مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

روشنفکری و قدرت


روشنفکری وقدرت

گفتگوی علیرضا شجاعی زند و مقصود فراستخواه

مدیرجلسه : بهاره آروین 

انجمن جامعه شناسی ایران 

30 بهمن 1402 

ساعت سه بعد از ظهر

دانشکده علوم اجتماعی  دانشگاه تهران 

تالار گفتگو 

ونیز ارتباط  برخط  / نیمه حضوری 

جلال حاوی یک آگاهی نیهلستی بود و تقلایی برای عبور از پوچی این عالم

فایل صوتی بحث مقصود فراستخواه

سوم بهمن 1402 ، خانه اندیشمندان علوم انسانی

جلال حاوی یک آگاهی نیهلستی بود

 و تقلایی برای عبور از پوچی این عالم

بحث کوتاهی از مقصود فراستخواه

در پنل ما ومیراث فکری جلال آل احمد، خانه اندیشمندان علوم انسانی

سوم  بهمن1402

فایل صوتی اینجا در کانال تلگرامی مقصود فراستخواه: 

https://t.me/mfarasatkhah/1371

ما و میراث فکری جلال آل‌احمد

نشست «ما و میراث فکری جلال آل‌احمد» روز سه‌شنبه ۳ بهمن در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار می‌شود.

نشست چهلم از دوره وضعیت تفکر در ایران معاصر با عنوان «ما و میراث فکری جلال آل‌احمد»

 روز سه‌شنبه ۳ بهمن در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار می‌شود.

در این نشست، مقصود فراستخواه، محمدسالار کسرایی، غلامرضا خاکی، محمدحسین دانایی و مالک شجاعی جشوقانی

حضور داشته و سخنرانی می‌کنند.

برنامه مذکور روز سه‌شنبه ۳ بهمن از ساعت ۱۷ در سالن حافظ خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار می‌شود.

دربارۀ دکتر سید جواد طباطبایی ؛ دو نوشته از مقصود فراستخواه در شماره های بهار 1402 سیاست نامه و اندیشه پویا

یادی از دکتر سید جواد طباطبایی

 با دو یادداشت  دربارۀ  او

در سیاست نامه و اندیشه پویا 


الف. اندیشه پویا

فراستخواه، مقصود(1402).  فردگرایی روش  شناختی  در مباحث اندیشه سیاسی؛ مورد مثال سید جواد طباطبایی.اندیشه پویا، خرداد 1402 : 64-65


ب. سیاست نامه

ب. فراستخواه، مقصود(1402) . تاریخ نویسی سوژه گرا؛ یادی از سید جواد طباطبایی و چند ملاحظه. سیاست نامه، ش 26 ، بهار 1402: 157-160. 





در کجا ایستاده‌ایم؟ نگاهی بر اندیشه ها ی داریوش آشوری

در کجا ایستاده‌ایم؟  

 نگاهی بر اندیشه های

داریوش آشوری 

گروه روندهای فکری پژوهشکده مطالعات پیشرفته خاورمیانه 

مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه 

برگزار می‌کند

زمان: پنج‌شنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۷

 

شیوه برگزاری ؛ به صورت مجازی و از طریق این درگاه ؛

https://www.skyroom.online/ch/imess509/webinar

«ویرانه زبان در جامعۀ کنونی ایران» تا «نظم پادگانی؛ سوژه وسرباز »


فراستخواه در نشست معرفی و رونمایی کتاب «آرامش در طوفان» گفت: نهادبودگی و دیرندگی تمدن و فرهنگ ما از زبان است و مشکل ما در شرایط کنونی این است که سیاست‌ورزی نیست، چون سیاست‌ورزی به زبان نیاز دارد. در واقع بزرگترین ویرانه‌ای که برای ما ایجاد شده ویرانه زبان است

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران ایبنا ، 

نشست معرفی و رونمایی از کتاب «آرامش درطوفان» 

به قلم دکترمریم برادران، با حضور استادان فلسفه و علوم انسانی، یکشنبه 9 بهمن 1401 در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

