعه ملی وتقلیل مرارتهای این سرزمین می خورد.  بومی سازی علم یک دعوی بسیار نابه جا و غیر قابل توجیه است. اما بومی شدن دانش به این معنا که به شکل درون­زا دانشمندان مسلمان با انگیزه دینی کار علمی می­کنند، نتیجه بخش است چرا که  خود به خود ، علم را به سراغ مسائل روزمره وبومی وملی ما می برد.  علم با دردها و مسائل واقعی ما ارتباط پیدا می کند و خود به خود  وبه طور درونزا دانش بومی انباشته می شود که  بومی و در عین حال جهانی است. ما یک لوکال و یک گلوبال داریم. ما در علم نه لوکال محض داریم و نه گلوبال محض. هر علم گلوبالی ، یک لوکالیتی دارد. اروپایی ها و آمریکایی ها با تأکید به مسائل جوامع خود علم را پیش بردند. پس چرا ما چنین نکنیم.  ما کار علمی وخلاقیت علمی ونوآوری علمی نمی­کنیم و عمدتا نان علم دیگران را می­خوریم  البته به آنها لعنت هم می فرستیم. ما باید در عین حال که گلوبال هستیم، لوکال و بومی هم باشیم. اما این با بومی سازی دولتی از بالا درست نمی شود.  قبل انقلاب ایدئولوژی غالب نوسازی بود و بعد انقلاب ، وارونۀه آن، اسلامی سازی باب شد. این ایدئولوژی­ها  هر دو دولتی است و فرقی نمی­کند هر دو هم اشتباه است. اسلامی سازی، دینی سازی و بومی­سازی هر سه  نه معقولند و نه مفید و نه اخلاقی. اما بومی شدن دانش می­تواند به شکل طبیعی و درون زا وقتی با انگیزه­ها وکوشش ها وکنش های آزاد دانشمندان همراه شود، اتفاق بیفتد. در مجموع اینجانب  به انسان چند ساحتی وجامعه چند ساحتی قائل هستم. به این معنا که یک زبان وجود ندارد. به تعبیر ویتگنشتاین ما زبان علم داریم، زبان دین ، زبان فلسفه و اخلاق و ادبیات وهنر داریم. هر کدام ساحت جدا است و انسان باید در ساحت­های مختلف زیست بکند. شما وقتی علم می­ورزید در یک ساحت هستید و یک اهداف و روش دارید و وقتی دین می­ورزید یک ساحت و هدف و روش متمایزی دارید. این­ها جدا هستند و دو زبان متفاوت و نه متضاد هستند که با هم می­توانند گفتگو و  اشتراک مساعی داشته باشند.

 

 

به نظر شما افق آینده علم در کشور در این میان چگونه است؟

رفتار ما با علم ریاکارانه است . از علم طمع ورزانه و حرصانه استفاده می کنیم ، بر علم لعنت نیز می فرستیم. چهار دهه است حکومت سر از پا نشناخته دنبال تکنولوژی است. دنبال مدرن ترین تجهیزات فنی در دنیا هستیم، حتی اصرار داریم جامعه  وفرهنگ را نیز با توسل آبکی به برخی مباحث جدید، مهندسی فرهنگی واجتماعی بکنیم  ودر عین حال همچنان زیر لوای دین به علم وتکنولوژی نیز بد وبیراه می گوییم. با دست وپا کردن مقالات آی اس آی و رشد کمی تعداد مقالات که عمدتا به درد پرونده های ارتقا یا جلسات دفاع دکتری  ومدرک گرایی می خورد، فخر می فروشیم، در عین حال به علم وفناوری بد نیز می گوییم، راه تفکر انتقادی و اصیل در علوم انسانی و اجتماعی را نیز با انواع ابهام ها ومحدودیت ها به نام علم دینی دشوار می کنیم. این را هم عرض کنم که در تاریخ ما ، زمینه هایی از عقل گریزی به چشم می خورد . هر چند وجه غالب تمدنی ما خرد گریزی نبود اما زمینه هایی برای آن وجود داشت و در این چهار دهه به آن دامن زده شده است. گریز از بیگانه نیز همینطور. بازهم تأکید می کنم نه گرایش عقل­گریزی و نه «بیگانه هراسی» هیچیک در گوهر تمدنی ایران نبود اما اینجا وآنجا وجود داشت. طی سالهای گذشته  این دو،  با لجستیک ایدئولوژی رسمی دوباره به کار گرفته شده اند و آتش تهیه برای «علم دینی» گشته اند. ساختن دوگانه هایی مانند علم دینی وعلم سکولار برای ما سخت فریب دهنده وگمراه کننده شده است. کلمات را آشفته می کنیم. زبان خانه هستی است وما آن را ویران می کنیم.  کلمات آشفته ، نشان از ذهن آشفته می دهد و  در زندگی فرهنگی جامعه ما نیز آشفتگی ایجاد می­کند. کلماتی مانند علم دینی و علم الحادی، یا علم قدسی وعلم عرفی،  خواسته وناخواسته گرد و غبار ایجاد می کنند و نتیجتا راه تغییرات وپیشرفت وتوسعۀ این جامعه نگونبخت در یک دنیای رقابتی پرشتاب تیره وتار می شود و پس می افتیم.  به گمان اینجانب که دانش آموز کوچک علم هستم، در این چهار دهه بر اثر این گرد و غبار ، هم حقایق اصیل دینی گم شده وهم کار علمی اصیل، مقالات اصیل، نهاد های مستقل علمی  وکنشگری آزاد  و پویای علمی  لطمه دیده است. لطمه­ای که باید هرچه زودتر جبران شود وشاید هم نتوانیم جبران کنیم.

فایل های پی دی اف: 


بخش اول


بخش دوم

چرا افکار عمومی به «نخبگان اجتماعی- فرهنگی» بی‌اعتنا شده‌اند؟

میزگرد دربارۀ  وضعیت گروه های مرجع در جامعه امروزی ایران 

روزنامه ایران ، دوم مرداد 97 ، صفحه اندیشه 

فایل پی دی اف متن کامل گفتگو 


بخش هایی ازبحث فراستخواه در این میزگرد


جامعه همیشه با قانون و مقررات رسمی اداره نمی‌شود. با کنترل و داغ و درفش نیز اصلا به نظم پایداری نمی‌رسد. جامعه به نظم اخلاقی و هنجارینِ  «درونْ‌جوش» و «درونْ‌مان» نیاز دارد


یک بعد از مسائل ملی امروزی ایران این است که بخش‌هایی از گروه‌های اجتماعی بویژه نسل‌های جدید از «اِلیت فکری و اجتماعی» خود مأیوس و سرخورده شده‌اند. مسؤولیتش نیز قبل از هرچیز با آنهایی است که حوزه عمومی این جامعه را محدود کرده‌اند و با کنترل جریان آزاد اطلاعات و ارتباطات و تصاحب بر آن، عملا مانع خلاقیت و تنوع نخبگان فکری و اجتماعی و کارایی آنان شده‌اند


مردم بویژه نسل‌های نوظهور اجتماعی ما احساس می‌کنند که مراجع فکری و اجتماعی موجود نفوذ و کارایی لازم را ندارند، به‌روز نیستند و از آهنگ متن جامعه عقب مانده‌اند؛ در نتیجه، نمی‌توانند جذابیت و گیرایی لازم را داشته باشند. به نظر می‌رسد که مردم این ناکارآمدی را احساس می‌کنند. این نگران‌کننده است چون ضعف در گروه‌های فکری و اجتماعی می‌تواند نشانه‌ای از گم‌شدن بنیان‌های معرفتی جامعه، همچون عدالت، فضیلت، حقیقت، سعادت و... باشد.


جامعه در حال بزرگ شدن باشد. یک زمانی استاد و جزوه‌ استاد و گفتار او برای ما جنبه‌ کاریزمایی داشت و  احساس می‌کردیم که حقیقت را از طریق گوش دادن به این درس می‌خواهیم به دست بیاوریم. امروز اما اینترنت، گوشی همراه و زمین و زمان پر از اطلاعات است در نتیجه سلام و صلوات، کف یا سوت زدن‌های قدیمی دیگر برای بخش‌هایی از گروه‌های جدید شهری و طبقات متوسط اجتماعی امروز موضوعیت خود را از دست داده است. ایدئولوژی‌ها مثل گذشته نمی‌توانند برای جامعه معرفت‌های کاذب ایجاد کنند. الگوهای روشنفکری در ایران نیازمند «نقد درون‌ْمان» و بازاندیشندی جدی است.


