مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مصاحبه با فراستخواه دربارۀ بنیادگرایی دینی

این که خود یک دین منشأ بنیاد گرایی باشد  ، ناشی از نوعی «ذات باوری» است ....متن دین گرسنۀ انواع معناها ست، فهم دینی می تواند آزادمنشانه  وصلح آمیز یا تمامی خواهانه و دگر ستیزانه باشد.... البته در برخی متون دینی استعداد تفاسیر خشونتگرایانه و تمامی خواهانه  زیاد ، ودر برخی اندک است... دین بودایی که بنا بر خصوصیات غالب ، دینی غیر سیاسی است ، گاهی بر  حسب مقتضیات با سیاست درآمیخته می شود ، آن هم به دو شکل کاملا متفاوت دمکراسی خواهانه  وضد دمکراتیک.... بر اساس نظریه بسته بندی  هرویولژه، پس‌زمینه‌ها و موقعیت تاریخی و ساختار قدرت و وضع اجتماعی وترکیب نیروها در میدان اجتماعی تعیین کننده است وبرحسب اینهاست که فهم وعمل دینی می تواند آزاد منشانه یا تمامی خواهانه و توأم با دگر ستیزی  باشد.... اسلام در مالزی گفتمان دولت نبود، گفتمان قدرت نبود، گفتمان پیشرفت بود.... اخلاقیات دینی  تساهل آمیزی را می‌توان در آنجا مشاهده کرد.... بنیادگرایی اختصاص به جهان اسلام ندارد و محصول شرایط بحرانی و پرتعارض سیاسی واجتماعی در قرن بیستم است....رشد اسلامیزم افراطی در بسیاری از کشورهای اسلامی پی آمد  شکست سیاستهای نوسازی  دولتها در این سرزمینها بوده است.... یک ویژگی در افراط گرایی دینی، جزمیت شدید و امتناع از گفتگو  بود که منشأ دیگر ناپذیری و خشونت گرایی می شده است....

در صورت تمایل به خواندن متن مصاحبه لطفا از اینجا دانلود کنید

قطرۀ اشکی بر کرانه های ماتم زدۀ سِند و لاهور

ایکاش چشمانم نمی دید....فوجی از مردمان بینوا در حالی که همه آنها سرها ودستهایشان را بالا گرفته بودند ، سایه به سایه، پشت سر هلیکوپترهای امداد رسانی، افتان وخیزان می دویدند تا مگر چیزی از کیسه های پرتاپ شده بر گل ولای، نصیبشان بشود. تقصیر موقعیت فیلمبرداری بود که وقتی این صحنۀ دردناک را می دیدی ، حس می کردی از آن بالا می توانی همۀ مصائب این زمین را یکجا نظاره بکنی. پیالۀ  کوچک دل من لبریز شد ، دوباره بی اختیار از کانون نگاه دیدگان خسته ودرماندۀ این فلک زدگان به بالا خیره شدم ؛ به کجا می نگرند؟ نخست این پرندۀ مصنوع  دیده می شد گویا نمایندۀ تکنولوژی مدرنی بود که به رغم همۀ بیجانی سرد خویش ، درد های این بیچارگان را فریاد می زد، وبعد احتمالا «آسمان گرفته» که هنوز بغض دلش تا آخر خالی نشده بود و هر لحظه ممکن بود نعره بکشد  وتمام داغهای توده شدۀ درون خویش را در تندبار رعب آور بر سر این مردمان شوره بخت بریزد، اکنون بالاتر وبالاتر ، آیا ماورای آسمان هم چیزی هست که رو به سوی او بکنند؟ معمولا آنچه به ذهنها خطور می کند خداست.

 شاید این دستها و سرها که به بالا بلند شده است متوجه خود خداست. شاید پرسشی ریشه ای تر از خدا، آهی  کشیده شده به بی انتهایی ناپیدای این هستی معماگون. نجوا ونیایش دل بیچاره ها در دلم طنین می افکند وتکرار می شد؛ خدایا می بینی شرایط بشری ما را ؟ می بینی فقر وشوربختی ما را؟ می بینی که یکچند در لهیب تعصبات مذهبی می سوزیم ، آنگاه قربانی تعارضهای فرقه ای وعقیدتی می شویم؟ می بینی که از چالۀ نظم آهنین نظامیان به چاه نا آرامی ها می افتیم؟ می بینی گرفتار جهالتها و عصبیتهای ناشی از پریشانی ذهن وطینت بشری شده ایم ودر همان حال با آشفتگی طبیعت سماوی وارضی نیز دست به گریبانیم؟ می بینی میهمانان نوزاد ما را که مگسهای هراسان به سر وصورتشان پناه برده اند؟ می بینی مادران سالخورده ای که نظاره گر درماندۀ فرزندانی هستند که سیل آنها را با خود می برد؟ می بینی سقفهای پوشالی و دیوارهای گلینی گه فروریخته؟ خانه هایی که ویران شده؟ گلیمهای پاره ای که برگل نشسته؟...