فریدون رحیم زاده در این نشست با طرح این سؤال که نابغه‌ها چه شکلی هستند گفت: در علوم تجربی با نوابغ آشنایی داریم اما مصداق آن در علوم انسانی برای ما محسوس نیست. اگر انسان حسود نباشد و منصف باشد می‌تواند توانایی‌های افراد را توصیف کند. 
او با اشاره به اینکه چگونه فراستخواه ممکن می‌شود بیان کرد: کانت می‌گوید علم تجربی و فلسفه چطور ممکن می‌شود؟ بنابراین اینجا هم سؤال من این است که فراستخواه چگونه ممکن می‌شود؟ چون بسیاری از ویژگی‌های فراستخواه را ممکن است دیگران هم داشته باشند اما چرا همه آنها فراستخواه نمی‌شوند؟! من در پاسخ می‌گویم، جمع آوری ویژگی‌های مثبت شخصیتی و علمی‌ در فراستخواه او را منحصر به فرد کرده است. در این زمینه که او کار می‌کند به معنای دقیق کلمه منحصر به فرد است.
به گفته این استاد دانشگاه، او هر وعده ای می‌دهد عمل می‌کند و هر کاری داشته باشید می‌توانید خیالتان راحت باشد که انجام می‌شود حتی گاهی ایشان در وزارتخانه علوم برای ما کارهایی کرده که یک پژوهشکده باید آن را انجام می‌داده است.
رحیم زاده گفت: فراستخواه جمع جبری ویژگی‌هایی مثبتی که درباره او گفت می‌شود نیست، بلکه همیشه مازادی دارد و آن مازاد از جنس خاصی است که فراتر از تعهد، دقت، سواد و ... است. شاید به همین معنا نمی‌توان از او الگو گرفت چون او مازاد همیشه در فراستخواه هست و همه این را متوجه می‌شوند. حالا چرا فراستخواه این گونه است؟
این استاد دانشگاه بیان کرد: ظاهرا ایشان همیشه در عجله است، تند راه می‌رود، وقتش را تلف نمی‌کند! اول ما فکر می‌کنیم این عجله است اما بعد متوجه می‌شویم او دریافتی از هستی و زندگی و زمان دارد و می‌داند که وقت وجود ندارد. صوفی ابن الوقت نباشد ای رفیق... وقتی که وقت وجود ندارد و شما نگاهت به دنیا این است که اگر زمان گذشت، گذشت! آن وقت نگاهتان به هستی متفاوت می‌شود. آینده همواره به عنوان یک آرزو در ماست و چیزی که وجود دارد حال حال است و اگر وقت گذشت، گذشت! اگر کسی چنین دریافتی از هستی داشته باشد کنش مشابه فراستخواه دارد.
رحیم زاده با بیان اینکه فراستخواه در مواجهه با اندیشه‌ها نقد اندیشه نمی‌کند و همه اندیشه‌ها را می‌خواند و می‌کاود گفت: فراستخواه وقتش را تلف نقد نمی‌کند و به همین دلیل است که وقتی به کثرت و گستردگی ارجاعات او نگاه می‌کنید می‌بینید که او در نقد چیزی نمانده است چون آن زمان برای او کم است. من همیشه فکر می‌کردم تصویر یک نواندیش یا روشنفکر دینی تا دوره‌هایی غالب ترین تصویرش، فراستخواه است اما جالب است که بدانیم که چه اتفاقی رخ داد که او شیفتی به حوزه آموزش عالی داشته است و در این زمینه مقاله و کتاب‌های زیادی نوشته است. چرا کسی که علم دین بلد بوده و فلسفه خوانده و زحمت کشیده و کنشگر اجتماعی بوده می‌آید در یک حوزه کاملا متفاوت و آنجا هم مرجع می‌شود؟ من یاد اسپینوزا می‌افتم که وقتی نفی اش کردند در زیر زمین خانه اش ماند.
او با بیان اینکه فراستخواه به دو پرسش باید درباره خودش پاسخ دهد توضیح داد: نخست اینکه آیا او هم خودش را کنشگر مرزی در حوزه‌های اندیشه، اجتماعی و ... می‌داند؟ دوم اینکه آیا آدمی‌ در سطح فراستخواه تا کجا می‌خواهد تولید منبع برای ارجاع و استفاده دیگران بکند. او یک تولید کننده درجه یک است و همه کارهاش درجه یک و اصیل است. آیین نامه‌ها و کتاب‌هایی که در گوشه ای انبار می‌شوند همواره موضوع یک طرح پژوهشی برای فراستخواه می‌شود. این تولید منبع برای اینکه دیگران استفاده کنند در یک دوگانه دیگر قرار می‌گیرد و آن این است که فراستخواه آیا می‌تواند منبع الهام هم باشد یا خیر؟ رحیم زاده گفت: مرحوم بازرگان،  آیت الله طالقانی، شریعتی و شهید مطهری به لحاظ عمق و گستره و دانشی که فراستخواه در این زمینه‌ها کسب کرده در یک مداری قرار گرفته اند. اما سخن من این است که چگونه می‌شود دسته بندی کنیم که فراستخواه هم منبع الهامی‌ برای دیگران باشد.
او در پایان یادآور شد: خیلی‌ها در این جام جهانی به دلیل مسی طرفدار آرژانتین بود و می‌گفتند عالم فوتبال یک جام به مسی بدهکار است اما فراستخواه یک نظریه به جامعه بدهکار است و امیدوارم او بتواند نظریه ای که جامع نظرات او باشد را تدوین کند. مثلا کنشگر مرزی بودن که او طرح کرده آیا می‌تواند نظریه باشد یا خیر؟ فراستخواه نام ناپذیر است و به همین دلیل است که دیگران فراستخواه را دوست دارند و او را جدی می‌گیرند.
 
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران  ایبنا ، نشست معرفی و رونمایی از کتاب «آرامش در طوفان» به قلم مریم برادران، با حضور استادان فلسفه و علوم انسانی، یکشنبه 9 بهمن 1401 در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد

نعمت الله فاضلی استاد انسان شناسی  درباره کتاب «آرامش در طوفان» بیان کرددرباره این کتاب پرسش‌های زیادی می‌توان مطرح کرد. مثلا من از این کتاب چه می‌توانم بیاموزم؟ یا این کتاب چه چیزهایی می‌گوید؟ هر خواننده‌ای می‌تواند روایت خودش را از این کتاب داشته باشد و می‌تواند بگوید این کتاب چه چیزهایی می‌گوید و چه چیزهایی نمی‌گوید؟ یا می‌توان به این پرسش پاسخ داد که جایگاه این کتاب در میان دیگر کتاب‌های زندگینامه نویسی کجاست؟ اما من نمی‌خواهم به این پرسش‌ها پاسخ دهم و می‌خواهم به این سوال جواب دهم که این کتاب چگونه کتابی است؟ فوکو یک کتابی دارد به نام «این یک چوپوق نیست» و من هم پاسخی که می‌خواهم به این سوال دهم که این چگونه کتابی است؟ این است که این یک زندگی‌‌نامه نیستاو درباره ویژگی‌های موجود در این کتاب بیان کرد: اولین ویژگی این کتاب در بین کتاب‌هایی که استادان دانشگاه درباره زندگی‌نامه خود نوشته‌اند، این است که این کتاب چند صدایی است و چندصدایی بودن زندگی‌نامه کار بسیار دشوار و نادری است. برادران که راوی کتاب است تلاش بسیار زیادی کرده است که زندگی فراستخواه را نه فقط از زبان خودش که از زبان شاگردان و دوستانش و دیگران روایت کند. مثلا صدای همسر فراستخواه، که کمتر و کوتاه تر از صدای فراستخواه نیست و این کار بزرگی است که مؤلف انجام داده است. یا صدای کسانی که در بالنده شدن و برساختن فراستخواه نقش داشتند و همچنین صدای گروه‌های فرودستی که با فراستخواه کار کردند و ارتباط داشتند.

