مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

کنکور و خشونت در چرخه آموزش

نشست تخصصی «کنکور و خشونت در چرخه آموزش» به همت گروه مطالعات علم و فناوری پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی و با همکاری گروه جامعه‌شناسی معرفت، علم و فناوری انجمن جامعه‌شناسی ایران برگزار خواهد شد


کنشگری مرزی شهروندان و نهادهای شان در جهت پیگیری حقوق خویش

تقویت سازمان اجتماعی  ومدنی وان جی اویی  شهروندان  

و توسعه قابلیتهای شهروندی  آنها

 برای  کنشگری مرزی  مؤثر تر  در جهت پیگیری حقوق  شهروندی

اینجا

در کارگاه  امکان های کنشگری مرزی  بحث شد

شهروندان  با استفاده از نهادهای مدنی  و ان جی اویی ومحله ای 

واز طریق توسعه قابلیتهای عالی شهروندی خویش

می توانند فضاهای مرزی  و گفتگویی  مؤثری میان جامعه ودولت بگشایند 

و  از  کنش مرزی  به عنوان یکی از راه های  تأمین حقوق شهروندی  خویش  بهره بگیرند

این از جمله راه های  فشار بر  دولت  و  سازمانهای  مسؤول  و التزام  آنها به حقوق ملت  و گزارش دهی و پاسخگویی اجتماعی است

اینجا

 وگزارش  نسبتا تفصیلی تر

در اینجا 


گفتگوی انتقادی دربارۀ کتاب «کنشگران مرزی» در تبریز

ناقدان: دکتر  باقر صدری نیا، دکتر فیروز راد، دکتر عباس قدیمی قیداری 

با حضور مؤلف کتاب

سه شنبه بیستم تیر 1402 

ساعت پنج ونیم عصر  تا هشت شب

نشانی 

تبریز،  جاده تهران ، بعد از سه راهی اهر، کوی دوم، گلدشت، درب دوم 

پخش زنده از طریق لینک  در اطلاعیه زیر 

 http://www.skyroom.online/ch/iranhr/a1

نقد و بررسی کتاب کنشگران مرزی از منظر جامعه شناسی، اقتصاد وتاریخ

نقد و بررسی کتاب کنشگران مرزی

از منظر جامعه شناسی، اقتصاد وتاریخ

اعتماد، 14 تیر 1402 ، صفحه اندیشه، ص11

دراینجا

محسن آزموده

«کنشگران مرزی» مفهومی است که مقصود فراستخواه، پژوهشگر شناخته شده دین و جامعه در ایران ساخته، برای توضیح کنش و عمل آن دسته از اندیشمندان و کنشگران دغدغه‌مند ایرانی که در طول تاریخ پر نشیب و فراز ایران، کوشیده‌اند از کوچک‌ترین فضاهای گشوده شده میان دولت و جامعه برای پیشبرد اهداف مترقی خود بهره بگیرند. فراستخواه، این مفهوم را در کتاب «کنشگران مرزی» (نشر گام نو) به تفصیل معرفی کرده است. این مفهوم و این کتاب در جامعه فکری و فرهنگی ایران با استقبال قابل توجهی مواجه شده و تاکنون نقدهای زیادی به آن منتشر شده است. اتاق فکر مسائل اجتماعی معاونت پژوهشی فرهنگستان علوم نیز در اولین نشست خود در کارگروه شیوه حکمرانی به نقد و بررسی این کتاب پرداخت. در این جلسه غیر از مولف، دکتر حسین میرزایی، دکتر احمد میدری، دکتر محمد فاضلی و دکتر داریوش رحمانیان حضور داشتند و هر یک دیدگاه‌های خود را راجع به آن بیان کردند.

حسین میرزایی، جامعه شناس

در میانه ایوان جامعه ودیوان دولت

برخی مورخان و فیلسوفان، علم را چیزی جز مفاهیم علمی نمی‌دانند. از این حیث تفاوت علوم، تفاوت میان مفاهیم است. از این منظر رشد علم، رشد این مفاهیم است و در نتیجه وقتی مفاهیمی تازه‌ای پدید می‌آید، افق گشایی‌هایی صورت می‌گیرد. مثلا مفهوم کاپیتال (سرمایه) عمدتا یک مفهوم اقتصادی بود، اما بعدا با طرح مفهومی چون سرمایه فرهنگی و سپس سرمایه اجتماعی گشایش‌های زیادی در حوزه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ایجاد کرد. از این حیث ویژگی مهم کتاب دکتر فراستخواه آن است که یک مفهوم مهم و بدیع، یعنی «کنشگران مرزی» را مطرح می‌کند و نگاه تازه‌ای را به جامعه و تاریخ ایران ممکن می‌سازد که شواهدی در تاریخ معاصر ایران دارد .خوشبختانه طی 10 سال گذشته به تاسی از دکتر فراستخواه و درباره این مفهوم مقالات و پایان‌نامه‌هایی نگاشته شده است. مفهوم مهم و بدیع دیگری که دکتر فراستخواه طرح کرده، «تاریخ میان» در کنار «تاریخ کلان» و «تاریخ خرد» است.

از دیگر ویژگی‌های این اثر نقد «سرمشق فقدان » است که در رویکرد نظری به جامعه ایران به کرات وجود دارد، خواه کسانی که راجع به استبداد سخن گفته‌اند یا آنها که درباره جامعه کوتاه‌مدت حرف زده‌اند یا نظریه پردازانی که از عقب ماندگی بحث کرده‌اند یا بحث خلقیات ایرانی و ... این سرمشق فقدان بیش از آنکه انگیزه بخش باشد، تلخ و رمق‌گیرنده است. در مقابل ویژگی کار دکتر فراستخواه امید و تاکید بر سازوکارهایی است که در جامعه ایران وجود داشته و هست و از آن می‌توان با استفاده از تعبیر سفرنامه‌نویسان خارجی درباره جامعه ایران به عنوان « نبوغ بقا » یاد کرد. فراستخواه درباره این کتاب می‌نویسد «مفهوم کنشگران مرزی در یک زایمان پردرد ذهنی مولف در نوعی درماندگی نیمه دوم دهه هشتاد متولد شده است. » جامعه ما برای نقد آن درماندگی به این نگاه به‌شدت نیازمند است. باورم این است که آنچه در جامعه‌شناسی ایران می‌تواند به ما کمک کند، جامعه‌شناسی تاریخی است و این اثر از این جهت ارزشمند است. اتفاقا مباحث سرمشق فقدان هم از دل جامعه‌شناسی تاریخی در‌آمده است. به عبارت دیگر حوزه و روش‌های کمی در زایش نظریه سترون است. البته نمی‌توان نقش جامعه‌شناسی پوزیتویستی را به کلی انکار کرد، اما آنچه در تولید نظریه اجتماعی در هر جامعه‌ای می‌تواند کمک کند، رجوع به تاریخ است و تجربه جامعه‌شناسی کلاسیک هم این موضوع را نشان داده است. متاسفانه به رغم تلاش‌های ارزشمندی که صورت می‌گیرد، از این مهم غفلت داریم. اگر قرار است نظریه‌ای درباب فهم جامعه ایرانی و سازوکارها و مسائل و برون رفت‌ها پدیدآید، چاره‌ای جز رجوع به این منظر نیست. نظریه کنشگران مرزی دکتر فراستخواه هم از این جنس است، یعنی از یک تبار تاریخی بهره گرفته و از ظرفیت‌های تاریخی استفاده کرده است.

