۲ اردیبهشت ۱۳۹۹، ۹:۳۴
کد خبرنگار: 1898
کد خبر: 83754470
باید از نگاه شبه رمه فاصله گرفت؛
جامعه نمیخواهد قلمرو مستعمراتی حاکمان باشد
کشورهای توسعه یافته در شرایط بحرانی چگونه از سرمایههای ملی- اجتماعی برای محافظت از جامعه استفاده میکنند؟ تجربه دولتها و حاکمیت در بزنگاههای تاریخی چطور توانسته مؤثر واقع شود و جامعه آنها را نجات دهد؟
طی مطالعاتی که درباره چند ملت موفق انجام میدادم، در پی عواملی بودم که در آنها حس خوداثربخشی را افزایش داده است و با همان احساس است که توانستهاند در جامعه خود تغییراتی بهوجود بیاورند. در مطالعاتم متوجه شدم علت عمده این بود که آنها ابتکارات آزاد و درونجوش و کارهایی از پایین شروع کرده، تجربه کرده و موفق شدهاند، در نتیجه اعتمادبهنفس اجتماعی آنها بالا رفته است. چنین فرصتی اگر برای یک جامعه فراهم نشود یا از ایجاد آن منع شود، طبعاً اعتمادبهنفس ملی آنها پایین میآید و حس خوداثربخشی آنها مخدوش میشود و هر کسی به زندگی خصوصی خود میخزد و به سمت بیرون کشیدن گلیم خود از آب میرود و در نهایت مردمانی خودمدار به بار میآیند. این مشکل گریبان ما را گرفته است و تنها راه نجات از آن، فراهم آوردن شرایط ساختاری و حقوقی محکم برای مشارکت آزاد گروههای مختلف اجتماعی در ساختن کشور است. ببینید مشارکت اجتماعی، یک شوخی و تعارف نیست، یا مردم مشارکت نمیکنند و صد مشکل به بار میآید و پایداری از بین میرود یا اگر مردم بخواهند مشارکت اجتماعی کنند، لابد حرفهای مختلف و نقد و ایراد خواهند داشت و این موارد باید با حوصله شنیده و ترتیب اثر داده شود.
عقلانیت ضامن حفاظت جامعه و سرزمین از خطرات بزرگ است
اولین نکته لازم برای دفاع از جامعه این است که حاکمان باید نگاه خود را عوض کنند و به جامعه بهعنوان رعیت و گله نگاه نکنند؛ باید از نگاه شبه رمه فاصله گرفت. جامعه جاهل و آنها عقلکل نیستند. باید عقلانیت را در متن جامعه دنبال کنند نه در محافل محدود و اتاقهای بسته. ما هنوز گویا در این فکر هستیم که تعدادی عاقل بالا بنشینند و جامعه را هدایت کنند ولی حقیقتاً اینطور نیست. عقل در درون جامعه است و از طریق گفتوگوها، مشارکتها، نهادهای مدنی، رسانههای آزاد، صنفها، حرفههای آزاد و سازمانهای مردمنهاد آزاد و مستقل است که عقل و خرد اجتماعی نهادینه خواهد شد. عقلانیت ضامنی برای در امان ماندن جامعه و سرزمین ما از خطرهای بزرگ خواهد بود و موجب ایجاد مصونیتهای اجتماعی خواهد شد که در نتیجه آن، میتوانیم در جهت توسعه، رفاه اجتماعی و قانونمندی و عزت و پایداری کشور پیش برویم.
کمی دیر شده، حاکمان تا جامعه از هم نپاشیده نگاه خود را عوض کنند
متأسفانه کمی دیر شده است؛ البته نه آنقدر که نشود کاری کرد. باید هوشیار باشیم، وگرنه شاید دیگر قادر به جبران آن نباشیم. حاکمان باید تا جامعه از هم نپاشیده است، نگاه خود را تغییر دهند، یک خانه تکانی ایدئولوژیک داشته باشند. نیازمند معرفت تجربیتر و استقراییتر و توجه به کثرت آرا و دیدگاهها و واقعیتهای کف جامعه هستیم. از نگاه بسته دست برداریم و با جامعه همزمان شویم. مسئولان ما و سیستمهای ما در فکر مستعمره کردن جامعه هستند و میخواهند جامعه، بهنوعی قلمرو مستعمراتی آنها باشد، ولی جامعه با رشدی که دارد و با تغییراتی که در درون آن واقعاً رخ داده، نمیخواهد قلمرو مستعمراتی حاکمان باشد.
ایرانی میخواهد نظر و ابتکار و خلاقیت داشته باشد و این نیاز مشروعی است و باید فراهم شود و به حق و حقوق اجتماعیشان اهمیت داده شود. در کلیشهها و ساختارهای بسته این چهار دهه باید تغییراتی اساسی صورت بگیرد و به حقوق اجتماعی برگردند و سازماندهی درونزای اجتماعی تقویت شود تا جامعه بتواند خود را اداره کند.