این استاد دانشگاه درباره سبک نگارش این کتاب که دو دهه است در تاریخ‌نگاری رواج یافته بیان کرد: سبک نگارش این کتاب مایکروهیستوری است. یک تاریخ‌نگاری خرد و تاریخ‌نگاری ریز است و مثل هر تاریخ دیگری پر از قهرمان و ضدقهرمان است. اینجا شما داستان برآمدن و بالنده شدن طبقه متوسط ایرانی را از زمان مشروطه می‌بینید و به اعتقاد من فراستخواه با مشروطیت متولد می‌شود و نماد مشروطیت و انسان مدرن رشد یافته و بالنده شده در جامعه ایرانی است.

فاضلی ادامه داد: فراستخواه نماد برجسته‌ای از تاریخ ماست که از پایین شروع به حرکت می‌کند. از ریزترین سطح، از داستان پدرش تا محله و مدرسه‌شان. چیزی که می‌بینید انرژی و شوری است که سوژه مدرن و متجدد ایرانی به معنای ایرانی کلمه در خودش ایجاد می‌کند و اینکار را تاریخ معاصر ما و نهاد مدرسه و خانواده جدید ایرانی می‌کند. او پدربزرگش را به دلیل چندهمسری نقد می‌کند و وقتی وارد خانواده هسته‌ای مدرن ایرانی می‌شود، تلفیقی از مذهب و ملیت است.
او درباره منابع هیجانی‌ای که تاریخ ایران معاصر ما را ساخته است بیان کرد: ملیت‌خواهی، آزادی‌خواهی، تجدد، مشروطیت و در عین حال زبان فارسی، مذهب، سنت‌ها و هویت‌های محلی مجموعه‌ای از منابع هیجانی هستند که در این مایکروهیستوری روایت می‌‌شوند.
 
فاضلی درباره ویژگی سوم کتاب «آرامش در طوفان» بیان کرد: این کتاب از آن زندگی‌نامه‌هایی نیست مثل اسلامی‌ندوشن یا مثل هاشمی رفسنجانی که یک سیاستمدار نوشته است یا از آن زندگی‌نامه‌هایی نیست که ادیبانه یک روایت را خلق می‌کند. این کتاب یک اتواتنوگرافی و یک مردم‌نگاری است. اتواتنوگرافی یعنی زندگی خود را به مثابه داده فرض کردن اما درباره فرهنگ صحبت کردن. اما اینجا کار به صورت تیمی انجام شده و ژانر جدیدی است که فراستخواه و برادران خلق کردند.
 
او افزود: محتوای کتاب درباره فرهنگ و تحولات آن است. درباره تحولات مدرسه، دانشگاه، آیین و رسوم، تحولات خانواده، سنت‌ها و تحولات ریز و درشت دیگر است و نکته مهم آن تحلیل‌ها و تفسیرهای بسیار عمیقی است که فراستخواه از این تحولات می‌کند و ما با مفاهیم علوم اجتماعی و جامعه شناسی‌ای مواجه می‌شویم که در بستر اتواتنوگرافی مطرح می‌شود اما ظاهرا اتوتنوگرافی نیست و دارد به خواننده بستر می‌دهد تا ادراک شناختی خود را با ادراک حسی خود تلفیق کند و راحت ارتباط برقرار کند و این هم یکی از هنرهای فراستخواه و برادران است.
 
او در ادامه اظهار کرد: ویژگی چهارم این اثر این است که این کتاب، واقعا کتاب است و شبه‌کتاب یا ناکتاب نیست. کتاب حرمتی دارد و به قول رولان بارت این کتاب نویسنده دارد و نویسا ندارد و ما امروز برای گرامی‌داشت و پاسداشت یک کتاب اینجا آمده‌ایم. تألیف فقط مفاهیم نیست. تألیفِ قلوب و جغرافیاست.
او با اشاره به تعبیر دلوز از کتاب گفت: به گفته دلوز تولید از اتصال به‌وجود می‌آید و هویت جدید می‌دهد. کتاب‌ها این کار را می‌کنند و اتصال و پیوند برقرار می‌کنند. این کتاب پیوند برقرار کرده و شکاف‌ها را پر می‌‌کند. هر کتابی باید در خواننده احساس ایجاد کند و این کتاب زندگی را در ما آغاز می‌کند زیرا زندگی با احساس آغاز می‌شود جاهایی که می‌خندیم و گریه می‌کنیم. وقتی غمگین و شاد می‌شویم و کتاب باید برای خواننده احساسی را تولید کند زیرا به قول آنتونیو داماسیو عقل و احساس دوچیز نیستند و یک چیز هستند.
 
فاضلی گفت: به قول مایکل پروست وقتی ما کتابی را می‌خوانیم نویسنده تمام می‌شود و از آنجا به بعد خواننده آغاز می‌شود و آن وقتی است که خواننده بتواند پرسش‌هایی را در برابر آن متن قرار دهد. از اینجا به بعد این ما هستیم که باید درباره این کتاب از خودمان پرسش کنیم که نسبت من با این کتاب چیست؟ و پاسخ من این است: برای من روایت این کتاب روایت روشنفکر دانشگاهی است. ما در ایران روشنفکر مثل جلال آل احمد و علی شریعتی را داریم اما این جرم به دانشگاه است اگر این دو را روشنفکر آکادمیک بدانیم.
 