من در مواجهه با این کتاب غیر از آنچه گفته شده، به گوینده و شخصی هم که آن را گفته توجه می‌کنم. دکتر فراستخواه به عنوان روشنفکرو اندیشمند منتقد و نواندیش معاصر دینی و منتقد قدرت شناخته شده است. اینکه کسی که کارش نقد قدرت بوده، وقتی به نظریه کنشگران مرزی می‌پردازد، ارزشی دو چندان دارد و گره گشایی و احترام به کسانی است که در میانه «ایوان جامعه و دیوان دولت » برای کمک به کشور و خروج از بن‌بست‌ها تلاش می‌کنند.

احمد میدری، اقتصاددان

توازن دولت و جامعه: دالان تنگ آزادی

دکتر فراستخواه در این کتاب به یک مساله در ایران در حوزه اندیشه پرداخته و به دنبال جایگزینی برای نظریه‌های مرسوم و غالب در ایران در حوزه‌های جامعه‌شناسی، اقتصاد، ارتباطات و ... است. ایشان معتقدند ما در چارچوب سرمشق فقدان اسیر نظریه‌های ستبر سترون هستیم، نظریه‌های بزرگ و با شکوه، اما نازا و عقیم و فلج‌کننده کنشگران ایرانی در حوزه دانشگاه و سیاست. این کتاب به دنبال آن است که کنشگری را به جامعه بازگرداند و بنابراین به جای توصیه‌های مرسوم به دولت‌ها و مسوولان، خطابش به جامعه و مردم و دانشگاهیان و تک‌تک ایرانیان است. در کتاب لااقل به 6 نظریه بزرگ اما نازا و عقیم اشاره می‌شود که به خصوص بعد از انقلاب در دانشگاه‌ها حاکم بوده و در سطح کنشگری هم بازتاب‌های عمیق داشته است: 1. نظریه استبداد ایرانی و استبداد شرقی، 2. نظریه عقب ماندگی، 3. ایران جامعه کوتاه‌مدت، 4. امتناع جامعه ایران از عقلانیت، 5. امتناع برنامه‌ریزی در ایران، 6. خلقیات ایرانی مانع توسعه. اصل کتاب ربط تئوری کنشگران مرزی با 16 نظریه مطرح شده در آن است. دکتر فراستخواه می‌کوشد دیدگاهی متفاوت از رابطه دولت و جامعه ارایه بدهد. اگر بتوانیم این 16 نظریه را در یک کلیت با هم مرتبط کنیم، آن زمان کنشگری ما در همه حوزه‌ها عوض می‌شود. نمونه‌هایی که ایشان از تاریخ ایران ذکر کرده‌اند، مصادیقی از قله‌های کنشگری مرزی هستند، در حالی که کنشگران مرزی محدود به این افراد نیستند. در کتاب به صراحت گفته می‌شود همه کارمندان دولت و افراد جامعه این قابلیت را دارند که کنشگر مرزی باشند، به شرط آنکه نگاه ما به رابطه دولت و جامعه تغییر کند. به تعبیر اقتصاد ما درگیر جامعه منفعل و دولت فعال هستیم و کتاب می‌کوشد این عدم توازن را به جامعه فعال و دولت فعال تبدیل کند. این تحولی بزرگ در اندیشه توسعه اقتصادی است. در اندیشه‌های رایج اقتصاد سیاسی دولت را نهادی می‌دانند که باید از شر آن اجتناب کرد و مساله اصلی مهار قدرت است. یکی از فرض‌های کتاب آن است که ما دولت فعال را می‌خواهیم، اما مساله اصلی آن است که چگونه می‌توانیم جامعه را تقویت کنیم. به تعبیری دالان تنگ آزادی از توازن دولت و جامعه قدرتمند ساخته می‌شود. دولت ضعیف در زمان جامعه قوی به هرج و مرج بدل می‌شود و دولت قوی، وقتی جامعه ضعیف است، به استبداد و خودکامگی منجر می‌شود. اما این هدف چگونه حاصل می‌شود؟ باید به جای نگاه هرمی به قدرت، آن را شبکه‌ای در نظر گرفت یعنی همه ما صاحب قدرت هستیم و هیچ قدرت لایتناهی وجود ندارد. همچنین بخش‌هایی از دولت که هدف‌شان مشروعیت دادن به آن و ارتباط با جامعه است، باید تقویت شوند، دیگر اینکه به جای توجه به ساختارها، باید به میدان‌ها توجه کنیم، فضاهایی که در آنها نیروهای متکثری وجود دارند که از منابع قدرت استفاده کنند. ما باید به جای خودتاییدگری و مظلوم نمایی، به خوددلالت‌گری و مسوولیت‌پذیری بپردازیم. در حالی که کتاب نشان می‌دهد ایرانیان از میدان‌های قدرت استفاده کرده‌اند تا بتوانند آن چیزی را که برای حفظ نظام اجتماعی ایران لازم بوده، بر کسانی که بر ایران حکومت می‌کردند، تحمیل کنند و منافع جامعه را با منافع حاکمان پیوند بزنند. بر اساس این سیاست‌ورزی ما به سمت رئالیسم عاملانه می‌رویم، یعنی در عین واقع‌گرایی از خود سلب مسوولیت نمی‌کنیم. آنچه ما را به سرمشق فقدان سوق داده، گونه‌ای از رمانتیسم است، در حالی که باید با نگاهی واقع‌گرایانه به سمت جامعه و دولتی فعال حرکت کنیم، تا هم نظم و ثبات را داشته باشیم، هم بتوانیم به آرمان‌های مقدس خود دست پیدا کنیم

محمد فاضلی، جامعه شناس:

کنشگران مرزی، کتاب امید 

به نظر من سخن مرکزی این کتاب این است که جامعه ایران در طول تاریخ کمابیش با قواره‌ای نهادی وجود داشته و در برابر دولت به کلی مسلوب‌الاختیار نبوده است. نیروهایی در آن فعال بودند و جامعه فقط در شکل یک نظم تخت استبدادی دیده نمی‌شود. سطوح میانی قدرت را در ایران نباید نادیده بگذاریم، قدرت‌های ریزتر در این سطوح میانی به صورت موروثی نسل به نسل منتقل می‌شد. سه نگاه به تاریخ می‌توان داشت: 1. مایکروهیستوری یا تاریخ جزئی نگر، 2. تاریخ کلان یا ماکرو هیستوری که به روایت کلان تاریخ می‌پردازد و قدرت‌ها و ساختارهای بزرگ سیاسی و اقتصادی را مد نظر قرار می‌دهد، 3. تاریخ میانی که به جایی میان خرده کنش‌های آدم‌ها و ساختارهای کلان توجه می‌کند. کتاب کنشگران مرزی، در این دسته قرار می‌گیرد. به تاریخ ایران هم دو‌گونه می‌توان نگریست: 1. تاریخ سیاه ایران که سراسر استبداد و بلاهت سیاسی است و در آن قدرتی حاضر است که به کسی قدرت نفس کشیدن نمی‌دهد، 2. تاریخ خاکستری که در آن نه سیاهی مطلق استبداد هست، نه سفیدی توهم و خوش‌بینی. کتاب کنشگران مرزی در این دسته دوم قرار می‌گیرد. به همین دلیل آن را می‌توان کتاب امید خواند.
آزادی محصول به توازن رسیدن قدرت جامعه و حکومت است. این به توازن رسیدن در میدان‌های قدرت متفاوتی امکان پذیر است و حکومت اگرچه می‌کوشد بر همه عرصه‌ها و کنش‌ها سیطره پیدا کند، اما نمی‌تواند. به این معنا کتاب کنشگران مرزی، تاریخ نتوانستن حکومت هم هست. در کنار آن تاریخ توانستن سطح میانی هم هست. این سطح میانی همان کنشگران مرزی هستند که فراستخواه برخی از آنها را متمایز می‌کند، مثل تجار، بازرگانان، روحانیت، عالمان و دانشگاهیان. حرف کتاب آن است که جامعه ایرانی در این میدان‌ها قدرت پیدا کرده است. این نکته را علی جنادله هم در رساله دکترایش نشان داده که تاریخ ایران سیاه نیست و قدرت، قدرت مطلقه و خودسر هست، اما توتالیتر نیست و هیچگاه قادر نبوده همه‌چیز را تحت کنترل بگیرد. از این حیث کتاب کنشگران مرزی، کتاب راهنمای تولید قدرت در سطح میانی است.
در میدان‌های قدرتی که کتاب تشریح می‌کند، کنشگران مرزی با قدرت این کارها را کردند: 1. تحدید قدرت، 2. تلطیف قدرت، 3. تهدید قدرت، 4. مولدسازی قدرت. البته در برخی جاها هم زورشان به قدرت نرسیده و کتاب هم به شکست‌های کنشگران مرزی پرداخته است.
ما در تاریخ معاصر ایران دو کنش و یک نیرو داشتیم: 1. کنش انقلابی مثل مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب 57 و 2. کنش برای اصلاحات در قالب‌های مختلف مشابه کاری که کنشگران مرزی انجام دادند که اگرچه در بسیاری موارد سرنوشت‌های تلخی داشتند، اما دستاوردهایی هم داشتند. اینها سازندگی‌های این تاریخ هستند که این آدم‌های تلخکام با حسرت به گور رفته انجام دادند. در کنار این دو کنش، یک نیرو هم بوده که مردم در آن نقشی نداشتند، یعنی منازعات و مناقشات ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک یا تاریخ نامقدر به قول عجم اوغلو.
ساختن از طریق کنش‌های مرزی خوانش خاکستری‌ای است که فراستخواه از آن ارایه می‌کند. همچنین برای اولین‌بار است که می‌بینم مورخی در ایران ترکیب شبکه آدم-اشیا را از نظریه لاتور می‌گیرد و در ایران توسعه می‌دهد. از نظر فراستخواه، کنشگر مرزی کسی است که همواره صلح تا حد امکان برایش بهتر از جنگ است. کنشگر مرزی می‌کوشد دلیری‌اش غیرعصبی باشد نه آنتاگونیستی، ستیزش متخاصمانه نباشد، بلکه با هماوردی آزادمنشانه و مجادله جدی اما صلح‌آمیز و نقد مسالمت‌آمیزی همراه باشد. هدفش دست یافتن به راه‌حلی دو جانبه و چند جانبه است. وبر به جوانان آلمان زمان خود توصیه می‌کرد، در عرصه اندیشه هر قدر می‌توانید نقاد باشید، اما در عرصه سیاست عملی بدانید که باید صبور بود و در واقعیت‌های زمخت سیاست اندک اندک چکه کرد، نه با دست‌پاچگی و بلند‌پروازی و شعار.

داریوش رحمانیان، استاد تاریخ

کتاب کنشگران مرزی بسیار پر مساله است و نویسنده با ژرف‌نگری و احاطه و اشراف مثال زدنی تاریخ ما را کاویده است. پاره‌ای از مباحث کتاب خود می‌توانند موضوع چند کتاب مستقل باشند، مثل بحث راجع با عکاسی و تاثیرش در گشودن فضاهای مرزی. ما مشکلی عمیق در نگاه‌مان به تاریخ داریم و باید با آن درگیر شویم. زیرا روایت و فهم و حافظه تاریخی، نه فقط کیستی و هویت بلکه کل وجود ما را می‌سازد. کنش ما متاثر از فهم ما از تاریخ گذشته است. فهم هر ملتی از گذشته خودش در وضعیت کنونی او تاثیر قطعی دارد. در مورد فرد همچنین است. حافظه امری ثابت نیست، بلکه ما نسخه‌های گوناگونی از حافظه داریم

اهالی تاریخ را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: 1. آنها که تخصص و حرفه‌شان تاریخ است، 2. متخصصان بیرونی که به صورت تخصصی تاریخ نخوانده‌اند، اما نگاه و روش و درگیری‌شان تاریخی است. مورخ را می‌توان به مثابه صفت هم به کار گرفت، یعنی می‌توان نوعی مورخیت در شان وجودی آدم‌ها لحاظ کرد. مورخیت درجه و مراتب دارد و دکتر فراستخواه به مراتب از بسیاری از متخصصان تاریخ، مورخ‌تر است. برای نقد تاریخ نگاری ایران معاصر ناچاریم که به مباحث نظری و مفهومی بپردازیم. با کمال تاسف هنوز در درون رشته، گفتمان سنتی غلبه دارد. در گفتمان سنتی نوعی نظریه هراسی و نظریه‌گریزی و نظریه ستیزی هست و آن را لغزشگاه می‌داند و می‌گوید نظریه خود را بر روایت ما از تاریخ تحمیل می‌کند.
اما ما مدافعان تاریخ انتقادی معتقدیم که برای مخالفت با نظریه، باید آن را آموخت و دانست، چنان که سقراط می‌گفت برای مخالفت با فلسفه، باید فلسفه دانست. ما در مورد تاریخ نظری دچار سوءتفاهم‌های عجیب و غریب هستیم. آثاری چون کتاب کنشگران مرزی غنیمت محسوب می‌شود و انتشار چنین آثاری یک جور حادثه در تاریخ تاریخ‌نگاری ما است.

ما ایرانیان در تاریخ‌نگاری‌مان آفت‌هایی داریم که روایت امثال دکتر فراستخواه، رویاروی این آفت‌ها قرار می‌گیرد، یعنی به ما کمک می‌کند از این آفت‌ها بتوانیم گذر کنیم. ایدئولوژی‌زدگی، قدرت‌‌زدگی، حکومت‌زدگی، سیاست‌زدگی، عوام‌زدگی و ... برخی از این بیماری‌ها هستند. یکی از این بیماری‌ها نظریه زدگی است، یعنی ساختن و کاربستن نظریه به مهارت و باریک‌بینی علمی نیاز دارد. نظریه‌زدگی حالتی است که مفاهیم را از ابزارگونگی آنها خارج می‌کند و به جای واقعیت می‌نشیند

هر چه به زبان می‌آید، به زیان می‌آید. بسیاری از روایت‌های تاریخی ما کلیشه‌ای است. یک مساله بسیار پر اهمیت این است که ما با حقیقت به تعبیر دکتر فراستخواه به عنوان امر میان سر و کار داریم. یعنی حقیقت این است که حقیقتی که به‌طور کامل قابل دسترسی باشد و ثابت تفسیر شود، وجود تاریخی ندارد. تاریخ، قلمرو بی‌نهایت گسترده‌ای است که تن به هیچ‌گونه فهم قطعی نخواهد داد. بحری است که در کوزه ذهن و زبان ما گنجایی ندارد. کنشگران مرزی به عنوان یک مفهوم-‌ نظریه در آغاز راه است و باید چکش کاری شود.
دکتر فراستخواه در طرح نظریه-مفهوم کنشگران مرزی و لوازمی که کنارش مطرح شده، روایتی فروتن را عرضه کرده است. او در امر تاریخ متضلع است و در آن غور کرده و به این دلیل امکان آن رخ داده که به سراغ نظریه‌هایی بروند که بر سر ما آوار شده است، مثل نظریه استبداد ایرانی، ایران جامعه کلنگی و کوتاه‌مدت، نظریه زوال یا انحطاط، نظریه توطئه و مفهوم-نظریه‌های دیگر. خلاص شدن از شر این کلان روایت‌های ذات باور با سنخی از کنشی که دکتر فراستخواه پیش گرفتند، شدنی است.