واین آه و ویلها  همچنان در گوشم تکرار می شد وطاقتم را طاق می کرد که ناگاه احساس  کردم گویا ندای نهفته ای از آن سوی روزن کوچک دل بیچارۀ من به گوش می رسید:«اناَ فی المنکسرة ِ قلوبُهم»(من در دلهای شکسته هستم) ؛ آن سرّی که در هستی وفراسوی همۀ ابهامات و شرور و پوچی های سهمگینش در کمال اختفاست، خدایی است که در این نزدیکی هاست، روی آگاهی آب، روی قانون گیاه. خدایی که در امید لرزان بشری برای شجاعت بودن و در پی معنا دویدن به انتظار نشسته است، خدایی که از درون دل  و وجدان آدمی  واز عمق خرد وتدبیر او صدا می زند، خدایی که به ما و به همۀ بشریت  الهام می بخشد تا گره فروبستۀ عالم را به سرانگشت عقلانیت ، فضیلت و معنویت  ومشارکت بگشاییم.

...ومن مانده بودم در میان این بیم وامید . هزارتوی پرسشهای عنیف کهنسال همچنان  در دل من به ازدحام بر می جهیدند اما تو گویی از نقطۀ نامعلوم ِ  یک حسّ مبهم و یک امید زلال اهورایی، همچنان بر برهوت تاریک این پرسشها، روشنی می چکید: نمی بینی فضیلتهای مدنی دنیای مدرن را که بی ریا به حمایت برخاسته اند؟ نمی بینی مردمان کم وبیش موفق در اینجا و آنجا را که به مدد آموزش ویادگیری مدرن با بسیاری از جهالتها و تعصبات ، و به مدد «علم مدرن» با بسیاری از فقر و بیماری و بدبختی و فجایع طبیعی رویارو شده اند؟ نمی بینی تکاپوی نهادمند بین المللی را؟ نمی بینی مدیریت بحران را؟ نمی بینی که انسانیت با چنگ ودندان از اصالت ریشه های خود برای نیکبختی دفاع می کند؟ نمی بینی؟ نمی بینی؟...ومن این خیالات را گذاشته وگذشتم  و رو به همسایه های ماتم زدۀ خویش کردم و از زبان لسان الغیب شیرازی که خود زبان مبهم ِ آگاهی قومی ما برای مواجهۀ آرام و  فعال با صعوبت تاریخ پرحادثۀ مان است، پناه بردم :« ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن، وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور».

م-فراستخواه مرداد 1389  

سخنرانی فراستخواه در باره علم بومی

«علم بومی» نه ممکن است نه مطلوب. چون علم مبانی و زبان و ضوابط جهانشمول دارد. البته  «دانش بومی  ودر عین حال جهانی» هم ممکن است و هم مطلوب و ضروری است. اما این هم نیاز به علم ورزی آزاد دارد.....گریز از عقل  مشکل تاریخی و مزمن در جامعه ایرانی است که امروزه بازتولید می شود . این در نهایت منجر به برخورد ریاکارانه با علم شده است به نحوی که برخورد ما با علم کمتر صادقانه و کمتر شفاف است. نان دانش را  می خوریم و سپس به به دانش فحش  می دهیم  ... برخی مایلند علوم انسانی به فرهنگ و یا سیاست ودیانت تقلیل پیدا بکند که امکان پذیر نیست واگر هم چنین چیزی اتفاق بیفتد این دیگر علم نیست بلکه «شبه علم» است.....

 در صورت تمایل به خواندن متن مصاحبه لطفا از اینجا دانلود کنید

ما وعلم مدرن... گفتگوی خبرگزاری مهر با فراستخواه، 1389

آموزش علم مدرن در ایران از ابتدا بحث انگیز بود.... در علم مدرن شکاکیت سازمان یافته بود  در حالی که ساختار های مفهومی ما بر روی یقین های سادۀ جازم قرار داشت.... علم مدرن مبتنی بر خود اندیشی و خود گردانی بشری و خرد انتقادی و خطا پذیری و چند گرایی است.... البته پدیده هایی همچون خیام و زکریای رازی و بیرونی و ابن مسکویه شواهدی تاریخی از  امکانات  بالقوه موجود در اقلیم وآب وهوای مفهومی ما بودند.... اما امکان رشد وتداوم  نیافتند...چون علم مدرن مستلزم  نهادهای مدرن است، به شیوه های مدرن حکمرانی خوب  نیاز دارد، آموزش علوم بدون پرورش ذهن علمی  میسر نمی شود  ، بدون پذیرش فرهنگ علمی که هویتی جهانی دارد  نمی توان انتظار بسط وشکوفایی آموزش علوم در این سرزمین  داشت.... علم، خود مسؤول اکتشاف و  آزمون  و پی جویی حقیقت است و نه اینکه به او  بگویند که حقیقت چیست؟......