تفسیرهای اقتدارگرایانه از قانون، ظرفیتهای اجتماعی را از مردم دریغ کرده
برای بهبود شرایط موجود حاکمیت و دولت چه سازوکارهایی میتوانند در نظر بگیرند؟
به نظر من حاکمیت و دولت ابتدا باید اعتماد عمومی را جلب و احیا کند و دوستی خود را با مردم ثابت کند و دستکم در چارچوب قوانین موجود، تا میتواند اصلاحاتی اساسی انجام دهد. هرچند قوانین ما سقف کوتاهی دارند، قوانین ما ایرادهای زیادی دارند و باید به فکر اصلاح این قوانین باشیم، ولی بازهم فعلاً حتی از همین ظرفیت محدود نیز درست استفاده نمیکنیم. کمترین ظرفیتهای اجتماعی موجود در قانون را از جامعه دریغ کردهایم و اجازه استفاده از آنها داده نمیشود. تفسیرهای اقتدارگرایانه از آنها میشود و رویههایی، شکل قانون پیدا میکند. بهطور مثال همین «میزان رأی مردم است» کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
یک نمونه آن، انتخابات است که به هرحال در قوانین ما به رسمیت شناخته شده است و میتواند جای پایی برای مشارکت گروههای اجتماعی باشد یا ظرفیتی برای مشارکت مردم است، ولی ببینید چه محدودیتهای گوناگونی بر آن تحمیل شده است. از نظارت شورای نگهبان تفسیری تنگنظرانه و محدودکننده به عمل آمده و مبنا قرار گرفته است. در نتیجه انتخابات نمیتواند با خود نوعی همهجانبهگرایی و شوق مشترک عمومی و مشارکت درونزای ملی ایجاد کند. نمونه آن را در انتخابات مجلس اخیر دیدیم. نباید این حداقل ظرفیتها از جامعه دریغ شود. باید اجازه داد این جامعه مشارکت داشته باشد.
در مجوزدهی به نهادهای مدنی و سمنی باید گشایش ایجاد شود
یکی از کارهایی که دولتها میتوانند انجام دهند، حمایت از سازمانهای مردمنهاد است. با نگاه امنیتی و سیاسی از بالا بر سر راه این امر ضروری و حیاتی، هزار بدبختی و گرفتاری و محدودیت و دشواری ایجاد میشود. باید گشایشها و فرصتهایی در مجوزدهی ایجاد شود و برای نهادهای مدنی و سمنی امکانات حمایتی فراهم شود و انواع حمایتها وجود داشته باشد تا آنها بتوانند در چنین روزهای مصیبتبار و دشوار کرونایی که کم نداشتیم و نخواهیم داشت، به جامعه امداد برسانند. همچنین باید از رسانههای آزاد و مستقل حمایت شود و اگر این کار میشد، چنین رسانههایی در ایران میتوانستند در همان ابتدای مشاهده ویروس، سریع و در سطح وسیع اطلاعرسانی کنند.
در این صورت، نگاه کارشناسی و پزشکی، مغلوب نگاه سیاسی حاکم و سیاست رسمی حکومتی نمیشد و هزینه انسانی در این جامعه بیدلیل بالا نمیرفت. در منطق اپیدمیولوژیک و شیوع شناسی که منطق علمی و آماری و جمعیتی دارد، وقتی زنجیره انتقال در ویروسی سریعالانتشار در ابتدای ورود گرفته میشد، قطعاً این ویروس نمیتوانست گریبان جامعه را بگیرد. اما این کار انجام نشد و جامعه نتوانست واکنشی درست و بهموقع نشان بدهد. همینطور اگر اعتماد باشد و همکاری خود جامعه باشد، قطعاً فاصلهگذاری اجتماعی و در خانه ماندن و سایر هنجارهای مراقبتی در متن جامعه بیشتر رعایت میشود و خدای نکرده، موجهای تازهای از شیوع دوباره، این ملت رنجدیده و کادر پزشکی و پرستاری و بیمارستانی شریف و خسته و فداکارمان و دیگر زحمتکشانی که در موقعیتهایی پرخطر به امداد و خدمترسانی میپردازند، دوباره به زحمت و درد سر نمیاندازد و جان انسانها از دست نمیرود. سرمایه انسانی کشور محفوظ میماند و خانوادهها داغدار نمیشوند.