اکنون دوران سخنرانی‌ها و میتینگ‌ها گذشته است. به جای آن «هم‌اندیشی‌های جدی» در حلقه‌های کوچک اهمیت یافته است.

اکنون نه تنها تقلید سنتی بلکه نخبه‌پرستی جدید نیز بی‌اعتبار شده است. افکار عمومی به سمت آگاهی و بلوغ می‌رود. منابع اطلاعاتی متعدد به وجود آمده است. طیف‌هایی در خور توجه از این مردم دیگر نمی‌خواهند موج شوند و به ما سواری دهند. پس اگر به ما بی‌اعتنا شده‌اند باید در محدودیت کلیشه‌های روشنفکری خودمان تردید کنیم و به آنان آفرین بگوییم. آیینه افکار جامعه و نسل‌های نوظهور اگر عیب ما به راستی می‌نماید، پس باید خود شِکنیم که آیینه شکستن خطا است.


چند دهه است که جامعه ما در یک محیط متحول قرار گرفته و به شدت در تمنا و در تقلای تغییر است و دنبال «گروه‌های مرجع جدید» متناسب با «نیازهای نوپدید» خود می‌گردد ولی ما تحول، گردش و جابه‌جایی گروه‌های مرجع را محدود کردیم و در نتیجه سبب شده است که جامعه از یک سلسله از مکانیزم‌های رشد بازمانده و دچار این وضعیت اختلال در مرجعیت‌های مستقل فکری و اجتماعی شود.

گزارشی از بحث فراستخواه دربارۀ شرایط کنونی کشور و مسؤولیت اجتماعی دانشجو

گزارشی از بحث فراستخواه  دربارۀ شرایط کنونی کشور و مسؤولیت اجتماعی دانشجو

در اینجا:


https://goo.gl/MXx9X6

 و اینجا


http://anjomaneslami.org/?p=518


شفقنا- یک استاد دانشگاه و جامعه‌شناس در مراسمی تحت عنوان «دانشگاه و مسوولیت اجتماعی» که به مناسبت سالگرد کوی دانشگاه تهران در دفتر مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران برگزار شد، گفت: تیپ ایده‌آلی که امروز وجود دارد، دانشجوی اجتماعی است. در زمان شکل‌گیری جنبش دانشجویی، تیپ ایده‌آل، دانشجوی سیاسی بود. این دانشجوی اجتماعی گویا آخرین زور شما در مقابل دانشجوی درسخوان سربه‌زیر است.

به گزارش شفقنا، دکتر مقصود فراستخواه در مراسم «دانشگاه و مسوولیت اجتماعی» با بیان این که برای آغاز بحث نیاز به یک سنت داریم، اظهار کرد: بدون یک سنت معرفتی، یک سنت فکری و یک سنت اجتماعی، نمی‌توان مسوولیت اجتماعی دانشجو را تعریف کرد. ما در چه فضای معرفتی از مسوولیت اجتماعی صحبت می‌کنیم؟ در چه فضای ارتباطی از مسوولیت اجتماعی دانشجو صحبت می‌کنیم؟ من، سنت و تبارشناسی شما را جنبش دانشجویی تصور می‌کنم یعنی اگر شما بخواهید خارج از این سنت، مسوولیت دانشجویی را تعریف کنید، توضیح دهید و درباره‌ی آن گفت‌وگو کنید، در زمین دیگری خانه کرده‌اید. شما نیازمند یک زمین برای خودتان هستید.

او ادامه داد: یکی از نخستین سنت‌های جنبش دانشجویی در ایران سنت چپ بود، که بنیان‌های معرفتی و اجتماعی آن از تئوری‌های خاصی مشروب می‌شد. از جمله تئوری تعارض؛ یعنی آن‌ها وقتی به جامعه نگاه می‌کردند تعارض‌هایی مانند تضاد طبقاتی و نابرابری را می‌دیدند و همچنین یک سنت فکری ماتریالیسم تاریخی هم در اندیشه‌ی آنان وجود داشت.

این استاد دانشگاه ادامه داد: از دهه‌ی بیست شمسی در تمایز با این سنت، کنشگرانی در ایران پدید آمدند که تنوعی در سنت‌های دانشجویی ایجاد کردند. این جنبش دانشجویی جدید، با آنکه از حیث جنبشی و دانشجویی با سنت چپ خویشاوندی داشت، اما متعلق به سنت فکری دیگری بود. به نوعی از نوگرایی دین‌اندیش تعلق داشت و از نحله‌های فکری و اجتماعی مشروب می شد که سعی بر تلفیق ملّیت و دیانت داشت. نوعی کوشش برای دیدن هم زمان ایران و اسلام، دیدن سنت در کنار تجدد، علم در کنار دین و دستیابی به نگاه جهانی در عین داشتن نگاه بومی.

او با تأکید بر این که شما دانشجویان، متعلق به این سنت هستید، گفت: شما می خواستید در خود سنت‌های دینی هم نقادی کنید. در این جریان امثال شریعتی، بازرگان، آل احمد و طالقانی بودند که در سنت ایستاده بودند و بر سنت نقد می‌کردند. آنان در سنت محدودیت‌های مخوفی می‌دیدند. از دل این نقد درون‌مان، همین انجمن اسلامی که امروز شما در آن قرار دارید ایجاد شد.

فراستخواه تصریح کرد: در این انجمن اسلامی، بازرگان جوان که آن زمان دانشیار دانشکده‌ی فنی بود، کتاب «کار در اسلام» خود را برای دانشجویان ارائه داد. شما در این انجمن نشریه منتشر کردید. این فعل را به معنای دقیق آن به کار می‌برم و تاریخیت شما را مقصود می‌کنم. شما نهاد دانشجویی بودید که با نهاد های مدنی همچون «کانون اسلام» ، «مسجد هدایت»، «کانون نشر حقایق» متعلق به مرحوم محمدتقی شریعتی و مجله‌ی «دانش آموز» ارتباط داشتید. این‌ها نهادهای همگن شما بودند. درست است که به کوشش بازرگان نمازخانه‌ی کوچکی برای خود در دانشگاه داشتید، اما بیشتر جلسات شما در خارج از دانشگاه برگزار می‌شد.

او با بیان این که دانشگاه همیشه محافظه‌کار بوده و احتمالاً هم خواهد بود، خاطرنشان کرد: شما بین مکان‌های مختلف با امکانات محدود سرگردان بودید؛ یک نوع سرگردانی در جنبش دانشجویی در همه جای دنیا وجود دارد. ما معمولاً یا سرگردانیم یا زائر، بچه‌های انجمن اتفاقاً هم سرگردان بودند و هم زائر. اجتماعاتی برگزار می‌کردید و زورتان هم بیش از ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر نبود. پسرانه و مردانه هم بودید، درست همچون عکسی از فرهنگ مردانه‌ی جامعه‌ی آن دوران و آرام آرام دختران به این قلعه‌ی مردانه نفوذ کردند و فضا به تدریج انسانی و دو جنسیتی شد.

او این صحبت‌ها را مقدمه‌ی بر سخنرانی خود خواند و افزود:  پس از این مقدمه به سراغ بحث اصلی مسوولیت اجتماعی می‌رویم. شما در بستر سنت پیش گفته به سر می‌برید، اما در گذر زمان چرخش‌هایی نیز در تیپ ایده‌آل و نوع آرمانی دانشجویی رخ داده است. تیپ ایده‌آلی که امروز وجود دارد، دانشجوی اجتماعی است. در زمان شکل‌گیری جنبش دانشجویی، تیپ ایده‌آل، دانشجوی سیاسی بود. این دانشجوی اجتماعی گویا آخرین زور شما در مقابل دانشجوی درسخوان سربه‌زیر است. شما در مقابل دانشجوی صنفی، دانشجوی بی‌تفاوت، دانشجوی مدرک‌گرا، دانشجوی بی‌ستاره، دانشجوی سبک زندگی، دانشجوی سمپات و… تمایزیابی می‌کنید و نمی‌خواهید به هیچ یک تقلیل پیدا کنید.