در صورت تمایل به خواندن متن کامل مصاحبه لطفا از اینجا دانلود کنید

گفت وگوی شرق با فراستخواه، دربارۀ روشنفکری ایران در دهه 70 و80

روشنفکری ایران کم وبیش درگیر نقد قدرت و سنت و  واسطۀ تغییر است. روشنفکری در هر دو دوره  به طبقه متوسط جدید تکیه دارد اما تفاوت های دو دهه  از  چند منظر قابل توضیح اند؛ نخست.منظر نسلی، دوم. منظر طبقاتی و قشر بندی اجتماعی،  سوم. منظر فضا، چهارم. منظر ارتباطات ، پنجم. الگوها ومحتویات پیامها.... پایگاه روشنفکری دهۀ 70، تیپ نخست طبقۀ متوسط جدید  است. در حالی که پایگاه روشنفکری دهۀ 80  تیپ دوم طبقۀ متوسط جدید است. این تیپ دوم ، بسیار تحت تأثیر جهانی شدن، رسانه ای شدن و سرمایه داری پسا صنعتی است ...نسل دهۀ  80 به «خود» توجه بیشتر می کند، تمایل بیشتری در او  به «خود اِبرازی»  و هویتهای خُرد و سبک زندگی وجود دارد... فضای روشنفکری دهۀ 70 فضای بیشتر ملی است ، اما فضای روشنفکری دهۀ 80  کم وبیش از محدودۀ مرزهای ملی  فراتر می رود و در مقیاس جهانی جا به جا می شوند... فضای اول فضای عمدتا ملت- دولت است اما فضای دوم بیشتر ، فضای جهانی شدن و رسانه ای شدن است. فضای اول ، پایان  سرمایه داری تولیدی و فضای دوم ،  ظهور سرمایه داری مصرفی است.  فضای آن دهه منعکس کنندۀ تفاوت نسلی ، ولی فضای این دهه بازتاب  شکاف نسلی ویا حتی گاهی تعارض نسلی است. آن فضا ، عمدتاً فضای  تنوع فرهنگی بود اما این فضا قرین خرده فرهنگها نیز هست.... از اندیشه ، مرکز زدایی می شود. معناها از قفسِ  متنها بیرون می روند. نویسنده ها  با نیّت هایشان ، به حاشیه می روند و خواننده ها بر سر متن می آیند.... ارزش ها و هنجارهای نخبه ای ِ   موجود ، چه در دولت  وچه  در  احزاب  وچه حتی در گفتارهای مسلط روشنفکری ، کم وبیش  محل تأمل واقع می شوند... مهمترین  تحول نوپدید در سیاست ورزی دهۀ 80 ،  ظهور آرام آرامِ   تراز  نوینی از سیاست  ورزی به مثابۀ امر عمومی است... مکان سیاست ورزی، حیطۀ عمومی است.... شکل این سیاست ورزی ، حضور در حیطۀ عمومی و خرد ورزی جمعی و گفتگوی برابر و نقد و دلیل آوری  و اقناع متقابل در جهت  نیل به یک افق مشترک برای زیست اجتماعی قرین سعادت وبهروزی ورهایی وشکوفایی  است . این الگوی زیست مطلوب ،  مستلزم  تغییر طرز نگاه ها و رفتارها ورویه های همه ما  چه در جامعه و چه در دولت است.....

در صورت علاقه متن مصاحبه را دانلود کنید

مصاحبه با فراستخواه دربارۀ روشنفکری دینی وسکیولاریته۳۰/۵/ ۸۹

تقسیم بندی روشنفکر به« سکیولار و نا سکیولار»  وجه منطقی چندانی ندارد....... فرایند سکیولار شدن،  عموم جامعه از جمله گروه های دینی را در بر می گیرد..... ولی چوب توجه مفهومی به این فرایند را روشنفکران (واز جمله روشنفکران دینی) می خورند.... مواجهۀ  آگاهانه ، ناقدانه ، صادقانه ونه ریاکارانه با سکیولار شدن داشته باشیم... اگر روشنفکری دینی را این بدانیم که کسی اسمش را بگذارد روشنفکر دینی و بعد کارش این باشد که هرچه در مدرنیته هست برایش توجیهی از قرآن و حدیث و دین درست بکند ، این البته کار ، تبلیغی و عوام پسندانه و نه روشنفکرانه است.... درکارنامۀ سیاسی روشنفکری دینی  ؛ مواجهه با استعمار ، نقد برای  تجددو پیشرفت، تلاش برای تأسیس عدالت در مشروطه ، مبارزه با استبداد در دورۀ پهلوی و نقد اقتدارگرایی و تمامی خواهی  و دفاع از حقوق  و نیز ایستادگی بر سر چهرۀ رحمانی  وانسانی وعقلانی دین را می بینیم .....

در صورت علاقه متن مصاحبه را دانلود کنید