مقصود فراستخواه، نویسنده کتاب کنشگران مرزی:

نقد ناقدان بحث کنشگران مرزی باعث می‌شود که از عامه‌پسند شدن آن جلوگیری شود. به تجربه زیسته خودم می‌پردازم. من سال‌ها تحقیقات میدانی کرده‌ام و ده‌ها پژوهش انجام داده‌ام که در آنها از نظریه شروع کردم. به نظریه‌های جهانی و علمی باور دارم و از آنها بسیار استفاده کرده‌ام. اما در بحث کنشگران مرزی از نظریه شروع نکردم. درماندگی داشتم و نمی‌توانستم با نظریه‌ها مسائلم را صورت‌بندی کنم. من از میدان و داده‌ها و شواهد به یک چارچوب و صورت‌بندی توضیح امر رسیده‌ام. سعی کردم چگونگی و چرایی و چیستی کنشگر مرزی را توضیح دهم. ایران هست چون کنشگری مرزی وجود داشته است. در جامعه ایران میانی هست که آن را حفظ کرده. سعی کرده‌ام نشان دهم که چرا و چگونه کنشگر و عملکرد و فضاهای مرزی شکل گرفته.

مثلا به ویژگی‌های دولت در ایران پرداخته‌ام و نشان داده‌ام که فلسفه وجودی، منابع و نقش دولت در ایران متفاوت بوده است. فلسفه وجودی دولت در ایران در چارچوبه دوگانه خدمت-حقیقت قابل توضیح است. دولت در ایران فقط برای ارایه خدمت نبوده، بلکه خود را نماینده یک حقیقت می‌دانسته و برای خود یک رسالت الهی قائل بوده. در نتیجه در ایران دولت بزرگ و تعیین‌کننده و فعال مایشاء می‌شود. دو‌گانه دیگر به منابع مربوط است، منابع در اختیار دولت در ایران خیلی زیاد بوده است. همچنین نقش اجتماعی دولت در ایران مرجعیت بوده نه عاملیت. الان دولت در ایران خود را عامل و کارگزار نمی‌داند بلکه برای خود آتوریته قائل است. وضعیت ژئوپلیتیک در ایران، افسانه دولت می‌سازد، یعنی می‌گوید اگر دولتی نباشد، ایران ویران می‌شود. در نتیجه دولت نقش امنیتی و رستگاری و جهانی می‌یابد. خلاصه دولت مکانی برای بازیگران نیست و خود یک بازیگر جدی است.

در چنین جامعه‌ای عرصه‌های دولت بزرگ و عرصه‌های بیرون دولت نحیف و کوچک می‌شوند، مثل عرصه‌های مدنی، صنفی، علمی، آکادمیک، حرفه‌ای، سمنی و ...این محدودیت‌ها سبب می‌شود کنشگری مرزی در ایران به وجود بیاید. یعنی کنشگران می‌کوشند میان درون و حاشیه دولت فضاهایی پیدا کنند و کنشگری کنند. در نتیجه بیشتر کنشگران در ایران در فضاهای میانی کار کرده‌اند.
ایرانیان به دلیل تاریخ ناامن و پیچیده به تعبیر مرحوم بازرگان روح سازگار داشته‌اند، در نتیجه صور خیال ایرانی متنوع می‌شود و ایرانیان با آن پس‌زمینه تمدنی و حافظه فرهنگی میل به ترکیب دارند. ایران تمدن سنتز است. نکته مهم برای من در این کتاب آن است که کنش مرزی تک عاملی پیش نمی‌رفت، بلکه متغیرهای مداخله‌گر هم بود که گاه آن را تقویت می‌کرد و زمانی تضعیف. در کتاب انواع متغیرهای مداخله را توضیح داده‌ام، مثل متغیرهای شخصیتی. بنابراین کنشگران مرزی ما به دلیل موجبات و زمینه‌هایی، تاکتیک‌هایی در پیش گرفته‌اند. مسیر حرکت آنها خطی پیش نرفته است. خروجی‌اش این بوده که ایران مانده است. کنش مرزی این است که همچنان دولت باشد، اما بتواند از جامعه مشروعیت و معنا بگیرد و اثر بخش و پایدار باشد و بتواند با جامعه گفت‌وگو کند و جامعه را مستعمره خودش نکند و زندگی را به رسمیت بشناسد. زندگی یعنی مدرسه، مسجد، پاساژ، ورزشگاه، علم، فرهنگ، هنر و سبک زندگی مردم. اینها قلمروهای زندگی هستند و سیستم نباید این قلمروها را مستعمره خودش کند. اینها با هم در کنش مرزی دوئلی می‌کنند که از دل آن یک تداومی برای جامعه ایران ایجاد می‌شود. احمد اشرف می‌گوید در ماه‌های اول بعد از انقلاب، وقتی مهندس بازرگان دولت تشکیل داده بود، نامه‌ای به همه مدیران سازمان برنامه ارسال کرد که بیایید تا ببینیم چه باید کرد. احمد اشرف که در آن جلسه بود. مهندس بازرگان به عنوان نخست‌وزیر می‌گوید من در این چند‌ماه وقتی کارهای شکل گرفته در سازمان برنامه را دیدم، تعجب کردم. نمی‌دانستم در کشور این مقدار کار شده است. شما را دعوت کردم که چه کنیم تا اینها را ادامه بدهیم. اینکه مهندس بازرگان بعد از انقلاب وارد صحنه مدیریت کشور می‌شود و با کارهایی که این جامعه با قابلیت‌هایش انجام داده، متعجب می‌شود. این ذخیره کنش مرزی است که در جامعه ما هست و تمام هنر ما می‌تواند این باشد که بتوانیم از این ذخائر معرفتی و هیجانی که در این جامعه وجود دارد، در جهت پایداری و توسعه و دوام و رفع شکاف دولت و ملت استفاده کنیم.

پی دی اف

«تمامی خواهی» یعنی این؛ خانه اندیشمندان و ادامه مصائب علوم انسانی در ایران

متأسفانه تمامی خواهی در ایران  هفت دریا نیز بیاشامد سیر نمی شود 

 کل جامعه و زندگی وفرهنگ را، و دانشگاه ها را ومدارس را، وحوزه عمومی علم را  به قلمرو مستعمراتی خود و در تصاحب  ایدئولوژی خود در آورده اند

اما هنوز  دندان طمع  از یک خانه کوچکی نمی کنند

«خانه اندیشمندان علوم انسانی» در این سالها از نادر فضاهایی  بود که مباحث  و گفتگوهای علمی  با مشارکت  انواع دیدگاه ها و جریان های فکری در علوم انسانی کشور  در آن  صورت می گرفت ؛  اکنون می خواهند درآنجا را نیز تخته بکنند  و در خدمت منافع و مقاصد گروهی وسیاسی خود درآورند.