این استاد دانشگاه تصریح کرد: اگر بخواهم برای تبیین این دانشجوی اجتماعی، اصلی‌ترین ضد مفهومی آن را معرفی کنم، آن را فردگرایی خودمدار غالب بر جامعه‌ی ایران می‌دانم. احساس مسوولیت دانشجویی، چیزی‌ست که در مقابل ماند و لَختی جامعه‌ی ایران که آن کلان روند فردگرایی خودمدار در آن وجود دارد، می‌خواهد مقاومت کند. در جامعه‌ای که میل به فردگرایی دارد، دانشجوی اجتماعی به وجود می‌آید که تعلق اجتماعی دارد و حتی فردیت و آزادی خود را در یک سنت اجتماعی تعریف می‌کند و در پیرنگ اجتماعی می‌اندیشد و انتخاب می‌کند. احساس مسوولیت از همین تعلق اجتماعی نشئت میگیرد و مساله‌ی ایران برایش مهم و مادر همه‌ی مساله‌هایش می‌شود. درست زمانی که هر یک از شما به بحران‌های زیست بومی ایران می‌اندیشید، دانشجوی اجتماعی ظهور پیدا می‌کند.

او با بیان این که دانشجوی اجتماعی از دریچه‌ی رشته‌ی زیست‌محیطی یا مهندسی خود این بحران ها را دنبال می‌کند، گفت: نیازی هم نیست که حتما جامعه‌شناسی بخواند، مساله‌اش ملی است و رشته ی خود را در این راستا می‌بیند. دانشجوی اجتماعی نسبت به همه‌ی مسایل ایران اعم از مساله‌ی معیشت، کارآمدی و مشروعیت حاکمیت، شکاف  فاجعه‌بار دولت و ملت، شکنندگی نظم اخلاقی جامعه احساس مسوولیت می‌کند و شاید بدترین مساله‌ی حال حاضر ایران، سایه انداختن شبح وضع استثنایی بر کشور است؛ وضعیتی که ما را در شرایط حیات برهنه و اردوگاهی قرار خواهد داد. حیاتی موکول به حاکم و زندگی در معرض مرگ. در وضعیت استثنایی، استقلال و حق حاکمیت ملی با حقوق اجتماعی مردم یکجا بر باد خواهد رفت.

فراستخواه ادامه داد: در واقع انجمن اسلامی دانشجویی با آن سنتی که در ابتدا توضیح دادم، با همه‌ی این مساله‌های لاینحل، دشوار و نفرین شده‌ی کشور دست به گریبان است و این تنش‌های بسیار عمیق را با خود حمل می‌کند.

او با طرح این سوال که «برای نهادینه شدن مسوولیت اجتماعی دانشجو و برای اینکه دانشجوی اجتماعی مؤسس شود، چه مسیری باید طی شود؟» گفت: من فکر می‌کنم که راهبرد، تقویت حوزه‌ی عمومی دانشجویی است. سپهر عمومی دانشجویی که کثرت، اقناع متقابل، گفت‌وگوی آزاد محدود نشده در آن موجود باشد، در عین حالی که هنجار، احترام متقابل، قاعده‌ی بازی و قاعده‌ی نقد و گفت‌وگو در آن وجود دارد. به طوری که حوزه‌ی عمومی دانشجویی، اجتماعی شود و در زیست دانشجویی چکه کند که در آن حقوق صنفی، مدنی، حق دسترسی به آموزش خوب و با کیفیت و هم حق داشتن زندگی دانشجویی خوب و… وجود دارد و پیگیری می شود و در عین حال حوزه‌ی عمومی دانشجویی به اینها تقلیل پیدا نمی‌کند.

این استاد دانشگاه حوزه‌ی عمومی دانشجوی اجتماعی را برای اجتماعی کردن جنبش دانشجویی دانست و افزود:  جنبش دانشجویی، امروز دیگر نباید به تصرف مکان‌های سیاسی تقلیل پیدا کند. امروز اگر ما همچنان تصور کردیم که با تصرف یک مکان سیاسی یا جابجا شدن افراد، مساله‌ی ایران حل خواهد شد، اشتباه کرده‌ایم. دانشجوی اجتماعی متوجه شده است که مساله بسیار دشوارتر از این است. او از این تصورها و پنداشت‌ها آشنایی‌زدایی می‌کند و تغییر ایران را پیچیده‌تر می‌بیند. کلمات آسان شده‌اند؛ وقت آن است که کلمات را دشوار کنیم. دانشجوی اجتماعی امر سیاسی و امر آکادمیک را دشوار می‌کند. دانشجوی اجتماعی تنش‌های سنگین آینده‌ی ایران را برملا می‌کند. او گرفتار ایدئولوژی‌های محدود مختلف ملی، دینی، چپ، لیبرال، بازار و… نمی‌شود. از این طریق است که شما شهروندی دانشگاهی و دانشجویی خود را دنبال می‌کنید.

او با بیان این که ضدمفهوم حوزه‌ی عمومی دانشجویی، شبه حوزه‌ی عمومی در ایران است، گفت: شبه حوزه‌ی عمومی، چیزی مانند تصمیم دولت برای تعیین مکان‌های تجمع در شهر تهران با شروط بسیار است. یکی دیگر از این شبه حوزه‌های عمومی، شبکه‌های اجتماعی مجازی است. صحبت از این مساله در موقعیتی مانند امروز که با این بچه‌ها در اینستاگرام چنین برخوردهایی شده است، خیلی سخت است؛ امّا باز هم چون اینجا ارتباط ما در حوزه‌ی آگاهی است، باید کمی کلمات را دشوار کنیم.

او ادامه داد:  شبکه‌های اجتماعی مجازی بسیار نزدیک به شبه حوزه‌ی عمومی است. در واقع شبحی از دنیای واقعی برای ما به وجود آمده که اصرار دارد از دنیای فیزیکی واقعی‌تر است. در این جهان ما شاهد گم شدن وضعیت ایده‌آل هستیم. امر رئالی در این دنیا به وجود آمده است که به قدری عاجل و اقتضایی است که در آن هیچ امر ایده‌آلی برقرار نمی‌ماند. افراد در این جهان بیش از آنکه مولد باشند، بسیار مصرف‌گرایانه رفتار می‌کنند. در ایران ما، این جهان مجازی پارادوکسیکال است. در عین رهایی‌بخشی، وهم‌ناک نیز هست. از دیگر خصوصیات آن ازدحام، غوغا، پرسه‌زنی و ندرت توجه است. در این فضا جای کنش را که از سنت‌های جنبش دانشجویی است، ارائه و نمایش دادن گرفته است. تدریس هم یک کنش است، ولی متاسفانه اساتید ما صرفا ارائه می‌دهند، دانشجویان و حتی سیاسیون ما هم همین طور. جامعه‌ی ما جامعه‌ای نمایشی شده است.

فراستخواه تصریح کرد: در کلام آخر، دانشجوی اجتماعی باید مساله‌های مغفول و نفرین شده‌ی جامعه‌ی ایران را به برنامه‌ی درسی، کلاس درس، به پایان‌نامه و به صحن پردیس دانشگاه بیاورد. دانشجویی که سفارش‌های خاموش اجتماعی را به صدا در می‌آورد و غایبان این جامعه را به دانشگاه بیاورد. دانشجوی اجتماعی، کلاس فیزیک ۱ را اجتماعی می‌کند. کلاس شیمی آلی را اجتماعی می‌کند. حتی کلاس نظریه‌های جامعه‌شناسی را هم اجتماعی می‌کند. اما چگونه کلاس را اجتماعی کنیم و ذی‌نفعان اجتماعی را به کلاس درس بیاوریم؟ من می‌دانم که چه موانعی در پیش است، اما به هر حال دانشجوی اجتماعی، امر دشواری است.

 

«مسؤولیت اجتماعی جریان دانشجویی در شرایط کنونی»

«مسؤولیت اجتماعی جریان دانشجویی در شرایط کنونی»

فایل صوتی سخنرانی مقصود فراستخواه   در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران وعلوم پزشکی تهران

به مناسبت نوزدهمین سالگشت فاجعۀ حمله به کوی دانشگاه تهران،  20/4/97

در کانال تلگرامی مقصود فراستخواه

https://t.me/mfarasatkhah


فایل صوتی

مسؤولیت اجتماعی جریان دانشجویی

ارائه بحث  در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران ودانشگاه علوم پزشکی تهران

چهارشنبه بیست تیر 97 ؛ دفتر انجمن


در اینجا

تأثیر فضای مجازی بر آینده اجتماعی ایران (متن کامل پی دی اف سخنرانی فراستخواه در انجمن جامعه شناسی )

مقصود فراستخواه در نشستی مطرح کرد:(قسمت پایانی)


در اینجا

متن کامل هر سه قسمت از بحث به صورت پی دی اف 


نشستی با موضوع تأثیر فضای مجازی بر آینده اجتماعی ایران با سخنرانی دکتر مقصود فراستخواه در انجمن جامعه شناسی ایران برگزار شد.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ در این نشست تأثیر فضای مجازی بر آینده اجتماعی ایران در مقایسه با سایر کشورها و ترسیم وضعیت کنونی و آینده ایران در فضای مجازی، میزان هم سویی اینترنت pc و موبایل با استانداردهای جهانی و افق‌هایی برای ارتقا، اثرات تحمیل ناخواسته فیلترینگ بر افراد و مواجهه آنها با شرایط جدید و ناخواسته، آشنایی افراد به مباحث آکادمیک مطرح نشده در فضای‌های عمومی و قدرت تحلیل بعد از فیلترینگ با سخنرانی دکتر مقصود فراستخواه در انجمن جامعه شناسی ایران بررسی شد.