او در ادامه درباره روشنفکر دانشگاهی بیان کرد: کسانی را داریم که واقعا دانشگاهی هستند. یعنی کاری به حوزه عمومی، سرنوشت و سرشت جامعه ندارند و فقط به رشته خود تعهد دارند. اما ژانر دیگری وجود دارد به نام آکادمیک اینتلکچوال. کسانی که می‌خواهند حوزه عمومی و دانشگاه را به هم پیوند بزنند و سعی می‌کنند دانش، زبان علم، فرهنگ، عقلانیت و منطق را در استاندارد جهانی آن بیاموزند. اما در عین حال از زمینه و زمانه خود از تریبون دانشگاه سخن بگویند.
او ادامه داد: فراستخواه برای من یک روشنفکر دانشگاهی است که نسبت به پیامد حرف‌هایش برای نسل زمانه خود بی‌مسئولیت نیست. استدلال، منطق و شواهد تجربی می‌آورد و در عین حال شیوا و بلیغ سخن می‌گوید و تلاش می‌کند که تأثیرگذار باشد. مهم‌تر از همه یک روشنفکر دانشگاهی کسی است که مسئله شناس است و دردها و مساله‌های جامعه را پرابلماتیز می‌کنداین کار ساده ای نیست و از درون رنج‌ها و پایین‌ترین لایه‌های جامعه و از درون تجربه زیسته زندگی شخصی بیرون می‌‌‌‌آید. فراستخواه کارگری کرده است، سربازی و جنگ رفته است، مبارزه کرده و سوپری کرده است. او در چارچوب نظم پادگانی جامعه نماند و هیچوقت سرباز نشد بلکه سوژه شد. یک سوژه کنشگر خلاق و تأثیرگذار که راوی روایت علم و جامعه معاصر ایران است و این کتاب بخشی از ساخته شدن ایران مدرن و ایران معاصر ماست.

 




ویرانه زبان در جامعۀ کنونی ایران  

اینجا 


نظم پادگانی ؛ سوژه و سرباز

اینجا 


کل صوت وتصویر در خانه اندیشمندان علوم انسانی

 

صوتی

تصاویر

 


و


اینجا 


 و


اینجا  

نشست معرفی کتاب آرامش در طوفان (زندگی وزمانه مقصود فراستخواه )

نشست معرفی کتاب  

 آرامش در طوفان  (زندگی وزمانه مقصود فراستخواه )

به قلم  دکتر مریم  برادران 


با حضور 

محمد ترکمان

نعمت الله فاضلی 

نسرین نورشاهی

فریدون رحیم زاده 

و نویسنده کتاب؛  مریم برادران 

دبیر نشست: صادق حجتی 


خانه اندیشمندان علوم انسانی 

تالار حافظ 

(نشانی: تهران، خیابان استاد نجات اللهی ، نبش خیابان ورشو)


یکشنبه  25 دی ماه 1401 

ساعت چهار بعد از ظهر 



کتاب آرامش در طوفان؛ زندگی وزمانه مقصود فراستخواه 

 

فهرست کتاب آرامش در طوفان ؛ زندگی وزمانه مقصود فراستخواه 


خبرگزاری کتاب

چه نیازی به روشنفکر؟

ششمین همایش جامعه شناسان ایرانی وجامعه ایرانی

چه نیازی به روشنفکر؟

با بررسی کتاب

پیدایش روشنفکر گفت وگویی در ایران

محمد امین قانعی راد

بحثی از

مقصود فراستخواه

شنبه هفت اسفند 1400

ساعت پنج عصر


اینجا


چگونه مؤلف ها خود نوشته می شوند، تأملی در ساخته شدن متن ها ؛ مورد مثال شریعتی

چگونه مؤلف ها  خود نوشته می شوند ؛ تأملی در ساخته شدن متن ها مورد مثال شریعتی 
گفت و گوی مهسا رمضانی با مقصود فراستخواه ایران، 26 خرداد 1399 ، صفحه اندیشه، 14 

باید در شریعتی «ناقدانه» و «سنجش‌گرانه» اندیشید؛ نه اینکه در او متوقف شد. ما روی شانه غول‌هایی همچون شریعتی، آل‌احمد، ساعدی و رحیمی ایستاده‌ایم. چشم‌های ما بهتر از آنها نمی‌بیند، اما چون روی شانه آنها نشسته‌ایم شاید باهم و به کمک هم بتوانیم بیشتر ببینیم. نسلی که در زمانه‌ای متفاوت از او زندگی می‌کند حق دارد دوباره در کار و بار خود مستقلانه بیندیشد و تصمیم بگیرد. نسلی که با مسأله‌هایی به غایت پیچیده و متفاوت درگیر است که امثال شریعتی اصلاً درگیر نبودند.

29 خرداد ماه 1399 که پیشرو داریم چهل و سومین سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی میشود. با وجود گذشت حدود نیم قرن از درگذشت او، اما هنوز از او حرف می زنیم. ولی چرا؟ چه چیزی در اندیشه او، ما را ناگزیر از این رجعت می‏ کند؟ چرا با وجود این سطح از اثرگذاری، شریعتی دیگری در تاریخ تفکر ما تکرار نشد؟ واکاوی چرایی این امر، موضوع گفت‏ وگوی ما با دکتر مقصود فراستخواه، جامعه ‏شناس و استاد دانشگاه شد. او دلایل قابل تأملی را برای این «بیجانشین ماندن شریعتی» ذکر میکند.

***

 جناب فراستخواه، فکر میکنید چرا تاکنون شریعتی بی‌جانشین مانده است؟

شریعتی فرزند روزگار خود بود. او مؤلفی بود که تا حدی مخاطبان و زمانه‌اش نیز در تألیف خود او سهیم بودند. ما اغلب فکر می‌کنیم یک مؤلف همچون شریعتی و آل‌احمد، بیرون گفتمان‌ها و پارادایم‌ها ایستاده‌اند و از بالا می‌نگرند و متن‌های خود را با قدرت می‌سازند. در حالی که مؤلف‌ها خود نیز، ساخته می‌شوند. مؤلف‌ها فقط نمی‌نویسند بلکه خود نیز نوشته می‌شوند. همان‌طور که شریعتی می‌نوشت، خود نیز نوشته می‌شد. متن شریعتی به شکل اجتماعی و در شبکه‌ای با مقیاس ملی و جهانی آن روز ساخته شد؛ در نتیجه این شریعتی، دیگر امروز قابل تکرار نیست.