من طی این سالها  بارها با شواهدی شرح داده ام که چگونه تمامی خواهان ،  علوم انسانی  را « علم ساکت»  می خواهند؛

علوم انسانی را  «مقفّل»  می خواهند  وطی این چند دهه  انواع قفل و بست های آشکار ونهان  به آن زده اند ، 

علوم انسانی در نتیجه این تمامی خواهی ها، به«علوم انسانی معطّل» تبدیل گشته  است که  بی اعتنایی سیستماتیکی به  نتایج اندیشه ها و پژوهش های آن در اقتصاد، فرهنگ، سیاست، حکمرانی و دیپلماسی طی این چند دهه حکمفرما بود وهست

 اکنون شاهدیم که حتی به این همه نیز بسنده نمی کنند و یک خانه کوچک متعلق به آن را هم تصرف می کنند و این یعنی تمامی خواهی....

این یعنی «علوم انسانی مسخّر»

باید بپرسیم از آقایان ؛ گیریم قضاتی هم نبود تا از این خانه دفاع حقوقی بکنند(وامیدوارم چنین نشود)گیریم  شما   این خانه را نیز تصرف کردید،

بسیارخوب!  با یک «جامعه دانشگاهی شده»  می خواهید چه بکنید؟ 

با «علوم انسانی خانه بدوش و  تحول خواه»  در جای جای این سرزمین  و با  اصحاب «علوم انسانی انتقادی  ایران» در  جای جای دنیای آزاد می خواهید چه کنید؟

گیریم که همه مکان های فیزیکی را به تصرف خود درآوردید آیا از عهده  اذهان و جانهای ما نیز بر می آیید؟ هرگز....

زندگی در این سرزمین جاری است

 و تمامی خواهان اگر هم ساختمانها و بدنها را متصرف شدند ،

 روح و جان واندیشه های یک جامعه زنده  را نمی توانند به تصرف خود دربیاورند.... 

 

آموزش در ایران ؛ راه حل و مسأله

آموزش در ایران ؛ راه حل  و مسأله 

مشق امشب

و بحثی با شرکت مصطفی ملکیان، نعمت فاضلی  و مقصود فراستخواه 

جمعه  16 تیر 1402 

ساعت 4 تا 7  عصر

لحظه های مهسایی و جامعه زندۀ ایران


                                                                                                                                               


لحظه های مهسایی و جامعه زندۀ  ایران

گفتگوی احسان انصاری با مقصود فراستخواه

آرمان ملی، 11 تیر 1402 ، صفحات اول و ششم

اینجا :

https://static3.armanmeli.ir/servev2/HvpEsoZ8ebM1/hngO2u4M1_M,/06.pdf



«آرمان ملی»- احسان انصاری: «به «لحظه های مهسایی» دیگر باید اندیشید». «جامعه ایران را باید از منظر تحلیل بزنگاه مورد توجه قرار داد. در لحظه بزنگاه مطالبات و دغدغه های پاسخ داده نشده که به مرور زمان روی هم انباشته شده در یک لحظه فوران می کند و بیرون می ریزد».«در عین حال در جامعه ایران نوعی عقلانیت تاریخی نیز وجود دارد که اجازه نمی دهد جامعه فرو بپاشد. این عقلانیت تلاش می کند به هویت های رویت نشده و به رسمیت شناخته نشده فرصت دهد تا در حوضچه های آرامش خود را بروز دهند». جملات ذکر شده اظهارات دکتر مقصود فراستخواه جامعه شناس و استاد دانشگاه در گفت وگو با«آرمان ملی» است. فراستخواه در این گفت وگو به بررسی لایه های زیرین جامعه ایران پرداخته و مهم ترین چالش ها و فرصت های پیش رو را بیان می کند. در ادامه ماحصل این گفت وگو را می خوانید.

 

*جامعه ایران در سالی که گذشته با تکانه های اجتماعی وسیاسی مواجه شد و در شرایط کنونی در دوران پسا اعتراضات به سر می برد. مهم ترین ویژگی های دوران پسا اعتراضات چیست و آیا عقلانیت لازم برای مدیریت این دوران مشاهده می شود؟

جامعه ایران یک جامعه زنده است و دارای پس زمینه های تمدنی است.در جامعه ایران تحولات بزرگ فرهنگی و اجتماعی رخ داده است.به همین دلیل نیز طبیعی است که چنین جامعه ای با انواع تکانه ها و اعتراضات مواجه شود. نکته مهم در این زمینه این است که مطالبات پاسخ نداده شده و دغدغه های خاموش که در سال های گذشته روی هم انباشته شده بود در «لحظه مهسایی» فوران کرد و اعتراضات اخیر را به وجود آورد.در علوم اجتماعی موضوعی به نام تحلیل بزنگاه وجود دارد. به همین دلیل من از لحظه مهسایی سخن گفتم.هنگامی که از تحلیل بزنگاه صحبت می کنیم به معنای این است که همه تنش ها،مطالبات و خواسته های مدیریت نشده که روی هم متراکم شده در یک لحظه فوران می کند.در جامعه ایران نیز در لحظه مهسایی این اتفاق رخ داد. جامعه ایران در دو مسیربار سنگین بالا پایین می شد.نخست مسیر تغییرات اجتماعی بود که به نقطه عطف رسیده است  و مسیر دیگر نیز مطالبات انباشته است. اجازه بدهید از مسیر اول شروع بکنم. در ایران در دهه های گذشته تغییرات اجتماعی رخ داده است.این در حالی است که سیستم های سیاستگذار مستقر در قدرت هیچ توجهی به این تغییرات اجتماعی نداشته اند و آماده پاسخگویی به این تغییرات اجتماعی نبوده اند.در سال های گذشته صفات اجتماعی مردم ایران تغییر کرده است. به عنوان مثال میزان سواد در جامعه افزایش قابل توجهی کرده است.از سوی دیگر گروه های جدید اجتماعی مثل زنان و جوانان شکل گرفته اند.ارتباط جامعه ایران با جهان نیز تغییر کرده است.  در همین راستا تکنولوژی نیز تغییر کرده است. در گذشته اینترنت و کامپیوتر  وفناوری اطلاعات و ارتباطات در این مقیاس وجود نداشت اما در شرایط کنونی وجود دارد. این وضعیت نشان می دهد که ما شاهد تحولات اجتماعی جدی در جامعه ایران بوده ایم که براین اساس در جمعیت ایران یک بخش نوظهوری شکل گرفته که این بخش از جمعیت دارای محتوای فکری،عاطفی،سبک زندگی و امیال و آرزوهای متفاوتی است.نکته مهم این است که این بخش جمعیت نوظهور دیدگاه ها و سبک زندگی متفاوت با سیستم ها و ساختارهای مستقر دارد وبا سیستم مشکل دارد

*ساختار قدرت در گذر زمان این تغییرات اجتماعی را ندیده،نتوانسته ببینند و یا نخواسته ببینند؟