همه اصناف را دچار لکنت زبان کردهایم
صنفها و اتحادیهها در همه عرصهها میتوانند بخشی از مشکلات یک جامعه را در دست بگیرند. به نظر شما چرا مدیران در توانمندسازی کمکاری میکنند و نوعا آنها را بهنوعی تهدیدی برای خود بهحساب میآورند؟
بله! متأسفانه اصناف در ایران زیر سیطره حاکمیت قرار دارند. برای مثال در حرفه روزنامهنگاری یا خبرنگاری یا حتی حرفه پزشکی این مشکل کموبیش دیده میشود. مثلاً آقای دکتر جهانپور، سخنگوی وزارت بهداشت، با توجه به اطلاعات علمی موجود در توییتی گفت اطلاعات چین با رفتار ویروس مغایرت دارد و ما رفتار دیگری از این ویروس میبینیم. خوب دیدیم که سروصدای سیاست چطور درآمد. در علوم پزشکی منطق اپیدمیولوژی بر اساس آمارها زنجیره شیوع را از ابتدا بررسی میکند. رفتار و انتشار ویروس را مدلسازی میکند و آینده ویروس را پیشبینی میکند. دیدگاه علمی ایشان که تازه درون ردههای مدیریت دولتی خدمت میکنند، سریع در فضای سیاسی و ایدئولوژیک بازتاب داشت و به پس گرفتن حرفشان منجر شد. این نشان میدهد حرفه پزشکی نیز بهنوعی در سایه سیاست قرار گرفته است و این قشر نیز که حتی با بدن انسان و سلامتی بیماران در ارتباط است، گاهی ناخواسته دچار لکنت زبان میشود و نمیتواند بهراحتی رأی و نظر خود را بیان کند. مشابه این اتفاق را در نظام پزشکی، نظام دانشگاهی، نظام آکادمیک، حرفه وکالت، حرفه مهندسی، حرفه خبرنگاری و رسانهای شاهدیم. پس باید به توانمندسازی حرفه و صنف در ایران فکر بکنیم.
اکنون این جامعه در میانه بحران سختی درگیر است و به همکاری دولت و ملت نیاز داریم. باید جامعه و نهادهای مدنی و سمنی به مدیریتها کمک کنند تا همه بتوانیم با همبستگی، از جامعه مراقبت کنیم. پس باید به اصناف، نخبگان و کارشناسان اجازه حرف زدن داده شود. باید صدای تخصص، صدای مدنی، صدای صنفی، صدای سمنی و صدای محلی و گفتار اجتماعی به شکلی هنجارمند و گفتوگومحور و مبتنی بر اسناد و شواهد شنیده شود. باید چنین فضاهایی در جامعه توسعه پیدا بکند و نهادینه شود و کار بکند و مصونیت ایجاد بکند.
اجازه بدهیم در مقابل ایدئولوژی، منطق زندگی اهمیت بیشتری پیدا کند
نقش ایدئولوژی حاکم را چقدر مؤثر میدانید؟
یک مثال در این باره جرم سیاسی است. ما با جرم سیاسی چه کردهایم؟! هر فعالیتی در سطح شهر بهراحتی میتواند به جرم سیاسی تعبیر شود. در نتیجه تعداد زندانی ما افزایش پیدا کرده است. رتبه زندانیان ما در کشور نسبت به جمعیت بسیار بالاست؛ ما دو برابر ترکیه زندانی داریم، دو برابر ظرفیت زندانهایمان زندانی داریم و ۱۶ میلیون پرونده. آیا این همه زندان و زندانی در دنیای امروز لازم است؟ این چه ساختار حقوقی و قضایی است که این همه زندانی به بار میآورد؟ برای رعایت حقالناس و برای مراقبت از حقوق مردمان واقعاً نیاز مبرم داریم که اینها را اصلاح کنیم و کشور در سایه این اصلاحات در امان بماند.
چرا باید مسائل دختر و پسر ما در خیابان به یک مقاومت تبدیل شود؟
مسئله ما بسیار بغرنج است. کاری که باید برای دفاع از این جامعه داشت این است که اجازه بدهیم در مقابل ایدئولوژی، منطق زندگی اهمیت بیشتری پیدا بکند. ایدئولوژی معرفت کاذبی است ولی متأسفانه بهطور یکجانبه، به ایدئولوژی اولویت میدهد و هر آنچه را خارج از آن باشد، نمیپذیرد؛ در حالی که زندگی در بیرون از ایدئولوژی همچنان جاری و چموش است. برای همین نیز دیدیم که چطور متأسفانه حتی مسائل ساده سبک زندگی دختر و پسرمان در خیابان و اینجا و آنجا به یک مقاومت تبدیل شد، آیا اینها برای جامعه و ایران تولید خطر نمیکند؟
در کشور ما سالهاست که حتی سبک پوشش به جرم تبدیل شده است. به کلیت قضیه برگردیم؛ باید قبول کنیم که برای گروههای وسیعی از جامعه، «زندگی» در دنیای امروز اولویت دارد. در جامعهای با این تبوتاب و با این تحولخواهی و با این سواد و ارتباطات و در جامعهای که ۹۰درصد آن با اینترنت سروکار دارد، ۸۹ درصد باسواد دارد، بالای ۸۰ درصد شهرنشین دارد، جامعهای که در دنیای جهانی شده زندگی میکند و جامعهای که شهروندانش با اجتماع بینالملل در ارتباط است، نباید چهارچوب ایدئولوژیک و بستهای برای اداره کشور سیطره داشته باشد.
اعتماد و سرمایههای اجتماعی را به دست خود تخریب کردهایم
منظور شما این است که اداره جامعه ایدئولوژیمحور است تا مردممحور؟
برای اداره کارآمد و رضایتبخش این کشور نیاز است به زندگی این جامعه برگردیم. این جامعه میخواهد زندگی کند و در طبیعت زندگی، خصوصاً در دنیای کنونی، به نحو اجتنابناپذیری تنوع و تکثر وجود دارد. زندگی از بالا و توسط حاکمان قابل تعریف نیست. زندگی از زیر تعریفهای محدود میلغزد و بیرون میرود و سرکش است. نمیتوان گفت این باور را داشته باش و این باور را نداشته باش، اینگونه بپوش و اینطور نپوش، این را بنویس و این را نمیتوانی بنویسی!