 چرا؟

چون زمانه‌ای که شریعتی می‌زیست، دوره جنگ سرد بود اما امروز از جنگ سرد گذر کرده‌ایم. در زمانه شریعتی پارادایم چپ غالب بود در حالی که امروز پارادایم نئولیبرالی غالب است. در دوره شریعتی نوسازی در ایران یک ایدئولوژی دولتی فاسد بوروکراتیک بود؛ در نتیجه، نوسازی در زمان شریعتی امری مبتذل بود. اما امروز آن نوسازی را نداریم در برابرش برعکس، حاشیه‌ها بر آن متن شوریده‌اند و خود یک متن مسلط شده‌اند. در گفتمان رسمی امروز جامعه، به نوعی خردستیزی و نوستیزی می‌بینیم. پس مسأله شریعتی «نوسازی» بود اما مسأله امروز ما «نوستیزی» است و دیگر آن نوسازی مبتذل مشکل ایران نیست؛ اما مشکلات دیگری هست.

 چرا برای انسان امروزی و جامعه کنونی هنوز شریعتی جاذبه دارد؟ این دلبستگی که به اندیشه شریعتی وجود دارد، از کجا ریشه می‏ گیرد؟

امروز در گفتمان رسمی ما فوبیاهایی نسبت به تمدن جدید و جهان نهادینه شده است که به نحو سیستماتیک نسبت ایران با دنیا را دچار خدشه می‌کند و ما را از همراهی خلاق، پرشتاب و پیشرو جهانی باز می‌دارد. در نتیجه، آن رتوریک خاص شریعتی با آن احساس‌ها و هیجانات ایدئولوژیک بزرگ، طبعاً در جامعه امروز ما ساخته نمی‌شود. نمی‌توان انتظار داشت همان متن شریعتی، امروز هم بازسازی شود. البته چون شریعتی فرزند اصیل کویر در شهر بود و به لایه‌های پایین‌تر طبقه متوسط بویژه در قشرهایی با علایق مذهبی در کف جامعه تعلق داشت فهمیدنی است گروه‌های دردمند بویژه مذهبی در جامعه ما هنوز دلبستگی‌هایی صمیمانه به اندیشه شریعتی دارند؛ چرا که او «اسلام» و «ایران» را و «سنت» و «عقلانیت» را توأمان و «خرد»، «آزادی»، «عدالت»، «عرفان» و «برابری» را یکجا می‌خواست.

شریعتی فقط قابل فروکاسته شدن به اجتماعیات و بویژه صورت‌بندی ایدئولوژیک آن نیست. در «کویریات» و «هبوط» ما با یک تنش عمیق وجودی و درد دیرین انسانی و خاطرات عمیق مواجه هستیم؛ مگر می‌توانیم از آنها رخ برتابیم و بی‌اعتنا باشیم؟ آنها زبان آشنای ما از قعر کویر و آه‌های عمیق انسانی هستند. این ادبیات هنوز هم برای بخش‌های زیادی از تنش‌های وجودی ما و انسان امروزی و جامعه کنونی جاذبه دارد. ولی خود شریعتی به مثابه یک شریعتی، دیگر ساخته نمی‌شود؛ چون امروز مردم با مسائل متفاوتی درگیرند. «سلبریتی‌ها» به نوعی می‌کوشند جایگزین «روشنفکران» شوند. بنابراین، شریعتی دیگری در زمانه ما، نه به آن صورت قبلی ساخته می‌شود و نه تکرار می‌شود.

 با این حال، پس چرا هنوز هم از شریعتی حرف می‌زنیم؟

 شریعتی، فراموش نمی‌شود چون او بخشی از خاطرات ما و تاریخ معاصر ما است. در او ژانری و رتوریکی هست که همچنان برای بخش‌هایی از جامعه پژواک دارد و معنا می‌یابد. در نتیجه نمی‌توان گفت که جذابیت شریعتی یکسره از میان رفته است؛ اما وقتی عمیق‌تر مطالعه می‌کنیم دستکم بنا به مطالعات بنده، مراجعه امروزی به شریعتی نیز نوعاً به شکلی اقتضایی است؛ به تعبیری، یک نوع مراجعه زیباشناختی و گزینشی است؛ جنبه‌هایی از اندیشه شریعتی بنا بر مقتضیات امروزی گزینش می‌شود و بعضی از معانی در دستگاه فکری او به شکل مفرد و موردی، مصرف می‌شود. این در حالی است که در دهه۵۰، شریعتی به‌عنوان یک «دستگاه فکری منسجم» مورد رجوع قرار می‌گرفت؛ اما امروز شریعتی تنها مصرف می‌شود؛ «منبعی تاریخی» است و دیگر یک «مرجع» نیست.

گویی عصر نخبگان بزرگ به سر آمده و امروز اگر روشنفکرانی نیز باشند نوعاً روشنفکرانی آماتور در قد و اندازه کوچک، ارگانیک، محلی، موردی و معمولی هستند که درگیر مسائل خاصی مانند جنسیت، هویت، زیست‌بوم، مناسبات کار، اقوام، سبک زندگی و... هستند و حسب مورد هر یک در حوزه خاص اهمیت می‌یابند.

 

 43سال بعد از شریعتی، آیا اکنون نگاه جامعه به آرای او واقعبینانه شده است یا هنوز هم با «حب» و «بغض» از سوی موافقان و مخالفانش قضاوت میشود؟

شریعتی، روشنفکری «قابل احترام» و در عین حال «قابل انتقاد» است. در عین حال که نباید در شریعتی خیره شد نباید هم او را غارت کرد. این اخلاقی نیست. باید در شریعتی «ناقدانه» و «سنجش‌گرانه» اندیشید؛ نه اینکه در او متوقف شد. ما روی شانه غول‌هایی همچون شریعتی، آل‌احمد، ساعدی و رحیمی ایستاده‌ایم. چشم‌های ما بهتر از آنها نمی‌بیند، اما چون روی شانه آنها نشسته‌ایم شاید باهم و به کمک هم بتوانیم بیشتر ببینیم. نسلی که در زمانه‌ای متفاوت از او زندگی می‌کند حق دارد دوباره در کار و بار خود مستقلانه بیندیشد و تصمیم بگیرد. نسلی که با مسأله‌هایی به غایت پیچیده و متفاوت درگیر است که امثال شریعتی اصلاً درگیر نبودند.