مقصود فراستخواه از میزان استفاده از اینترنت در زمینه‌های مختلف نام برد و گفت: درصد استفاده از اینترنت در زمینه‌های مختلفی مانند دانلود فیلم و موزیک 8 درصد، انجام امور بانکی و خرید 17 درصد، خواندن خبر 19 درصد و بهره گیری از شبکه‌های اجتماعی 27 درصداست. جستجوی اطلاعات 29 درصد است.

وی ادامه داد: طبق مراجعاتی که داشتم مشاهده کردم که سال به سال کاربرد ارتباطی شبکه‌های اجتماعی در اینترنت بیشتر می شود.

فراستخواه افزود: در زیر انواع اهدافی که بهره‌گیران از اینترنت دارند قابل مشاهده است بطوری‌که میزان جستجو برای محتوا قابل ملاحظه است. کاربرد برای اهداف کاری هم بالاست، برای خواندن خبر هم درصد رجوع بالاست، اینها جز اهداف ارتباطی و شناختی جامعه است، هم‌چنین زمانی که به یک رسانه اجتماعی مبدل می‌گردد درصد بهره‌گیری زیاد می‌شود. علمی یا حرفه‌ای باشد ساز وکاری ارتباطی شده است این در کشورهایی مانند ایران که ظرفیت تغییر و ظرفیت های نامتحقق ارتباطی دارند بیشتر است.

فراستخواه اضافه کرد: همانگونه که در عکس دیده می شود در ساعات مختلف از صبح تا شب به این فضا مراجعه می شود و در واقع در پاسخ سوال "به طور متوسط چقدر از تلگرام استفاده می کنید" عموماً گفته شده هر روز (زن و مرد).

 

76

مقصود فراستخواه تلگرام را بر طبق نظر ویلیامز شرح داد و گفت: تلگرام امر معمولی این جامعه است. بستن تلگرام یعنی مخدوش کردن زندگی روزمره مردم جامعه. در 13 نمودار مشاهده می شود که چه زمانی از این شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌شود زمان های مختلف، بعد از کار (work after ) حین کار(work)، (عصر evening)، قبل از کار (work before) و.... عنوان شده است.

این نمودار ساعات بهره‌گیری از اینترنت را در ایران نشان می‌دهد، ملاحظه می کنید که زمان زیادی صرف بهره گیری از اینترنت می‌شود.

7 - Copy

این نمودار ساعات بهره گیری از اینترنت را در ایران نشان می دهد، ملاحظه می کنید که زمان زیادی صرف بهره‌گیری از اینترنت می شود.

7

وی با اشاره به اهمیت اینترنت در زندگی روزمره مردم عنوان کرد: حدود 120 دقیقه در 24 ساعت از اینترنت استفاده می شود یعنی هر ایرانی در طول شبانه روز 120 دقیقه از اینترنت استفاده می کند. این حاکی از اهمیت اینترنت برای زندگی روزمره مردم ایران است.

فراستخواه ادامه داد: امروزه بعد از اینترنت 3G ،اینترنت 4G آمده است. نسل‌های جدید پیام رسان هایی مانند اینستاگرام و تلگرام آمده و این نکته ایران را آبستن تغییرات مهم اجتماع کرده است.

وی با بیان اینکه ما برای کاهش مرارت‌های مردم ایران و این سرزمین موظف هستیم که از طریق علم کار کنیم گفت: اینجا انجمن جامعه‌شناسی است. قرار است در اینجا کار علمی انجام دهیم. من خود برای آموختن به این جلسه آمده‌ام تا بدانم چه چیزی باید مطالعه کنم تا بتوانم بدهی اجتماعی خود را ادا کنم و می دانم که در سطوح مختلف اهل تحقیق هستید.

فراستخواه با نظر به اینکه ایران آبستن تحولات اجتماعی و سیاسی مهم است بیان کرد: اکنونِ ایران در شرایط حساسی قرار گرفته است بستن تلگرام در چنین شرایطی حاکی از درک نکردن جامعه ایران و شرایط ایران است.

وی ادامه داد: پیشران‌ها و شگفتی‌سازها از طریق دنیای واقعیت مجازی (reality virtual) وارد ایران می شود، شگفتی سازهای دنیای واقعیت مجازی جهان را با شدت به آینده پرتاب می کند.

این مدرس دانشگاه پیشران‌ها را در قالب چند دسته تقسیم کرد و گفت: O3B & Appification -1 Block chain -2 Social network and media -3 5G -4 Android operating system -5 Internet of things -6 Artificial intelligence -7 اینها شگفتی سازهای جامعه ما هستند.

مقصود فراستخواه با توضیحی گذرا هر یک از موارد را شرح داد و گفت: پروژه بین المللی آن سه میلیارد دیگر جهان یک پروژه بزرگ است. قبلا اشاره کردم که 4 میلیارد با اینترنت درگیر هستند، در اینجا برای آن سه میلیارد دیگر اینترنت ایجاد می گردد. گوگل درصدد است با تولید باند وسیع این کار را انجام بدهد و کار خود را آغاز کرده است. گوگل با طرح «لون» با استفاده از تکنولوژی بالون در لایه استراتوسفر زمین، و تولید باند وسیعِ 1 رایگان پیشقدم شده است.

وی در توضیح گزینه دوم گفت: اتفاق دیگری که افتاد Appification محتوا است. یعنی برای هر نیاز App ایجاد می گردد و لذا شما نیاز به رجوع به سایت ندارید، برای هر نیاز App ارائه می گردد و محتوا قابل دسترس‌تر می گردد و مصرف کننده فعال‌تر می شود. 3)chain Block را هم مطالعه کنید، این قابلیت اطلاعات دیجیتال را بدون کپی کردن توزیع می‌کند، این نکته مهمی است و نژاد متفاوتی از اینترنت را به همراه دارد. بیت کوین (پول دیجیتال)، تراکنش‌های اسناد و... در این بستر اتفاق می افتد. دیگر یک فساد بزرگ رخ نمی‌دهد که سال ها بعد آشکار گردد. تراکنش‌ها مدام قابل مشاهده است، این بالک چین است و قابل کنترل هم نیست.

این محقق افزود: کسی نمی‌تواند جلو این شفافیت را بگیرد و ویژگی‌هایی دارد که اینترنت را هوشمند و نامتمرکز می کند، ذخیره سازی‌ها را توزیع می کند، پیام ها را رمز گذاری می کند، اثبات مالکیت می کند، رأی‌گیری تثبیت شده پدید می آورد. تمام تراکنش ها توسط عموم اعتبار یابی می‌شود. این ساز و کارهای دموکراسی هیچ وقت در جهان وجود نداشته است، حتی در دموکراسی های کلاسیک هم سابقه نداشته است. اینها امور نوپدید جهان ما هستند و واقعا نوظهور می باشند. بالک چین با چیزهایی مثل ویکی پدیا بسیار متفاوت است

وی با اشاره گزینه چهارم عنوان کرد: به هر حال شبکه‌ها، پدیده‌های قرن 21 هستند. شبکه‌ای مانند لینکدن در 2002( 1381 ایران (فیس بوک 2004(1383ایران) توئیتر 2006 (1385ایران) تلگرام در 2013 (1392ایران) نتیجه آنکه در هر ده ثانیه 48000 توئیت در توئیتر دیده می شود، در هر ده ثانیه 10000 عکس در اینستاگرام مبادله می شود.

65

فراستخواه در توضیح گزینه پنجم اظهار داشت: اینترنت نسل 5 هم همین است، لذا در مورد آن توضیح نمی دهم، در نسل 5 انیترنت (5G)کاربران چالاک‌تر می گردند، همچنین سیستم های عامل، اینترنت اشیا خواهد آمد. پیش از اینترنت نسل سوم (3G ) سرویس Email, Messenger Yahoo تنها در کامپیوترهای شخصی بین جوان‌ترها مورد استفاده قرار می گرفت. تلفن های همراه در آن زمان تنها برای تماس‌های صوتی و پیام کوتاه بعدها استفاده می شدند، اما با آمدن 3G و 4G و افزایش سرعت اینترنت همراه، شبکه‌های اجتماعی نیز به طور چشمگیری در بین عموم مردم در هر سن و سالی گسترش پیدا کرد.