 ساختار قدرت به شکلی بوده که به صورت سیستمی امکان شنیدن صدای این تغییرات اجتماعی را نداشته است.ساختار قدرت به دلیل چارچوب بسته وسفت وسخت ایدئولوژیکی که داشته با ناتوانی سیستمی برای دیدن این تغییرات مواجه بوده است.ساختار قدرت در طول این سال ها متکی به منابع مستقل از جامعه بوده که نمونه بارز آن نفت است. از سوی دیگر ساختار قدرت در ایران با نوعی غرور قدسی مواجه بوده است. این وضعیت در دهه پنجاه شمسی و در دوران پهلوی با غرور نفتی همراه بود.مجموعه این عوامل باعث شده که سیستم نسبت به شنیدن این تغییرات دچار ثقل صامعه شده است.در واقع سیستم نقطه کور دارد و نمی تواند برخی نقاط مهم در جامعه ایران را ببیند.سیستم به دلیل رویکرد ایدئولوژیکی که دارد رابطه اش با جهان واقع مخدوش شده است.ایدئولوژی صدای بلند و دعوی انسجام دارد و به همین دلیل یک انسجام معرفتی کاذب ایجاد می کند.این اتفاق باعث می شود ارتباط اهل ایدئولوژی که در مکان قدرت هم هستند با جهان واقع مخدوش شود.علاوه بر اینها منافع ،رانت ها و نظم دسترسی بسته نیز مزید برعلت شده و شرایط را پیچیده تر کرده است.

*در چنین شرایطی سیگنال هایی که از طرف جامعه ارسال می شود هشدارهای لازم را به سیستم نمی دهد؟ سیستم نمی تواند با مشاهده این هشدارها به این نکته پی ببرد که اتفاقاتی در بیرون در حال رخ دادن است که خارج از کنترل آن است؟

بله چنین اتفاقی رخ می دهد اما اندام های حسی جامعه نیز با سیاستهای آشکار وپنهان چند دهه  ناکارآمد شده است.سیستم های مدنی،حوزه عمومی،مطبوعات آزاد،رادیو و تلویزیون مستقل،شبکه های اجتماعی،احزاب و گردش قدرت نیز به نحو مطلوبی در جامعه وجود ندارد و کارکرد خود را از دست داده اند.این سخن به معنای این است که سیستم عصبی جامعه به خوبی کار نمی کند.مجموعه این عوامل قلعه های الیت را به وجود می آورد که در یک فضای محدود منافع خود را تقسیم می کنند. در چنین شرایطی نباید انتظار رفتار اخلاقی از سیستم داشت. رئال پلتیک نیازی نمی بیند صدای جامعه را بشنود.صدای جامعه برایش در حکم  نویز واغتشاش  است و به همین دلیل خیلی دنج می تواند حکومت کند.نکته مهم اینکه بخشی مهمی از جامعه دارای چنین تغییراتی شده اند که در پاسخ به سؤال نخست شما شرح دادم اما زندگی بخشی دیگر از جامعه به نوعی به بلوک قدرت  وابسته شده است.این بخش از جامعه بالاجبار با حکومت زندگی می کنند و به باورهاونیز  سهم های کوچک و بزرگ دلخوش اند.ممکن است برخی گمان کنند حکومت به هر حال می تواند کار خود را با همین بخش از جامعه ادامه بدهد. بنده در پاسخ باید عنوان کنم وضعیت به این شکل نیست.بخش مهمی از جامعه تغییر پیدا کرده و این تغییرات قابل نادیده گرفته شدن نیست.این بخش از جامعه متحول ایران ، بخشی مهم است و تلاش می کند مهم باقی بماند.

*اگر ساختار قدرت توانایی شنیدن صدای تغییرات را ندارد و از سوی دیگر جامعه نیز اندام های حسی خود را از دست داده ما با چه جامعه ای مواجه هستیم؟آیا در چنین شرایطی احتمال تکرار لحظه مهسایی به هر دلیل دیگری وجود خواهد داشت؟

بله،این سوال مهمی است و این اتفاق رخ خواهد داد به «لحظه های مهسایی» دیگر باید اندیشید.جمعیتی که در جامعه ایران تغییر پیدا کرده قادر به فروکاسته شدن به عدد و آمار نیست.تغییرات اجتماعی و جمعیت نوظهور در جامعه ایران مهم است و نباید آن را دست کم گرفت. چرا مهم است؟ به دلیل اینکه هم سطح تحصیلات آن بالاست وهم حامل و حاوی هویت های پرفشار متشنج است.هویت های جنسیتی،هویت های سبک زندگی،هویت های قومی نادیده گرفته شده و به رسمیت شناخته نشده،هویت های نسلی و... همگی در اینجا قرار دارد.به معنای دیگر همه مرزها و خطوط تنش و تشنج در این جمعیت وجود دارد.این جمعیت نوظهور دیگر با یک مدل ایدئولوژیک تمامیت خواه سازگار نیست. در نتیجه نفس نمی تواند بکشد و به همین دلیل صدایش بیرون آمده است و به نطق درآمده است.نکته مهم دیگری که در این جمعیت وجود دارد این است که این جمعیت دارای پشتوانه های حرفه ای و صنفی است.از سوی دیگر قدرت جابه جایی و تحرک این جمعیت بالاست.بخشی از این جمعیت مهاجرت کرده و یا مهاجرت می کنند. با این حال ارتباط خود را با داخل کشور حفظ کرده و به همین دلیل یک جمعیت متفرق را در کشورهای مختلف جهان شکل داده است.این جمعیت از قدرت بازنمایی برخوردار است و می تواند ناراحتی و اعتراضات خود را بازنمایی کند.نکته مهم دیگر اینکه این جمعیت دارای ظرفیت مشروعیت دهی و مشروعیت ستانی دارند.همچنین توانایی تمایزجویی در این جمعیت مشاهده می شود.

*چرا این جمعیت به مرز تنش رسیده است؟

دلیل این موضوع آن است که به مسیر تغییرات توجه نشده است.ما باید اعتراضات اجتماعی پس از لحظه مهسایی را یک بزنگاه اجتماعی تلقی کنیم.همه بارهای متراکمی که از دهه های گذشته در جامعه ایران جمع شده در یک لحظه به خصوص فوران می کند و بیرون می ریزد. این یک اتفاق مهم در دوران پسا انقلاب اسلامی است. من در ابتدای گفتگو از دو مسیر نام بردم یکی مسیر تغییرات بود که مختصر توضیح دادم  اما  در دهه های گذشته به جز مسیر تغییرات،  یک مسیر دیگر نیز طی شده  که مسیر مطالبات است.همراه با تغییراتی که در دهه های گذشته به وجود آمده سطح انتظارات جامعه نیز تغییر کرده است.این انتظارات تأمین نشده اند و سیاست های ما با این مطالبات آشنا نبوده است.به معنای دیگر سیاست در جامعه ایران نتوانسته به این خواسته ها و مطالبات سرویس بدهد و به همین دلیل این مطالبات پس زده شده است. در واقع سیستم با جهان زندگی ناهمزمان بود و زبان این جمعیت را نمی فهمید.هنگامی که تعارض های متراکم و مطالبات پاسخ داده نشده کنار هم جمع می شوند جامعه به مرز تنش می رسد.سیستم تصمیم گیری در ایران به یک سیستم غیریت ساز تبدیل شده است. این سیستم مدام دارد انواع «دیگری» ها تولید می کند.در این غیریت سازی عناوین مختلفی مطرح می شود. به عنوان مثال به برخی بازی خورده سیاست های جهانی گفته می شود،برخی هرزه نامیده می شوند،برخی سنی هستند و به همین دلیل نمی تواند رئیس جمهور شود،بخشی زن هستند و نمی توانند هر کاری را انجام بدهند و همینطور بقیه.