اگر بگذاریم زندگی جریان طبیعی خود را داشته باشد و نهادهای درونزای اجتماعی را اجازه بدهیم رشد کنند و به جامعه کمک کنند و آموزش و سازمان بدهند، آن وقت در چنین روزهایی که جامعه گرفتار بحرانی چون ویروس کرونا میشود، میتواند خودش را حفظ کند، قوانین را رعایت کند، هنجارها را بپذیرد و از این طریق، مدیریت بحران نیز پیش میرود و همکاری دولت و جامعه بهبود پیدا میکند. در چنین شرایطی، بخشی از جامعه به دلیل عدم آگاهی و محرومیت از آموزشهای اجتماعی یا به دلیل عدم اعتماد به دولت و نهادها و قوانین و خبرها، به دلیل محرومیت از آموزشهای کافی قبلی، سادهترین ضرورتهای مراقبتی در برابر یک ویروس وحشی را رعایت نمیکنند و همه به خطر میافتیم. ما اعتماد جامعه و سرمایههای اجتماعی را به دست خود و با سیاستهای خودمان تخریب کردهایم. فرسایش سرمایههای اجتماعی، یعنی سلب اعتماد اجتماعی و ضعف پیوندهای اجتماعی. ما مشارکت اجتماعی را دچار فرسایش کردیم.
وقتی اینها را از جامعه گرفتیم، این جامعه نه آنقدر اعتماد دارد که گوش به حرف مسئولان بسپارد و نه در درون خود سازمان اجتماعی دارد تا از درون توانمند شود و نه میتواند آموزش ببیند و نه میتواند از خود مراقبت کند. در کشور ما گاهی حتی کسانی که در بحرانهایی نظیر سیل و زلزله پول جمع میکردند، گرفتاریهای حقوقی پیدا کردند. آنها میخواستند کمک کنند اما شرایط ساختاری بهگونهای بود که امر خیر هم تهدیدآمیز تلقی میشود.
اندامهای حرکتی جامعه ایرانی کار نمیکند
حاکمیت در چنین شرایطی چه امتیازاتی باید به شهروندان و جامعه بدهد که بتوانند در کنار هم علیه وضعیت پیش آمده مقاومت و مبارزه کنند؟
اگر جامعه قدرت نقد کردن و مطرح کردن مسائل در فضاهای عمومی را داشت و رادیو و تلویزیون و رسانهها در دسترس همه جامعه بود، با چنین ابعادی وارد این بحران نمیشدیم. از اینجا میتوان فهمید که محدودیتهای ایدئولوژیک از بالا برای جامعه چقدر میتواند خطرناک باشد. اولریش بک، از جامعهای در خطر بحث کرده است، اما وضع ما حتی از این هم پیچیدهتر است. این جامعه به اندامهای حسی نیاز دارد که همان رسانههای آزاد و مستقل هستند. اندامهای حرکتی جامعه همان انجیاوها و نهادهای مدنی و سازمانهای مردمنهاد هستند. همچنین به ارگانیسمی از اندامها نیاز دارد که عبارت از اصناف و حرفهها و محلهها و اجتماعات است. این بدن و ارگانیسم جامعه ضعیف مانده است و مصونیتهای آن توسعه نیافته و در نتیجه آسیبپذیر است و این به زیان منافع عمومی و حفظ کیان کشور و محافظت از سرزمین و آینده ایران است.
با ایجاد فضاهای گفتوگویی میتوان به پایداریِ این جامعه کمک کرد؛ یعنی بسترهایی ایجاد شود تا نخبگان این جامعه بتوانند در مجامع عمومی و حوزه عمومی و روزنامههای آزاد در مورد مسائل مختلف به گفتوگو بپردازند تا افکار عمومی توسعه پیدا کند. متأسفانه ایران، افکار عمومی نهادینه شده و توسعه یافته ندارد و افکار عمومی ما سرگردان و پراکنده و تودهوار و موج وار و آشفته است. ایران، گفتار اجتماعی نیرومند، هنجارمند، مؤثر و قاعدهمند برآمده از خردورزی همگانی ندارد از بس که گفتار حکومتی در آن بلند و یکجانبه شده است.
پایانبخش دوم
plus.irna.ir/news/83754470/
ادامه دارد...
گفتوگو از آسو محمدی
تنش ایرانی و نارضایتی های هستی شناختی او
تکه صوتی دوم از بحث مقصود فراستخواه وگفت وگو در انجمن دانشجویی دانشگاه شهید بهشتی، بیست وشش فروردین 99
پاسخ نخبگان ایرانی به وضعیت تاریخی و نارضایتی های هستی شناختی خود
وقایع ذهنی وزبانی وصورتهای خلاقیت در ایران
فردوسی، خیام، مولوی، سعدی وحافظ.....