وی افزود: سایت‌ها و سیستم‌های عامل جای خود را به آپ‌ها دادند دیگر به درگاه‌های اینترنتی نمی‌رفتیم آنها زیر دستان ما بودند در یک آپ استور صد هزاران آپ هست. ظهور نسل پنجم (5G) ساعات اولیه‌ای از تغییرات بسیار وسیع درک ما از مهارت بسیار ناکارآمد است مردم بدون مهارت‌های خاصی از ابزارهای فورجی استفاده می کنند این همان اتوماسیون مغز  در ادامه اتوماسیون دست وپا است. کاربران نهایی چالاک‌تر شده اند فقط کافی است بدانم که انگشتم را به کجا بزنم.

3 - Copy

این مدرس دانشگاه در شرح گزینه ششم توضیح داد: اینترنت اشیا در واقع شبکه‌ای از دستگاه‌های فیزیکی، وسایل نقلیه، لوازم خانگی و موارد دیگر است که در آنها لوازم الکترونیکی، نرم افزار، سنسور ، دیسک، واتصال قرار می گیرد. این اشیا خواهند بود که دارای اینترنت می شوند. هوشمندی در محیط زندگی و کار پدید می آید، هواپیما، ماشین، موبایل، چراغ، پرده و... هوشمند می شوند. پیش‌بینی شده در 2020 حدود 30 میلیارد شیء هوشمند در اینترنت اشیا و جود داشته باشد.

3

فراستخواه در شرح گزینه هفتم گفت: پیش‌ران دیگر هوش مصنوعی است که پزشکان از آن در جراحی بهره می گیرند و دقیق تر از ایشان عمل خواهد نمود. همان‌گونه که خلبان 8 دقیقه پرواز می کند و بقیه مسیر را به سیستم واگذار می کند. دفاتر قانونی و مدارک دقیق برای حقوقدان‌ها بررسی می شود. برای بیان دقیق‌تر از سخنرانی کلین کلی در تد استفاده می کنم. او می‌گوید انقلاب صنعتی نیروی فیزیکی را برون‌سازی کرد و شما با یک سوئیچ ماشین به 250 اسب بخار فرمان دادید و این نیروی برون‌سازی شده در سیم ها و بی‌سیم‌ها حرکت کرد و در خدمت انسان قرار گرفت، به جای تلمبه انگشت انسان با توان چندین برابر بازو کار کرد.

وی ادامه داد: اکنون با هوش مصنوعی نیروی شناختی انسان بیرونی سازی خواهد شد، نیروی پردازشی انسان بیرونی سازی می شود و با یک شبکه عصبی کبیر برای انسان کهنه تنها 14 انگشت به 250 مغز فرمان داده می شود. این شبکه هوش برونی سازی شده می شود.

این محقق افزود: مقادیر تازه‌ای از آگاهی بلکه نژاد های تازه ای از آگاهی در او هست و ظرفیت تحرکاجتماعی وmobility اجتماعی در او بسیار بالاست. در واقع انسان به توان هوش مصنوعی رسیده است. زمانی که قهرمان شطرنج جهان شکست خورد همه از پایان شطرنج سخن گفتند و بعدها قهرمان هایی آمدندکه به‌توان هوش مصنوعی رسیده بودند و انسان ادامه یافت با نیروی شناختی بیرونی سازی شده، با وجود خود آگاهی‌های دیگر و خالقیت‌های معنایی دیگر.

وی در ادامه نمونه‌ای از Appification محتوا را مثال زد و گفت: همانگونه که اشاره کردم «اَپیفیکیشن محتوا» به معنای گسترش بی‌سابقه دسترسی به محتواهای وبی از طریق برنامه های کاربردی خاصی و با کلیدهای طراحی شده برای استفاده عموم است. prosumer ترکیبی از producer و consumer نمونه اش تلویزیونهای تعاملی و دوسویه مانند «آیپیتیوی» تلویزیون اینترنتی و تلویزیون های ترکیبی است که با استفاده از ظرفیت ارتباطات باند وسیع، امکان ارائه هدفمند و مدیریت شده محتوا را به مصرف کنندگان محتوا با سالایق مختلف فراهم می کند.

مقصود فراستخواه در خصوص قابلیت‌های chain Block توضیح داد: در بلاک‌چین برخلاف ویکی‌پدیا سرور متمرکز وجود ندارد و داده‌های هر Node با دیگر Nodeها تبدیل به یک گزارش رسمی می شوند و برعکس ویکی‌پدی، کالینت‌ها قابلیت تغییر داده دارند.

وی با اشاره به نکته ای در‌خصوص اینکه در بالک چین داده‌ها بر روی Node شبکه به صورت مستقل ثبت می شود گفت: حال آنکه در ویکی‌پدیا کنترل کامال در دست مدیران است.

فراستخواه در ادامه تعداد دیگری از ویژگی‌های بلاک چین را تیتروار نام برد و گفت: در قالب چند اسلاید این ویژگی ها را نشان داد و گفت: اینترنت نامتمرکز (Internet Decentralised) سیستم های عامل متمرکز از بین می روند، آی‌پی‌ها به شکل امروزی نمی‌مانند، قراردادهای هوشمند (Smart Contracts)، بازارهای غیر متمرکز (Markets Decentralised)، توزیع ذخیره سازی ابری (Storage Cloud Distributed)، پیام های رمزگذاری شده (Messaging Encrypted) (Proof of Ownership) مالکیت اثبات و  رأی‌گیری تصدیق شده (Voting Authenticated). اسالیدهای زیر این ویژگی‌ها را بیشتر آشکار می کند.

21

وی در پاسخ به این سوال که فضای واقعیت مجازی جهان اجتماعی ایران را به آینده ناشناخته پرتاب می کند، وجه پروبلماتیک قضیه چیست؟ گفت: فضای اجتماعی حاصل واقعیت مجازی به یک دو گانگی دامن‌زده است.

فراستخواه افزود: محتوای ارتباطی و شناختی سرکش در جهان اجتماعی ایران در حال رشد است در حالی که شاکله قدرت، سیاست و ایدئولوژی رسمی از اینها بیگانه است و نمی‌تواند ارتباط خالق رضایت بخشی با آن داشته باشد و این دوگانگی به وجود می آورد و شکاف میان دولت و ملت را بزرگ می کند.

وی با اشاره به بحث انگیز شدن گردش گروه‌های مرجع در دو سطح رسمی و غیر رسمی از گذشته تا اکنون است گفت: در قاجار تا مشروطه (نوعی تقسیم کار موازی نانوشته میان گروه های مرجع سنتی وجدید)، در جنبش نوسازی و مدرنیزاسیون (متن وحاشیه ای به نفع گروه های مرجع جدید شکل گرفت) در بعد از انقلاب اسلامی (جا به جایی متن و حاشیه به نفع گروه های مرجع سنتی ایدئولوژیک شدۀ معطوف به قدرت) این گروه مرجع رسمیت یافته به لحاظ تاریخی درگیر نوعی فوبیای نو بود و با امر مدرن مشکل معرفتی و موقعیتی داشت. این حتی در شکل تکنوفوبیا نیز ظاهر می شد، اما در بعد از انقلاب، متن و حاشیه تشدید شد.

فراستخواه ادامه داد: مسأله فقط در حد فوبیای فکری و رفتاری نبود چون خود حکومتیان نیز از آن استفاده می کنند! بلکه مسألۀ اصلی رویکرد پدرسالار و کمال‌گرا بود و تلقی دولت به مثابه نماینده حقیقت تمام و دال مرکزی. به جای چیزی از جنس وکالت مشروط و یک عقد جائز آنطور که مثال مهدی حائری یزدی به دست داده است. این خواه ناخواه و حتی ناخودآگاه، کم و بیش به نوعی رفتار حکمرانی تمامی خواه سوق می یافت و نتیجه اش تعیین محتوای اخلاقی جامعه، کنترل ذهن ها وبدن ها و اداره پذیر کردن سوژه‌ها.

مقصود فراستخواه در پاسخ به این سؤال که پیشرانه‌های فضای مجازی جهان اجتماعی را با چه روندهایی مواجهه خواهد کرد گفت: دسترسی در ابعاد بسیار گسترده، تعمیم در مقیاس بزرگ، رسانایی فوق العاده، سرعت فوق تصور، کارایی بالا با مهارت‌های عمومی، شفافیت زیاد، مرکز زدایی روزافزون، توزیع شدگی آنارشیک، اتوماسیون آگاهی امنیت خصوصی کاربران، شبکه ریزومی.