*این غیریت سازی ادامه داد؟ در چنین شرایطی ما با انباشت بیشتر مطالبات مواجه خواهیم بود؟

 این غیریت سازی به شکل های مختلف ادامه دارد و به شکل پیچیده تری در آمده است.غیریت های ابرازنشده جنسیتی،نسلی،قومی،مذهبی و... در جامعه ایران وجود دارد. در جامعه ایران هویت های رؤیت نشده و به رسمیت نشناخته شده وجود دارد.حتی هویت های صنفی و حرفه ای نیز نادیده گرفته شده است. سینماگران و روزنامه نگاران از جمله این دسته قرار دارند. همچنین هویت های طبقاتی نادیده گرفته شده اند. بخشی از طبقات فرودست جامعه حتی دفترچه بیمه ندارند وتا این مقدار نادیده گرفته شده اند. امااینکه چرا تاکنون این تنش ها به بالاترین درجه خود نرسیده به دلیل عقلانیت موجود در جامعه است که می تواند این تنش  ها را مدیریت کند.این عقلانیت می کوشد حوضچه های  آرامشی برای این هویت ها ایجاد می کند که می توانند در این فضا دیده شوند و احساسات خود را بیان کنند. در چنین شرایطی  توزیع احساسات به شکل برابر صورت بگیرد تا بتوانند اطلاعات خود را به سیستم منتقل کنند و سیستم بتواند براساس این سیستم عصبی این اطلاعات را دریافت کند و در مقابل رفتارها و پاسخ های مناسب را انجام بدهد.

*این عقلانیت تاریخی است؟

بله،این عقلانیت دارای پس زمینه های تاریخی و تمدنی است.جامعه ایران یک جامعه کهنسال است که حوادث و ناامنی ها و تحولات زیادی را پشت سرگذاشته است ونوعی روح سازگار دارد.از سوی دیگر جامعه ایران به یک انباشت سرمایه انسانی بزرگ رسیده است. شاخص سرمایه انسانی ایران در دهه60 در حدود9 درصد بود این در حالی است که در شرایط کنونی60 درصد است.اگر به شاخص های سرمایه انسانی در بین کشورهای جهان دقت کنیم متوجه می شویم که ایران در بالاترین سطح این شاخص ها قرار گرفته است.هنگامی که در جامعه ای با چنین شاخص سرمایه انسانی و ارتباط این سرمایه انسانی با جهان امروز مواجه هستید که مدام با جهان پیرامون در ارتباط است این عقلانیت خود را بیشتر نشان می دهد.نکته مهم ونگران کننده این است که این عقلانیت نیز توسط سیستم پس زده شده است.

*جامعه ایران در برخی مقاطع تا آستانه فروپاشی قرار گرفته اما همین عقلانیت چنین اجازه ای نداده است.آیا فشارهای بیرونی و عدم درک تغییرات جامعه نمی تواند این عقلانیت را به سمت اضمحلال بکشاند؟

 این نگرانی و احتمال وجود دارد.اگر این عقلانیت به هر دلیلی پس زده شود طبیعی است که کف جامعه به سمت شیوه های پرهزینه و پرریسک سوق پیدا کند.عقلانیت یک جنبه عاطفی و هیجانی نیز دارد.هنگامی که از عقلانیت اجتماعی صحبت می کنیم تنها به این معنا نیست که دو دوتا چهار تا می کند.این نوع محاسبه سود وزیان البته  در عقلانیت اجتماعی ایران  وجود دارد اما در کنار آن عقلانیت ایرانی بار عاطفی و هیجانی و هویتی نیز دارد.اتفاقا عقل در ایران عقل عاطفی بوده است.به عنوان مثال اسطوره ها و حکمت حماسی در آثار فردوسی وجود دارد.عقل ایرانی  از اساس عقل شاد و عاطفی است. خرد ایرانی به نوعی با هیجان درآمیخته است.به همین دلیل در جامعه مدرن امروز که عقل جمعی به دلیل تغییرصفات اجتماعی و افزایش سواد و تحصیلات شکل گرفته است با نوعی عواطف و هیجان نیز همراه است. وقتی این عقلانیت هم نادیده گرفته شود در واقع یک سرمایه بزرگ ملی دچار کفران نعمت خواهد شد.این عقلانیت در حوزه های مختلف فرهنگی،اجتماعی،سیاسی و اقتصادی وجود دارد. ولی  مورد استفاده قرار نمی گیرد. به عنوان مثال در ایران تلگرام فیلتر و محدودشده است. این در حالی است که در سیستم های دولتی  کارکنان از تلگرام برای انجام امور دولتی و رسمی استفاده می کنند.این وضعیت نشان می دهد که سیستم با زندگی واقعی که در جامعه جریان دارد ناآشنا است . این یعنی ایران با یک تناقض دست به گریبان است.مثلا متن زندگی  بخش مهمی از جامعه ما شهری شده است اما ساختارهای اصلی همچنان روستایی باقی مانده است

 

پی دی اف روزنامه 

 

گزارشی از بررسی کتاب کنشگران مرزی در پردیس کتاب مشهد

معرفی کتاب کنشگران مرزی ، علی قدیری، خرداد 1402 ، پردیس کتاب مشهد

https://t.me/mfarasatkhah/1105

معرفی کتاب کنشگران مرزی ، مقصود فراستخواه ، خرداد 1402 ، پردیس کتاب مشهد

https://t.me/mfarasatkhah/1106



تاریخ میان به جای تاریخ فقدان

دکتر محمد فاضلی ؛ جامعه شناس ایرانی

(منتشر شده در : شرق؛ دو‌شنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۲، شماره ۴۵۸۰، سیاست، ص 2)