تجربه فراق و تفرق در شرایط کرونایی
طی دوساعت بحث مقصود فراستخواه وگفت وگو در انجمن دانشجویی دانشگاه شهید بهشتی،
بیست وشش فروردین 99 به ابعاد مختلف این موضوع پرداخته شده
چند نمونه از تکه هایی کوتاه این بحث در اینستاگرام مقصود فراستخواه با نشانی زیر منتشر می شود
تکه نخست:
فراق وجدا افتادگی از خود
هرچند در خانه می مانیم و مکان اینکه توجه مان از اشیا به خودمان معطوف شود ولی
ما به خود نزدیک واز خود دوریم، آیا این شگفت نیست؟
ما خود را در اجتماع کشف می کنیم
ما هیچ، ما ربط...
ما فردیت خود را در ربط با جهان ، با اشیا ، با طبیعت ، با کائنات ودر ارتباط با دیگران باز می یابیم
ما خود را در آیینه دیگران می جوییم
دیگران نیمه گمشده ما هستند.....
فضایل دنیای کرونایی ما (14)
فضیلتی فراموش شده : حق الناس
تهران- ایرناپلاس- جامعه ایرانی در سالهای اخیر بحرانهای زیادی پشتسر گذاشته است که بخشی از آن طبیعی و زیستشاختی و بخشی دیگر غیرطبیعی و ناشی از تغییر و تحولات درونی و ساختاری آن است. به تعبیری کشور ما جامعهای یا جغرافیایی بحرانخیر دارد. با وجود همه این اتفاقات چگونه و با چه سازوکاری میتوان از جامعه دفاع کرد؟
در دهههای گذشته تحولاتی در جامعه ایران رخ داده که در دو دهه اخیر ابعاد گستردهتری پیدا کرده است از این نظر جامعه ایران منطقا لایق زندگی بهتر و برازندهتری است.
در این جامعه تحولخواهی وجود دارد. این جامعه سالها در تقلای پیشرفت و همراهی با جهان و خواهان دگرگونی و توسعه است و میخواهد آنچه در دنیا وجود دارد، از جمله آزادی و قانون و علم و عقلانیت و عدالت و دموکراسی و تجدد را به معنای دقیق کلمه داشته باشد.
در ارتباط با این موضوع با مقصود فراستخواه، جامعهشناس گفتوگوی تفصیلی کردهایم که در سه بخش تنظیم شده است. بخش اول این گفتوگو در ادامه میآید.
جامعه ایرانی در سالهای اخیر بحرانهای زیادی پشتسر گذاشته است و آنچه مشخص است اینکه ایران ما جامعهای یا جغرافیایی بحرانخیز دارد. حالا جدای از بحث ویروس کرونا که منشا آن خارجی بود، تحلیل شما از این تغییر و تحولات و این بحرانها چگونه است؟
بخشی از بی تابی وبی قراری جامعه ایران ناشی از این است که هنوز آن زندگی رضایتبخشی که جستجو می کرد نتوانسته است به دست بیاورد. در جامعه ایران شوق تغییر وتحول هست .اگر زمان این تحولخواهی را از دوران عباس میرزا و محصلانی که به خارج اعزام شدند در نظر بگیریم دقیقا 200سال میگذرد. به عنوان یک مطالعه کننده میتوانم بگویم که که جامعه ایران به آن میزان زیاد که هزینه کرده است حاصل رضایتبخشی به دست نیاورده است. طی دویست سال این همه هزینه کرده است، هزینه های مادی و انسانی واجتماعی وهزینه های فرصت عمر نسل ها ، اما هنوز آن نتیجه مطلوب به دست نیامده است. سایر ملتها هزینههایی کمتر کردند ولی بیش از ایرانیها بهره بردند. این یک معمای بزرگی است . ملتهای درحال توسعه و کشورهایی که حتی کمی دیرتر از ایران و یا هم زمان با ایران شروع کردند امروز وضعیتی متفاوتتر از ایران دارند و جلوتر از ایران هستند. این نکته برای جامعه آزاردهنده است. بنابراین اخلاقا باید از این جامعه دفاع کرد ودردش را فهمید و رنج او را درک کرد و با او همدلانه غمخواری کرد.
البته وقتی می گوییم جامعه ایران، این سخن قدری می تواند مبهم وگمراه کننده باشد. کدام بخش جامعۀ ایران؟ مسئله مهمی که خیلی به آن توجه نمیشود، دو قطبی شدن جامعه ایرانی است. بخش مهمی از این گروه های اجتماعی در مسیر تحولخواهی قرار گرفته و عقلانی می نگرند می خواهند ایران پیشرفت کند و تغییر و توسعه بکند ودر طراز جهان آزاد وتوسعه یافته قرار بگیرد ولی بخشی از جامعه به علل مختلف در چنین موقعیتی قرار نگرفته و به توسعه فکر نمی کند بلکه نگرانی ها و باورهای دیگری دارد .