شریعتی یک جریان از سنت متنوع روشنفکری است. اگر یک نسل بخواهد حتی این سنت را حاشا نکند باری نیاز دارد که در آن سنت، تجربه‌های تازه‌ای کسب کند و بدون اینکه به پشت‌سر خیره شود، لحظه حال و مسیر سخت پیش‌روی خود را ببیند و فکری به دردهای مکرر و دم به دم نوپدید خویش کند.

 چه مؤلفه‏ هایی از جامعه ایران برای شریعتی «مسأله» شد و او برای تغییر آنها تلاش میکرد؟

کار یک روشنفکر منفی‌بافی تصنعی نیست؛ بلکه نقد جدی و مسأله‌مند کردن است. روشنفکر، آنچه را در زمانه‌ای «ناچیز» شده است، به چشم همه می‌آورد. شریعتی «جامعه ایران» زمان خود را مسأله کرد. او از وضع ایران نارضایتی هستی‌شناختی داشت و این را در متون و گفتارهای خود بیان و عیان کرد.

شریعتی می‌کوشید نشان دهد «جامعه‌ ایرانی» آن‌طور که هست برای قشرهای آگاه مسئولش رضایت‌بخش نیست. طرح تغییر شریعتی حاصل این نارضایتی او بود. او، نوعی آگاهی «ملی»، «طبقاتی» و «اجتماعی» در طیف بزرگی از طبقه متوسط ایرانی را صورت‌بندی کرد تا بتواند از زخم‌ها و تنش‌های جدی زمانه‌اش حرف بزند. در دوره شریعتی، نهاد سلطنت در ایران به خودکامگی رسیده بود و به نخبگان مستقل ملی اعتنا نداشت، دستاوردهای مشروطه و خاطرات جنبش ملی را نادیده می‌گرفت. شریعتی این استبداد نهادینه شده را به «مسأله» بدل کرد.

دولت، یک جانبه، متولی پروژه مدرنیزاسیون رسمی شده بود؛ پروژه‌ای از بالا و بوروکراتیک و فاسد که متن جامعه را دور می‌زد و حاشا می‌کرد. شریعتی این را مسأله کرد. رشد سرمایه‌داری نفتی فریبنده و نابرابر و ناپایدار را مسأله کرد؛ چرا که نتایج این رشد به‌صورت برابر به همه اقشار جامعه نمی‌رسید. شریعتی مدرنیته و توسعه و پیشرفت و رونق و رفاه اجتماعی را لازم می‌دید اما با خردباوری انتقادی و عدالت‌خواهانه و جامعه‌گرا.

همچنین، سنت‌های معنوی و دینی ایرانی، دچار انحطاط شده و نوعی از جهالت و تحمیق و واپس‌گرایی بر جامعه مذهبی غالب شده بود. شریعتی نمونه‌ای از طبقه متوسط تحصیلکرده با علایق دینی بود که نمی‌توانست به نهاد دین به مثابه یک ساختار با دوام اجتماعی بی‌اعتنا باشد، با این حال نسبت به وضع موجود تاریخی و زمان غبار گرفته و رسوب یافته آن و درک متحجر از دین و عملکرد نهاد دینی انتقاد داشت و از تعصبات و مناسک‌گرایی زمانه رنج می‌برد. به همین دلیل، کوشید تا «ایران» را و «دین» را به مسأله بدل کند.

 شریعتی از کدام یک از این مسألهها، بیشتر رنج میبرد؟ و خود چه راهحلی برای آن ارائه کرد؟

شریعتی نمونه‌ای از فکر انتقادی و عمل انتقادی «درون‌مان» بود. جامعه ایران محتویات تاریخی سنگینی دارد از جمله این محتویات تاریخی «دین» است. رنجی که شریعتی می‌کشید این بود که نمی‌شود از این تاریخ متراکم طفره رفت یا با آن غیرمسئولانه رفتار کرد ولی نباید هم، اسیر و برده آن شد. اگر قرار بر تغییری در ایران هست این تغییر باید از وضع فرهنگ و درک‌ها و عادتواره‌ها و باورداشت‌ها و مناسبات و رفتارهای دینی آنها آغاز شود. تجددخواهی دینی و انتقادی و جماعت‌گرایانه شریعتی از اینجا نشأت می‌گرفت.

شریعتی، احساس می‌کند که ایران جهان‌زده شده است و درک مرسوم زمانه‌اش دچار نوعی لامکانی شده است. مد زمانه شده بود؛ که ایران نیز سراسیمه و غافلانه، بخشی از لامکان دنیای جدید باشد. اما شریعتی احساس می‌کند نمی‌توانیم با طفره رفتن از خودمان و تاریخ مان و فلات فرهنگی‌مان به‌طور گزاف، زائده‌ای از لامکان دنیای مدرن شویم.

شریعتی تأکید دارد که ایران خود یک مکانی است و تاریخ دارد و با بیگانگی از خود نمی‌توان در زمین دیگران خانه ساخت. باید خود بود و البته از تجربه‌های جدید دیگری و دنیا نیز آموخت و با آن داد و ستد کرد اما از طریق یک همراهی انتقادی و خلاق.

در تحلیل راهبردی شریعتی، پروژه رسمی نوسازی دولت‌سالار از بالا، با تکیه بر خام‌فروشی نفت و سپس توزیع نابرابر این ثروت عمومی، آن هم بدون گفت‌وگو با جامعه و با بی‌اعتنایی به سنت‌های اجتماعی، بدون توجه به بخشی از تاریخ میانی ایران، بار کجی است که به منزل نمی‌رود و کار ایران به سامان نمی‌رسد. بنده که دانشجوی آن دوره بودم این دعوت شریعتی را با پوست و گوشت و استخوانم احساس می‌کردم و اکنون نیز همان احساس در من هست.