فراستخواه در پایان اظهار داشت: مهم این است که میان سیستم رسمی حکمرانی در شرایط کنونی با محتوای پویای زیست جهان اجتماعی، شکاف بزرگی باز شده است وروز به روز بر اثر رفتار حکمرانی و سیاست ها ورویه‌های نسنجیده بیشتر می شود و تنش‌زاست و جامعه ایران را به مخاطراتی پرهزینه پرتاب می کند. بستن تلگرام فقط یک نمونه از ده‌ها مثال دیگر از این است.

لینک قسمت اول http://yon.ir/2Q2W2

لینک قسمت دوم http://yon.ir/xkaA8

متن کامل سخنرانی تحریر یافته به صورت پی دی اف 




تأثیر فضای مجازی بر آینده کشور


(قسمت دوم)

نشستی با موضوع تأثیر فضای مجازی بر آینده اجتماعی ایران با سخنرانی دکتر مقصود فراستخواه در انجمن جامعه شناسی ایران برگزار شد.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ در این نشست تأثیر فضای مجازی بر آینده اجتماعی ایران در مقایسه با سایر کشورها و ترسیم وضعیت کنونی و آینده ایران در فضای مجازی، میزان هم سویی اینترنت pc و موبایل با استانداردهای جهانی و افق هایی برای ارتقا، اثرات تحمیل ناخواسته فیلترینگ بر افراد و مواجهه آنها با شرایط جدید و ناخواسته، آشنایی افراد به مباحث آکادمیک مطرح نشده در فضای های عمومی و قدرت تحلیل بعد از فیلترینگ با سخنرانی دکتر مقصود فراستخواه در انجمن جامعه شناسی ایران بررسی شد.

دکتر مقصود فراستخواه با اشاره به نرخ رشد استفاده از اینترنت درجمعیت ایران در یک نگاه گذرا و بدون تمرکز بر هر یک از نقاط گفت: مشاهده می شود که در این سال ها چه سیر رشدی به لحاظ استفاده و بهره گیری از اینترنت داشته‌ایم و از حدود چهار درصد جمعیت به 70 درصد رسیده ایم.

22

وی ادامه داد: در اینجا دقیق‌تر دیده می شود (نشانی سایت برای راستی آزمایی بیشتر https://www.internetworldstats.com/me/ir.htm)

1فراستخواه افزود: کاربران اینترنت را در نمودار ملاحظه می کنید در سال 2000 ،250 هزار که نسبت به جمعیت ما حدود 8.3 درصد بوده است. در سال 2018 به 1.69 درصد افزایش یافته است و این نشان دهنده عطش و تقاضا در جامعه ماست. مردم نیازهایی داشتند لذا رجوع کرده اند به این رسانه‌ها و از ظرفیت‌های‌شان بهره گرفته‌اند. البته مالک‌ها محاسبه متفاوت است و قصد ندارم وارد مسائل فنی شوم، برخی از مالک‌های محاسبه نتیجه می‌گیرد درصد این اندازه نیست، نفوذ انقدر نیست، به عنوان مثال طبق یک محاسبه، نسبت خانوارهای دارای دسترسی به اینترنت در 94 5.55 بوده است که در اسفند 95 و بعد از یک سال با نرخ رشد 13 درصدی به بالای 67 درصد رسیده است.

99

این مدرس دانشگاه با بیان اینکه جامعه ایران هنوز ظرفیت‌های ارتباطیِ اسمی خود را پر نکرده است. گفت: جامعه ایران ظرفیت های ارتباطی، شناختی و اسمی خیلی بیشتری دارد. در کشورهایی مانند بحرین این نرخ 98 درصد و در ایران حدود 1.69درصداست، لذا این ظرفیت ارتباطی در ایران هنوز در ارتباط با جهان واقعیت مجازی پر نشده است. جهان واقعیت مجازی گفته می شود بدان جهت که اصرار دارد از جهان فیزیکی ما واقعی تر است.

00

همین طور است کل خاورمیانه که رشد قابل توجهی در آن دیده می شود:

000

برای مثال بحرین را با ایران مقایسه کنید:

44

وی با اشاره به اینکه سرعت رشد اینترنت در ایران در حوزه «اینترنت همراه» در سال‌های اخیر رشد زیادی داشته و در حد متوسط جهانی است عنوان کرد: در حالی که ما در اینترنت ثابت عقب بوده‌ایم چون زیر ساخت‌ها در اختیار ساختارهای رسمی است. برعکس، اینترنت همراه چندان قابل مهار نیست. در زیر در طرف راست سرعت اینترنت ثابت را می بینیم (هم در آپلود و هم دانلود شدن) منحنی بالا که رنگ سبز دارد نشان دهنده سطح جهانی دانلود در اینترنت ثابت است، دیده می شود که در حد بالاست، 11 درصد، در حالی‌که در ایران حدود 4 درصد است.

این استاد جامعه شناسی اضافه کرد: در سوی دیگر اینترنت همراه نشان می دهد که با استاندارد جهانی هم اندازه است لذا می‌بینیم که این فناوری‌ها در ایران رشد عجیبی دارند تا حدی که گاه با استاندارهای جهانی هم راستا می شوند و امکان کنترل آنها دشوارتر و محدود است.

55

وی با یادآوری ابعاد نرخ رشد جهشی گفت: میزان نرخ رشد قبل از تلگرام عبارت است از وایبر 5.9 میلیون، فیس بوک 5 میلیون، وی چت 4 میلیون، واتساپ 5.3 میلیون، اینستاگرام 3 میلیون کاربر داشته اند.

مقصود فراستخواه افزود: این اعداد قبل از رواج تلگرام است، اما زمانی که در 2017 تلگرام از راه می رسد بیش از 40 میلیون کاربر پیدا می کند. این نکته ویژگی های این جامعه را نشان می دهد و تب وتاب های موجود در آن را نمایان می کند. 

وی ادامه داد: در عکس اسلاید زیر جزئیات ظرفیت‌های موجود در سایر فضاها مانند توئیتر، فیس بوک، لینکدن، اینستاگرام مشاهده می شود که تلگرام، اینستاگرام، واتساپ و غیره به سایر فضاهای ارتباطی در نسبت بهره‌برداری رشد داشته اند.

9999

فراستخواه با اشاره به ابعاد رشد جهشی گفت: میل به استفاده از تلگرام را از زبان مسئولین رسمی مانند معاون محتوایی مرکز ملی فضای مجازی شنیده اید، که مطرح می کند بیش از 60 درصد پهنای باند توسط تلگرام اشغال شده است. ساعت 22 شب تا 1 بامداد بیشترین ساعت ترافیک است. 580 هزارکانال و 16 کانال بالای یک میلیون عضو) بالاترین تعداد عضو در یک کانال 000.400.3 ) و بیشترین بازید از یک پیام 20 میلیون بار بوده است. یعنی از هر 10 ایرانی 6 نفر عضو شبکه های اجتماعی هستند.

2

این مدرس جامعه شناسی با اشاره به اینکه شبکه تلگرام در صدر است بیان کرد: بیشترین افرادی که از تلگرام استفاده می کنند تحصیل کرده‌های دانشگاهی هستند و اسلاید بالا هم تعداد کاربران فعال برحسب میلیون نفر جهان را نشان می دهد(httpswww://weforum.org) که فیس‌بوک، واتساپ، مسنجر، اینستاگرام و سایر رسانه‌ها بسیار بالاتر از تلگرام هستند در حالی‌که در ایران تلگرام از اقبال عمومی برخوردار شده است و ویژگی‌های جامعه ایران و تب و تاب های آن را نشان می دهد.

وی از تعداد کاربران اینترنت در سال 2018 خبر داد و گفت: تعداد کاربران در کل بیش از 4 میلیارد نفر است. کاربران شبکه‌های اجتماعی بیش از 3 میلیارد نفر است و استفاده کننده گان از گوشی های هوشمند که شما دارید، حدود سه میلیارد و تعداد کاربران بر حسب میلیون نفر در جهان 8 فراوانی کاربرد اینها هم در دنیا با فیس بوک، یوتیوپ و واتساپ است در سال 94 میزان تحصیلات کاربران اینترنت به شرح زیر محاسبه و نشان داده شده است:

3

فراستخواه ادامه داد: جوانان از اینترنت بیش از همه استفاده می کنند در اینجا مشاهده می شود که در سال 1394 گروه سنی 19 تا 34 سال، 83 درصد کاربر شبکه اجتماعی را تشکیل می دهند که دربارۀ آنها تحت عنوان نسل Y در چند مقاله بحث کرده ام.