ببینید اگر سطح پایه این بحث را بخواهیم با عدد بیان کنیم ، در جامعه ایران 14 میلیون تحصیلکرده هست که این رقم بسیار بالاست اما در کنار این آمار 9میلیون بیسواد مطلق داریم. پس بخش بزرگی به علل ساختاری وسیاستی و مدیریتی هنوز از سواد پایه محروم ماندهاند. ایران، جامعهای ژانوسوار است. ژانوس اسطورهای با دو چهره یک چهره رو به پیش و یک چهره به پس. این جامعه سردرگم است چون بخشی مایل به حرکت رو به جلو است و بخشی درگیر تاریخ و سنتها و باورهایی نابالغ وبویژه در گیر یک ایدئولوژی برساخته شده از این گذشته واز این سنت هاست. ما در ایران با جامعهای کاملا یکدست سروکار نداریم.
همانطور که در وضعیت کنونی که کشور درگیر این بلاست، این همه بیماری ورنج و از دست دادن جان شیرین و محنت حانواده ها ؛ میبینیم که عدهای به سفر میروند و توجهی ندارند یا فاصله گذاری اجتماعی را سهل می گیرند ورعایت نمی کنند. ما شاهد رفتارهای غیرمسئولانه از جانب آنها هستیم. چون آموزش اجتماعی لازم ندیده اند. اصلا برخی گروه های ستمدیده و محروم نگه داشته شده به دلیل محروم بودن مجبورند خارج از خانه باشند و کار کنند تا قوت روزانه تدارک ببینند وزندگی معیشتی خود را اداره بکنند وبا یارانه ها زندگی می کنند چاره ای جز این ندارند چون کل سیاستهای غلط اقتصادی تا کنون نتوانسته است آن ها را به سطح مطلوبی از توسعه و زندگی برازنده برساند. دولت نیز از آنها نمی تواند حمایت بکند ومجبورند بیایند بیرون. در آن سو نیز طبقه متوسط شهری و گروه های جدید اجتماعی که حیات مدنی می خواهند عقلانی فکر میکنند وبه مسؤولیت های اجتماعی توجه دارند. ببینید حتی در این وضعیت شاهد دوقطبی بودن جامعه هستید. البته نمیتوان بخشی را که رعایت نمیکنند به کل جامعه تسری داد. در چنین جامعهای، تَرها به آتش خشکها میسوزند. ما اخلاقا مجاز نیستیم مردمی را مذمت کنیم که چون زمین گل الود است نمی توانند خوب بازی بکنند. چه کنند محروم مانده اند. آنها فرصتی برای توسعه و پیشرفت نداشتند و نتوانستهاند تحول پیدا کنند. پس می بینید که جامعه ایران چقدر مستحق رفاه وحمایت و تحول و توسعه است باید برای این جامعه غمخوار بود واز او حمایت کرد.
از دیگر سو بخشی از جامعه ما متوجه حقوق بشر، طالب آزادیها، حقوق انسانی، طالب مشارکت موثر در سرنوشت اجتماعی خود هستند. به پویشهای اجتماعی علاقه دارند، انجیاوهای اجتماعی تشکیل میدهند و همواره سعی دارند آموزشهای اجتماعی بدهند و جامعه را توانمند کنند. اینان متوجه مسئولیتهای اجتماعی خود هستند. میب خواهند مثل تمام ملتهای پیشرفته مشارکت بکنند و با دنیا ارتباطات دارند و در مقیاس جهانی فکر میکنند. نرخ رشد اینترنت در ایران به خوبی نشان میدهد که مردم میخواهند آگاه باشند و به اطلاعاتی در سطح جهانی دسترسی داشته باشند. در پایان دهه هفتاد شمسی چهار درصد از ایرانی به اینترنت دسترسی داشتند ولی امروز این نسبت از 80 درصد گذشته است. 40 میلیون ایرانی کاربر تلگرام بودند. این مساله نشان میدهد ملت ما تمایل به آگاهی و پیشرو بودن دارند. این بخشی از مردم ماست که در این بحران کرونا نیز عقلانی فکر میکنند. این بخش موافق قرنطینه است و میخواهد فاصله اجتماعی را رعایت کند و در عین حال میخواهنددر قالب انواع نهادهای مدنی وسمن ها به جامعه کمک کند و به مردم امدادرسانی کند تا جامعه با موفقیت از این بحران عبور کند ولی این فرصت به آنها داده نشده است. پس می بینید چه درد بی درمانی شده است درد جامعه ایران.
نباید فکر کرد جامعه فقط همانهایی هستند که رعایت نمیکنند ودرباره جامعه ایران بد فکر کرد. از سوی دیگر نیز نباید بر مبنای این بخش پیشرو به شماتت بخش های دیگر پرداخت. رفتار این افراد ربطی به ذات ایرانی ندارد و تمام ایرانیان اینگونه نیستند. بخش بزرگی از جامعه ایران آگاهی دارند ولی بخشی از جامعه در نتیجه ساختارهای نادرست وسیاست های نادرست سالهای گذشته ، در محرومیت قرار گرفته و فرصت مشارکت و همکاری برای آنها فراهم نشده است و نتوانسته اند خود را توسعه بدهند.