معرفی کتاب کنشگران مرزی

برخی تاریخ ایران را با «فقدان» روایت کرده اند و این گونه روایت ها فراگیر هم شده است. تاریخی که در آن فقدان طبقه، نهادهای مدنی، بخش غیردولتی، حوزه عمومی، کنشگران منتقد مستقل یا بوروکرات های میهن دوست و آدم حسابی، وجه غالب است. مقصود فراستخواه معتقد است این گونه نگاه کردن به تاریخ ایران، واقعی نیست و آدم را دچار فلج ذهنی و بی عملی می کند. او مخالف نقد تاریخ ایران نیست، اما می بیند که جامعه ایران توانمندی هایی دارد که زندگی را در زیر پوست آن جاری و مطالبه زندگی کردن را در آن نهادینه کرده است و به گمان او، تاریخ ایران تاریخ فقدان نیست. مقصود فراستخواه همچنین زیر بار این نمی رود که داستان ایران معاصر را یکسره در چارچوب وضع ژئوپلیتیک، ساخت دولت یا همه ساختارهای کلان دامنه تحلیل کند. سهم کنشگران و سه عامل انسانی در تاریخ برای او پررنگ است. جالب اینکه فکر می کند چون ساختارها معیوب اند، کنشگران نقش مهم تری دارند و «ابتکارات و افق گشایی های هوشمندانه از طریق عاملیت های فردی، گروهی، محلی، مدنی، سمنی، حرفه ای، صنفی و تخصصی، تنها مسیری است که می توان از آن طریق با محدودیت ها، انسدادها و فروبستگی های ساختاری مواجه شد» (ص 20) و به گمان اول، به همین دلیل در اوضاع و احوال انسدادی جامعه ایران نیز روزنه هایی گشوده می شده است؛ در لحظه هایی که صداهای متفاوت کنشگران مرزی، به گوش سیاست و جامعه می رسیدند و راه می گشودند.کنشگران مرزی، آدم هایی هستند که به قول فراستخواه «در فضای خالی میان ایوان جامعه و دیوان دولت» (ص 26) حرکت کرده و به عنوان سازوکارهای جبرانی و ترمیمی، سعی کرده اند ساختارهای ناقص و گاه ناموجود را جبران کنند. آنها کسانی هستند که در فضای ساختارها، بر اساس عاملیت انسانی و کنشگری فعال، دنبال دگرگشت های ساختاری می گردند. کنشگر مرزی در فضای بین علم و قدرت سیاسی حرکت می کند؛ کمال گرا نیست اما نتیجه گراست؛ اهل لابی گری و مذاکره برای بهبود وضع جامعه است و بیشتر اهل اصلاح است و انقلابی نیست؛ دانش و آگاهی را از علم و جامعه به سطح حکومت می برد و مسائل حکومت را هم به عرصه علم و جامعه وارد می کند. فراستخواه می کوشد تا تاریخ ایران معاصر را نه از زاویه ساختارهای کلان دامنه که همواره صلب و بدون تغییر جلوه می کنند و بن مایه تاریخ فقدان شده اند، بلکه از زاویه تاریخ میان روایت کند. تاریخ میان یعنی جایی که «میان سرکوب و مقاومت، فضای گفت وگو هست و عاملانی که نه در خط سیاه سرکوب بودند و نه در صف نخست مقاومت، در میان تردد می کردند» (ص 50). فراستخواه فضاهای سایه روشن میانی را می جوید؛ جایی که کنشگران مرزی فضا می ساخته اند؛ «آفریدن فضاهای اقتضایی در حواشی و حتی درون فضاهای رسمی بوروکراسی دولت؛ دگرسازی فضای رسمی سیاسی؛... آشنایی زدایی از فضاهای معمول دولت و اجتماعی سازی فضاهای دولت» (ص 69). کنشگر مرزی، قهرمان تاریخ میان است؛ چرا که سیاست را نه در کاخ ها و نه در احزاب، نه در دیوان دولتی و نه ایوان مدنی، بلکه در تردد میان آنها پی جویی می کند (ص 84). کنشگر مرزی برای فراستخواه کسی است که اگر «کسانی می گویند آزادی می خواهیم، کنشگر مرزی از خود می پرسد این آزادی با چه هنجارهایی قوام می گیرد؟ قومی، برابری می خواهند، کنشگر در فکر آن است که چگونه و با چه ساختار اجرائی؟... اگر ایران را می خواهیم، منظور کجای ایران است و ایران برای چه کسانی؟» (ص 81). کنشگر مرزی کسی است که به مشخصات اجرائی سیاست نگاه می کند و نمی گذارد سیاست خصیصه اسطوره ای و ایدئولوژیک پیدا کند. کسی است که به قول ماکس وبر جامعه شناس، در عالم اندیشه بلندپرواز و نقاد است، اما در عرصه سیاست عملی، صبور است و واقعیت های زمخت سیاست را می شناسد و با دستپاچگی و بلندپروازی عمل نمی کند (ص 85). مقصود فراستخواه از نظریه شروع نمی کند، بلکه تاریخ ایران را به شیوه استقرایی جست وجو می کند تا ردپای کنشگران مرزی و کنش های مرزی را بیابد. کنشگران مرزی را در خاندان جیهانی سده چهار هجری تا زیست مرزی ابن سینا و کنش مرزی البته تراژیک ابن مقفع در هزار سال پیش می جوید؛ و البته زود بر سر داستان اصلی اش یعنی تاریخ معاصر از قاجار به این سو می رود. می خواهد نشان دهد آن روایت تاریخی که جامعه ایران را یکسره منفعل، توسری خور و مقهور استبداد نشان می دهد، صحت ندارد؛ و درست برعکس، «جامعه ایران هم به هر حال وجود داشت، کم وبیش قواره ای نهادی داشت و در برابر دولت به کلی مسلوب الاختیار برای همیشه نبود.... اصولا لزومی ندارد جامعه را فقط در شکل یک نظم تخت استبدادی ببینیم، بلکه لحظه ها و دوره های تعارض نهادی اش را می توانیم از نظر دور نداریم» (ص 197). فراستخواه با این رویکرد به تاریخ ایران، ذره بین استقرایی اش را دست می گیرد و در تاریخ معاصر ایران دنبال کنشگران مرزی می گردد؛ به دنبال امثال محمدعلی فروغی، میرزا حسین خان سپهسالار، بی بی خانم استرآبادی، حسین امین الضرب، امیرکبیر، مشیرالدوله، قائم مقام، علی اکبر سیاسی و ده ها نفر دیگر که کنشگری مرزی انجام داده اند. او همچنین تلاش می کند زمینه ها و بافت های اجتماعی منجر به بروز این آدم ها را شناسایی کند، جایگاه های ظهور و خاستگاه های فعالیت شان را آشکار کند، انواع فضاهای مرزی و کنش هایی را که خلق کرده اند مستند کند و دست آخر نشان دهد که چه ظرفیت هایی را ظاهر کرده اند، محدودیت ها و آسیب پذیری های آنها چه بوده و کارکردهای نهادساز و ساخت دهنده آنها چیست. کتاب کنشگران مرزی، روایتی امیدبخش از تاریخ ایران معاصر است؛ تاریخی که در آن خواننده درمی یابد آدمیانی کوشیده اند از حداقل فضاها برای آفریدن حداکثر بهره مندی های توسعه ای و ایجاد بهبودها استفاده کنند. گاه اشتباه کرده اند، اما اگر ایران امروز را شاهدیم و ظرفیت هایی برای ساختن آینده بهتر در آن نهفته است، تا اندازه ای مدیون کنشگری های همان کنشگران مرزی است که گاه اشتباه کرده اند و برخی ضعف های شخصی هم داشته اند. فراستخواه تا برساختن نظریه ای برای تاریخ ایران، راهی دراز در پیش دارد، اما بذرهای چنین نظریه ای را امیدوارانه کاشته است.چاپ دوم کتاب کنشگران مرزی اثر مقصود فراستخواه توسط نشر گام نو در 602 صفحه در سال 1402 منتشر شده است.

در اینجا

https://www.magiran.com/article/4419085

داریوش آشوری، شکاف¬ها و «فلسفۀ میان» با نگاهی به نسل دهه هشتادی¬های امروز ایرانی


درکجا ایستاده ایم؟

داریوش آشوری، شکاف­ها و «فلسفۀ میان»

با نگاهی به نسل دهه هشتادی­های امروز ایرانی

فایل صوتی بحثی از مقصود فراستخواه

در نشست بررسی آرای داریوش آشوری


18 خرداد 1402  


فایل صوتی در اینجا کانال تلگرامی مقصود فراستخواه

https://t.me/mfarasatkhah/1102