44

این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه در خصوص ویژگی های این نسل نکاتی را پیش از این بیان کرده ام گفت: در نشریه تدریس پژوهی و چند رسانه در خصوص 5 نسل سخن گفته ام و در باره نسل بندی معاصر جامعه ایران مطالعه و تحقیق کرده ام.

وی با بیان اینکه 5 نسل در ایران داریم خصوصا درباب نسل آخر Y( شامل yدهه 70 و Yدهه 80) و نسل Z به نکته مهمی که در این مطالعات نسلی برای او مهم بوده است اشاره کرد و گفت:  نسل Y دهه 70 و 80 بر خلاف دهه 60 و به طریق اولی بر خلاف نسل ما که نسل دهه 30 و 40 هستیم، اساسا از زمانی که دنیا را دیده‌اند اینترنت وجود داشته است، پس برای آنها اینترنت پدیده نیست، جزو اجزا و اشیاء دیگر زندگی مثل استکان و نعلبکی، ساعت، اتومبیل و مایحتاج رایج زندگی است، لذا وقتی اینترنت برای این افراد محدود می شود برای آنها معنای متفاوتی دارد. آنها مانند ما نیستند که وقتی اینترنت آمد از دیدن آن شگفت زده بودیم. لذا برای این دسته از افراد اینترنت و ملزومات آن به شکل دیگری فهم می شود و مفهوم فیلترینگ برای آنها به معنای عقب ماندگی حکمروایی است. زیرا همان گونه که گفتم اینترنت برای آنها پدیده نیست و پدیده های دیگری وجود دارد. اینترنت برای آنها امری معمولی است.

ادامه دارد...

لینک قسمت اول http://yon.ir/2Q2W2

گردآوری و تهیه مطلب: دکتر رقیه محمد‌زاده

در اینجا: کانال تلگرامی فراستخواه

سهم فضاهای رسانه ای وارتباطی در تحولات جامعه ایران

در نشستی با حضور دکتر مقصود فراستخواه(قسمت اول)

نشستی با موضوع تأثیر فضای مجازی بر آینده اجتماعی ایران با سخنرانی دکتر مقصود فراستخواه در انجمن جامعه شناسی ایران برگزار شد.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ در این نشست تأثیر فضای مجازی بر آینده اجتماعی ایران در مقایسه با سایر کشورها و ترسیم وضعیت کنونی و آینده ایران در فضای مجازی، میزان هم سویی اینترنت pc و موبایل با استانداردهای جهانی و افق هایی برای ارتقا، اثرات تحمیل ناخواسته فیلترینگ بر افراد و مواجهه آنها با شرایط جدید و ناخواسته، آشنایی افراد به مباحث آکادمیک مطرح نشده در فضای های عمومی و قدرت تحلیل بعد از فیلترینگ با سخنرانی دکتر مقصود فراستخواه در انجمن جامعه شناسی ایران بررسی شد.

مقصود فراستخواه در این نشست با اشاره به دو سنت نظری بحث را به لحاظ جامعه شناختی در سنت نظری کنش متقابل نمادین و سنت نظری جامعه شناسی شناختی شرح داد و گفت: خالصه آن این است که جامعه از تعاملات معنایی مردمان ساخته می شود و تحول پیدا می کند. سنت کنش متقابل نمادین بیان می کند که مردم چه تفسیری از خودشان و عالم دیگران دارند.

وی ادامه داد: از طریق زبان مردم و تفسیرهایی که دارند جامعه ساخته می شود. سنت کنش متقابل نمادین از سرمشق‌های مهم نظری در جامعه شناسی است. نظریه پردازانی متعدد از وبر تا مید در توسعه این سنت فکری در علوم اجتماعی سهیم بودند. این سنت نظری مبتنی بر یک فرض اصلی است و آن این که جامعه از طریق تعامالت مردمان و گروه‌های اجتماعی و تفسیر آنها از خود و دیگران و عالم و آدم ساخته می شود. به عبارت دیگر چنانکه لوکمان و برگر بیان کرده اند واقعیت به صورت اجتماعی و از طریق تعامالت و زبان برساخته می شود.

فراستخواه اضافه کرد: در حوزه جامعه شناسی شناختی و اتنومتدولوژی افرادی مانند گارفینگل، سیرکورل و... بحث کرده اند که جامعه از کنش معنایی متقابل و درهم بر هم مردمان با این ذکر مختصر می توان به این نتیجه رسید بر حسب موقعیت هایی خاص و جدید ساخته می شود که ظرفیت های رسانه ای، ارتباطی و شناختی جامعه، از مهمترین متغیرهای پیش بینی تحولات جهان اجتماعی هستند. رفورم سده 15 و 16 در اروپا به یک حساب انقلاب ناشی از اختراع صنعت چاپ بود. یعنی وقتی ظرفیت‌های ارتباطی، شناختی، رسانه‌ای و تکنولوژیک تازه‌ای پدید می‌آید که همان کهکشان گوتنبرگ است. دیگر انجیل را فقط کشیش‌ها نمی‌فهمند و این ظرفیت شناختی منجر به رفورم در اروپا می شود.

این مدرس دانشگاه افزود: تکنولوژی ارتباطی و فناوری اطلاعات ابزار فنی ساده‌ای در این جا و در دست ما نیست، مطیع و سر به راه هم نیست. با ما کاری می کند، نگاه‌ها، نگرش‌ها و عادت واره‌ها، مدل ذهنی و درکل طرز فکر و اندیشه ما را تغییر می دهد و از این حال به آن حال می کند. بیش از اینکه ما با ابزارهای ارتباطی کاری کنیم آنها نیز با ما کار‌های زیادی می کنند.

وی ادامه داد: اینها فرض‌های من است ممکن است مخاطبان در خصوص این فرض‌ها نقادی کنید به هر حال تکنیک و به ویژه تکنیک‌های ارتباطی، شناختی به سبب آنکه ظرفیت‌های شناختی جدید پدید می آورند در نتیجه صورت تا سیرت زندگی ما را و سرشت و ساختار حیات اجتماعی را متحول می کنند.

فراستخواه در ادامه اضافه کرد: اینترنت، فیس بوک، توئیتر، لینکدن ، رایانش ابریو IOT ، تلِگرام و مانند آنها به همراه وسایل سبک داخل کیف و توی جیب مردم مثل آیپد، تبلت، فبلت و انواع اسمارت فون‌ها و گالکسی ها و سیستم های اندروید و بقیه دست به دست هم می دهند و ذهنیت اجتماعی مردم و فرهنگ ما را روز به روز متحول می کنند.

وی با بیان اینکه شبکه های اجتماعی مجازی اکوسیستم آگاهی اجتماعی را تغییر می دهد گفت: این خیلی مهم است. شما برای اینکه بتوانید فیس‌بوک را خوب توضیح بدهید از نظریه هایی مانند نظریه کنشگر شبکه می توانید استفاده کنید. اساسا ما فقط کنشگر نداریم یعنی ما فقط فرد نداریم بلکه تلگرام است که وارد حوزه کنش اجتماعی می شود.

مقصود فراستخواه افزود: در این نظریه توضیح داده می شود که یک امر تکنیکی با امر اجتماعی با امر معنایی - گفتمانی با هم می روند. تلگرام امر تکنیکی است در پشت آن امر گفتمانی است و با او امر اجتماعی است. از این طریق است که شاکله ذهن اجتماعی عوض می شود. آگاهی در این شبکه روز به روز اصرار دارد و نشان هم می دهد که می خواهد به طرزی عمیق متفاوت از آگاهی متعارف تمدنی، متفاوت از آگاهی مدرن و حتی متفاوت از آگاهی انبوه سرمایه داری صنعتی باشد . نژاد تازه ای از آگاهی پدید می آید. آگاهی طبقاتی، آگاهی اجتماعی، آگاهی قومی، آگاهی ملی، آگاهی کائناتی برای مردم ایجاد می شود.

وی ادامه داد: این آگاهی شبکه‌ای با آگاهی تمدنی سنتی حتی با آگاهی سرمایه داری صنعتی متفاوت است. اینجانب در تاریخ دانشکده فنی به طور مشخص و به شکل مردم‌نگاری کار کرده‌ام و نتایج خود را از مطالعه موردی و میدانی به دست آورده ام.