برای گذر یا گذار از این وضعیت، چگونه و با چه سازوکاری میشود به این بخش از جامعه هم رسید؟
باید به این جامعه کمک کرد تا خودش را سازمان بدهد ، خودش را پیش ببرد وبالا بکشد، باید حمایت کرد نهادهای مدنی وان جی او ها و نهادهای درونزای محله ای ومشارکت های آزاد ومستقل داشته باشند و با انواع آموزش ها وتعاملات و توانمندسازی ها، آن بخش محروم را توانمند بکنند و بخشی را که هنوز نمیتوانند رفتارهای عقلانی داشته باشند و هنوز باورهایی نیازموده دارند مورد حمایت قرار بدهند. جامعه میتواند به خودتنظیمی وخودراهبری برسد و خودش را حمایت کند. باید به بخش پیشرو کمک کنیم تا جامعه ایران را بالا بکشد و به سطح استانداردهای یک جامعه توسعه یافته جلو ببرد .اینجاست که به سوال شما درباره چگونگی دفاع از جامعه میرسیم.
به نظر من باید به این اجتماع زبان بخشی کرد. جامعه بتواند به گفتار بیاید و به رفتار دربیاید و انگیزه پیدا بکند و خلاقیت از خود نشان بدهد ، گفتاری اجتماعی وگفت وگو وهمکنشی داشته باشد. باید به این جامعه فضا داد و آموزشهای اجتماعی را بهراهانداخت و همکاریهایی در سطوح اجتماعی صنفی، محلی، انجیاوها و... بهراهانداخت. این نیاز به سیاستهای حکومت دارد. تسهیل بکنند. حمایت بکنند و به جای نگاه های امنیتی نگاه حمایتی داشته باشند. باید به این اجتماع اعتماد کرد واعتماد آنها را نیز با عمل جلب کرد وبه آنها احترام گذاشت و آنها را مورد حمایت قرار داد. باید به حقوق عامه جامعه احترام بگذاریم و اجازه بدهیم سازمانهای مردم نهاد آموزشهای لازم اجتماعی را به بخشهای مختلف جامعه فرا بدهند و باعث ترمیم اجتماع شوند. این مشارکت و آگاهیبخشی کل جامعه را پیش میبرد . باید جامعه بتواند بموقع انتقادات خود را به گوش حاکمان برساند و از حاکمان گزارش بخواهد وبه حکومت با راه حل هایی که نشان می دهد کمک بکند وخطاهایش را مثل آینه به او نشان بدهد
من برای حرفی که میزنم شواهد و دلایلی دارم و مسئولیت اخلاقی این حرف را برعهده میگیرم. ما اجازه نمیدهیم این جامعه به خودش سامان بدهد و خود ما هم توانمندسازی نمیکنیم. باید طی این 40 سال فرصتهایی در اختیار این جامعه قرار بگیرد. هر گروهی از جامعه که طی 40 سال گذشته مایل به مشارکت و تشکیل انجیاو و فعالیت مدنی و اجتماعی بود با انواع بهانهها و موانع آشکار و پنهان از فعالیت منع شد و توسط نگاههای امنیتی درباره اش بد قضاوت شد وبد هم عمل شد
نگاه سیاسی تهدیدآمیزی که به هر پدیدهای داشتیم و هر تحرکی را به عنوان یک تهدید شناسایی کردیم. تمام فعالیتهای صنفی و مدنی را نابود کردهایم. ما ظرفیتهای اجتماعی جامعه را اجازه ندهیم توسعه پیدا بکند تا بتوانند در روزهای بدی چون امروز از اجتماع و خودش واز سرزمین واز مردم مراقبت کند. ما این استعدادهای سمنی ومدنی را از بین بردهایم. این وضعیت لایق ملتی با این همه استعداد و عقلانیت نیست.
چندی پیش در حال تحقیق وتتبع بودم به اسناد انگلیس در دوره مشروطه رسیدم به اسناد گرانت داف، در سفارت وقت انگلیس در ایران برخوردم. در سال دقیق مشروطه یعنی در 1905 میلادی یا 1285 خورشیدی که سال فرمان مشروطیت است در مورد ایرانیان نوشته شده بود: « ایرانیان حتی اگر سواد هم نداشته باشند تیزبین هستند و ابله نیستند.» بالای 100سال پیش یک انگلیسی به نام گرانت داف در اسناد و مکاتبات رسمی که جزو اسناد تاریخی است به این ویژگی ایرانیان اشاره میکند وبه مقامات متبوع خود می نویسد که حواس تان باشد ملت ایران ملتی تیز است وابله نیست. نرخ سواد امروز از هشتاد وچند درصد گذشته است درحالیکه آن زمان نرخ سواد دور وبر پنج درصد بود. پس ملت ایران از آن روز نیز تیزبین تر است و دنیا را می بیند وزندگی تراز بالتر وبهتری می خواهد آیا این مردم لایق چنین زندگی هستند؟
همیشه در بحرانهایی که برای کشور بهوجود آمده، شاهد شکلگیری یک همبستگی و مشارکت عظیم مردم در راستای خودمراقبتی و ترمیم جامعه بودهایم. چگونه میتوان از ظرفیت نهاددهای مردمی و مدنی در این راستای بهبود شرایط جامعه در دیگر وضعیتها بهره برد؟
ما در سال پیروزی انقلاب در سرتاسر ایران بهطور متوسط دو و نیم کلاس درس خوانده بودیم. من به آن نسل تعلق دارم و به عنوان یک مطالعه کننده بر طبق آمار دقیق یونسکو میگویم که امروز به طور متوسط هر بزرگسال ایرانی 10کلاس درس خوانده است. این در مقیاس جهانی شاخصی بزرگ است و نشان میدهد نرخ رشد ما در این شاخص خیلی بالا و در حد چهار برابر بود. خانوادههای ایرانی بهدلیل درس خواندن بچههای خود، فرش زیر پایشان را هم میفروشند. این مسئله نشان دهنده عقلانیت یک جامعه است. جامعه ما در تقلای یادگیری و ارتباط با دنیا است. ایران در زمینه استفاده از اینترنت یکی از بالاترین نرخهای رشد دنیا را دارد و استفاده از اینترنت در ایران با سرعت بالایی رشد کرد.