اینچنین بود که شریعتی وضع ایران را مسأله می‌کرد و بدین نسق بود که روشنفکری از نوع شریعتی به‌صورت یک نقد درون‌مان و یک فرآیند ریشه‌دار اجتماعی ساخته می‌شد و گر نه هر خسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد.

 پروژه شریعتی برای جامعه ایرانی چه بود و چه طیفی را نمایندگی میکرد؟

شریعتی نماینده یک نارضایتی هستی‌شناختی اصیل روشنفکری بود درست مثل فردوسی که او هم وضع زمانه‌اش را رضایت‌بخش نمی‌دید. فردوسی معترض بود به اینکه سیطره عرب، فرهنگ و تاریخ ایرانی را حاشا می‌کند. او با نگاشتن شاهنامه و ساخت یک اثر حماسی به بازخوانی و بازسازی اسطوره‌ها و ادبیات ایرانی پرداخت و کوشید تا فرهنگ و تاریخ ایرانی را و هویت ایرانی را در مواجهه با «دیگری» عرب مسلط و سیطرهجو، از نو تعریف کند.

شریعتی نیز در مواجهه با جهان‌گرایی غیرمسئولانه جدید و یک نوع غرور شرق‌شناسانه و پسااستعماری که طی آن تاریخ ایرانی، خود ایرانی، فلات فرهنگی و تاریخ میانی‌اش به یک ابژه تبدیل می‌شد، می‌ایستد و اصرار دارد که فرهنگ و تاریخ ایرانی می‌تواند با فرهنگ جدید جهانی «گفت‌وگوی خلاق» داشته باشد و ضمن اقتباس از تجربه‌های دنیای مدرن و دستاوردهای مدرنیته، از خود نیز طفره نرود و درون‌مان را نقد کند و خود باشد و با آن دیگری غربی نیز گفت‌وگو کند و مبادله خلاق در پیش گیرد. بنابراین، سنت‌ها از یک سو، برای شریعتی مسأله است ولی در عین حال، راه‌حل هم هست و سعی می‌کند با یک رویکرد وبری، به تفسیری از باورها و سنت‌های دینی کمک کند که می‌توانند منشأ رشد، تحول و مشارکت اجتماعی باشند و از آنها برای بهبود بخشیدن به زندگی مردم بهره بگیرد. اذعان می‌کنم پروژه پرمخاطره‌ای بود و شریعتی این خطر را به هر علت یا دلیلی به جان خرید.

بنابراین، شریعتی جامعه ایرانی را دوباره تعریف می‌کند. به زعم او، جامعه ایران صرفاً یک ظرف خالی و تهی نیست، یکسره فقدان هم نیست. در عین حال که مسائلی همچون تحجر، جهالت، نابرابری، تعصبات، عقده‌ها، انحطاط و واپس گرایی و استبداد دارد اما از قابلیت‌ها و ظرفیت‌های مثبتی برای پیشرفت برخوردار است و می‌کوشد تا با صورت‌بندی «طرح تغییر»، جامعه ایرانی را از نو تعریف کند.

مسائل امروز جامعه ایرانی چقدر در امتداد مسائلی است که شریعتی طرح کرد و چقدر می‌توان از راه‌حل‌های او برای برون‌رفت از مسائل‌مان بهره برد؟

البته معتقد نیستم که نگاه ما یکسره به پشت سرمان باشد و همه راه‌حل‌ها را از «تاریخ» سراغ بگیریم خصوصاً اینکه تاریخ ما زیاده از حد طولانی و متراکم، پیچیده و چندگانه است. تا بخواهیم آن را بفهمیم و سوءتفاهماتش را برطرف کنیم دنیا فرسنگ‌ها جلو افتاده و ما مانده‌ایم. بگذریم از اینکه سرعت شتاب تحولات زمان به گونه‌ای است که مجال بازگشت به تاریخ با هر عنوان چه «باستانی» و چه «اسلامی» را به ما نمی‌‏دهد و به یکباره به آینده پرتاب می‌شویم.

ما باید بخش عظیمی از مسائل‌مان را با نگاه به وضع حال و آینده خویش طلب و تمنا کنیم. افق‌های زمانه و آینده را ببینیم؛ اما در عین حال هیچ ملتی نمی‌تواند با طفره رفتن از خود و تاریخ خود پیش برود و تغییر و توسعه پیدا کند. پس نباید تاریخ‌مان را غارت کنیم ولی اسیرش نیز نباید باشیم. شریعتی و سنت روشنفکری دینی، فقط بخشی از تاریخ معاصر ما است نباید در آن خیره شد و به آن بازگشت ولی می‌توان از آن آموخت. باید آن را هم نقد کرد و هم حرمت داشت. عناصری در دل میراث شریعتی هست که هم‌اکنون نیز به نحوی دیگر همچنان مشکل ماست.

شریعتی در برابر ساختار استبدادی یکجانبه‌گرایانه دولتی از فلات فرهنگی خود جامعه و از جامعه مدنی حرف می‌زند؛ این بذری از یک راه‌حل امروزی هم هست. هنوز نیز همین مسأله موضوعیت دارد. شریعتی همچنین در برابر مداخلات کشورهای بیگانه در حل مناقشات درونی ایران، روشنفکری ملی بود و به هویت ملی قائل بود. این مسأله نیز همچنان در ادبیات اصیل سیاسی ما با ارزش است. او، یک روایت اخلاقی، انسانی، عقلانی، آزادمنشانه و عدالتخواهانه از دین به دست می‌داد و ما امروز به این نوع روایت بیش از هر زمان دیگری نیاز داریم چراکه درک خشونت‌آمیز، بنیادگرا، خردستیز و تمامیت‌خواه از دین همچنان مسأله دنیای ما است.