این استاد جامعه شناسی با اشاره به اینکه در دهه 50 شمسی وقتی برای نخستین بار کامپیوتر وارد دانشگاه شد بیان کرد:  نسل PC به جای frame Main وارد شد، سرمشق‌های درس دادن، درس خواندن، کار کردن و حتی فرهنگ در دانشکده عمیقا متحول شد. کارکردن در دانشگاه معنای دیگری پیدا کرد و فرهنگ دانشگاهی چیز دیگری شد. کالس تغییر کرد. مشروطه نهضت تلگراف‌ها بود، نهضت ملی تحول ناشی از سواد و شهر‌نشینی و رادیو بود، یعنی رادیو منتهی می‌شود به نهضت ملی.

وی ادامه داد: انقلاب اسلامی انقلاب ناشی از نوارهای کاست و سخنرانی ها بود. رژیم پهلوی دلخوش رسانه سنتی رادیو تلویزیون خود بود و نمی دانست که رسانه جدیدی در متن جامعه پدید آمده که همان نوارهای کاست بود و لذا انقلاب اسلامی در بهمن 57 نتیجه آن شیوه ارتباط بود.

وی با بیان اینکه اصلاح طلبی دهه هفتاد نیز جنبش مطبوعات بود عنوان کرد: یعنی مطبوعات اواخر دهه 60 (کیهان فرهنگی، آدینه، سخن، کیان، ایران فردا) همه مجالت توسعه پیدا کردند که ما آنها را زیستیم و زندگی کردیم، نوشتیم و خواندیم این سخن بنده برای جوانترها روایت است، اما برای ما زیست بود، زندگی بود، تجربه بود. لذا ما دیدیم که این جنبش مطبوعات در اواخر دهه 60 و نیمه دهه 70 منجر به به جنبش اصلاحات شد.

1

مقصود فراستخواه با اشاره به اینکه در سال 79 کمتر از 4 درصد مردم ایران از اینترنت استفاده می کردنداظهار داشت:  این درصد در سال 87 و 88 به نصف جمعیت افزایش یافت، جنبش سبز در دهه 80، جنبش ناشی از انباشت سیستم‌های عامل، سایت ها، اینترنت، تلویزیون، ماهواره فارسی وان، بی بی سی و.... یا فیس بوک و وبلاگ ها بود. همان داستان جنبش مشروطه که انقلاب مشروطه را رقم زد، همین نکته در دهه هشتاد به شکل دیگری رخ داد. اینها استقراهای تاریخی ما در تاریخ معاصر هستند؛ هر که نه آموخت از گذشت روزگار ، نیز نیاموزد ز هیچ آموزگار.

ادامه دارد...  مأخذ: اینجا

آه ای سرزمین پرمحنت! (در سوگ دکتر قانعی راد)

چه روز سختی بود که گذشت. این روزها همه دشوار؛ اوضاع دردناک ونگران کننده وایامی تلخ که حاصل چند دهه نابخردی و بی تدبیری است و دیدن مردی بر تخت بیمارستان ؛ افزون بر این تلخکامی ها. دردْ این بار بیرحمانه تر از همیشه با قامت بلند یک جامعه شناس منتقد و یک روشنفکر اجتماعی دست به گریبان شده بود. دکتر محمد امین قانعی راد،  نفَس نفَس می کرد؛ بسختی. همچنان می جنگید تا بماند وباز برای ما بنویسد وسخن بگوید اما نه برای اینکه به انشاهای مطبوعاتی ویا علمی (و رویم نمی شود بگویم به نشخوارها)بیفزاید بلکه شاید مرهمی برای زخمهای مان بنهد. وقت عیادت تمام شد با دکتر خانیکی وهمسرشان بیمارستان را ترک گفتیم به امید دیداری در زمان بعدی عیادت؛صبح جمعه ساعت نُه. آن صدای کشیدۀ سنگین هه... هه.... هه... همچنان با من بود. اما نمی دانستم که وداع آخر نیز خواهد شد.

بیست وچند سال پیش با هم آشنا شدیم؛ اولین بار در حلقه کوچکی در کتابخانه مؤسسه پژوهش آموزش عالی برای تجدید ساختار وزارت علوم.  دست به یکی شده بودیم برای تصمیم سازی و تدوین لایحه ای قانونی در جهت تمرکز زدایی آموزش عالی و استقلال دانشگاه ها وآزادی آکادمیک و حق وحقوق دانشمندان ونهادهای علمی تا بلکه عقول منفصل این جامعه باشند وبه عقلانیت اجتماعی یاری مؤثر برسانند. آن روز ها در ساختمان وزارتی کسانی مثل دکتر معین و دکتر خانیکی و دکتر توفیقی از مطالعات مستقل علمی، از فکر مدیریت تغییر استقبال می کردند، در این میان خانیکی اصلی ترین «کنشگر مرزی» با پیشینه ای از مبارزه ؛ پایی در دانشگاه وپایی در ساختمان وزارت. باری از آن حلقه کوچک بی نام ونشانی که برکنار از بورکراسی پژوهش وگفتگو می کردیم، دکتر جاودانی بود که اکنون در فرصت مطالعاتی هست و درگیر کار تحقیق و دیگرانی مثل دکتر طلوعی و... اما خاطره دو تن از آن حلقه؛ بسیار سنگین؛ یکی دکتر مصطفی ایمانی و دومی دکتر محمد امین قانعی راد. ایمانی سالهاست با بیماری خویش نرد دوستی می بازد ، با درد ورنج آشناست و به حضورش که می روی همچنان خنده ای بر لب بی هیچ شکایت. و قانعی راد که دیروز خانواده محترمش با اصرار وناگزیر به بیمارستان آورده بودند. هردوی این مردان آزاده را همسران وفادارشان با یک دنیا فضیلتِ آرام تیمار داری می کنند؛ زهی فضیلت باشکوه که به زبان نمی آید و جرعه جرعه زیست می شود وتجربه می شود وروح وروان و دل وجان می شود ودر اعماق جاری می شود. با این سیستم های اجتماعی ناکارامد ونهادهای توسعه نیافته وساختارهای قدرت وثروتِ سخت جان و متصلب ومتحجر، نهاد خانواده آخرین مأمن انسانهای بی پناه در ایران است.

قانعی راد مرد میدان حوزۀ عمومی علم و جامعه بود. عزت نفس، از او دانشمندی مغرور (به معنای بلند کلمه) به بار آورْد. هرکس به این عالم آمده است تا بلکه کاری متفاوت بکند و قانعی راد آمد بود تا نقد کند و به ستم وسیاهی ونابکاری  اخم کند و نهیب بزند. محترم بود وحرمت می داشت ولی اهل تعارف ومجامله نبود، بی پروا سخن می گفت. یک عمر پربار در سنت انتقادی ایستاد وتکان نخورد ، مصمم واستوار با قامتی بلند. خوش سخن با طنزهای گزنده ، تلخ از جنس دارو. ما به قانعی راد نیاز داریم. این نژاد اصیل باید برای ایران بماند و همچنان نفس بکشد و بجنگد؛ نه با بدکاران ونابکاران که با بدکاری ونابکاری آنان.

قانعی راد را می توان از نحلۀ جامعه شناسی درمانگر و سیاست ورز به حساب آورد و از اصحاب علم رهایی در مقایسه با علم ابزاری. پابه پای رویدادهای ایران ونگونبختی های یک ملت، می دوید و یکان به یکان در حد توان به سر وقت مسأله های عنیف  ودشوار این سرزمین می رفت  و موضع می گرفت و حرف می زد تا بدانند که دانشمندان تنها برای تئوری پردازی ساخته نشده اند. این سرزمین،  فرزندان دانشی خود را با خون جگر تربیت می کند و انتظار منشی گری دولتی یا تجمل گرایی تخصصی یا حتی برج عاج نشینی آکادمیک از آنها ندارد. علم اگر هست (ودر ایران تا بدین حد دست وپاشکسته) برای اینکه نوری برای زندگی بتاباند  ودر روشنی اش راهی برای تقلیل نگونبختی ها و مرارت های مان پیدا بشود.

فردایی که می خواستیم دوباره به عیادت برویم می آید اما دیگر قانعی راد نیست تا از او خواهش کنیم چشمانش را بگشاید وبا فرزندانش، با همسروفادارش، با ما وبا خوانندگان روزنامه ها  وکاربران شبکه ها حرف بزند وسخن از درد و درمان بگوید. آه ای سرزمین پرمحنت، آه ای چشمان دوخته شده به ادامۀ دشوار ایران در میانۀ بیم و امید، آه ای درد، ای رنج، ای روزگار مغموم، آه ای صبح.....

سحرگاه 25 خرداد 97