این ملت بیتاب، بیقرار و در تمنای آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و عقلانیت است. اگر بخشی از جامعه نمیتواند با این آهنگ حرکتی پیشرو همراهی کند نتیجه محرومیتی است که به دلیل ساختارها وتبلیغات والقائات و گرفتاری های روزمره یا آلوده شدن به سطوح پایینی از رانتها رخ داده است و این بخش باید فرصت پیدا کند تا خود را بالا بکشد. به این منظور باید به بخش پیشرو و تحولخواه فرصت داد تا با ساماندهی خود و ایجاد فضاهایی با مشارکتهای اجتماعی کل جامعه را بالا ببرد.
متاسفانه در طی سالهای گذشته این کار را انجام ندادیم. ما متاسفانه انواع بحرانها را در سالهای گذشته تجربه کردیم ولی به خود نیامدیم. در سیل و زلزله میزان مشارکتهای اجتماعی مردمی دیده شد و همبستگی اجتماعی بهوجود میآید ولی این همبستگی پایدار نمیماند و بعدها سرد و خاموش میشود. چون فرصتی ایجاد نشده و حمایتی نمیشود و اجازه نهادینه شدن و پایدار شدن و سازمان یافتن و قانونی شدن به این همبستگی داده نمیشود.
ابزار و ظرفیتهای حقوقی برای این کمک مردمی ایجاد نمیشود و نگاه حاکمان به این ظرفیتها تهدیدآمیز و امنیتی است از این رو این مشارکت و همبستگی سرکوب میشود و به حاشیه رانده خواهد شد. وقتی به مردم اجازه مشارکت مستقل وآزاد داده نمی شود نتیجه اش این می شود که می روند به سمت خانه های شان و زندگی خصوصی و اینکه حداقل خود را سرپا نگاه بدارند. از این وضع هم یک توسعه پایدار بیرون نمی آید. چرا یک ملت باید بخواهد فقط گلیم خود را از آب بیرون بکشد و فقط خودش سرپا بماند؟! چون ما فرصت سازمان یابی و کار مدنی وابتکارات سمنی و همکاری و امیدوار شدن را به آنها نمیدهیم. ما به جامعه فرصت تجربه کردن امید نیم دهیم اینکه ببینند وقتی جمع می شوند وابتکار به خرج می دهند مشکلات شان حل می شود ودر نتیجه امید را وخوداثربخشی را مزه مزه می کنند و تجربه می کنند ومشق می کنند ما این فرصت امیدوار شدن و همکاری کردن را دریغ داشته ایم. اگر این ملت جایی دور هم جمع شوند و همکاری کنند و در حل مشکلات موفق شوند امیدوار میشوند. چون امید را مزه مزه میکنند و به تدریج این امید در میان مردم بسط پیدا میکند.
فراق
ذهن وهمه چیز
گفت وگویی دربارۀ قرنطینه
با حضور مقصود فراستخواه
و رجوعی مجدد به کتاب «ذهن وهمه چیز» طرحواره هایی برای زیستن
انتشارات کرگدن، چاپ سوم
زمان : سه شنبه 26 فروردین 99، رأس ساعت 17
انجمن اسلامی دانشجویان آزاد اندیش
دانشکده روان شناسی وعلوم تربیتی دانشگاه شهید بهشتی
ثبت نام از طریق آی دی @fatemehbanaha
اینجا
https://www.instagram.com/p/B-54jdwp82d/?igshid=zolbl35f9iop
فضایل دنیایِ کروناییِ ما(13)
فضیلت درستکاری و پرکردن پیمانه
مقصود فراستخواه در گفت وگوی لیلا ابراهیمیان، دبیر بخش توسعه مجله آینده نگر:
شهر، خیابان ، مکانها و مردمان (تأملی در امروز و آینده ایران)
آینده نگر، شماره نودوچهار، فروردین 1399 صفحه 22 تا 26 tccim.ir
https://golvani.ir/1399/01/%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d8%b9%d8%b1%d8%b6
دریافت پی دی اف از اینجا:
فضایل دنیایِ کروناییِ ما12
« تفنّن وتدبیر»
https://www.instagram.com/maghsoud.farasatkhah/