شریعتی یک «روایت گفت‌وگویی» از دین داشت مثل گفت‌وگوی شیعه و سنی و مانند آن. ما امروز به این ارزش گفت‌وگویی با اهل سنت با اهل طریقت و با گروه‌های مختلف نیاز داریم. ظرفیت‌های انتقادی که در گفتمان شریعتی هست، امروز بسیار می‌تواند الهام‌بخش باشد. شریعتی مسأله نابرابری‌ها را بسیار جدی می‌دید و «عدالت» یکی از کلمات کلیدی او بود. این در حالی است که امروز نیز همچنان بخش بزرگی از مشکلات جامعه ایران، ریشه در زخم‌ها و محنت‌های نابرابری دارد و بخت‌های زیستن و آموختن و رفاه اجتماعی و مشارکت و سبک زندگی و دیگر حقوق اجتماعی به‌صورت برابر در دسترس شهروندان نیست.

شریعتی همچنین از درک پیچیده فقهی با متولیان رسمی فاصله می‌گیرد و یک درک انسانی و آزادمنشانه و مترقی از قرآن و سنت و نیز میراث شیعی ارائه می‌دهد؛ این چیزی است که ما امروز هم به آن نیاز داریم. پس همچنان می‌توان از شریعتی که متعلق به گذشته نزدیک ما است، روایت معقولی داشت که بتواند به تجربه‌های امروزی ما و مسائل معطوف به آینده ما ترجمه شود و در خدمت بهبود زندگی ما و پیشرفت اجتماعی جامعه ایران باشد.

طبیعی است که در گفتارهای شریعتی و ایدئولوژی‌اش ابهام‌ها و محدودیت‌هایی نیز وجود دارد، باید آنها را نقد کرد اما نقد صلح‌آمیز و عقلانی، چراکه شریعتی برای بخشی از قشرهای اجتماعی همچنان خاطره است. من برای پروژه «نو شریعتی» احترام قائلم؛ چرا که می‌کوشد رفتاری مسئولانه و نسبتی گفت‌وگویی و انتقادی با شریعتی در پیش بگیرد و می‌کوشد فهم مجدد و منتقدانه از کارنامه شریعتی را با تجربه‌های جدید دنیای امروز ایرانی آشنا و با مسائل و زخم‌های امروزی و طرح ناتمام تمدن و تجدد ایرانی هم سخن کند.

یکی از نقدهایی که اغلب به شریعتی وارد می‌شود، موضع‌گیری او در همه ساحات زندگی انسانی است. گویی او در رسالتی که برای خود به‌عنوان یک روشنفکر قائل است، می‌کوشد تا در برابر هر مسأله‌ای موضع بگیرد. خود این رویکرد چقدر می‌تواند به محدودیت‌ها و ابهام‌ها در اندیشه شریعتی بینجامد؟

درکی از شریعتی به مثابه «روشنفکر همهچیزدان» امروز معنادار نیست. واقعیت این است که تکثر و پیچیدگی در دنیای امروز و مسائل جدیدی در حوزه جوانان، زنان، ارتباطات، جهانی شدن و همچنین گسست‌های بزرگ و تغییرات پارادایمی و ساختاری که در زندگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و زیست بوم سیاره‌ای رخ داده است باعث شده تا دیگر «روشنفکری دینی» از جنس شریعتی به آن صورت معنادار نباشد.

 شریعتی، پیکره‌بندی ایدئولوژیکی از دین برای دنبال کردن طرح «تغییر» خود ارائه داد و این از همان راه‌حل‌هایی بود که در غیاب شریعتی و پس از او برای نسل بعدی، یک مسأله شد. در زمان او، نقد ایدئولوژی وجود داشت؛ برای مثال، دانیل بل در دهه شصت میلادی و معاصر با شریعتی از «پایان ایدئولوژی» حرف می‌زند. مسأله نقد ایدئولوژی در آفاق معرفتی روزگار شریعتی وجود داشت؛ اینکه ایدئولوژی می‌تواند معرفت کاذب تولید کند، منظومه صوری بیگانه با شواهد و وقایع تجربی درست کند، هیجان زیاد و خشونت ایجاد کند، دشمن بسازد، متولی رسمی ایجاد کند، باب گفت‌وگو و نقد را محدود کند، «دیگری» درست کند و... اما شریعتی به این مباحث کمتر اعتنا کرد. چون ایدئولوژی برای شریعتی ارزشی پراگماتیستی داشت، چون به نحو اقتضایی و سر دستی! از آن برای پروژه تغییر در ایران استفاده می‌کرد تا به واسطه آن بتواند در برابر نابرابری، استبداد، فساد و دیگر مسائلی که در زمانه خود با آن مواجه بود، بایستد.

ارزش پراگماتیستی که شریعتی برای ایدئولوژی قائل بود مانع از آن شد که او به پیامدهای منفی ایدئولوژی بیندیشد. اینجا محدودیتی در تفکر شریعتی بدون اینکه خود به آن واقف باشد، شکل می‌گیرد. به گمانم عناصر اندیشگی شریعتی هم می‌تواند در خدمت انسانیت، عقلانیت، عدالت، صلح، آزادی، معنا و فضیلت قرار بگیرد هم با کژتابی‌هایش، سوءتفاهم‌ها و محدودیت‌هایی برای این ارزش‌های بنیانی و پایه به وجود آورد. شریعتی خیلی زود چشم از دنیا بربست، فرصت نشد تا خود را ویرایش کند و با مسأله‌هایی که در سال‌های بعدی ایران با سوء‌استفاده از دستگاه فکری او شکل می‌گرفت، مواجه شود.

به‌گمانم و با شناختی که از شخصیت اخلاقی و توانایی‌های فکری او دارم با اطمینان می‌توانم عرض کنم اگر مانده بود بهترین ناقد و ویراستار خود می‌شد و همچنان آن تنش‌های اصیل روشنفکرانه و جامعه‌گرایانه و انتقادی‌اش را با وضع بعدی ایران دنبال می‌کرد. دریغا که زمانه به او فرصت نداد.

لینک درزیر-

http://www.ion.ir/news/580761/%d9%85%d9%82%d8%b5%d9%88%d8%af-%d9%81%d8%b1%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%87

طالقانی و زمانه ما


مقصود فراستخواه در چالش #گفتگو_رواداری

#طالقانی_و_زمانه_ما 

 در کانال تلگرامی مقصود فراستخواه:

https://t.me/mfarasatkhah/574